بزنگاه خرمشهر؛ ناگفته‌های نیروی هوایی ایران – حسین باستانی بین سطور


پنج روز قبل از شروع جنگ هشت ساله با حمله عراق به ایران، صدام حسین قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را باطل اعلام کرد. این قرارداد، در اسفند ۱۳۵۳ میان تهران و بغداد به امضا رسید و تکلیف اختلافات مرزی را، به شیوه‌ای که شاه ایران می‌خواست و صدام نمی‌خواست مشخص کرد. دلیل اصلی تن دادن عراق به قرارداد الجزایر، برتری مطلق ارتش ایران در آن مقطع بود. چون ارتش از سویی در مرزهای عراق در موقعیت مسلط قرار داشت و از سوی دیگر، کردهای عراقی را به شدت علیه بغداد مسلح کرده بود.

مطابق رونوشتی از جلسه صدام حسین با مسئولان نظامی و سیاسی، او یک روز قبل از لغو یکجانبه قرارداد الجزایر یادآور شد اگر “شرایط سیاسی و نظامی” عراق اجازه می‌داد، هرگز آن قرارداد را نمی‌پذیرفت. در این جلسه، صدام در توصیف وضعیت بحرانی ارتش عراق هنگام قبول قرارداد الجزایر گفت: “ما تقریبا تمام مهمات توپخانه مان را مصرف کرده بودیم. وضعیت مان به گونه ای بود که فقط ۳ بمب سنگین در نیروی هوایی داشتیم… تنها ۱۲۰۰ گلوله توپ داشتیم…. که برای یک روز جنگ کافی بود.”

این موازنه اما، بعد از انقلاب ۵۷ تغییر کرد. حمله عراق در ۳۱ شهریور ۵۹ در شرایطی صورت گرفت که ارتش ایران از هم پاشیده و ساختار نظامی سپاه هنوز شکل نگرفته بود. در آستانه حمله، بخش عظیمی از نیروهای وظیفه یگان های مرزی را ترک کرده بودند، تانک‌های این یگان‌ها در شرایط عملیاتی نبودند و انقلابیون بدبین به ارتش، اجازه حرکت تانک از مناطق دیگر را برای تقویت مرز نمی دادند. به علاوه قراردادهای تسلیحاتی با آمریکا لغو و تقریبا تمام فرماندهان ارشد ارتش، اگر نتوانسته بودند خارج شوند، برکنار، زندانی یا اعدام شده بودند. آن هم در حالی که انقلابیون، انبوهی از فرماندهان رده های دیگر را برکنار کرده بودند.

در ۳۰ خرداد ۶۱، بهرام هوشیار معاون عملیاتی نیروی هوایی در نامه‌ای به محمدحسین معین‌پور فرمانده وقت نیرو (جانشین جواد فکوری که در شهریور ۶۰ در سانحه هوایی کشته شد)، گزارشی از کاهش خلبان های ایران ارائه کرده که ابعاد این پدیده را به روشنی توضیح می دهد. در نامه سرهنگ هوشیار تصریح شده تعداد خلبان های رزمی ایران، که یک سال قبل از انقلاب ۱۰۳۰ نفر بوده، در آغاز جنگ از ۷۰۷ نفر فراتر نمی‌رفته و در زمان تهیه گزارش، “به ۳۸۹ نفر رسیده است”.

تنها به دنبال کودتای نقاب یا نوژه، در دو ماه منتهی به جنگ حدود ۱۵ هزار افسر و درجه دار ارتش دستگیر یا برکنار شدند و ۱۱۰ نفر آنها و از جمله ۳۵ خلبان را اعدام کردند. ارتشی‌هایی که به بهانه کودتا حذف شدند، علاوه بر نیروی هوایی عمدتا عضو لشکر ۹۲ زرهی اهواز، یعنی مهمترین سد دفاعی ایران در مقابل عراق بودند.

