داستان تلخ یک استان; بررسی شرایط خوزستان بعد از جنگ در گفت‌وگو با احسان هوشمند در سی‌وپنجمین سالگرد پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸


۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ نیز مانند دیگر مقاطع تاریخ هشت‌ساله جنگ ایران و عراق با گذشت ۳۵ سال هنوز سرشار از ناگفته‌هاست. اگرچه رسانه‌ها بنا بر اقتضائات سیاسی و از زاویه نگاه خود، موضوع پذیرش قطع‌نامه و پایان جنگ را مورد بازخوانی و تحلیل تاریخی با صبغه سیاسی قرار می‌دهند، اما بی‌شک هنوز این روز نقاط مبهم بسیاری دارد.

داستان تلخ یک استان

عبدالرحمن فتح‌الهی: ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ نیز مانند دیگر مقاطع تاریخ هشت‌ساله جنگ ایران و عراق با گذشت ۳۵ سال هنوز سرشار از ناگفته‌هاست. اگرچه رسانه‌ها بنا بر اقتضائات سیاسی و از زاویه نگاه خود، موضوع پذیرش قطع‌نامه و پایان جنگ را مورد بازخوانی و تحلیل تاریخی با صبغه سیاسی قرار می‌دهند، اما بی‌شک هنوز این روز نقاط مبهم بسیاری دارد. با‌این‌حال «شرق» در سی‌و‌پنجمین سالگرد پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ به جای نگاه به گذشته و بازخوانی تاریخی پذیرش قطع‌نامه و پایان جنگ، تلاش دارد نگاهی به وضعیت حال حاضر استان خوزستان داشته باشد؛ استانی که در کنار چهار استان دیگر هم‌مرز با عراق (آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام)، صحنه جنگ تمام‌عیار در هشت سال بود. هرچند در مقام قیاس، به دلیل موقعیت جغرافیایی درگیری استان خوزستان به‌مراتب بیشتر از هر نقطه‌ای در ایران بود تا جایی که بعد از پایان جنگ با یک استان تمام ویران روبه‌رو بودیم. به همین دلیل و با گذشت سه‌ونیم دهه هنوز آبادان، خرمشهر، اهواز و در کل استان خوزستان نه‌تنها چهره جنگ را در خود حفظ کرده‌اند، بلکه با بحران‌های دیگری در این سال‌ها دست‌به‌گریبان بوده‌اند. از این‌رو در گفت‌وگوی تحلیلی با احسان هوشمند سعی شده است شرایط فعلی استان خوزستان مورد بررسی قرار گیرد. این پژوهشگر حوزه اقوام با نگاهی به تحقیقات میدانی خود به وضعیت اسف‌بار استان خوزستان در سال‌های پس از جنگ اذعان دارد که از منظر او نتیجه مستقیم توسعه نامتوازن در تمامی دولت‌ها بوده است. تا جایی که به باور هوشمند، حتی اقدام دولت رئیسی در تعیین استاندار ویژه برای خوزستان و ترسیم برنامه در جهت توسعه و بهبود وضعیت مردم در این استان، نه‌تنها نگاهی رو به جلو نبوده بلکه در دو سالی که از عمر دولت سیزدهم گذشته، بر شدت مشکلات افزوده شده است. بی‌شک برای تعیین اولویت چالش‌ها و بحران‌های در یک جامعه می‌توان به نگاه مردم و کارشناسان و رویکرد تخصصی یا تلفیقی از هردو نگاه مراجعه کرد؛ به عبارت دیگر چالش‌ها و مسائل اجتماعی را می‌توان با سطح توسعه و مؤلفه‌های آن بررسی کرد. پیرو این نگاه اگر شاخص‌های توسعه در یک جامعه مانند خوزستان مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرد، مشکلات و بحران‌های پساجنگ هنوز در این استان هویداست. سرمایه اجتماعی، روند اداری، بهداشت، اشتغال، تولید و چرخه کسب‌وکار و کارآفرینی، عدالت، امید، امنیت و چرخش آزاد اطلاعات، محیط زیست، خدمات شهری و به‌طور کلی جایگاه خوزستان در یک وضعیت نامطلوب و غیرقابل دفاع قرار دارد؛ بنابراین ضروت بازخوانی وضعیت فعلی خوزستان به عنوان جنگ‌زده‌ترین استان ایران در هشت سال دفاع مقدس، آن‌هم پس از گذشت ۳۵ سال از پذیرش قطع‌نامه و پایان جنگ بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد تا به پاسخ این پرسش کلیدی برسیم که چرا و به چه دلیل خوزستان با برخورداری از موقعیت برتر جغرافیایی و سرزمینی، دسترسی به آب‌های آزاد و بنادر کشتیرانی، وجود منابع نفتی و گازی، فعالیت گسترده پتروشمی و… با این میزان از محرومیت دست‌وپنجه نرم می‌کند تا جایی که این استان در کنار کرمان و سیستان‌و‌بلوچستان هنوز در بحران به سر می‌برد؟

‌ در سالگرد پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ به جای بازخوانی تاریخی و نگاه به گذشته، سعی دارم با شما به وضعیت کنونی استان خوزستان نگاه کنیم. به‌هرحال بعد از پذیرش قطع‌نامه ما با پنج استان ویران از آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه گرفته تا ایلام و به‌خصوص خوزستان مواجه بودیم که به دلیل هم‌مرز‌بودن با عراق مرتب مورد حمله هوایی، بمباران، حمله شیمیایی، موشک‌باران و … قرار می‌گرفت. از نظر شما خوزستان بعد از گذشت ۳۵ سال از پذیرش قطع‌نامه چه حال ‌و‌ روزی دارد؛ چون به زعم بسیاری هنوز چهره جنگ در این استان بعد از سه‌ونیم دهه باقی است؟

نکته شما کاملا درست است اما قبل از اینکه به این سؤال اصلی شما ورود کنیم، می‌خواهم درباره جنگ تحمیلی و اسناد تاریخی مربوط به آن سخن بگویم.

