زمانیکه اقتصاد علیه منافع ملی بکار گرفته میشود : ( اثر: کانون علوم اداری ایران )


*مطالعات تاریخی نشان می‌دهد وقتی رژیم‌های سیاسی، اقتصاد را با هدف بقاء خود به گروگان می‌گیرند، اقتصاد نابود میشود
*این اتفاق با بزرگ‌تر شدن دیوان سالاری، افزایش هزینه‌های دولتی و « نهاد‌های غیردولتی رانتی» که از بودجه عمومی تغذیه می‌کنند، عدم تطابق هزینه‌ها و درآمد‌های واقعی (کسری بودجه)، برآورد نادرست هزینه‌ها در بودجه‌های سالیانه، استقراض از بانک مرکزی، چاپ و کاهش ارزش پول ، افزایش نقدینگی، تورم وهم چنین سیاستگذاری‌های ضد و نقیض در جهت مدیریت و تلطیف نابسامانی ها‌ی خود ساخته ،از جمله طرح مهار تورم – همراه می‌شود که به ناپایداری اقتصادی و تسری آن به سیاست منجر می‌گردد.
* مصاد یق این اقدامات دخالت در بازار‌ها، کنترل و سرکوب قیمت‌ها، پرداخت یارانه‌ها، تعیین قیمت ارز و نرخ بهره و …. که عمدتا با هدف مهار تورم به جای قطع ریشه‌های بروز ان – انجام میشود.
* دولت‌ها به منظور استمرار پایداری با توزیع رانت به «خلق تورم »پرداخته و با اتخاذ تصمیمات غلط برای محو آثار تورم تلاش می‌کنند، اما نتیجه معکوس بوده و به جایی می‌رسد که با خلق پول بیشتر، کل اقتصاد در باتلاق تورم فرو می‌رود.
*تاریخ گویای حوادث آموزنده‌ای است که حکمرانان از آن نمی‌آموزند، اگر غیر از این بود حکومت‌ها طی تاریخ متلاشی نمی‌شدند.
* در ابتدای قرن پنجم میلادی، امپراطوری رم از درون پاشید، زیرا هزینه‌های وافر و غیر مسئولانه حکمرانان که علاوه بر چپاول مردم به اسم مالیات ، عمدتا از طریق کاهش ارزش پول تأمین می‌شد، و به تدریج اسباب بروز ابر تورم و از میان رفتن اعتماد سرمایه‌گذاران و زائل شدن اعتماد مصرف ‌کنندگان را فراهم کرد و افول قدرت خرید مردم به حدی بود که بشدت نیازمند و تحت ستم بودند….. به نحوی که در حمله بربر‌ها، نه تنها کمکی به امپراتوری نکردند بلکه به مار غاشیه پناه بردند.
* جوامعی که در «دلواپسی نان و حسرت سر پناه» بسر می‌برند، بزرگترین دغدغه‌شان تأمین نیاز‌های مبرم و اولیه زندگی روز مره است و به منظور رهایی از این موقعیت ذلت بار به هر دستاویزی هر چند زیان بار‌تر متوسل می‌شوند .
*برای آنان حکومت امپراتوری یا تسلط بربر‌های وحشی علی السویه بود، زیرا چیزی برای از دست دادن نداشتند.
* با سقوط امپراطوری روم، از قرن پنجم تا قرن پانزدهم میلادی، دوران سیاه قرون وسطی بر سرتا سر اروپا مسلط شد. اما باظهور دوپدیده (رفرماسیون یا دین پیرایی )به پرچمداری «مارتین لوتر» که مذهب پروتستان را پایه گذاری کرد و سپس پیدایش عصررنسانس، روشنگری به تدریج تغییراتی در حکومت‌ها با الهام از آراء فیلسوفانی، چون : ژان ژاک روسو، توماس هابز، جان لاک و…. در باب نهاد حکمرانی و رابطه بین دولت- ملت شکل گرفت و به تدریج پایه‌های حکومت‌های دموکراتیک از منظر شکلی (نه محتوایی) ایجاد شد.
* حکومت‌های دموکراتیک به مرور، عامل ایجاد سیستم دیکتاتوری سیاسی و اقتصادی شدند .
حاکمان حد و مرزی در تسلط بر منابع اقتصادی نمی‌شناختند و با چپاول اموال و‌ دارایی‌های جامعه از اقتصاد در راستای تأمین منافع حاکمیتی ، وابستگان و دستیابی به اهداف حکومتی و حفظ بقاء خود بهره می‌جستند….
* بر این اساس اقتصاد را منبع مالی و پولی لایزال دانسته و با غفلت از آثار مخرب اقتصادی و اجتماعی ،افزودن بر نقدینگی و نیجتا تورم، هیچ محدودیتی برای چاپ و خلق پول قائل نبودند و نادانسته اما عملا تیشه به ریشه حکمرانی خود می‌زدند.
*با چاپ پول نه تنها هزینه‌های سرسام آور خود را پوشش میدهند، بلکه باعث ظهور الیگارش‌هایی می‌شوند که در روند افزایش حجم نقدینگی چاق‌تر و بزرگ‌تر میشوند و اکثریت جامعه را به سمت فقر و تنگدستی سوق داده و بنیان‌های اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را فرو می‌ریزندو با توسعه فقر بر ادامه سلطه خود در پست ترین حالت ممکن میکوشند …..
**اری چنین است برادر، در چنین وضعیتی ، حکومتهای جاهل فاسد، با تعریف اصولی ،در این دوران هم در همین مسیر میکوشند و منافع ملی ، حفظ ارزش ها و اعتبار جهانی که منزلت ملت ها را از نگاه بین المللی همراه میاورد ، بهیچ میشمرند

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است