پیوند امنیت پاینده و دموکراسی – بهروز بیات


مقدمه

انسان موجودی است اجتماعی که در روند تکامل، بقایش را در جمع همنوعان بهینه و مقدور یافته است. به محض اینکه ابر کالبدی پویا چون جامعه بشری به وجود بیاید برای حفظ خود نیاز به مقرراتی برای تنظیم روابط درونی و بیرونی یا به عبارت دیگر بر پا کردن سامانه های هدایت و تنظیم این جامعه پیدا می کند. مبنا ی کار این سامانه ها چنین است که بسیاری از داده های روابط درونی و بیرونی را می شناسند و تکامل شان تا حدودی زیاد محاسبه پذیر و قابل پیشبینی است یا اقلا دستخوش دگرگونی های بسیار شدید و ناگهانی نمی شوند. اگر چنین نباشد سامانه از تعادل خارج می شود و برای ساکنین آن امنیت را در ابعاد گوناگون اش به مخاطره می اندازد.  بر این مبنا به روایتی می توان امنیت را قانونمندی، محاسبه پذیری و قابل پیشبینی بودن روابط اجتماعی درونی و بیرونی تعریف کرد. کسی که عضوی از یک جامعه بشری است باید مطمئن باشد که دیگر عضو ها مقرارت، قوانین و قرار داد های اجتماعی را رعایت می کنند و اگر نکنند مرجعی نیرومند تر بتواند  او را به تمکین وادارد. فزون برین، مرجع نیرومند تر که معمولا دولت است  خود به عنوان نماینده کل جامعه باید پایبند به قراردادهای درونی جامعه و بیرونی نسبت به دیگر جوامع باشد.

اخلال در هریک از این روابط به درجات مختلف باعث از دست رفتن امنیت درونی ٫ یا بیرونی می شود: بدون حکومت قانون شهروندان از رفتار دیگر شهروندان مطمئن نیستند، در رویاروئی با دولت احساس امنیت نمی کنند و دولت از سوی شهروندان و همه با هم از نیروی خارجی. از این رو دو مقوله امنیت درونی و بیرونی در هم تنیده اند و تفکیک شان مشکل.

چهار تهدید امنیتی در خاورمیانه

با این مقدمه، جای شگفتی نیست که متاسفانه جمهوری اسلامی و همه کشور های همسایه اش از نعمت امنیت پاینده داخلی و خارجی محروم اند. برعکس وجود نارضایتی های درونی به ویژه در میان اقلیت های قومی و مذهبی می تواند به آسانی تبدیل به اهرمی برای کشور های دیگر شود که بوسیله آن امنیت ملی را مخدوش کنند.

ایران و کشور های اسلامی منطقه دست به گریبان چهار دسته تهدید های امنیتی هستند:

  • وجود رژیم های ضد دمکراتیک، اقتدار گرا و مستبد که با حکمرانی بد و فاسد هر لحظه می توانند آماج خشم ویرانگر ساکنان خود قرار گیرند و از هم بپاشند با همه پیامدهائی که بر کمبود یا نبود دولت متصور است.
  • وجود سازمان های تروریستی بنیاد گرای اسلامی و فراملی تمامیت خواه که می توانند کشور های منطقه را به آشوب بکشانند.
  • رقابت و دشمنی رژیم های دیکتاتوری و مستبد که می توانند بستری برای دخالت های برون منطقه ای ایجاد کنند.
  • دخالت کشور های غربی و اسرائیل که بسته به نیاز های گاه لحظه ای و گاه دراز مدت از گسل های درونی این کشورها و اختلافات بیرونی شان به عنوان اهرمی برای پیشبرد منافع و مقاصد شان بهره میگیرند.

بازیگران  عرصه امنیت در خاور میانه:

جمهوری اسلامی ایران

نظام جمهوری اسلامی بسان بسیاری از انقلاب های ایدئولوژیک بخشی از انرژی خود را صرف فرا راندن انقلاب به آن سوی مرزهای ایران کرده بود. اندک زمانی پس از وقوع انقلاب مبنای داخلی مشروعیت زا که می توانست همانا آزادی و در پی آن دموکراسی و حکمرانی خوب باشد، منتفی شد. فقدان امنیت در درون در گستره های گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نمایان  شد و فساد فراگیر به مثابه ویژگی رژیم های بسته در همه عرصه ها به زدودن امنیت شهروندان شتاب بخشید. در چنین حالتی شهروندان از نظام وحشت زده و نظام از شهروندان هراسناک اند و این همان ملغمه ای است که از جنس امنیت نیست و ای بسا که مواد منفجره در آن نهفته باشد.