‌ اجازه دهید محوریت مصاحبه رو به حال و آینده باشد تا رو به گذشته …

بله متوجهم. عنوان کردید بیشتر نگاه رو به جلو است تا به گذشته و بازخوانی تاریخ جنگ. ولی باید به گذشته توجه کرد تا شرایط امروز را قدری درست‌تر درک کرد؛ چون به نظر می‌رسد ما اکنون بعد از ۳۵ سال از پایان جنگ با شرایطی مواجه هستیم که دسترسی آسانی به اسناد و مدارک مربوط به تاریخ جنگ وجود ندارد و سعی می‌شود به‌صورت گلچین برخی اطلاعات خطی در اختیار تاریخ‌پژوهان حوزه جنگ تحمیلی قرار گیرد. به همین واسطه شرایط به قدری سخت و پیچیده شده است که برخی از پژوهشگران یا از این حوزه کنار گذاشته شده‌اند یا بازنشسته شده یا قهر کرده‌اند و کنار رفته‌اند و افراد دیگری جانشین آنها شده‌اند. در این میان پرداختن به برخی از نقاط تاریک و مبهم تاریخ جنگ و شکست‌های مهمی مانند کربلای چهار و پنج هم با حواشی و برخوردهایی همراه می‌شود. اینها مجموعه شرایطی است که باعث می‌شود ما در یک نگاه آسیب‌شناسانه واقعا تاریخ دقیق، روشن و شفافی از جنگ هشت‌ساله در اختیار نداشته باشیم که بی‌شک یکی از نقاط ضعف جدی است. به‌هر‌حال برخی افراد به دلیل آنکه در تاریخ جنگ وظایف حساس و مهمی داشتند و اکنون هم مسئول لشکری و کشوری محسوب می‌شوند، شاید سعی می‌کنند دسترسی تاریخ‌پژوهان را به این اسناد و مدارک قطع یا محدود کنند؛ بنابراین اکنون اطلاعات مهم تاریخ جنگ در حد همان چیزهایی است که این مجاری اجازه خروج آن را داده‌اند.

‌ پس شما هم مانند بسیاری از تاریخ‌پژوهان جنگ معتقدید ناگفته‌ها و بخشی خاکستری و تاریک تاریخ هشت‌ساله دفاع مقدس برای برخی‌ها چالش‌های جدی دربر خواهد داشت؟

طبیعی است. به‌هرحال بخش عمده‌ای از چهره‌های نظامی هشت‌ساله جنگ از حوزه لشکری به عرصه کشوری تغییر مسیر داده‌اند؛ از محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه در دوره جنگ گرفته که جذب بدنه دولت رئیسی شد و بعد از آن هم در سمت دبیری سران سه قوه قرار گرفت تا کسان دیگری مانند حسین علایی که پست‌های متفاوت در اختیار داشت یا برخی از سرداران جنگ که نماینده مجلس، استاندار و … بوده یا درحال‌حاضر هستند. این مسئله باعث مناقشه و واکنش‌های جدی در افکار عمومی شده است که چرا این افراد بعد از گذشت سال‌های سخت جنگ و آزمون و خطا در عرصه کشورداری و رسیدن به دوره بلوغ و پختگی مدیریت، کشور را به این نقطه رسانده‌اند و حتی در موضع‌گیری‌هایشان درباره مسائل سیاسی، اقتصادی، معیشتی، دیپلماتیک، امنیتی، اجتماعی، فرهنگی و … این‌گونه مسائل را به شکل گاه غیرکارشناسی و حتی وارونه تحلیل می‌کنند؟! سخنان و ادبیات و نگاه و تلقی این افراد و برخی سرداران سابق جنگ که مسئولان فعلی کشور در ریاست‌جمهوری، مجلس یا دیگر نهادها و ارگان‌ها هستند، محل چالش، نقد و اعتراض مردم و رسانه‌ها شده و این سؤال کلیدی مطرح است که این افراد در دوران جوانی که کمتر دانش، تجربه و شناختی از جنگ داشتند، چگونه در حوزه نظامی تصمیم‌گیری می‌کردند؟ به همین دلیل است که برخی از نقاط ضعف یا تصمیمات غلط و نیز پرداختن به برخی از شکست‌های بزرگ در عملیات‌های هشت سال دفاع مقدس اکنون به خط قرمز و تابو برای تاریخ‌پژوهان تبدیل شده است که مبادا این چهره‌ها به دلیل عملکردشان زیر سؤال بروند یا مجبور به پاسخ‌گویی شوند.

‌ حالا که به گذشته بازگشته‌ایم اجازه دهید یک روایت تقریبا تکراری از زبان برخی از چهره‌ها مانند حسن روحانی، محسن رضایی و… را هم با شما به بوته تحلیل ببریم؛ چون بعد از سوم خرداد ۱۳۶۱ و پیروزی در عملیات بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر تا ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ و پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ و پایان جنگ همیشه پای اکبر هاشمی‌رفسنجانی به‌عنوان چهره کلیدی مدیریت جنگ با شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی» مطرح است که سعی می‌کرد توافق صلح مدنظر خود را در یک نقطه مهم با پیروزی در یک عملیات بزرگ به عراق تحمیل کند اما در عمل مدیریت هاشمی و دیگر فرماندهان جنگ سبب شد تا نهایتا در بدترین نقطه و در بدترین شرایط، ایران قطع‌نامه ۵۹۸ را بپذیرد. هرچند برخی از شجاعت هاشمی‌رفسنجانی برای پذیرش تمام بار مسئولیت قطع‌نامه ۵۹۸ می‌گویند اما بدون شک، تأکید دارم بدون شک، پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ یک تراژدی تمام‌عیار است؛ تراژدی‌ای که هیچ قهرمانی ندارد. تلقی شما چگونه است؟ آیا هاشمی‌رفسنجانی در بازه زمانی سوم خرداد ۱۳۶۱ و پیروزی در عملیات بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر تا ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ و پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ و پایان جنگ یک نگاه و ارزیابی ثابت داشت؟

