تهدید لب‌دوزی یا توهم لب‌بوسی؟ علی ایزدی


سخن محمودعلوی وزیر اطلاعات کابینه تدبیر و امید را نمی توان صرفا درواژه ادعا تحدید کرد وقتی که ایشان به بهانه هفته دولت آن هم در یک برنامه تلویزیونی می گوید: “ما لب های کسانی را که انتقاد می کنند می بوسیم.”اگرچه تاریخ جمهوری اسلامی مملو است از مبالغه و وارونه نمایی درتلاش برای تحمیق توده مردم اما این مدعای علوی درمثبت ترین نگاه چیزی جز توهم نیست اگرچه در نگرشی محتملا منصفانه تنها ژستی است سیاست بازانه برای توجیه بسیاری ازرفتارهای ایذائی با منتقدان چراکه عملکرد وزارت اطلاعات تحت مدیریت ایشان فرسنگ ها با ادعای احتمالا آمال گونه ایشان اتفاقا در سه سالی که از ریاست جمهوری آقای روحانی می گذرد فاصله دارد.

سلطه سانسور و اختناق انتقادسوز

انتظار تحقق هرگونه تغییر بنیادی در راستای آزادی بیان با سرکارآمدن دولت به اصطلاح امید برغم ادعاهای انتخاباتی شگرف حسن روحانی چیزی جز خیال بافی نبود از این رو بسیاری با ایمان به این عقیده درآن انتخابات نمایشی شرکت ننمودند ، اما جناح اصلاح طلب در سطوح مختلف با خوش بینی خاص خود ویا برای تحقق یا تدوام تئوری ترجیح بد بر بدتر دگربار قدم در مشارکتی گذاشت که امروز خود شاهد نتیجه آن هست بطوریکه برخی از آنان صادقانه اذعان می کنند که جمهوری اسلامی برای تداوم یا بقا بناچاراز خود اپوزیسیون تولید می کند یا همان سوپاپ اطمینانی که به عنوان یکی از عوامل مهم ماندگاری تدوام حیات سیاسی ولایت فقیه را نزدیک به سه دهه پس از خمینی تضمین نمود.

اما به چه دلایلی نمی توان ذره ای به خیال بافی وزیر اطلاعات دولت روحانی خوش بین بود؟

۱- تحمل انتقاد صرفا از سوی حکومت هایی امکان پذیر است که مردمی باشند به عبارت دیگر مردم درانتخاباتی آزاد که دست مایه نهاد تحزب است مسئولین قوه اجرایی یا پارلمانی کشور را تعیین کنند ، آنچه که در قریب به چهاردهه بعد از انقلاب حتی در شکل ناقص آن ندرتا اتفاق افتاده است.

۲- سلطه سانسور و به دنبال آن خصیصه خود سانسوری بلای لاعلاج رژیم هایی چون جمهوری اسلامی است که دلیل اصلی آن غیبت سیستم حزبی درایران است و تا زمانی که گروه ، حزب یا نهادی آزاد که فرودست سلطه حکومت ولی فقیه نباشد بوجود نیاید از انتقاد سخن گفتن چیزی جز افتادن در دام تخیل امثال وزیر اطلاعات نیست ، به عبارت دیگر چگونه می توان در باره استقبال از انتقاد سخن گفت در حالیکه پس از دوره ای کوتاه از فردای بعد از انقلاب با امنیتی کردن جامعه از سوی حکومت اسلامی سلطه سانسور آنگونه بر زندگی مردم سایه افکن شد که حتی خود سانسوری به عارضه ای عادی تبدیل شده است ، اگرچه سانسور محصول سلطه و نظام استبدادی بویژه از نوع دینی یا ایدئولوژیک آن می باشد اما سانسور در جوامع غیردمکراتیک که جریانات سیاسی آزاد در قالب حزب ندارند خود به بقا و تداوم استبداد کمک کی کند به بیان دیگر سانسور زاده زورخود به زاینده آن تبدیل می شود.