از سوی دیگر نظام به زودی به بن بست آرزوهای خود که «ام القرا ی جهان اسلام» بودن باشد به طور عینی برخورد کرد. اما مضمحل شدن مشروعیت داخلی در وجه غالب، رژیم را وادار کرد که با استمرار سیاست خارجی «دفاع از مستضعفان جهان» مشروعیت بیرونی را جایگزین مشروعیت درونی از دست رفته کند – اقلا برای توجیه و حفظ طرفداران خود در ایران. سیاست جهانی معطوف به غرب و اسرائیل و سیاست منطقه ای مرتبط با لبنان، سوریه، عراق، بحرین و یمن از این آبشخور سیراب می شوند.

نظام جمهوری اسلامی که فاقد اعتماد به نفس بنیانی کافی در درون و بیرون است پیوسته خود را در محاصره دشمنان پنداشته است. هم از این روست که واژه «دشمن» در سخنان رهبران جمهوری اسلامی به ویژه آقای خامنه ای جایگاهی ویژه دارد و به کرات بزبان رانده می شود.

نظر به وابستگی سمبیوتیکی که نظام جمهوری اسلامی با دشمن دارد از یکسو وجود دشمن وسیله حفظ مشروعیت و بقای اوست  و از دیگر سو دشمن نباید در جایگاهی قرار گیرد که بتواند هستی اش  را به خطر اندازد.

طبیعتاً ضعیف ترین و ضربه پذیرترین حلقه در دشمن غربی اسرائیل است. هم از این رو است که از آغاز انقلاب تا کنون علیرغم تمایل بخش غالب فلسطینیان و کشور های عربی به سازش با اسرائیل، جمهوری اسلامی به سان کاسه ای داغ تر از آش منکر هستی این کشور می شود  و با هرگونه توافقی که به تشکیل دو دولت منجر شود،  مخالفت می ورزد، آن هم  بدون توجه به پیامد های چنین سیاستی برای مردم و کشور ایران. استمرار این گونه سیاست در گرو  این است که جمهوری اسلامی بتواند در لحظه لازم ضربه های کاری به اسرائیل وارد کند. ابزار چنین کاری حزب الله لبنان است که به ابتکار جمهوری اسلامی و با ایجاد شکاف در جنبش امل، آفریده و پیوسته از سوی جمهوری اسلامی ارتزاق شده  است.

رویکرد جمهوری اسلامی به شرق

اندک زمانی پس از وقوع انقلاب مبنای داخلی مشروعیت زا که می توانست همانا آزادی و در پی آن دموکراسی و حکمرانی خوب باشد، منتفی شد. در چنین حالتی شهروندان از نظام وحشت زده و نظام از شهروندان هراسناک اند و این همان ملغمه ای است که از جنس امنیت نیست و ای بسا که مواد منفجره در آن نهفته باشد. اما مضمحل شدن مشروعیت داخلی، رژیم را وادار کرد که با استمرار سیاست خارجی «دفاع از مستضعفان جهان» مشروعیت بیرونی را جایگزین مشروعیت درونی از دست رفته کند – اقلا برای توجیه و حفظ طرفداران خود در ایران. سیاست جهانی معطوف به غرب و اسرائیل و سیاست منطقه ای مرتبط با لبنان، سوریه، عراق، بحرین و یمن از این آبشخور سیراب می شوند.

موضوع امنیت بیرونی در دوران جنگ سرد میان دو بلوک  آمریکا و شوروی تا حدود زیادی شفاف بود. کشورها یا از این جهت از تعرض بیرونی مصون بودند که به بلوک یکی از این دو ابرقدرت تعلق داشتند یا مستقل از هر دو برای حفظ تعادل قوا باید مصون می ماندند. در جهان چند قطبی کنونی وضعیت به مراتب کدر تر و بغرنج تر است.