نکته شما درست است و این یک روایت تکراری است و واقعا هم این سؤال مطرح است که اکبر هاشمی‌رفسنجانی از خرداد ۱۳۶۱ و بعد از آزادی خرمشهر تا تیر ۱۳۶۷ و پذیرش قطع‌نامه چه کار می‌کرده است؟ چرا اسناد تاریخی این دوره از‌جمله نامه‌ها، مکاتبات و دستورالعمل‌ها منتشر نمی‌شود؟ آیا واقعا هاشمی در این بازه زمانی شش‌ساله یک طرز تلقی و ارزیابی ثابت داشته است و سعی می‌کرده که شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی را پیش ببرد یا اینکه هاشمی‌رفسنجانی هم در سال‌های مختلف و بنا بر اقتضائات زمانی و مکانی به‌واسطه پیروزی یا شکست در عملیات‌های مختلف، نظرات متفاوتی پیدا کرده است؟ البته موضوع تنها اکبر هاشمی‌رفسنجانی نیست، باید دید دیگر مقامات چه نگاهی داشته‌اند؟ چون نمی‌دانیم مشاوره‌های حوزه نظامی، امنیتی و دفاعی که به مقامات ارشد کشوری و لشکری داده می‌شده تا چه اندازه به واقعیت نزدیک بوده و نتیجه آن مشاوره‌ها بر سرنوشت جنگ و عملیات‌ها چه بوده است؟ به همین دلیل واقعا پیرو آسیب‌شناسی در سؤالات قبلی امیدواریم که یک روز این مقامات لشکری سابق و کشوری فعلی اجازه دهند که تاریخ‌پژوهان دسترسی آزاد و بدون محدودیت و بی‌قید‌وشرطی به تمامی اسناد مربوط به تاریخ جنگ تحمیلی داشته باشند تا بتوانیم یک تاریخ روشن، دقیق و شفافی داشته باشیم، نه یک تاریخ گزینشی و خطی برای لاپوشانی برخی خطاهای برخی افراد.

‌ به وضعیت حال‌ حاضر خوزستان و به‌خصوص خرمشهر بعد از ۳۵ سال از پایان جنگ نگاه کنیم که‌…

خرمشهر در سال ۱۳۳۵ حدود ۶۷ هزار نفر جمعیت داشته است که ۴۳ هزار نفر آن در شهر خرمشهر ساکن بودند و باقی آنها در روستاهای اطراف حضور داشتند. در این دوره ۳۰ درصد از مردم خرمشهر باسواد بودند. جمعیت این شهر در سال ۱۳۹۵ به ۱۷۰ هزار نفر افزایش پیدا کرد. اما نرخ رشد جمعیت خرمشهر در قیاس با نرخ معدل رشد جمعیت استان خوزستان یا کل کشور از عدد قابل‌قبولی برخوردار نیست، کما‌اینکه آبادان هم چنین وضعیتی دارد. خود این موضوع نشان می‌دهد ما با یک وضعیت اجتماعی فوق‌العاده مهم و حساسی در استان خوزستان و مشخصا دو شهر خرمشهر و آبادان دست‌به‌گریبانیم که چرا نرخ رشد جمعیت قابل‌دفاع و معقولی در مقام قیاس با نرخ معدل رشد جمعیت در این استان و کل ایران وجود ندارد. از یک زاویه دیگر برای تحلیل شرایط حال‌ حاضر شهر خرمشهر و کل استان خوزستان که به‌شدت و بیش از هر استان دیگری در ایران تحت تأثیر جنگ قرار داشته، کافی است دوباره به گذشته این استان بازگردیم تا پیرو آنچه در اول مصاحبه گفتم، ببینیم خوزستان کجا بوده و اکنون کجاست. ما باید گذشته را ببینیم تا دریابیم اکنون کجاییم و در آینده به کجا می‌رویم.

قبل از جنگ یکی از بزرگ‌ترین پالایشگاه‌های جهان در خوزستان و شهر آبادان قرار داشت. قبل از انقلاب طرح‌های بزرگ کشت و صنعت و کشاورزی در خوزستان راه‌اندازی شد. یعنی مشخصا از سال ۱۳۳۷ به بعد این طرح‌های بزرگ در حوزه کشاورزی، کشت و صنعت و… برای کل استان خوزستان برنامه‌ریزی شد و در دوره پهلوی تحت عنوان طرح توسعه عمرانی استان خوزستان ما شاهد توجه ویژه‌ای به این استان بودیم که همه اینها به‌جز صنایع فولاد و سایر صنایع سنگین در این استان و به‌جز توجه به بندر خرمشهر و دیگر بنادر بود.

در اواخر دهه ۳۰ شمسی برنامه بسیار ویژه‌ای برای عمران و آبادی و توسعه کشاورزی و کشت و صنعت در استان خوزستان در دستور کار قرار گرفت؛ به‌ویژه آنکه بیش از ۴۰ درصد از آب‌های کشور در پشت سدهای استان خوزستان قرار دارد که فرصت خوبی برای توسعه بوده و خواهد بود. باید اذعان داشت که خوزستان دریایی از نعمت‌ها برای خود این استان و کل کشور تلقی می‌شد؛ اما اکنون بعد از ۳۵ سال از پذیرش قطع‌نامه و پایان جنگ چه وضعیتی برای خوزستان وجود دارد؟ طبق آمارهای رسمی نهادهای ذی‌ربط در جمهوری اسلامی ایران در‌حال‌حاضر حدود ۱۵۰ هزار بی‌سواد در کل استان خوزستان وجود دارد. اکنون بعد از کلان‌شهر مشهد بیشترین جمعیت حاشیه‌نشین به شهر اهواز در استان خوزستان باز‌می‌گردد؛ یعنی زمانی که شما در برخی محله‌ها مانند علوی، کوت‌عبدالله، عین دو و دیگر مناطق حاشیه‌نشین شهری اطراف اهواز قدم می‌گذارید، با تجربه‌های هولناک و تکان‌دهنده‌ای روبه‌رو می‌شوید و این کجاست؟ دقیقا در استان خوزستان که بیشترین منابع انرژی، آبی و موقعیت خاصی از لحاظ دسترسی به بنادر و خلیج فارس دارد. در کنار اینها بعد از ۳۵ سال از پایان جنگ، شهرهایی مانند خرمشهر و اهواز با مشکل فاضلاب دست‌به‌گریبان هستند. البته شهرستان‌های دیگری در خوزستان مانند ایذه هم با هزار مسئله و چالش در زمینه توسعه مواجه هستند.

