آزادی خواهی یا نان خواهی – عباد عموزاد


در گزاره هایی همچون مردم نگران نان روزانه خویش هستند، لذا بفکر آزادی نیستند، تناقضهایی وجود دارند: اگر مردم تا این اندازه نگران نان اند که از آزادی ذاتی خویش غافل اند، بدون فراخواندن به آزادی، چگونه می توان مردم را به جنبش فراخواند؟ آیا به مردم جز این را می توان گفت: “در رژیم استبدادی، در نظام اجتماعی بسته، در نظام اجتماعی-اقتصادی تحت سلطه ملاتاریا، هر صبح می باید نگران نان آن روز باشید. برای آن که از نگرانی به درآیید، برای استقرار رژیمی جنبش کنید که در آن آزادی داشته باشید و اختیار دولت و دیگر بنیادهای اجتماعی در دست شما باشد”؟
به عنوان نمونه چرا در ایران، کارگران ماه ها بدون دستمزد می مانند و کارمندان می باید روزانه دو یا سه نوبت کار کنند تا خرج روزانه شان را در آورند؟ زیرا نه در اقتصاد و نه در سیاست و نه در روابط اجتماعی و نه در فرهنگ، آزادی ندارند. دولت نسبت به مردم خارجی گشته است و اقتصاد را اقتصاد رانتخواری کرده است. بدون آزادی چگونه ممکن است ساختهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را تغییر داد؟
هرگاه نان خواهی را هدف کنیم، بدون توجه به این واقعیت که در نیمی از جهان، انقلاب شد و این هدف تحقق نیافت، باز در پی آن شویم، آیا به جایی غیر از آن می رسیم که پیشینیان رسیدند؟ در وضعیت کنونی که اکثریت افزون بر ۸۰ درصد مردم جهان یا زیر خط فقر هستند و یا هر صبح نگرانند که مبادا نتوانند پول نان روزانه را در آورند، چه تغییری می توانیم به وجود آوریم؟ اما آزادی، ذاتی هر انسانی است. اگر انسانها از آزادی و حقوق خویش غافل نشوند استبدادی برجا نمی ماند تا متولی نانشان بگردد. پس دائم می باید به مردم خاطر نشان کرد که آزاد زیستن در گرو اطمینان خاطر از نان روزانه نیست، اما نان روزانه آنها در گرو وجدان بر آزادی و اندیشه و عمل آزاد است.
در حقیقت انسانی که نگران نان روزانه است، اگر بر آزادی خویش عارف بود، نه تنها این نگرانی را نمی داشت بلکه نان از استعدادهای خود می خورد. توضیح این که انسانها یا آزاد اند و کار می کنند و یا ضمن کار کردن از آزادی خویش بهره نمی گیرند و تابع زور می شوند. انسانهای نوع سومی وجود ندارند. انسانهایی که آزاد اند، با به کار انداختن استعدادهای خود، نان ابتکار و کار و رشد خود را می خورند. اما وقتی انسانها تحت امر قدرت هستند، ناگزیر اکثریت بزرگ کار می کنند و بیش از بخورونمیر به دست نمی آورند و اقلیتی دست شان برای دزدی در جیب این اکثریت است. کار به جایی می رسد که امروز رسیده است. از این قرار نان در آوردن چیزی نیست که هم با آزادی و هم با قدرت بیگانه باشد، بلکه تابع یکی از این دو است: نان درآوردن در آزادی عمل بر میزان عدل و نان درآوردن در بندگی قدرت، تسلیم ستم شدن اند.
اگر آزادی که ربط مستقیم با چگونه زندگی کردن یک ملت دارد، به این دلیل که مردم به فکر نان روزانه خویش هستند هدف نشود، آیا عدالت گستری یا رشد بر میزان عدالت می باید هدف بشود؟ آیا رشد بر میزان عدالت، بدون آزادی، سخن با محتوایی است یا پوچ کردن اصل رشد بر میزان داد است؟ به همین خاطر رشد بر میزان عدالت بدون آزادی سخنی میان تهی است:
۱- هر انسانی آزادی خود را از دست بدهد، حقوق خویش را هم از دست می دهد و به بردگی قدرت در می آید و اختیار نان اش هم در اختیار قدرت قرار می گیرد. هرگاه فرض کنیم عدالت، توزیع برابر امکان کار و برخورداری هرکس از کار خویش باشد، جز در آزادی معنی نمی دهد. چراکه توزیع برابر امکانها، به گونه ای که هر انسان فراخور استعدادهای خویش امکان کار داشته باشد، نیاز به شرکت همگان در مسئولیت مدیریت جامعه دارد و این مسئولیت بدون آزادی انسان به تصورآوردنی نیز نمی شود.