وقتی در جامعه ای بیماری سانسور به یک فرهنگ تبدیل می شود که خود یکی ازمولفه های نظام های استبدادی است رفتارخودسانسوری به عنوان امری عادی حتی به اپوزیسیون سرایت می کند آنچه که امروز در بخشی از بدنه اپوزیسیون ایرانی دیده می شود بدیهی است که در اینجا مراد همان اپوزیسیون انتزاعی یا خودی جمهوری اسلامی از قبیل اصلاح طلبان است ونه اپوزیسیون غیرخودی درمقابل رژیم ولایت فقیه که اصولا دشمن نظام محسوب می شوند و آلت دست استکبار جهانی به زعم حکومت اسلامی!

۳- در جمهوری اسلامی تاکنون چند روزنامه یا نشریه آزاد وجود داشته است ؟ بویژه از سال ۶۰ تا کنون چند جریده داشته ایم که غیردولتی باشد و حتی غیروابسته به حزب یا جریانی خاص که بتواند آزادانه انتقاد کند ، این توانایی را داشته باشد که به افشای فساد اقتصادی و رانت بازی در بخشی از بدنه سپاه یا هرگونه جریانات وابسته یا نزدیک به حاکمیت بپرازد ؟ تا کنون چند رسانه آزاد حضور داشته اند تا بی کفایتی مدیران رده بالا را پیش از آنکه کشور به بلایی که امروز گرفتار آن است دچارشود گزارش نماید تا احیانا پیش از آنکه گاها خودی هایشان به واسطه رقابت در قدرت به رسوایی یکدیگر بپردازند دست شان روشود ؟ یا مهم تر ازهمه کدام رسانه ای وجود داشته که از بی عدالتی ها یا اعدام ها سخن گوید و یا اگر احیانا واکنشی اعتراضی یا انتقادی نشان داده خود به سرنوشت معدومین دچار نشده باشد ؟ پاسخ مبهم یا مایوس کننده به همه این پرسش ها یعنی نیل به این نتیجه که درنظام ولایت فقیه اصولا انتقاد مفهومی ندارد تا برخوردار از جایگاهی باشد ، به عبارت دیگر منتقدی که در امنیت باشد وجود ندارد.

۴- وزارت ارشادی که درادعا مشوق انتقاد است درمواردی با سانسورسنگینی که نامش را به ممیزی بزک نموده در حوزه هنر و مطبوعات نقش آفرینی می کند، اگرچه یکی از سه وزیر تحمیلی برروحانی چون وزرای کشور و دادگستری همین وزیرارشاد بوده اما در اینجا بحث از یک وزارتخانه می باشد که اولا به واسطه حساسیت خاص خود عملا در تسلط ولی فقیه می ماند نه در اختیار کابینه دولت ، تجربه های وزرای ارشاد در دولت های گذشته نیز نشان داده که جز در مواردی محدود اصولا این وزارتخانه آلت خیمه شب بازی حاکمیت بوده ، از این روست که خانه سینما در دهه های اخیر تدریجا به خانه سکوت تبدیل شده و درموسیقی برخوردهایی که با بزرگانی چون شجریان و ناظری شده در خوش بینانه ترین نگرشی لب دوزی و لب سوزی هنرمندانی بوده که نه نقش انتقادی یا نقشه سیاسی داشته اند و نه ابزارآن را آنگونه که احیانا مطبوعات می توانند داشته باشند ، با این وصف چگونه است که وزیراطلاعات هم چنان با زبان توهم تا آنجا پیش می رود که مغازله گونه می گوید که برلبان منتقدان بوسه می زند . البته توسل به ادبیات اغراق و دروغ در جامعه ای که تملق و ترس جایگزین صداقت و صراحت دررفتارعامه مردم شده که یکی از عوامل آن همین سانسورمدام بوده نه عجیب می نماید ونه غیرمنتظره.