از طرف دیگر در‌حال‌حاضر از مجموعه ۱۳۸ روستای خرمشهر تنها ۷۱ روستا دارای سکنه هستند. حدود نیمی از روستاهای خرمشهر بدون سکنه شده‌اند. آبادان و خرمشهری که با همدیگر ۷٫۵ درصد وسعت کشور را تشکیل می‌دهند، به دلیل عملکرد بسیار بد و غیر قابل دفاع در زمینه توسعه‌ به یکی از بحرانی‌ترین مناطق ایران در کنار بخش مالی سیستان‌و‌بلوچستان یعنی زابل، هیرمند و نیمروز تبدیل شده‌اند. کم‌آبی و بی‌آبی هم در فصل‌های گرم و حتی فصول دیگر دامن مردم این استان را می‌گیرد. در خرمشهر، اهواز، آبادان و کل استان خوزستان توسعه ناپایدار و به‌شدت ناموزون باعث شده است بعد از حدود چهار دهه از جنگ هنوز مردم با مشکلات متعددی مواجه باشند؛ در‌حالی‌که واقعا خوزستان از منابع و پتانسیل‌های گسترده و متنوعی برخوردار است که می‌تواند این استان و حتی کل ایران را به‌راحتی با منابع خود مدیریت کند. این موضوعی کتمان‌کردنی نیست. شرایط و مشکلات و بحران‌های این استان در همه ابعاد بارها به دولت‌ها گزارش داده شده است و تمام مسئولان به آن وقوف دارند؛ اما نه‌تنها بحران‌ها فروکش نمی‌کنند، بلکه تشدید هم می‌شوند.

‌ یعنی برای اولین بار تعیین استاندار ویژه برای خوزستان هم خروجی نداشت؟

به نظر خودتان داشت؟! ببینید، با توجه به بحران‌های این استان، در آغاز دولت رئیسی تصمیم گرفته شد که خوزستان به اولین استان در ایران بدل شود که استاندار ویژه داشته باشد. در طرح پیشنهادی در قالب گزارشی رسمی که برای مسئولان طراز اول کشور تدوین شده بود، به دولت گفته شد که برای توسعه استان خوزستان باید برنامه‌ای طراحی و تبیین شود. البته این موضوع به سال‌های پایانی دولت روحانی بازمی‌گردد که در دولت رئیسی رسمیت پیدا می‌کند و استاندار جدید خوزستان به‌عنوان اولین استاندار ویژه کار خود را آغاز می‌کند؛ استانداری که می‌تواند به شکل مستقیم در جلسات هیئت دولت شرکت کند و بخشی از اختیارات رئیس‌جمهوری را هم دارد. اما در ‌این ‌بین متأسفانه هم در انتخاب استاندار ویژه و هم در طراحی برنامه توسعه‌ بر مبنای آمایش سرزمینی و ترسیم الگویی واقع‌بینانه، متوازن، همه‌جانبه و عمل‌گرایانه برای بهبود وضعیت استان خوزستان به پیشنهادها و هشدارهای کارشناسان توجه نمی‌شود.

در نتیجه به ادعای دولت رئیسی یک برنامه برای توسعه خوزستان طراحی می‌شود؛ اما جزئیات آن به‌خوبی در اختیار رسانه‌ها و افکار عمومی قرار نمی‌گیرد. البته در همین روزنامه «شرق» در یادداشتی تأکید کردم که دولت باید این طرح را در اختیار کارشناسان و رسانه‌ها قرار دهد تا ابعاد و نقاط ضعف و قوت این طرح مشخص شود. جالب اینجاست که این طرح با جزئیاتش هرچه باشد، به مسئولان اجرائی از وزیر کشور تا استاندار ویژه داده می‌شود؛ اما دستیار ویژه اجرائی رئیس‌جمهوری هم در سفر به استان خوزستان عنوان کرده که برنامه ویژه‌ای هم برای توسعه دو شهر آبادان و خرمشهر مطرح است؛ در‌حالی‌که به ادعای خود دولت در همان سال اول دولت سیزدهم برنامه ویژه و کلانی برای توسعه کل استان خوزستان مطرح شده بود. پس باید پرسید آن برنامه چه بلایی بر سرش آمده که اکنون دولت به دنبال برنامه‌ای جداگانه برای توسعه آبادان و خرمشهر است؟ سؤال مهم‌‌تر اینجاست که نه دولت رئیسی، روحانی یا هر دولت دیگری، بلکه جمهوری اسلامی ایران چه تکلیفی در برابر استان خوزستان غمگین، جنگ‌زده، ناراحت و پر از چالش و مشکل و بحران دارد؟