تعیین کننده‌ترین چهره در فتح خرمشهر محمود اسکندری بود که پل استراتژیک عراق بر روی اروند را منهدم کرد؛ خلبان نخبه‌ای که در سال ۶۶ به اتهام ارتباط با گروه‌های سلطنت طلب زندانی و از نیروی هوایی اخراج شد

در شرایط بحرانی نیروهای مسلح ایران در شهریور ۵۹، ارزیابی بغداد این بود که به سرعت استان خوزستان را اشغال و تکلیف جنگ را یکسره می‌کند. ولی همان توان باقی مانده از نیروهای مسلح ایران، باعث شد تا نهایت دستاورد ارتش عراق، پیشروی بسیار محدود در خوزستان باشد.

یکی از مهم ترین عوامل زمین‌گیر شدن آن ارتش، برتری نیروی هواییِ ایران -علی رغم تضعیف شدیدش- بود. نیرویی که در همان ابتدای جنگ، برای جبران کمبود نیروهای پیاده و زرهی ایران در خوزستان، با تمام قوا به میدان آمد.

مکاتبات داخلی نیروی زمینی ایران در آن دوره، تصویر شگفت انگیزی را از نبرد نابرابر خوزستان ارائه می‌کنند. به عنوان نمونه، گزارش ۵ مهر ۵۹ تیپ ۱ لشکر ۹۲ به فرماندهی لشکر حکایت دارد: “نیروی دشمن ۷۵ دستگاه تانک و موجودی تیپ ۶ دستگاه تانک که ۲ دستگاه آن خراب است. در کیلومتر ۵۵ [جاده] اهواز، از هوا حمله کرده اند. کلیه یگان ها محاصره هستند.” اهمیت چنین روایت‌هایی، وقتی بیشتر می‌شود که در کنار برخی گزارش‌های عملیات نیروی هوایی ایران در خط مقدم گذاشته شوند. مثلا گزارش ۱۱ مهر ۵۹ تیپ ۲ به رکن ۲ لشکر ۹۲ که خبر می دهد: “در بمباران هوایی که از ساعت ۱۲ تا ۱۵ روز جاری روی حردان انجام شد،۷۰ درصد تجهیزات نیروی دشمن از بین رفته است.”

نیروی هوایی ایران علاوه بر نقش آن در جبهه های زمینی، در آسمان هم، با وجود ناهماهنگی های اولیه، در موضع برتر قرار گرفت. اغراق نیست اگر گفته شود که برخی اسناد از طبقه‌بندی خارج شده عراقی، توصیفاتی را از توانایی‌های خلبانان ایرانی ارائه کرده اند که مشابه آنها، در روایت‌ متولیان رسمی تاریخ جنگ در ایران، دیده نمی‌شود.

کتاب “جنگ ایران و عراق، تاریخچه نظامی و راهبردی” نوشته ویلیامسن ماری و کوین وودز، چاپ انتشارات دانشگاه کمبریج، بر مبنای همین اسناد مقایسه جامعی بین نتایج حملات هوایی انبوه دو کشور در همان ابتدای جنگ انجام داده است. یعنی، بین حمله ۳۱ شهریور عراق و حمله انتقامی روز بعد ایران موسوم به عملیات “کمان ۹۹”.

این کتاب مرجع تاریخ جنگ، حمله نیروی هوایی عراق به پایگاه های ایران را بسیار ناموفق و حمله نیروی هوایی ایران به پایگاه های عراق را بسیار موفق توصیف کرده و دلیل عمده این تفاوت را، کیفیت آموزش خلبان‌های ایرانی در آمریکا دانسته است.

ماری و وودز البته در نگاهی بی طرفانه، دلیل بخش مهمی از ناکامی حمله ۳۱ شهریور عراق را درعواملی خارج از کنترل خلبانان این کشور دانسته‌اند. مثلا، اطلاعات ناکافی خلبانان مهاجم در باره پایگاه های ایرانی که عظیم‌تر از تصورات عراقی ها بودند. به علاوه، خلبانان عراقی در انجام عملیات در ارتفاع پایین تجربه کافی نداشتند. چون پیش از جنگ، صدام حسین به خاطر نگرانی از احتمال کودتا و حمله به ساختمان‌های ریاست جمهوری، تمرین های هوایی زیر ۵۰۰۰ پا (حدود ۱۷۰۰ متر) را ممنوع کرده بود.