شواهد لب دوزی و اندیشه ستیزی

شاید وزیراطلاعات خود راملزم نداند که به مواردی که از مصادیق بارز قانون شکنی و برخورد قهرآمیز اعمال شده از سوی وزارتخانه های دادگستری و ارشاد در دوره دولت روحانی بوده پاسخگو باشد اما در مقابل فضای امنیتی ای که اتفاقا وزارتخانه متبوعش اخیرا ایجاد کرده چه جوابی می تواند داشته باشد و آیا با نمونه هایی که ذیلا برشمرده می شود آقای محمود علوی ، شما می توانید هم چنان لاف بوسه نوازی به منتقدان را بزنید؟

۱- فایل صوتی مرحوم منتظری نه اکتشافی تازه بود و نه افشای اسرار نظام، انگی که هر منتقدی مصربه دنبال آن بعضا بوسه مرگ را برلبان خویش تجربه کرده است ، اما اتهامی کلیشه ای و مندرس که همواره از تاکتیک های وزارت اطلاعات بوده ، احمد منتظری دست کم از منظر شخصی این حق را داشته که به دلایل اخلاقی یا ایمانی آنگونه که اذعان داشته امانت پدرش را منتشر نماید تا دست کم به شائبه های نادرست یا ناموثق بودن خاطرات قریب به دو ده پیش منتشره شده ایشان پایان بخشد ، اما ظرف مدت کوتاهی با تهدید وزارت اطلاعات صدای آیت الله منتظری از سایت ایشان برداشته می شود و بازخواست کردن از احمد منتظری آغاز می شود . این درحالی است که اولا علوی در مقام وزیر اطلاعات می داند که این فایل ساعاتی کوتاه بعد از انعکاس در سایت به سرعت در فضای مجازی منتشر شده است بنابراین حذف آن از سایت منتسب به منتظری عملا تاثیری بازدارنده نخواهد داشت.

ثانیا دراین فایل سخنان یا ادعای جدیدی از سوی شخصی که آن را حدود ۳۰ سال پیش در جمع هیات مرگ سال ۶۷ ابرازداشته که به منزله انتقادی تازه باشد یا نوعی افشاگری مطرح نشده پس وزارت اطلاعات چرا با وحشت تام و دست پاچگی وارد عمل می شود واین گونه به دست بوسی خاندان منتظری می رود؟ البته در این مورد انتظار لب بوسی از آقای وزیر نمی رفته است!

ثالثا برغم آنکه وزارت اطلاعات با تجربه چند دهه ای خویش بخوبی پیش بینی می کرده که منع مردم از استقبال فایل منتظری باعث می شود تا حتی کسانی که به این گونه مسائل حساسیتی ندارند تشویق به تعقیب موضوع شوند و امری عادی که البته از جنایتی بزرک در دهه ۶۰ پرده برداری دوباره می کرده به عنصری خبری داغ تبدیل شود اما اقدام به سانسوریعنی برچیدن آن در اولین فرصت می کند که این مسئله نشانگر آن است که آستانه تحمل جمهوری اسلامی بطوریکه پیش بینی می شد تا چه حد کوتاه می باشد ، در چنین شرایطی آن هم مقارن با زمانی که برخوردهایی ازاین دست ازسوی وزارت اطلاعات ادامه می یابد با چه وقاحتی علوی می تواند نغمه سرای بوسه در تشویق منتقدان باشد؟