بگذارید دوباره به تاریخ برگردم تا ببینیم خوزستان چه بوده و اکنون چه شده است. تا سال ۱۳۵۷ و قبل از انقلاب، استان خوزستان «مهاجرپذیرترین» استان در کل ایران بوده است. طبق سرشماری‌های موجود و اسناد تاریخی مربوط به سرشماری کشور در سال ۱۳۵۵ که مرکز آمار ایران آن را انجام داده، استان خوزستان مهاجر‌پذیرترین استان ایران بوده است؛ اما متأسفانه در سرشماری‌های سال‌های اخیر، استان خوزستان اولین استان «مهاجرگریز» در کل کشور بوده است. در این ۴۴ سال بلایی بر سر استان خوزستان آمده است که تمام ساکنان آن برای برخورداری از رفاه حداقلی و اولیه‌های زندگی مانند کار، معیشت، آب سالم، بهداشت و هوای سالم و… مجبور به ترک شهر و استان شده‌اند. چرا؟ چون توسعه ناموزون و ناپایدار در کل استان خوزستان به دلیل سیاسی‌بازی‌ها و جناح‌بازی‌ها در دولت‌های مختلف باعث شده است مردم عطای زندگی در استان خوزستان را به لقایش ببخشند. مردم این استان حتی حق برخورداری از محیط زیست و آب‌و‌هوای سالم را ندارند؛ کمااینکه در طول یک سال، بیش از نیم یا حتی دوسوم سال شاهد گردوغبار و وضعیت نامطلوب و آلودگی آب‌‌و‌هوایی و ریزگردی در کل استان خوزستان هستیم که علاوه بر بیماری‌های گسترده ریوی و پوستی برای مردم این شهر، باعث شده است تا محیط زیست، کشاورزی و آب‌و‌هوای سالم هم از خوزستانی‌ها گرفته شود. چرا؟ فقط به دلیل طرح‌های توسعه نامتوازن که عملا بخشی از این استان را دچار خشک‌سالی گسترده کرده است.

‌ اتفاقا در راستای همین آسیب‌شناسی شما، برخی معتقدند با دستور دولت در هشتم اردیبهشت سال جاری مبنی بر آغاز عملیات اجرائی طرح توسعه میدان نفتی «سهراب»، تیر خلاص به حیات هورالعظیم زده شد و آینده‌ این هور هم به سیاهی نفت شد… .

دقیقا. چرا؟ چون هیچ‌کدام از این طرح‌های توسعه‌ای پیوست‌های جامع مطالعاتی و کارشناسی‌شده محیط‌زیستی، اجتماعی، سیاسی و حتی امنیتی ندارند. از طرف دیگر توسعه ناموزون به دلیل باندبازی، سیاسی‌بازی و جناح‌بازی هم درد مضاعفی شده است که استان خوزستان را به بحران و بن‌بست رسانده تا جایی که توسعه و بهبود وضعیت مردم در این استان به محاق کامل رفته است و تقریبا تمام این طرح‌ها خود به یک بحران دیگر دامن می‌زنند؛ کما‌اینکه مسئله استفاده از میدان‌های نفتی به خشک‌شدن تالاب هورالعظیم منجر شده است یا حضور چینی‌ها محیط زیست را به خطر می‌اندازد یا هرگونه طرح توسعه دیگری به آلودگی آب‌های خوزستان منجر می‌شود. پس می‌بینید که واقعا در این سال‌ها هر بار که سعی شده است برای بهبود وضعیت مردم این استان فکری شود، نه‌تنها وضعیت بهبود پیدا نکرده، بلکه بدتر هم شده است. درد مضاعف آنجاست که علاوه بر حیف‌ومیل‌شدن بودجه‌های داخلی، حتی پول‌هایی که از نهادهای بین‌المللی برای بهبود وضعیت استان خوزستان اختصاص داده می‌شوند نیز در جاهای دیگری صرف می‌شوند یا بحران را تشدید می‌کنند.

برای مثال پولی که برای اجرائی‌شدن طرح فاضلاب اهواز گرفته شد، به دلیل طرح کارشناسی غلط، نه‌تنها باعث هدررفتن کل آن پول‌ها شد، بلکه اکنون بحران مضاعف و دردسر بیشتری را هم برای مردم این استان و شهر اهواز ایجاد کرده است؛ چون به دلیل کارشناسی غلط، سطح فاضلاب با سطح رود کارون به قدری کم است که با یک بارندگی کم، فاضلاب در اهواز بیرون می‌زند و تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها را درگیر می‌کند و عملا زندگی و کار مردم قفل می‌شود؛ چون پساب فاضلاب به خانه‌های مردم بازمی‌گردد. این چیزی نیست که از تصاویر یا گزارش‌ها به آن رسیده باشم؛ بلکه به شکل میدانی در اهواز حضور پیدا کرده‌ام و آنها را به چشم دیده‌ام که مردم استان خوزستان به دلیل بی‌کفایتی و بی‌لیاقتی مسئولان با چه دردها، مشکلات و بحران‌هایی مواجه هستند. مردم استان بار‌ها گفته‌اند که به دلیل سیاسی‌بازی‌ها به نام توسعه استان، بحران‌های بیشتری بر مردم تحمیل شده است.

مجموعه این شرایط باعث شده است که اکنون شاخص‌های توسعه در اهواز، آبادان، خرمشهر و کل استان خوزستان به‌شدت نگران‌کننده شود. میزان فقر، بی‌کاری، بی‌سوادی و بزهکاری هم رو به رشد است. مردم در آبادان و خرمشهر حتی از حداقل‌های مناسب خدمات شهری و شهرداری هم برخوردار نیستند. کافی است خدمات در استان خوزستان را با خدمات شهری در شهر مجاور در آن طرف مرز یعنی با استان بصره عراق مقایسه کنیم. واقعا خرمشهر و آبادان در مقام قیاس با بصره در وضعیت اسف‌باری قرار دارد. در‌حالی‌که ما می‌دانیم همین شهر بصره هم در ایام جنگ هشت‌ساله عراق با ایران و همچنین در سال‌های بعدی در جنگ اول خلیج فارس و اشغال کویت دائما در وضعیت نامطلوبی بوده است؛ اما وقتی آبادان و خرمشهر را به لحاظ خدمات شهری با بصره مقایسه می‌کنیم، متوجه وضعیت دردناک شهرهای استان خوزستان می‌شویم.