اینک پرسش این است که آیا می توان آن گونه که حاکمان جمهوری اسلامی می پندارند  با دشمنی با غرب و پناه بردن به چین و روسیه  مصون ماند؟

توهمی بیش نیست اگر کشوری تصور کند که در دوران کنونی می توان با مانور دادن بر روی قدرت های موجود با یکی خصومت ورزید به امید این که بتوان به دیگری پناه برد و از گزند دشمن خود خواسته مصون ماند- به ویژه اگر این دشمنی با غرب باشد. تکیه جمهوری اسلامی و حساب باز کردن بر روی روسیه و چین در مناقشه هسته ای نتیجه اش آن شد که سربزنگاه، هر دوی این کشورها از شدیدترین تحریم ها بر ضد ایران پشتیبانی کردند.

به عبارت دیگر وابستگی قدرت های بزرگ به یکدیگر به مراتب بیش از آن است که آن را فدای دفاع از یک کشور دیگر کنند.

رویکرد ایران به بازدارندگی هسته ای

کمبود قابلیت در کنش با جهان و فزونتر از آن خود را در محاصره دشمنان  پنداشتن، جمهوری اسلامی را به سوی فراهم آوردن بازدارنده ای هسته ای سوق داده است. آشکار شدن این موضوع فرصتی برای غرب  به ویژه آمریکا فراهم آورد تا از یکسو با تجهیز کشور های موثر جهان از دست یافتن ایران به جنگ افزار هسته ای ممانعت ورزد و از دیگر سو آن را وادار به متعارف کردن رفتار خود سازد. این مناقشه که خسارات جبران ناپذیر اقتصادی به کشور تحمیل کرد می رفت که  به یک مشکل جدی امنیتی مخاطره آمیز برای هستی کشور تبدیل شود. خوشبختانه  با انعقاد برجام هدف نخستین بر آورده شد اما موضوع تغییر رقتار جمهوری اسلامی هنوز در دستور کار غرب است. تا زمانی که ایران دست از دخالت های خود در کشور های خاورمیانه بر ندارد، تا هنگامی که جمهوری اسلامی از دشمنی بی حد و حصرش نسبت به اسرائیل فاصله نگیرد  و به جای آن سیاستی سازنده در خاورمیانه نگزیند، مشکل با غرب و در پی آن تهدید بالقوه امنیت ملی ایران باقی خواهد ماند.

عربستان سعودی و نقش ویرانگرش در خاورمیانه

پادشاهی سعودی که تنها رژیمی است در جهان که ادعای دمکراتیک بودن نمی کند و حتی به شیوه صوری هم  زحمت بر پا کردن نهاد های دمکراتیک مانند قانون اساسی، پارلمان ، انتخابات و  … را به خود نمی دهد، رژیمی است که بر روی منابع سرشار نفت در خدمت چند هزار شاهزاده خاندان سعودی برپا شده است. این رژیم به طور ساختاری ناپایدار است و  رضایت و کنترل و آرام نگهداشتن شهروندان خود را  از راه توزیع بخشی از درآمد نفت در میان آنان می خرد. پیوندش با غرب را نیز مدیون منابع سرشار نفت خود می داند، پیوندی که متضمن بقای این رژیم است. رژیم استبدادی سعودی سرچشمه مشروعیت خود را از اسلام وهابی و نگهداری از خانه کعبه  اکتساب می کند. بدیهی است که پاسداری از این مشروعیت رژیم را وادار به دشمن یابی کند. زمانی دشمن اش ناسیونالیسم عرب زیر رهبری عبدالناصر بود که سعودی ها  در یمن به کمک حوثی ها به مصافش رفته بودند، در دورانی دیگر اخوان المسلمین  بودند که تصوری غیر موروثی از حکومت اسلامی دارند، چندی پشتیبانی از اقلیت اهل سنت عراق و اکنون در سوریه و به طور نسبتا مداوم با اندک فراز و نشیب با جمهوری اسلامی ایران به عنوان رژیم شیعی مدعی رهبری جهان اسلام.

عربستان با رژیم ایران در آغاز از دو روی دشمنی می ورزید: یکی اینکه ادعا و شعار های عدالت طلبانه آغازین انقلاب را جدی گرفته بود و بیم سرایتش به عربستان را  داشت و دوم اینکه نسخه حکومت اسلامی هر چند سلطانی اما غیر موروثی در ایران را برای رژیم پادشاهی خود تهدیدی جدی تلقی می کرد.