صدام همچنین-با الگوگیری از عملیات نیروی هوایی اسرائیل در آغاز جنگ شش روزه- اصراری شدید داشت که حمله سراسری ۳۱ شهریور بر زدن باندهای فرودگاه ها متمرکز باشد. اصراری که باعث شد تا توان خلبانان عراقی، صرف تلاشی کم ثمر برای زدن باندها شود. هرچند این باندها به سرعت به دست پرسنل ایرانی تعمیر شدند، که پیش از انقلاب به‌خوبی برای مواجهه با چنین وضعیتی مجهز شده و تعلیم دیده بودند.

ویلیامسن ماری در کتاب “تاثیرات و کارآمدی عملیات، بررسی نیروی هوایی در جنگ خلیج [فارس]”، یک گزارش اطلاعاتی آمریکا در مورد مجموعه عملیات هوایی ایران و عراق در ابتدای جنگ را نقل کرده که تصریح دارد خلبانان هر دو طرف از موشک های هدایت شونده با رادار ترس زیادی داشته اند ولی هراس خلبانان عراقی به‌مراتب بیشتر بوده. تا جایی که اگر رادار جنگنده های ایرانی روی جنگنده های عراقی قفل می کرده، نوعا باعث می شده تا خلبانان عراقی عملیات خود را نیمه تمام بگذارند و به پایگاه برگردند.

به بیان گزارش: “حتی وقتی شرایط به طرز قابل ملاحظه ای به نفع نیروی هوایی عراق بود، تاکتیک‌های خلبانان عمدتا برای حفظ بقا بوده… مثلا با سرعت گرفتن تا آخرین حد ممکن، یا شلیک موشک از دورترین فاصله ممکن، و سپس فرار و بازگشت.”

ادامه این وضعیت، باعث افزایش گزارش های حاکی از تمرّد خلبانان عراقی از درگیری با خلبان های ایران می شود. در ۸ مهر ۵۹، صدام در گفتگو با وزیر دفاع عراق، دستور می دهد “خلبان هایی که از انجام وظایف شان خودداری کنند اعدام شوند”. در متن اظهارات صدام حسین خطاب به وزیر دفاعش، توصیفی باورنکردنی از نتایج درگیری جنگنده‌های عراقی با هواپیماهای ایرانی دیده می شود که حکایت دارد: “ما تا کنون حتی یک هواپیما را نزده ایم. خلبانان ما پرواز می کنند و [بی فایده] فرود می آیند، در حالی که خلبانان دشمن مانند موشک به ما حمله می‌کنند.” در همین جلسه، وزیر دفاع اطمینان می دهد اعدام خلبانانی که وظایف شان را انجام نداده اند شروع شده است.

مطابق اسناد عراقی، در دی ۵۹ تلفات نیروی هوایی عراق به حدی می‌رسد که صدام دستور می‌دهد کلیه عملیات پرریسک ۲ ماه متوقف شوند. او در توجیه این فرمان می گوید: “ما نیروی هوایی مان را [تماما] مصرف نمی کنیم؛ بلکه آن را حفظ خواهیم کرد. دو سال دیگر، نیروی هوایی ما در موقعیتی خواهد بود که ضربه بزند.”

در همین مقطع عراق برای در امان ماندن هواپیماهای خود از حملات ایران، به ناچار بخشی از آنها را به سه پایگاه موسوم به اچ-۳ در نزدیکی مرز اردن منتقل کرد. هرچند نیروی هوایی ایران در ۱۵ فروردین ۶۰، در عملیاتی پیچیده این سه پایگاه را در عمق حدودا هزار کیلومتری خاک عراق هدف قرار داد و بدون تلفات، تعداد قابل توجهی هواپیما را بر روی زمین منهدم کرد.
خلبانان ایرانی در اوایل جنگ
توضیح تصویر،

اغراق نیست اگر گفته شود برخی اسناد از طبقه‌بندی خارج شده عراقی، توصیفاتی را از توانایی‌های خلبانان ایرانی ارائه کرده اند که مشابه آنها، در روایت‌ متولیان رسمی تاریخ جنگ در ایران، دیده نمی‌شود
اخراج موثرترین چهره فتح خرمشهر از ارتش ایران

در سوم خرداد ۶۱، نیروهای ارتش، سپاه و بسیج، با انجام عملیات بیت المقدس و آزاد کردن خرمشهر، به بزرگترین پیروزی خود در مقابل ارتش عراق دست یافتند.