‌ جناب هوشمند بدون تعارف منظور شما از تکرار گزاره جناح‌بازی، باندبازی و سیاسی‌بازی در موضوع توسعه نامتوازن استان خوزستان چیست؟ این آسیب‌شناسی شما مشخصا چه ارتباطی با حضور برخی چهره‌های این استان در بدنه تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در تهران از علی شمخانی و محسن رضایی گرفته تا محمد مخبر و دیگر مسئولان بومی استان خوزستان دارد؟

به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. اتفاقا این افراد بومی استان خوزستان که اکنون چهره‌های کلیدی در ساختار و بدنه سیاسی، اقتصادی، امنیتی و تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی جمهوری اسلامی ایران هستند و عملا باید به کاتالیزور و موتور محرکه توسعه مناسب در استان خوزستان بدل شوند، خود به چالش در توسعه نامتوازن این استان تبدیل شده‌اند.

‌ چرا؟

چون همین افراد به دلیل عقبه سیاسی، جناحی و امنیتی خود بخشی از بدنه سیاسی و اداری استان خوزستان را با خود همراه می‌کنند و به تبع آن سعی دارند نگاه متمرکزی روی توسعه آن منطقه داشته باشند؛ بدون آنکه به تبعات و پیوست‌های بعدی آن توجه شود. فرقی هم نمی‌کند که این مسئولان در دوره اصلاحات باشند یا اصولگرا یا اعتدال؛ چون واقعا عقبه سیاسی این افراد به‌مثابه یک باند باعث شده است که فرصت‌ها مانند گلوگاه‌های سیاسی و اقتصادی در کل استان خوزستان برای این باندها عمل کند. این مسئله به یکی از مهم‌ترین موانع توسعه پایدار و متوازن در کل استان خوزستان تبدیل شده است. به عبارت دیگر صرفا به دلیل همین سیاسی‌بازی هیچ مدیر مستقل و کارشناسی نمی‌تواند تصمیم درستی برای استان خوزستان بگیرد.

‌ به چه دلیل این باور را دارید؟

چون هرگونه طرح و برنامه واقع‌بینانه و کارشناسی‌شده برای توسعه متوازن خوزستان ممکن است با بخشی از منافع این لایه‌های قدرت در استان خوزستان در تضاد باشد؛ یعنی تعارض منافع ایجاد کند؛ بنابراین اجازه اجرائی‌شدن آن را نمی‌دهند؛ وگرنه این‌همه نیروی استان خوزستان به‌عنوان مسئولان مهم و چهره‌های کلیدی در بدنه جمهوری اسلامی ایران می‌توانست این استان را به شکل جدی در چهار دهه گذشته به جلو ببرد؛ اما نه‌تنها این استان مطابق انتظارات و برنامه‌های اعلامی جلو نرفته است؛ بلکه به‌مراتب عقب‌مانده‌تر از سال‌های قبل از جنگ شده است. چون این افراد به دنبال یارگیری سنتی خود در استان هستند و همین یارگیری هم باعث شده است که یک نوع مقاومت در برابر توسعه متوازن و همه‌جانبه استان خوزستان شکل بگیرد. برای مثال اقدامات یکی از این افراد سبب شد که پتروشیمی به شرق استان خوزستان منتقل شود، در حالی که پتروشیمی باید در نزدیک آب‌ها فعالیت کند و یک کار کارشناسی و پیوست محیط‌زیستی هم داشته باشد. یا حضور بستگان فردی دیگر  در منطقه آزاد اروند و یا حضور وابستگان فلان نماینده امنیتی استان در مسئولیت شهرستانی و استانی و یا حضور وابستگان سیاسی فلان فرد در ساختار اداری استان و…؛ اما اجازه دهید از اینجای مصاحبه به بعد زاویه بررسی و ارزیابی را تغییر دهیم

‌ سعی دارید از چه منظری به موضوع نگاه کنید؟

از زاویه پذیرش قطع‌نامه و موضوع خسارت جنگ. ببینید مردم خوزستان و کل ایران تمام موشک‌باران و سختی‌های جنگ را تحمل کردند. کلی شهید و جانباز که قهرمانان ملی هستند تقدیم این آب و خاک شد. کل ایران شرافتمندانه مقاومت کرد که چه بشود؟! که تمامیت ارضی ایران حفظ شود و از سوی دیگر عراق هم به قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر پایبند باشد و آن را به رسمیت بشناسد. بنابراین در قطع‌نامه ۵۹۸ تأکید شد که باید آغازگر و طرف متجاوز این جنگ روشن شود و بعد از روشن‌شدن طرف متجاوز و آغازگر جنگ و برآورد دقیق خسارت، منطق حقوقی ایجاب می‌کند که باید خسارات آن هم به طرف ایرانی داده شود. در آذر ماه ۱۳۷۰ با دستور خاویر پرز دکوئیار، دبیر وقت سازمان ملل و تعیین یک گروه ویژه سعی شد که طرف متجاوز تعیین شود که طرف ایرانی و عراقی اطلاعات خود را دادند و در آن زمان سازمان ملل، اطلاعات و گزارشات عراق را مستدل ندانست و گزارشات طرف ایرانی را قابل دفاع دید؛ ازاین‌رو سازمان ملل طرف عراقی را آغازگر و متجاوز جنگ دانست. در آن زمان اشاره شد که عراق حدود ۹۹ میلیارد دلار مستقیما به ایران خسارت وارد کرده است و خسارت ۱۵۰ میلیارد دلاری هم به صورت غیرمستقیم به ایران وارد شده است.

‌ در اسناد و همچنین بازخوانی‌های تاریخی و نیز طبق مواضع برخی از خود مسئولان جنگ رقمی بین هزار تا هزارو ۱۰۰ میلیارد دلار برای خسارت هشت سال جنگ تحمیلی مطرح شده است. من سال گذشته با سردار حسین علایی در همین روزنامه «شرق» به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر مشخصا درخصوص پرداخت غرامت جنگ گفت‌وگو داشتم و ایشان هم این مبلغ را تأیید کردند و… .