آن چه که در دوران کشمکش هسته ای میان جمهوری اسلامی و کشور های غربی گذشته است فرصتی را برای ریاض فراهم کرد که با همه نیرو از هرگونه توافقی با غرب جلوگیری کند و  به تضعیف رقیب خود ایران بپردازد. انعقاد برجام و اندکی روشن شدن دورنمای روابط ایران با آمریکا رژیم سعودی را بیمناک کرده است که هم رقیب منطقه ای اش تقویت شود و هم به ویژه نقش و اهمیت اش برای آمریکا کاهش یابد. هم از این رو ست که دشمنی و تحریکات سعودی پس از برجام تشدید شده است.

در هر حال پیرامون دشمنی میان جمهوری اسلامی و عربستان سعودی صف بندی ای در خاورمیانه شکل گرفته است که می تواند برای کل منطقه  فاجعه آمیز باشد.

خیزش عربی که از تونس آغاز شد به سرعت مرزهای دیگر کشورهای عربی را درنوردید و طبیعتاً تهدیدی جدی برای همه رژیم های دیکتاتوری و مستبد ناحیه خاور میانه اسلامی تلقی می شد. رژیم  های به غایت مستبد منطقه مانند عربستان سعودی که خود را در معرض خطر جدی می دیدند همه اهرم های سیاسی و به ویژه مالی خود را بکارانداختند تا بتوانند این خیزش را به بن بست بکشانند. البته تکیه گاه  چنین اهرم هائی وجود بخش های به لحاظ فرهنگی واپس مانده و به لحاظ سیاسی تحقیر شده شهروندان این کشور ها بود.  در همه کشور هائی که بهار عربی به آنها راه پیدا کرده بود کوشش رژیم عربستان و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس بدین گونه طراحی شده  بود که در  هم پیمانی موضعی و متغیر با جریانات مذهبی اخوان المسلمین، سلفی ها ، ارتش ، سازمان های تروریستی اسلامگرا و بقایای رژیم های سرنگون شده از پیروزی جریانات و نیرو های دمکرات و سکولار جلوگیری کنند. متاسفانه به جز در تونس به علت جامعه مدنی نسبتأ پیشرفته اش در دیگر کشور های منطقه مانند مصر، لیبی، بحرین ، یمن و سوریه موفق بودند و توانستند به ویژه در سوریه در تقابل با رژیم دیکتاتوری اسد بهار عربی را به خاک و خون بکشانند و عجالتاٌ بر آن نقطه پایان بگذارند.

نقش ترکیه تحت رهبری اردوغان

ضعیف ترین و ضربه پذیرترین حلقه در دشمن غربی اسرائیل است. هم از این رو است که از آغاز انقلاب تا کنون علیرغم تمایل بخش غالب فلسطینیان و کشور های عربی به سازش با اسرائیل، جمهوری اسلامی به سان کاسه ای داغ تر از آش منکر هستی این کشور می شود  و با هرگونه توافقی که به تشکیل دو دولت منجر شود،  مخالفت می ورزد، آن هم  بدون توجه به پیامد های چنین سیاستی برای مردم و کشور ایران.

در این میان جمهوری ترکیه که با استمرار بیش از یک دهه سیادت حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان می رفت که نمونه ای برای سازگاری اسلام با دمکراسی ، سکولاریسم و توسعه عرضه کند، متاسفانه به راهی دیگر رفت.  اردوغان و سران این کشور ظاهرا سوداهای دیگری را در سر می پرورانند و در مسیر اقتدارگرائی روز افسون از سیاست همزیستی با همسایگان روی برگردانند. بسان همه احزاب و جریانات ایدئولوژیک که برای خود رسالتی ویژه می انگارند، در لحظه ای که در انتخابات نخست سال پیش امکان محدود کردن فرادستی  شان بر کشور می رفت، ترکیه را به آشوب کشیدند که بتوانند خود را به عنوان  تنها گزینه ای که می تواند امنیت شهروندان را تضمین کنند، به رای دهندگان عرضه کنند. غافل از این که غول های رسته از بطری را به این آسانی ها نمی توان به بطری برگردانند. پیامد سیاست تخفیف دمکراسی بحران همه جانبه ای است که گریبان کشوری با پیشینه یک دهه بالنده گی چون ترکیه را گرفته و رها شدن از آن در چشم انداز نیست.

