جاده‌های پنهان؛ بچه ۱۰ ساله کارگر ایرانی در پارک‌های ترکیه توسط رضا جمالی


با وجود اینکه گفته شده در سال‌های اخیر تغییراتی در قوانین ترکیه برای امکان کار کردن پناهجویان به وجود آمده، اما گرفتن مجوز قانونی برای کار کردن نه آسان است و نه برای همه پناهجویان امکان‌پذیر.

فقر و مشکلات مالی به همراه انتظار برای رسیدگی به پرونده درخواست پناهندگی در رأس مشکلات پناهجویان ایرانی در ترکیه قرار دارد. حال، پناهجویی که دچار آسیب‌های جسمی شده علاوه بر اینکه توان کار کردن ندارد مشکلات و هزینه‌های درمانی نیز به دیگر معضلات او اضافه می‌شود.

حسن به همراه همسر و پسر ده ساله‌اش نزدیک به دو سال است که به ترکیه پناهنده شده‌اند. در دهه ۶۰ یکی از اعضای خانواده‌اش در ایران اعدام می‌شود و می‌گوید به خاطر مسائل مذهبی مجبور به ترک ایران شده‌است.

او خیلی خوش‌شانس است که به تازگی و پس از دو سال انتظار دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل درخواست پناهندگی او و خانواده‌اش را پذیرفته و قرار است به کانادا انتقال پیدا کنند. اما حسن معلول است و اگرچه پای‌های او خالی از توانی برای ایستادن است، اما دل او پر است از گله و شکایت:

حسن: «با توجه به اینکه برخی اشخاصی که به این کشور می‌آیند آنچنان استطاعت مالی ندارند، اگر دچار مشکل شوند نمی‌توانند به بیمارستان و پزشک مراجعه کنند. متاسفانه از ۱۴ ماه قبل به این ور بیمارستان‌ها پولی شده، هر مشکلی که خدای نکرده پیش بیاید هر شخص باید خودش آن مبلغ را پرداخت کند. مگر اینکه دفترچه آبی داشته باشد. این دفترچه آبی هم مثل این است که پول خاک را پرداخت کنید تا بتوانید دفترچه آبی را بگیرید.»

برای خانواده حسن مستمری اندکی که اداره پناهندگان در ترکیه به آنها پرداخت می‌کند کفاف مخارج زندگی آنها را نمی‌کند. از این رو پسر ده ساله آنها بخشی از تامین مخارج زندگی را بر دوش می‌کشد. اما تنها سرمایه و وسیله کار او یک ترازو برای وزن کردن مردم است.

حسن: «من خودم دچار مشکل وضعیت جسمی هستم. زن من جوان است. یک بچه ده ساله دارم. مشکل ما این است که نمی‌توانم سر کار بروم، بچه من الان دستمال خرید و فروش می‌کند. یا وزنه دستش هست توی خیابان می‌گردد و مردم را وزن می‌کند، نیم لیر یک لیر هرچی بهش دادند روزی هفت هشت ده لیر کار کند که با آن مایحتاج اولیه زندگی‌مان را بتوانیم تامین کنیم. بالاخره بچه من یک بچه ده ساله الان احتیاج دارد که برود درس بخواند، بازی کند. صبح ساعت نه، ده، از خواب بلند می‌شود، وزنه‌اش را دست می‌گیرد که برود صبح تا شب با افراد مختلف سروکله بزند. ممکن است که خدای ناکرده هزار و یک اتفاق توی خیابان برایش پیش بیاید، کسی اذیتش کند، دچار مشکل و سانحه‌ای شود… خب همه اینها را بخواهیم در نظر بگیریم می‌بینیم وضعیت مساعدی نیست.»

آرش ده ساله در حالی روزگار را در پارک‌ها و خیابان‌های شهر برای به دست آوردن قوت لایموت خانواده به سر می‌کند که مادرش هاجر از این که او در این سن نمی‌تواند به مدرسه برود سخت دردمند است.