همین‌طور است. اتفافا به همین دلیل بود که ایران اعتراض خود را مطرح می‌کند و از خسارتی نزدیک به هزار میلیارد دلار سخن می‌گوید. ببینید فقط در یک مورد مشخص بمباران و موشک‌باران جنگ تحمیلی عراق چه بلایی سر پالایشگاه بزرگ آبادان آورد. در جنگ تحمیلی فقط نیم‌میلیون نخل خرما از بین رفت. اول مصاحبه گفتید در سال ۵۹ که جنگ آغاز شد تقسیمات کشوری ۲۴ استان بود. از این ۲۴ استان، پنج استان هم‌مرز با عراق عملا صحنه مستقیم جنگ بود. یعنی یک‌پنجم کل ایران درگیر جنگ بود و ۱۱ استان دیگر هم هدف حملات مستقیم هوایی و موشک‌باران قرار می‌گرفتند. پس در یک رقم خوش‌بینانه دوسوم جمعیت ایران در آن زمان به شکل مستقیم و غیرمستقیم درگیر تجربه تلخ جنگ بودند. ۵۰ شهرستان و بیش از چهار هزار روستا درگیر جنگ بود. حدود یک میلیون و ۲۵۰ هزار نفر از مردم استان‌هایی که مستقیما درگیر جنگ بودند مجبور به نقل مکان شدند. خسارت‌های ناشی از جنگ به این استان‌های جنگ‌زده و به مردم جنگ‌زده هم که بماند. از طرف دیگر طبق برخی از روایت‌های تاریخی حدود ۷۰ کشتی بزرگ و حدود ۸۰۰ کشتی کوچک و متوسط ما از بین رفت. حدود ۲۱۴ واحد درمانی شامل بیمارستان و درمانگاه در شهرستان‌ها، استان‌ها و روستاها از بین رفتند. حدود هزار واحد صنعتی ایران از بین رفت. ۳۰ درصد تولید ناخالص داخلی کشور تحت تأثیر جنگ کاهش پیدا کرد. اینها بخش کوچکی از خسارات ناشی از تجاوز عراق به ایران در آن هشت سال بود. قطعا اگر همین چند رقم را جمع کنیم بیش از هزار میلیارد دلار خواهد بود. اینها به جز دویست‌واندی هزار شهید، چندصد هزار جانباز و مجروح و خانواده‌های بی‌سرپرست است. قطعا در کنار آن باید پیامدهای روانی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از جنگ را هم مد نظر قرار دهیم که اتفاقا طبق حقوق بین‌الملل و منطق حکمرانی بعد از فروپاشی رژیم بعث و کناررفتن صدام حسین باید ایران روی گرفتن این غرامت تأکید می‌کرد و در راستای حصول منافع ملی خود جدیت بیشتری به خرج می‌داد و سر این موضوع کوتاه نمی‌آمد، اما کدام گزارش صریح توسط دولت‌های مختلفی که بر سر کار بوده‌اند درباره این پیگیری‌ها و نتایج آن منتشر شده است تا اهل پژوهش و علاقه‌مندان آن را بازبینی و ارزیابی کنند و اگر اقدامی صورت نگرفته، چرا کسی برای این مهم توبیخ نشده است؟

‌ به نکته مهمی اشاره کردید. اتفاقا در همان گفت‌وگوی سال گذشته با سردار علایی در مقام قیاس با کشور کویت به جدیت کویتی‌ها در گرفتن غرامت از طرف عراقی به دلیل تجاوز به خاک این کشور تا دلار و سنت آخر اشاره شد، چنان‌که دی‌ماه ۱۴۰۰ با پرداخت قسط آخر سرانجام عراق توانست غرامت ۵۲‌ میلیارد‌ و ۴۰۰ میلیون دلاری تجاوز به خاک کویت را پرداخت کند. واقعا مشکل کار کجاست آیا ما واقعا به قول شما جدیت بیشتری به خرج نداده‌ایم؟

روی نکته خوبی دست گذاشتید. چون تحولات به سمتی رفت که آمریکایی‌ها با کنارگذاشتن بعث و صدام حسین باعث شدند که فضا به سمتی پیش برود تا جریان نزدیک به جمهوری اسلامی ایران در این کشور روی کار بیاید. مثلا رئیس‌جمهور عراق از اتحادیه میهنی یعنی شادروان جلال طالبانی ارتباط خوبی با جمهوری اسلامی ایران داشت و بخش اجرائی آن در نخست‌وزیری هم به شیعیان رسید. پس انتظار می‌رفت که در عمل روابط بهتری بین ایران و عراق ایجاد شود و این نشان می‌دهد که ایران می‌توانست با جدیت بیشتر روی گرفتن غرامت تأکید کند.

‌ برخی مواضع و توجیهات حقوقی و دیپلماتیک درباره دریافت غرامت از طرف عراقی را چطور می‌بینید؟ آیا مسئله عدم درج پرداخت غرامت در قطع‌نامه ۵۹۸ دست ایران را بسته است، چنان‌که سیدکمال خرازی اخیرا بدان اشاره کرده است؟

همان‌طورکه گفتید درباره قطع‌نامه ۵۹۸ نیز در ماه اخیر یکی از مسئولان پیشین دستگاه دیپلماسی کشور گفته است که در قطع‌نامه مذکور درباره دریافت غرامت چیزی گنجانیده نشده است. این سخن آقای خرازی بخشی از واقعیت و نه همه آن را به تصویر می‌کشد. درست است که در قطع‌نامه‌های ۶۷۴، ۶۸۷ و ۶۸۸ شورای امنیت برای پرداخت غرامت به طرف کویتی توسط عراق به صراحت تأکید صورت گرفته است. اما از سویی کمال خرازی نگفته در دوره وزارت علی‌اکبر ولایتی در وزارت خارجه که خرازی نیز در آن دوره مسئولیت مهمی داشته است، ایران و دستگاه سیاست خارجی کشور برای گنجاندن بندی برای دریافت غرامت از متجاوز چه اقداماتی را ترتیب دادند؟! نکته دوم اینکه نیامدن عنوان «پرداخت غرامت» لزوما ایران را از پیگیری حقوقی حق دریافت غرامت منع نمی‌کند، چراکه اعلام متجاوزبودن دولت عراق در گزارش دبیر کل وقت سازمان ملل فرصت حقوقی قابل توجهی در اختیار ایران قرار می‌داد تا برای پیگیری حقوق خود اقدامات لازم را سامان دهد. نکته سوم اینکه در دوره‌ای که صدام پس از شکست از نیروهای آمریکایی و غربی و خروج از کویت در چنان وضعیتی قرار داشت که اعمال فشار ایران و پیگیری برای دریافت غرامت می‌توانست نتایجی احتمالی در پی داشته باشد، اما تا امروز نتیجه چنین پیگیری‌های احتمالی دستگاه سیاست خارجی در اختیار افکار عمومی قرار نگرفته است. البته که شورای امنیت در موضوع تجاوز یک دولت به دو کشور ایران و کویت سیاست دوگانه‌ای اتخاذ کرد، اما در عین حال مشخص نیست ایران در برابر این سیاست دوگانه چه ابزارهایی در اختیار داشت و چه اقداماتی انجام داد. به‌خصوص که امام نیز در سخنان خود بر دریافت غرامت از عراق به صورت آشکار تأکید داشتند.