بحران سوریه و جنگ نیابتی

با وجود تفاوت های ایدئولوژیک پایه ای میان جمهوری اسلامی و رژیم سکولار اسد، این رژیم و این کشور به مثابه پلی برای رساندن کمک های به ویژه نظامی به جنبش حزب الله نقش کلیدی ایفا می کند.

سرکوب بیرحمانه اپوزیسیون مدنی سوریه توسط رژیم اسد بهانه ای بدست رژیم سعودی و دوستان غربی اش داد تا با تجهیز  یک انترناسیونال از گروه های  اسلامگرای غالبا بنیاد گرا و تروریستی کشمکش داخلی سوریه به جنگی نیابتی دگرگون شود. در این جا نیز سهم ایران در برافروختن این آتش نباید ناچیز گرفته شود. ترغیب رژیم اسد به سخت سری و عدم تحمل اعتراضات مشروع و مسالمت آمیز شهروندان با تقلید از سرکوب گسترده حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر جنبش سبز نیز به جای خود سویه دیگر این جنگ نیابتی است. جمهوری اسلامی در این میان از هیچ گونه  کمک های گوناگون اقتصادی ، نظامی و دیپلماتیک به طور مستقیم یا به میانجی حزب الله لبنان دریغ نکرده است. با توجه به اینکه این جنگ نیابتی میان دو رژیم بنیاد گرای اسلامی هریک با ادعای رهبری جهان اسلام صورت گرفته است بدیهی است که بزودی رنگ فرقه ای به خود گیرد و در پی آن  گروه های فرقه گرای تکفیری مانند داعش و القاعده را نیز فعال کرده است.

سهم غرب در امنیت زدائی و آشوب در خاورمیانه

البته سهم ویرانگری غرب به ویژه بریتانیا، فرانسه و آمریکا در این میانه کم نیست.

امید می رفت که غرب از فاجعه ای که بر مردم عراق فرودآورده است عبرت گرفته و از آزمون لیبی که در آن قطعنامه حفاظتی شورای امنیت را  با جانبداری از یکسوی مخاصمه  به انحطاط کشیده بود، آموخته باشد که آشوب و فروپاشی کشور ها ضد انسانی است و به سود هیچ کس نیست.
علیرغم آگاهی از اینکه اپوزیسیون مسلح معتدلی در سوریه وجود ندارد و جایگزین رژیم اسد رژیمی بهتر از او نخواهد بود، با خواست های حداکثری درجهت کنار گذاشتن اسد به مثابه پیش شرط مذاکرات صلح عملا به ویران کردن سوریه کمک کردند. چندین سال گذر زمان با چند صد هزار کشته، و بسی شهر های ویران شده و نهایتا انبوه پناه جویان  لازم بود تا غرب دریابد که وجود یک دولت مرکزی هر چند هم که مستبد باشد به از بی دولتی است که در صورت سقوط اسد برسوریه مستولی خواهد شد.

اسرائیل و نقش مخرب اش در خاورمیانه

جریان راست و راست افراطی به رهبری نتانیاهو ظاهرا برنامه ای برای ایجاد صلح در منطقه ندارند و بر این گمانند که با ادامه اشغال سرزمین های فلسطینی و گسترش اسکان شهروندانش در مناطقی که می بایست دولت فلسطین ایجاد شود جهان را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. در این مسیر به نظر می رسد که اسرائیل امنیت خود را در آشوب و ناامنی در دیگر کشور های منطقه جستجو می کند. اهرم اش از یکسو تهدید به حمله نظامی- نا محتمل- است و از دیگرسو اثر گذاری و تحریک جریان های مسلح نظامی به ویژه اقلیت های قومی که بر مبنای نارضایتی های ناشی از فقدان دمکراسی و حاکمیت قانون در کشورشان در میان بخشی از این گونه شهروندان اقبال دارند.