در اردیبهشت ۱۳۶۱ و در آستانه عملیات بیت المقدس، کار به حدی برای ارتش عراق سخت شد که صدام حسین دستور داد سربازانی که از جبهه فرار کنند اعدام شوند. دستوری که مطابق ارزیابی کتاب “جنگ ایران و عراق، تاریخجه نظامی و راهبردی” در عمل به ضرر بغداد تمام شد. چون بسیاری از نیروهای عراقی مستقر در خرمشهر را ترغیب کرد تا پس از ناامیدی از رسیدن امکانات و قوای تقویتی، اسارت را به فرار ترجیح بدهند. اسرایی که تعداد آنها، به نوشته کتاب ۱۲ هزارنفر و به روایت تهران ۱۹ هزار نفر بود.

در پیروزی خرمشهر، جمع متنوعی از فرماندهان و چهره های نیروهای مختلف مشارکت داشتند. اما فردی که تعیین کننده‌ترین نقش را داشت، محمود اسکندری خلبان نخبه نیروی هوایی بود، که در روایت نهادهای رسمی جنگ به ندرت مورد اشاره قرار گرفته. او در ۱۷ اردیبهشت ۶۱، پل استراتژیک ارتش عراق بر روی اروند را، که به شدت با پدافند هوایی محافظت می شد، در عملیاتی دشوار منهدم کرد. با انهدام این پل، نیروهای عراقی مستقر در شهر از دریافت تدارکات اضطراری محروم ماندند، که دو هفته بعد، زمینه ساز تسلیم دست‌جمعی آنها شد.

محمود اسکندری، که در عملیات اچ ۳ و همچنین در مهمترین حمله نیروی هوایی به بغداد در ۳۰ تیر ۶۱ هم نقش کلیدی داشت، در سال ۶۶ به اتهام ارتباط با گروه‌های سلطنت طلب زندانی و از نیروی هوایی اخراج شد. او در سال ۱۳۸۰، در یک سانحه رانندگی جان داد و با تدابیر شدید امنیتی، در مقبره ای کم نام و نشان در نزدیکی کرج به خاک سپرده شد.

در هر صورت در پایان عملیات بیت المقدس، ایران بیشتر اراضی اشغال شده ابتدای جنگ را از عراق پس گرفته بود و در موقعیت کاملا مسلط نظامی و سیاسی قرار داشت.

این پیروزی در شرایطی به دست آمد که برتری نسبی نیروی هوایی ایران، کمابیش برقرار بود. به این دلیل که تا آن زمان اگرچه تهران مطلقا امکان خرید هواپیمای جنگی از خارج را نداشت، اما بغداد هم با محدودیت مواجه بود: عمدتا چون به سلاح های روسی اتکا داشت و مسکو در اوایل جنگ، به دلایل مختلف صادرات اسلحه به بغداد را متوقف کرده بود. شوروی درگیری دو کشور قدرتمند منطقه را که در بلوک غرب نبودند، باعث تقویت موقعیت آمریکا می‌دانست. به علاوه، کرملین از سرکوب حزب کمونیست عراق پیش از جنگ هم ناراضی بود. شوروی البته حدود یک سال بعد از جنگ، صادرات معوقه اسلحه به عراق را از سر گرفت، ولی باز حاضر نشد مجموعه تسلیحات جدیدی که بغداد می‌خواست را در اختیارش بگذارد.

در اسناد از طبقه بندی خارج شده حکومت عراق، یادداشتی از جلسه ۲۰ مهر ۵۹ میان صدام حسین و مشاورانش وجود دارد که در جریان آن، خودداری شوروی از فروش تسلیحات اضافی به عراق مورد بحث قرار گرفته. در جلسه ای دیگر به تاریخ ۲۵ مهر ۵۹ میان صدام و فرماندهان نظامی، فرمانده نیروی هوایی به او می‌گوید که این نیرو در زمینه قطعات یدکی کمبود شدید دارد و نیاز به تامین این قطعات فوری است.