حتی اگر این مسئله را همچنان کنار بگذاریم بهبود مناسبات ایران و عراق طی سال‌های بعد از سقوط صدام حسین، منطقا باید شرایطی را شکل می‌داد که ایران مجددا از بغداد درخواست پایبندی به قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را می‌داشت و در همین باره تهران این درخواست خود را در سازمان ملل ثبت می‌کرد. اما چه اتفاقی افتاده است؟ تا به حال گویا چندان تلاش دیپلماتیکی از سوی جمهوری اسلامی ایران در هیچ کدام از دولت‌های بعد از جنگ برای این موضوع شکل نگرفته است تا شاهد احقاق حقوق ملت ایران باشیم و عراق مجددا به قرارداد ثبت‌شده در سازمان ملل یعنی قرارداد الجزایر برای تعیین سرنوشت اروند متعهد شود و طرف عراقی هم همچنان بی‌توجه به این موضوع است. حتی زمانی که فردی مانند نوری مالکی که روابط بسیار نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران هم داشت روی کار بود این مسئله را مورد توجه خود قرار نداد یا همین الان هم محمد شیاع السودانی به عنوان گزینه مدنظر چارچوب هماهنگی (جریان نزدیک به ایران) به عنوان نخست‌وزیر عراق روی کار آمده است هیچ توجهی به ازسرگیری توافقات الجزایر ندارد.

‌ ولی جناب هوشمند بپذیریم که مشخصا در حوزه سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی نهاد وزارت امور خارجه تصمیم‌گیر نهایی نیست. یعنی برای کشورهایی مانند همین عراق دیگر نهادها به جز وزارت امور خارجه تصمیم‌گیری می‌کنند. پس بدیهی است برخی ملاحظات این نهادهای امنیتی، نظامی و دفاعی مدنظر باشد…

بله اتفاقا این نکته شما هم کاملا درست است، اما می‌خواهم همین نهادهای نظامی را در مصاحبه با روزنامه «شرق» مورد خطاب قرار دهم که آیا طرف عراقی هم چنین ملاحظاتی را برای طرف ایرانی دارد یا نه؟! عراقی‌ها در هر دولتی حتی دولت‌هایی که نزدیک به ایران هستند و ادعای دوستی با جمهوری اسلامی ایران را دارند بر اساس منافع ملی خود عمل می‌کنند. دیدید که سال گذشته در عراق مسابقات فوتبال تحت عنوان جعلی و موهوم برگزار شد. در چه دولتی؟! در دولت محمد شیاع السودانی که توسط جریان چارچوب هماهنگی (جریان نزدیک به ایران) روی کار آمده است و اتفاقا خود نخست‌وزیر هم با وجود اعتراض رسمی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در توییت‌ها از عنوان جعلی و موهوم چندین بار استفاده کرد که نوعی دهان‌کجی به تهران بود. از اینها بگذریم چرا عراق در سال‌های بعد از رژیم بعث هیچ تلاش جدی برای تکمیل خط آهن شلمچه – بصره نکرده است؟ چندین دولت اصلاح‌طلب و اصولگرا و معتدل روی کار آمده است، اما هیچ‌کدام موفق نشدند این طرح را به اتمام برسانند. چون نوعی مخالفت برای تکمیل این طرح در طرف عراقی وجود دارد. از طرف دیگر با تحریم‌های آمریکا، عراق هم به نوعی همراهی و همسویی خود را در صحنه عمل با این تحریم‌ها دارد. حتی آن پولی را هم که حق مسلم ماست و در ازای آن کالا و خدماتی را به عراق داده‌ایم به ایران نمی‌دهند. پس می‌بینید که عراقی‌ها حاضر نیستند برای منافع ملی خود با آمریکا شاخ به شاخ شوند. این مسئله تنها به عراق مربوط و محدود نمی‌شود. وقتی بعد از احیای روابط ایران و عربستان، سوریه به نشست سران اتحادیه عرب دعوت می‌شود، همین بشار اسد که حکومتش را به دلیل حمایت جمهوری اسلامی ایران دارد به نحوی ادعای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را روی جزایر سه‌گانه تأیید می‌کند، اما بشار اسد در جلسه سران اتحادیه عرب حتی حاضر به گذاشتن گوشی روی گوش خود برای شنیدن ترجمه طرف اوکراینی حاضر در نشست اتحادیه عرب نشده است که نشان می‌دهد بشار اسد تا چه حد رابطه راهبردی خود را با روسیه تعریف کرده و بر اساس منافع ملی تا چه حد با مسکو همراهی می‌کند. اما در برابر مواضع ضد ایرانی کشورهای عربی و حاشیه‌نشین خلیج فارس چه رویکردی اتخاذ می‌کند؟ اینجاست که تأکید می‌کنم عراق، سوریه، لبنان یا هر کشور دیگری بر اساس منافع ملی خود با ایران رفتار می‌کنند. آیا ایران ما نیز چنین است؟

منبع شرق

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است