در این راستا رژیم جمهوری اسلامی با مطرود دانستن هستی اسرائیل و بیان این اظهارات که اسرائیل از پهنه گیتی محو خواهد شد هم بخش بزرگی از جهان را بر ضد خود شورانده و هم به فرادستی جریانات دست راستی نتانیاهو به طور عینی یاری رسانده است.

بخشی بزرگ از ستیزه گری اسرائیل با برنامه هسته ای ایران کمتر ناشی از خطری است که اسرائیل از سوی یک ایران هسته ای فرضی  احساس می کند، بلکه در وجه غالب معطوف  به حفظ  این هژمونی هسته ای و جلوگیری از نسبی کردن پسیکولوژیک آن است.

چه باید کرد؟

پرسش اینجاست که در این آشوب چیره شده بر منطقه خاورمیانه چه باید کرد؟ با توجه به اینکه این کمبود همه جانبه امنیت ناشی از غیاب دمکراسی و حاکمیت قانون است آیا باید منتظر دمکرانیزه شدن همه این جوامع نشست؟

پاسخ به این پرسش قطعا نمیتواند مثبت باشد، زیرا که وضعیت تنش آلود کنونی میان کشور ها هر جند که از جمله و به ویژه ناشی از فقدان دمکراسی در آنهاست اما این وضعیت تخاصم پر آشوب هم اکنون موجودیت مستقلی یافته است. از میان رفتن امنیت ملی مانند آنچه که در عراق، لیبی و سوریه گذشته است موجب از میان رفتن هر نوع دیگر امنیت شده است و می تواند مدنیت و توسعه را به تراز دهه های پیشین برگرداند و دهه هائی باز هم بیشتر زمان نیاز باشد تا آن کشورها به مدنیت متعارف در جهانی که شتابان به پیش میراند  برگردند. برای پرهیختن از فرو ریزش فزاینده امنیت در ایران و منطقه گام های لازم  می توانند چنین باشند:

