شمایل ملّی مصدّق- از یادداشت‌های ایرانشناسی، میلاد عظیمی


حبیب یغمایی مدیر مجلۀ یغما در خاطرات خود نوشته که دکتر مصدّق مشترک یغما بود و نوشته که در یک سال هشت بار از مصدّق حق اشتراک ستانده بود!! تفصیلش را بعدها دکتر باستانی‌پاریزی در مجلۀ کلک نوشت: یغمایی هر سال به مشترکان یغما نامه می‌نوشت که حقّ اشتراک سالیانۀ خود را بپردازند. مصدّق هم هر سال مباشرش را به دفتر مجله می‌فرستاد و برای کمک به یغمایی دو‌سه برابر حقّ اشتراک پرداخت می‌کرد. یک سال یغمایی بی‌پول بود و تجاهل کرد و هشت بار نامۀ درخواست حقّ اشتراک فرستاد! پیرمرد بزرگوار هم هی مباشرش را فرستاد و حقّ اشتراک را پرداخت. آخر یک روز مباشر مصدّق گفت آقا فرمودند که خدمت آقای یغمایی عرض کنید که تا آخر سال هر مقدار که باید حقّ اشتراک بپردازیم همین الآن یک‌جا بفرمایند که راه دور است و رفت‌وآمد دشوار.

بگذریم. یغمایی ندیم و امین فروغی بود. با تقی‌زاده و قوام و سیدضیاء مناسبات دوستانۀ محکم داشت. آنها را خادم ایران می‌دانست و قبولشان داشت. همچنین می‌دانیم که دکتر مصدّق با این رجال اختلافات اساسی داشت. جای دیگر نشان داده‌ام که یغمایی در وقایع سی‌تیر تلویحا طرف قوام را گرفت. با اینهمه یغمایی سردوگرم‌چشیدۀ کتاب‌خواندۀ آدم‌دیدۀ آدم‌شناس دربارۀ دکتر مصدّق چنین داوری کرده است: «مصدّق بی هیچ تردیدی وطن‌پرست‌ترین مردی از رجال کشور بود» و این بیت را دربارۀ مصدّق سروده:

برخاست درین دوران یک مرد فقط یک مرد
می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها

این یعنی یغمایی هرچند با برخی داوری‌ها و عملکردهای سیاسی مصدّق موافق نبوده اما او را چنین بزرگ و گرامی می‌دانسته است.

این را هم بنویسم. استاد ایرج افشار در مجلۀ آینده نوشته که دکتر محمدامین ریاحی هنگامی که تصدّی امور بنیاد شاهنامه را داشته این ابیات را در یادداشتی به خط استاد مجتبی مینوی دیده است:

گفتا نه قرن پیش از این قطران
رو بازشنو تو گفتۀ حق را:

«از صدق خود آفرید یزدانش
طعنه نتوان زدن مصدق را»

تاریخ این شعر معلوم نیست. مینوی از سال ۱۳۵۰ در بنیاد شاهنامه بوده. پس از درگذشت مصدّق. می‌توان تصور کرد که مینوی دنبال چیزی در دیوان قطران بود که این بیت را دید و ناگهان به یاد دکتر مصدّق افتاد و به یاد مظلومیت و حصر و مرگ غریبانۀ نخست‌وزیر سربلند افتاد و به یاد طعنه‌ها و تهمت‌ها و دشنام‌هایی که نثار مصدّق می‌شد افتاد و این بیت را نوشت. شاید هم چشمش تر شد.

شاه مصدّق را در حصر کرد تا از یادها فراموش شود. اما مصدّق فراموش نشد. بلکه یاد و خاطرۀ مصدّق کودتاگران را در حصر خود گرفت. تاحدی‌که مینوی شیفتۀ فروغی و تقی‌زاده هم مصدّق را این‌گونه دوست داشت و به یادش بود.

حصر مصدّق با مرگ او پایان یافت اما حصر کودتاگران تمام‌شدنی نیست. هر سال یاد مصدّق و داغ مصدّق تازه می‌شود. مردم ایران در سیمای شکستۀ مصدّق چهرۀ آرمانی مردی را می‌بینند که استوار بود و صادق بود و مردم‌دوست بود و وطن‌پرست بود و دزد نبود و نوکر خارجی نبود و مظلوم بود. شکست خورد اما نشکست. از اسب افتاد اما از اصل نه. مردی که زخم می‌خورد و درد می‌کشید و می‌گریست اما تسلیم نمی‌شد. این است شمایل ملّی مصدّق. ملّت ایران این شمایل را دوست دارد و از آن محافظت می‌کند.

حراست مردم از شمایل اسطوره‌وار مصدّق به‌یک‌معنا دهن‌کجی مستمر به سیطرۀ ناگزیر امثال شعبان جعفری‌ است. مردم به این شمایل نیاز داشتند تا روح زخمی و غرور پامال‌شدۀ خود را نوازش کنند. شاید به همین دلیل سیمای مصدّق چنین درخشنده و تازه و جذاب ماند.

https://t.me/n00re30yah

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است