۲- شهرام امیری قهرمان ملی دیروز که در لحظه ورود به کشور با تاج گل از او استقبال می شود امروز به طرزی ناگهانی در زندانی مخوف به مرگ محکوم می شود کسی که قهرمان هسته ای دولت احمدی نژاد بود در دولت روحانی به جرم جاسوسی برای سرویس های اطلاعاتی آمریکا بدون برخورداری از محکمه ای صالحه ویا وکیل مدافعی آزاد ناگهان اعدام می شود در حالی که خانواده وی اعلام می کند که هیچگاه نتوانستند حتی نام خانوادگی وکیل فرزند خویش را بدانند ، سخن بر سر بی گناهی یا خطاکار بودن امثال امیری که در این نظام بسیارند نیست بلکه بحث در باره نهادی اطلاعاتی بیمار یا قضایی نا دادگستر در جمهوری اسلامی است ، امید کوکبی دانشمند هسته ای هم با سرنوشتی نامشخص دردام قوه قضائیه مدتی است که با مرگ و زندگی دست وپنجه نرم می کند اما نظامی که شما وزیراطلاعات ان هستید تاکنون چه فرصتی به امثال کوکبی ها داده تا ازخود دفاع کنند یا شما چه امکاناتی به یک رسانه منتقد داده اید تا با امنیتی خاطر از ریشه کن کردن چنین دردهایی در نهادهای قضایی یا اطلاعاتی کشور سخن بگوید؟

۳- دو سال پیش در تیرماه ۹۳ دکترحسین رفیعی استاد دانشگاه و فعال ملی مذهبی احساس دردش به آنجا می رسد که خطاب به روحانی در نامه ای متذکرمی شود که:

“در وزارتخانه زیرمجموعه شما شمشیر در کف زنگی مست است.” ایشان کسی بود که با این امید به روحانی رای داده بود که شاهد تحقق برچیده شدن فضای امنیتی آن گونه که رئیس جمهور در وعده های انتخاباتی خویش بدان اشاره کرده بود باشد ، شما قطعا به یاد می آورید که خانواده این استاد که پس از بازداشت راهی اوین شد چگونه در نامه ای برخورد وحشیانه و ددمنشانه ماموران وزارت اطلاعات را به عنوان گله ای بزرگ به روحانی تشریح کردند ، در حالیکه امروز مدعی هستید که مشوق منتقدین در چنین نظامی اطلاعاتی مخوف اید.

۴- در مقابل ملالت ها و رنج هایی که شیرزنی چون نرگس محمدی که تنها سلاحش سخن وتنها دغدغه اش حقوق بشر است متحمل می شود چه پاسخی دارید؟ او که دگربار ماه ها در زندان اوین توسط مامورین اطلاعاتی وزارتخانه شما سرکوب می شود.

در سه سال اخیر اتفاقا احضار و بازداشت فعالان سیاسی در تداوم همان توهم توطئه بعضا افزایش یافته در حالیکه همگان با چماق اتهام اقدام علیه امنیت نظام مورد تعرض قرارگرفته اند.

اما شخص شما در سال گذشته مدعی شدید که: “امروز احضارها در کمال احترام در محیطی شایسته صورت می گیرد و ضمن توضیح از فرد خواسته می شود در دام دشمن نیفتد.”

این ادعای مضحک از چند جهت جای بحث دارد:

اولا براساس کدام قانون وزارتخانه شما به خود مجوز می دهد که افراد را احضار کند ، درحالیکه براساس قوانین آیین دادرسی کیفری کشور حتی در همین نظام اختناق این مهم به قوه قضائیه سپرده شده ، سخن گفتن از ملاطفت در برخورد با احضارشدگان در حالیکه نفس عمل قانون شکنی وزیرپا گذاشتن حقوق قانونی متهم است چه توجیهی می تواند داشته باشد؟

ثانیا چه مدرکی وجود دارد که ماموران شما با احترام برخورد کنند؟ احترامات کامله پیشکش خود شما , مردم ادعای شما را باورکنند یا شواهد درو دیوار را ؟ وقتی خانواده استاد دانشگاهی رسما در نامه ای اعلام می کند که ماموران شما بطرز وحشیانه در حمله به خانه اورا دستگیر می کنند آنهم در زیر نگاه سایرافراد چگونه همین عاملان اجرایی تان در برخورد با افراد آن هم در خفا مهرشان شکوفه می کند و احترامات کامله را بجا می آورند؟!

۵- ابوالفضل قدیانی کسی است که به جنبش سبز پیوند می خورد نه جاسوس سیا بوده و نه عامل اسرائیل بلکه صرفا یک منتقد ، در تیرماه سال گذشته در یادداشتی می آورد:

“کارشناسان وزارت اطلاعات برخورد با آن دسته از فعالان سیاسی و مدنی را که عمر دولت کودتایی دهم برای برخورد با آنان کفاف نداد از سرگرفته اند.”