  • رابطه با غرب به ویژه امریکا شایسته است که مورد تجدید نظر قرار گیرد. دشمنی با امریکا موجب جدا شدن ایران از بخش درخور توجه ای از جهان پیشرفته شده است که پیامد ش  بازماندن ایران از اقتصاد، تکنولوژی و دانش و همچنین فرهنگ جهانی است. ادامه این خصومت در شرایط تغییر یافته ای که در امریکا متصور است تهدیدی است برای امنیت ملی
  • بایسته است که دشمنی بی قید و شرط با اسرائیل پایان یابد به امید اینکه به راه حل دو کشور پیش از آنکه دیر شده باشد در همپوشی با بخشی بزرک از فلسطینی ها و کشور های عربی یاری رساند. باید با سیاستی سازنده کار جریاناتی را که از راه  ایران هراسی در اسرائیل کسب قدرت میکنند مشکل ساخت. تنش زدائی در ارتباط با اسرائیل به معنای پذیرش سیاست این کشور نیست. زیرا که همه دولت های کنشگردر خاورمیانه چون اسرائیل، جمهوری اسلامی و عربستان هیچیک دارای پرونده تمیزی نیستند اما حاکمان این کشور ها برای جلوگیری از فاجعه ای بزرگتر ناچار به سازشند اگر حداقلی از احساس مسئولیت داشته باشند.
  • در سرتاسر خاور میانه اسلامی که در پی دخالت های ویرانگر غرب، سیاست های ماجراجویانه رژیم سعودی و جمهوری اسلامی صف بندی های خشم آلودی شکل گرفته است. فرقه گرائی که باعث تحریک بخشی از مردم متعصب در هردو سوی جبهه  شیعه و سنی است  رخ نموده است.  باید با شکیبایی در جستجو ی راه حل هائی که یه سود دو طرف باشند  پیگیری کرد. نمونه تاریخی یک چنین رهیافتی هم کنفرانس امنیت و همکاری میان دو بلوک نیرومند دو ابر قدرت امریکا و شوروی بود که علیرغم دشمنی بنیادین میا نشان توانستند با گسترش همکاری و کاهش تنش از یک رودرروئی خطرناک برای جهان جلوگیری کنند.آری،  رژیم سعودی رژیمی است به غایت استبدادی که برای حفظ خود به هرگونه اقدامی دست می یازد اما نه اختلافش با جمهوری اسلامی بنیادی تر از اختلاف امریکا و شوروی است و نه توان و نیرویش به آن ها میرسد. با تدبیر و شکیبایی میتوان تنش ها را زدود و به سوی همکاری همه جانبه منطقه ای گام نهاد.
  • بدیهی است که هر کشوری برای برآورده کردن نیاز های امنیتی درونی و بیرونی خود نیاز به نیرو های مسلح و جنگافزارها ی مربوطه دارد. اما توهم است اگر بپنداریم که مسابقه تسلیحاتی حلال مشکل امنیت خواهد بود. وارونه آن تمرکز بر چنین کاری به نابود کردن منابع مالی و فقیر شدن جامعه میانجامد با همه پیامدهای آن.
    کما اینکه انگاشتن برنامه هسته ای به مثابه امری به لحاظ امنیت بازدارنده موجب از دست دادن میلیاردها دلار سرمایه کشور و بسی ایران ستیزی شد که جبرانش سال ها به طول خواهد انجامید. در این جا نیز باید با همسایگان به ویژه سعودی ها راه اعتماد سازی و محدود کردن تسلیحات را پوئید.
  • از بسیاری از بیانات دولتمردان و دولتزنان غربی میتوان چنین استنباط کرد که در منطقه پر آشوب خاورمیانه برای کشوری چون ایران که نظر به پیشینه تاریخی، منابع انسانی و ذخایر طبیعی از معدود کشور های منطقه است که خود مستقل از رژیم مستقر ش از پایندگی برخوردار است. چنین کشوری میتواند منشا تعادل در خاورمیانه باشد. غرب برای ایران نقشی سازنده قائل است که ایفای آن منوط به این است که ایران دست از انقلابیگری بردارد و با متعارف شدن رفتار خویش به جای ایجاد مزاحمت در کشور های منطقه به کنشگری سازنده که شایسته چنین کشوری است تبدیل شود.
  • در مورد سوریه ایران میتواند به طور مشخص با رفتاری سازنده از فرو پاشیدن این کشور که برای منطقه بیش از پیش فاجعه آمیز خواهد بود جلوگیری کند. سقوط ناگهانی رژیم اسد وضع را خراب تر خواهد کرد اما اصرار حداکثری در ابقا ش نیز امکان توافق را از بین میبرد. در وضعیت کنونی متاسفانه دور نمای دمکراتیک از سوریه رخت بربسته است. آنچه که باقی مانده است حفظ دولتی است که بر مبنای سازش طرف های در گیر و نهایتا با رای مردم سوریه کشور را از این وضعیت فلاکت بار برهاند. حل مشکل سوریه به معنای زدودن تهدید امنیتی از ایران نیز هست. این درست نیست که باید در دمشق بجنگیم وگرنه جنگ در همدان به سراغ مان میاید. بلکه باید بدانیم که ادامه جنگ در دمشق و حفظ آتش افروخته در آنجا شعله های آنرا به همه جای منطقه از جمله ایران نیز سرایت خواهد داد.
  •  نظام جمهوری اسلامی بسان بسیاری از انقلاب های ایدئولوژیک بخشی از انرژی خود را صرف فرا راندن انقلاب به آن سوی مرزهای ایران کرده بود. اندک زمانی پس از وقوع انقلاب مبنای داخلی مشروعیت زا که می توانست همانا آزادی و در پی آن دموکراسی و حکمرانی خوب باشد، منتفی شد. نهایتا مهمترین راه حل میان تا دراز مدت کوشش در بر پا کردن حکومت قانون در روابط میان شهروندان، میان حاکمان و شهروندان و پاسخگو کردن حاکمان جمهوری اسلامی نسبت به خواسته های آنان است. حرکت به سوی نهادینه کردن این مهم  از مسیر گزینش ساز و کار های دمکراتیک که بتوانند به حکومت قانون پاینده گی ببخشند، میگذرد. با ایجاد روابط دمکراتیک در جامعه شکاف موجود میان حاکمان و شهروندان باید برداشته شود و به این ترتیب مهمترین ابزار پاسداری از امنیت پاینده درونی و بیرونی فراهم شود.

بهروز بیات
۴اوت ۲۰۱۶

میهن

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است