۲- رشد نیروهای فعال در جامعه باید واقعی و هم با کیفیت و کمیت مطلوب باشد. به عنوان مثال اقتصادی که در آن یا در تولید نقش ندارد و یا نیروی کار ساده است، از رشد مانده و کارش اتلاف نیروی محرکه است. جامعه های زیر سلطه استبداد زیانهای بسیار سنگینی پرداخته اند و می پردازند زیرا گمان کرده اند و می کنند که دانش را می توان وارد کرد. نتیجه این است که گرفتار دائمی فرار مغزها و سرمایه ها شده اند. هرگاه عدالت را میزان سنجش رشد انسانها و رشد نیروهای محرکه بشماریم، باز بدون آزادی، بدون جامعه ای با نظام اجتماعی باز، با ساختهای توانا به جذب و فعال کردن انسانها، رشد ممکن نخواهد بود.
۳- بایستی تکرار کرد که نظام اجتماعی بسته که زور قائمه آن است، جز از راه تخریب نیروهای محرکه برپا نمی ماند. نخست به این دلیل که زور، نیروها را تخریب می کند و سپس به این دلیل که وقتی نیرو در رشد فعال شود، نظام اجتماعی را باز و تحول پذیر می کند و قائمه قدرت را از میان بر می دارد. از اینروست که هر استبدادی ضد رشد است و اندازه نقش قدرت در هر جامعه ای، میزان تخریب نیروهای محرکه را در آن جامعه به دست می دهد.
۴- توضیح داده شد که چرا انسانها یا آزاد هستند و نان استعدادهای خود را می خورند یا آزاد نیستند. یک بار دیگر یادآور می شوم که بدون روابط قوا و بدون متمرکز شدن قوا، قدرت وجود ندارد. بنابرین وقتی می گوییم انسانها آزاد نیستند، پس تحت امر قدرتی زندگی می کنند که متمرکز است. آیا قدرت می تواند نزد اکثریت جامعه متمرکز بشود؟ نه. چراکه اگر در اکثریت جامعه پخش شود، دیگر وجود ندارد. پس نزد اقلیت جامعه متمرکز می شود و همین اقلیت جریان تمرکز را ادامه می دهد. معنی این تمرکز چیست؟ معنی آن این است که بخشی از حاصل کار اکثریت انسانها، از آنها ستانده می شود و در جریان استحاله به قدرت، بخشی به جیب اقلیت و بخش دیگری به نیروی مخرب بدل و بخشی نیز تخریب می شود. از این قرار مردمی که نگران نان روزانه خود هستند، بیشتر از هر کس دیگری نیاز به آگاه شدن از آزادی خویش و برخاستن بر استقلال خود به معنای باز کردن نظام اجتماعی، باز کردن فضای اندیشه و عمل به بیانی از میان برداشتن دولت استبدادی دارند.
به همین جهت نان خوردن هر انسان از استعداد و عمل خویش نیاز پیدا می کند به:
⦁ آزادی به معنای صفر رساندن تخریب (انحلال نیروهای سرکوب و پایان بخشیدن به رانتخواری و انواع فسادهای مالی و نابسامانیها و آسیبهای اجتماعی).
⦁ آزادی به معنای بیان آزادی را جانشین بیان قدرت کردن، به سخن دیگر بیان آزادی را اندیشه راهنمای رشد کردن.
⦁ آزادی و استقلال با هم به معنای تغییر ساختها گردد به ترتیبی که موانع داخلی و خارجی به کار افتادن نیروها در رشد جای خود را به عوامل داخلی و خارجی مساعد به کار افتادن نیروها در رشد بسپارند. به طوری که در داخل حقوق انسان و در خارج حقوق ملی معیار تنظیم روابط گردد.
⦁ وقتی عدالت را میزان قرار دهیم و بخواهیم به آن نگرانی هر یک از قشرهای جامعه را به خاطر نان روزانه اندازه بگیریم، می بینیم اندازه نگرانیها نسبت مستقیم دارد با اندازه محرومیت از آزادی و منزلت آن.
⦁ فاصله منزلت کنونی زنان از منزلتی که انسان آزاد باید داشته باشند بسیار زیاد و بیشتر از گروه های اجتماعی دیگر است. نگرانی شان از بابت نان و مسکن و دیگر نیازمندیها بیشتر است. هرگاه زنان کشور بیان آزادی را اندیشه راهنمای خود کنند و بر آزادی خویش آگاه شوند، بزرگترین نیروی محرکه تغییر می شوند و هرگاه قرار شود عدالت در کار آید، برابری زن و مرد در حق انسان و تدابیری که می باید به عمل آیند تا زنان تمام منزلت خویش را بازیابند، واجبترین کارها برای رفع نگرانی، نگرانی است که وضعیت دون انسان را بر زنان تحمیل کرده است.
به این ترتیب میان مردم و آینده ای که در آن نقش ندارند، پرده سیاهی قرار گرفته است. مردم چنان گرفتار نان روزانه اند که به انسان و حقوق و مسئولیت اش فکر نمی کنند. حال آن که هرگاه به این صرافت افتند که قربانی اندیشه راهنمایی هستند که آنها را از آزادی و مسئولیتهای سخت گرانقدر غافل کرده است، از ستم به خود باز می ایستند. هر گاه مردم در پی آن شوند که بیان آزادی را اندیشه راهنما کنند، نیروی محرکه عظیمی آزاد می شود و سرنوشت جهان را دیگر می کند.

دی ۱۴۰۱

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است