البته خواهید گفت ایشان فراموش کرده یا کم لطفی نموده تا اضافه کند اگرچه احضارهای امروز در دولت روحانی و وزارت اطلاعات علوی با کمال احترامات فائقه صورت می گیرد!

آیا وزیراطلاعات بازهم می تواند مدعی شود که پاسخ انتقاد بوسه است و اگرچنین میباشد گناه امثال قدیانی ها تا چه حد سنگین بوده که نه تنها نوازش بوسه را ندیدند بلکه تا سرحد مرگ برای اندیشه و انتقادشان پیش رفتند ، آن هم انتقادی سازنده از سوی خودی ها ، کسانی چون او که صرفا اصلاح طلب اند یا اپوزیتورانتزاعی.

بوسه پیشکش مجیزگویان و خودی ها

ممکن است منظور وزیر اطلاعات در نمایش تلویزیونی خویش اهدای بوسه به خودی ها باشد آنان که در خط ولایت اند و همیشه انتقادشان سازنده است نه سوزنده ، دشمن ستیزند و نشریات و جراید شان در راستای اهداف نظام ، با تعمیم ادعای آقای علوی در مورد این گروه می توان نتیجه گرفت که اتفاقا سخنان ایشان فاقد شائبه هرگونه اغراقی بوده است.

یک نمونه جریانی است مربوط به گردانندگان هفته نامه یا لثارات که در طیف ذوب شدگان در ولایت می اندیشند و سال هاست که بری ازهرخطایند وبنابراین عوامل اطلاعاتی هم مزاحمشان نمی شوند و شاید به شکلی تشویق هم می گردند ، در سال گذشته در یادداشتی در پایگاه خبری انصار حزب الله نزدیک به یا لثارات به معاون امورزنان و خانواده رئیس جمهور جانانه تاخته می شود و خانم شهیندخت مولاوردی را با عنوان دیوارشکسته و زن سلیطه توصیف می کنند ، به دنبال این موضوع و دو موردی دیگر از این دست حتی علی جنتی وزیر ارشاد مجبور می شود تا در دی ماه سال گذشته در بندرعباس اعلام کند که چون تا تاکنون سه تخلف بارز از لثارات دیده شده این نشریه با تصمیم هیات نظارت برمطبوعات توقیف و درصورت رفع توقیف و ادامه چنین روندی این هفته نامه لغو امیتاز خواهد شد.

اما لثارات با ادامه انتشار و تعقیب روند سابق در ماه گذشته به دنبال برگزاری شانزدهمین دوره جشن حافظ در تالاروحدت به بهانه بد حجابی برخی از همسران هنرمندان شرکت کننده در مراسم مذکور در سرتیتر یادداشتی عنوان رکیکی را به هنرمندان مربوطه نسبت می دهد که حتی به زعم عده ای چون احمد توکلی نماینده سابق مجلس نویسنده مقاله لثارات باید مشمول حد شرعی و جزای کیفری به واسطه اهانت و افترا می شده ، اما به دنبال جنجالی فراوان و اعتراضا ت عده ای از هنرمندا ن این نشریه لغو مجوز می شود درحالیکه همزمان مسئول آن وعده آغاز به کار مجدد آن را می دهد و اتفاقا پس از چند روز یا لثارات با مجوز دادستان به انتشار دوباره می پردازد . البته ممکن است وزیر اطلاعات بگوید که چون مسئله فوق امنیتی نبوده به وزارتخانه او ارتباطی نداشته اما ضمن نا پذیرفتن این نظر ایشان به وی گوشزد می نماییم که موارد وجود داشته اند درنشریات غیروابسته به اصولگرایان که صرفا به موضوعات انتقادی اجتماعی یا اخلاقی پرداخته شده بود اما با نقشه وزارت اطلاعات یا قوه قضائیه برای تعطیل کردن رسانه مورد نظربه آن انگ واتهام سیاسی و امنیتی وارد نموده اند تا مقدمات پرونده سازی یا توقیف آن فراهم و مدیرمسئول آن تحت فشار و نهایتا بازداشت قرارگرفته.

