واحه‌ای در میان کویر سوزان- علی مرادی مراغه‌ای


زیبایی یک واحه در اینست که در وسط کویر سوزان که هیچ انتظارش را نمی کشی یک مرتبه چشمه ای می بینی و درخت نارونی که بقول(سهراب در شعر واحه) سایه اش تا ابدیت جاریست…
به سراغِ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینیِ نازکِ تنهاییِ من.
امروز مصادف است با کودتای ۲۸مرداد و سقوط دکتر محمد مصدق. و زیبایی آن دولت مستعجل در همین است که پس و پیش آن، کویرِ دیکتاتوریست: دیکتاتوری پدر و پسر.
مورخ را برای لحظه ای در میان این تاریخِ بی قراری و وحشتناک آرامش می دهد، آرامشِ مسافری تشنه و خسته و کوفته که به واحه ای می رسد.

♦️در طول این هفتاد سال، دشمنان گوناگونش مجهز به تمامی امکانات برای کوبیدن او و تبرئه کودتا و کودتاگران لحظه ای درنگ نکرده اند، حتی گفته اند که مثلا کودتا نبوده، قیام ملت بوده و بقول شاه «قیام ملی».
اما کافی است چشم هر نسلی تنها به یکی از تصاویر آن «قیام ملی!» بیفتد مثلا به تصویر ملکه اعتضادی یا پری بلنده چماق بدست بر روی ماشین جیب یا به تصویر رمضان یخی یا شعبان بی مخ بیفتد که چماق بدست ایستاده…آنوقت همه چیزِ «قیام ملی!» لو می رود و تمام کوششهای فرهنکی و فکری و به اصطلاح آکادمیکی و علمی دهها تلاش امثال میرفطروس به هدر می رود…!

♦️گوئی این همه تلاشهای هفتاد ساله کودتاگران حتی نتوانسته تاثیر منفی همان تک تصویر شعبان بی مخ را که تکیه به چماقش ایستاده و نوچه هایِ اراذل و اوباش اش را به ایلغار و هجوم برای تخریب منزل مصدق دعوت می کند پاک سازد…
البته خود اعلیحضرت شاه که هیچ بلکه والاحضرت برادرش نیز متوجه سکنات و حرکات کسر شان این جماعت بوده که شعبان می گوید پس از تاج بخشی، وقتى نوچه هایش را به کاخ او می برد، والاحضرت اعتراض مى‏کند که:
”اینارو دیگه نیارى اینجا. فرشام زیر پاى اینا خراب مى‏شه، ببر توى حیاط نیگرشون دار..!.“

♦️علاوه بر آن تصاویر، از طرف دیگر، از دهۀ ۱۹۸۰ به بعد نیز هر موقع اسنادی از پرونده قطورِ کودتا از سوی آمریکای یا انگلیس از پستوخانه سری خارج میگردد و دست غربی ها در کودتا افشا میشود و یا پوزش می طلبند بابتِ نقش شان در سرنگونی دولت محمد مصدق. آنوقت باز، تلاشهای هفتاد ساله اردوگاه پهلویها در کودتا، بی تاثیر و کمرنگ تر میگردد!.
با اینهمه، طرفداران پهلوی پایشان را در یک کفش کرده اند که مرغ یک پا دارد و اینکه اصلا کودتایی در کار نبوده و اگر هم بوده کودتا از سوی مصدق بوده بر علیه شاه…!

♦️اما بدون اینکه نیاز داشته باشیم به پرداختنِ جزئیات آن حادثه کودتا و یا نقد عملکردهای مصدق و یا محمدرضاشاه. در اینجا یک تابلویی بسیار گویا وجود دارد که به عریانترین شکل، دو طیف و دو صف را برملا می کند:
در یک طرف یک کشوری با نظام سرمایه‌داری متروپل بنام انگلستان قرار دارد که با تمام وجود از منافعِ یک بازرگانش بنام ویلیام دارسی دفاع کرده و در مقابلِ یک ملت یعنی ایران می ایستد و حتی نفرین و نفرت تاریخی آن ملت و ملتها را بجان می خرد، چون می داند منافع آن بازرگانش منافع کل امپراتوری خودش می باشد…
اما در طرفی دیگر در ایران، شاهِ مملکت با توسل به لومپن ترین اراذل و اوباش خیابانی در کنار همان انگلستان و یا آمریکا قرارمی گیرد تا با کمک آنها، نخست وزیر برآمده از جنبش ملی شدن صنعت نفت را بر زمین زند! و تاجی را که گفته میشود از آسمان می آید و ظل الله است، اما از این پایین و از این دستهای پشمالویِ چماق بدست اعاده می کند با کمک دلارهای آن امپراطوری انگلستان و آمریکا…

♦️اما برای هر ایرانی وطنپرست و طالب آزادی و حقوق شهروندی و مطبوعات آزاد…، آن دولت مستعجل مانند یک واحه و یک رؤیای شیرین می ماند که ما را به مشروطیت ایران و شعارهای مترقی آن وصل می کند، شعارهایِ رعیتهایی که ۱۲۰ سال پیش دیگر نمی خواست رعیت باشند می خواستند ثابت کنند که شهروند هستند.
آن دولت مستعجل، فراموش شدنی نیست، علیرغم تلاشهای دشمنان گوناگونش اعم از فیلم و کتاب و چرکنویس های تاریخی، پس از گذشت هفتاد سال، همچنان خاطره اش به مانند یک واحه، زیبا و زنده است.
یاد آورِ صحنــه پایانــی و فراموش نشدنی فیلــم پاپیون است که اســتیو مــک کوئیــن، پس از فــرار از جزیــره صخــره ای شــیطان در میان امواج دریا در زورقی نشسته و رو به زندان و زندانبــانانش کرده با تمام وجود فریاد می زند:
“آهای حرومزاده ها، من هنوز زنده ام…”

@Ali_Moradi_maragheie

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است