هاجر: «من یک مادرم و یک بچه داریم. ما در قبال این بچه مسئولیم. این وضعیت مالی که دارد فشار می‌آورد چه بسا تاثیرهای خیلی بدی گذاشته. بچه‌ها نمی‌توانند مدرسه بروند یا اگر هم می‌روند دچار اذیت می‌شوند. به خاطر تفاوت فرهنگی که هست اکثر بچه‌ها از این مسئله شاکی‌اند. چه بسا پسر من هم به خاطر این مسئله و حالا بگذریم از مسئله مالی‌اش یکی از جنبه‌هایش همین مسئله بود که نتوانست به مدرسه برود. او با هم‌کلاسی‌های ترکیه‌اش زیاد نمی‌توانست کنار بیاید. خیلی از بچه‌ها که الان به مدرسه می‌روند می‌گویند توی مدرسه به ما فحش می‌دهند و معذرت می‌خواهم حتی تف روی ما می‌اندازند. این مسئله دو روز دیگر در روند زندگی این بچه تاثیر می‌گذارد. چون من هر روز نمی‌توانم ببینم پسر ده ساله‌ام که هنوز هم ده سالش نشده، دارد جور ما را می‌کشد. خیلی سخت است.»

مشکلات مالی، روزمرگی و انتظار طولانی در کمپ‌ها و زندگی پناهجویی، برای برخی خانواده‌های پناهجویان، ناامیدی، سرخوردگی و پرخاشگری را به همراه دارد. هاجر می‌گوید خانواده کوچک سه نفره آنها نیز بی‌نصیب از این ناملایمات نیستند.

هاجر: «سخت‌ترین لحظه لحظه‌ای است که می‌بینم بچه من گرسنه است. سخت‌ترین لحظه لحظه‌ای است که می‌بینم من دچار یک سری بحران شده‌ام که حتی نمی‌توانم با بچه خودم حرف بزنم. عوض اینکه با او حرف بزنم داد می‌کشم سرش. من که قرار بود برایش یک آینده خوبی بسازم ولی بدترین دارد نصیب ما می‌شود. این مسائل به حدی روی ما فشار می‌آورد که حتی تحمل حرف زدن با هم را نداریم. سعی می‌کنیم تا آنجا که بشود که حتی حرف نزنیم که دچار پرخاشگری نشویم. اولین چیزی که بچه‌ها به بن‌بست عاطفی می‌رسند می‌گویند ما چرا باید بیاییم اینجا، ما چرا قاطی مشکلات شما شویم، مگر ما هم گوشه‌ای از مشکلات شما هستیم؟»

حسن: «خداوند خانواده خیلی خوبی نصیب من کرده‌است. همسرم واقعاً انسانی است که تمام مصائب و مشکلاتی که هست را درک می‌کند و فشاری نمی‌آورد. بچه من کسی است که وقتی متوجه شد ما دچار مشکل مالی هستیم با وجود این که ده سال بیشتر سن ندارد خودش همت کرد و نخواست که فشاری روی من بیاورد.. بالاخره هرچه باشد من به عنوان مسئول خانواده، پدر خانواده باید بتوانم جوابگوی خواست‌ها و نیازهای افراد خانواده‌ام باشم. متاسفانه آن جور که باید و شاید نه می‌توانم و نه در توانم هست که بخواهم آن احتیاجات را برطرف کنم.»

اما آنچه که تاکنون درباره زندگی پناهجویی در ترکیه شنیده شد تنها بخش کوچکی است از مشکلاتی که از زبان کسانی که حاضر شدند درباره آن گفت‌وگو کنند، به دست آمده‌است و این بی‌تردید بازگوکننده تمام مشکلات پناهندگان در ترکیه نیست.

یکی از اصلی‌ترین و سخت‌ترین مشکلات پناهندگان ایرانی در ترکیه خروج از این کشور به سمت کشورهای اروپایی است. یونان، قبرس و کمی آنطرف‌تر ایتالیا از جمله مقاصدی است که پناهجویان برای رسیدن به آنجا باید هزینه‌های بسیاری را پرداخت کنند. حتی به قیمت از دست دادن جانشان.

در میان کشورهای اطراف ترکیه که برخی پناهجویان کورسوی امید خود را در آن جستجو می‌کنند، قبرس است. می‌گویند رسیدن به آنجا برای پناهجویان کم‌هزینه‌تر است. دست‌کم تلفات جانی آن نسبت به رسیدن به یونان و ایتالیا کمتر است. اما صدای پناهجویانی که به این کشور رسیده‌اند نشان از اندوه و ناامیدی محض دارد. آنها از بی‌عدالتی سیاه می‌گویند. حتی بازگشت دوباره به ترکیه را آرزو می‌کنند.

در بخش بعدی مستند جاده‌های پنهان به قبرس خواهیم رفت، جایی که از سهمِ ساحل زیبا و دریای نیلگون مدیترانه‌اش، برای برخی پناهجویان ایرانی تنها رنگ خاکستری دیوار بازداشتگاه‌ها، نصیب شده‌است.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است