مرحوم منتظری در فایل منتشره اشاره ای بسیار نغز دارند به نظام اطلاعاتی کشور در سال ۶۷ و به درستی در مورد وزیرفعلی دادگستری که یکی از اعضای هیات مرگ بود آنجا که می گوید: “آقای پورمحمدی درست است که حالا مسئول اطلاعات است اما قبل از اینکه مسئول اطلاعات باشد آخوند است و جنبه آخوندی اش بر جنبه اطلاعاتی او می افزاید.”

برغم این نکته بینی ایشان در آن زمان متاسفانه یکی از مشکلات دراین نظام هم چنان عهده دار بودن مسئولیت نهاد حساس اطلاعاتی کشور توسط یک شخص روحانی است که به واسطه برخورداری از یک نگرش جزمی دینی می تواند بر بی طرفی نسبی نهاد اطلاعاتی اثرمنفی بگذارد البته مشکل بزرگترو بنیادین دخالت درهرگونه مسئولیت حکومتی توسط روحانیون است وبه عبارتی کلی تر عدم پایبندی به جدائی دین از دولت که باعث شده هرم قدرت و فرم نظام هم چنان ایدئولوژیک بماند.

نکته پایانی اینکه وزارت اطلاعات نشان داده که حتی تحمل شنیدن نظرات منتقدانه خودی ای چون علی مطهری که خود اصولگرای البته معتدل است را نیز ندارد بطوریکه بسیاری از برخوردهایی که با ایشان از سوی این وزارتخانه درسال های اخیرشده سوال برانگیز بوده به عنوان مثال تعبیه دوربین در اطاق محل کاروی وتحت نظر گرفتن این نماینده مجلس تا مدتی و چه بسا اگرامروزایشان در جایگاه نایب رئیس مجلس قرارنمی گرفته تحت فشارقراردادن وی از سوی اطلاعات با روش های خشن تر و عریان تری ادامه پیدا می کرده اگرچه ممکن است انتقاد اخیر وی از نماینده ولی فقیه در خراسان واینکه درکشور کسی نمی تواند چون یک حکومت فدرال حکمرانی نماید برای مطهری دردسرآفرین باشد یا بویژه اگرنامه اخیرایشان به وزیر دادگستری در باره فایل مرحوم منتظری را هم درمقایسه با برخورد تند مجلس خبرگان برعلیه انتشارآن که مربوط به اعدام های ۶۷ بوده را مورد نظر قرار دهیم، پیش بینی وخامت احتمالی اوضاع برای وی چندان غیرمنتظره نخواهد بود.

بدیهی است که در چنین شرایطی ادعای وزیراطلاعات هیچگونه پشتوانه نظری یا عملی ندارد اگرچه قاعدتا محمود علوی خود می داند که سخن دور از حقیقت وی را نه گوشی است در حاکمیت که آویزه خود نماید و نه شنونده ای که آن را باور کند، به ویژه اگربه این قبیل از سخنان اغراق آمیزیا دروغ آلود مسئولین جمهوری اسلامی درگذشته نیزتوجه داشته باشیم که مثلا ایران را مهد دمکراسی خوانده اند ، یا اینکه هیچ زندان سیاسی ای در کشور نداریم و یا جمهوری اسلامی آزادترین انتخابات در دنیا را داشته است!

فرجام کلام آنکه ازنظامی که همواره حقیقت را قربانی مصلحت و منفعت طبقه ای خاصی می نماید تا به نام دین به نوای قدرت برسد انتظار انتقاد شنوی یا بالاتر ازآن عدالت گستری داشتن بیش از توقعی بسیار خام نیست .

alizadi@libero.it

گویانیوز

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است