در همان جلسه، رئیس جمهور عراق دستور می دهد تلاش برای تامین تسلیحات و قطعات مورد نیاز با “مخفی کاری کامل” انجام شود و می افزاید: “اگر اخبار کمبودهای نظامی ما به دشمن برسد…. باعث امیدواری آنها به پیروزی می‌شود…. ما باید در دشمن این تصور را ایجاد کنیم که وضعیت نظامی مان خوب است… علی‌رغم تحریم هایی که بر ما تحمیل شده یا ممکن است بشود.”

صدام ظاهرا نگران محدودیت‌هایی بود که امکان داشت کشورهای جهان، بر مبنای تفسیر خود از قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت وضع کنند. این قطعنامه بی‌رمق در ۶ مهر ۵۹ وضع شده بود، و اگرچه عراق را به خاطر حمله به ایران محکوم نمی کرد، از کشورهای جهان می‌خواست “از انجام هر کاری که منجر به افزایش و گسترش درگیری شود خودداری کنند”.
صدام و فرماندهان عراقی
توضیح تصویر،

طبق یک سند ارتش عراق، هراس خلبانان آن ارتش از درگیری با خلبانان ایرانی در اوایل جنگ، کار را به جایی می‌رساند که صدام در ۸ مهر ۵۹ دستور می‌دهد “خلبان هایی که از انجام وظایف شان خودداری کنند اعدام شوند”
تاثیر ادامه جنگ بر نیروی هوایی

پس از فتح خرمشهر اما، معادلات جنگ به نفع عراق تغییر کرد. از جمله چون ایران تلاش‌هایی پی در پی و بی ثمر را برای تصرف بصره انجام داد و طبیعتا به همان نسبت که ایرانی ها در خاک ایران بهتر می جنگیدند، عراقی ها هم در خاک خودشان بهتر می جنگیدند.

دلیل مهم دیگر تغییر موازنه قوا آن بود که ورود ایران به خاک عراق، هر دو بلوک شرق غرب و نیز کشورهای عرب منطقه را در ابعادی متفاوت در حمایت از بغداد متحد کرد.

حامیانی که هرچند از قدرت گرفتن بیش از حد صدام حسین نگرانی هایی داشتند، ولی قطعا حاضر نبودند با سقوط صدام توسط جمهوری اسلامی ایران کنار بیایند.

تغییر معادلات، بیش از همه بر وضعیت نیروی هوایی ایران تاثیر گذاشت که امکان خرید جنگنده‌های پیشرفته را نداشت، در حالی که شرایط جدید، باعث جهش معنی دار صادرات هواپیما به عراق شده بود. کشوری که خلبان هایش هم، به وضوح در مقایسه با اوایل جنگ توانایی های بالاتری داشتند.

حسین علایی از فرماندهان اصلی جنگ، در کتاب “تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق” می‌نویسد پس از فتح خرمشهر “شوروی در سیاست بی طرفی خود در جنگ تجدید نظر کرد و بار دیگر تحویل انواع جنگ افزارها به عراق را از سر گرفت”.

در آذر ۱۳۶۱ طه یاسین رمضان فرمانده ارتش خلقی (جیش الشعبی) و طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق به مسکو رفتند و سپس، از تغییر مواضع شوروی به نفع بغداد ابراز رضایت کردند. تحولی که البته، علاوه بر تغییرات ناشی از ورود ایران به خاک عراق، به تیره شدن کم سابقه روابط تهران و مسکو بر سر موضوعات مختلف هم ارتباط داشت. از جمله، به خاطر سرکوب حزب توده به اتهام تلاش برای کودتا و همچنین، حمایت تهران از نیروهای ضد شوروی در افغانستان.

یکی دیگر از تحولات دوره جدید، برخورداری بیشتر نیروی هوایی عراق از میراژهای اف-۱ فرانسوی بود. فرایند تحویل میراژها، البته در مقطع پیش از فتح خرمشهر شروع شده بود، ولی پس از آن، ابعادی به کلی متفاوت یافت.

به ویژه آنکه بعد از فتح خرمشهر، ایران در زمینه موشک های هوا به هوا و به ویژه موشک‌های فینیکس جنگنده های اف-۱۴ در مضیقه بسیار شدیدتری بود و این کمبود، کار نیروی هوایی را در مهار میراژها بسیار مشکل می‌کرد. به بیان حسین علایی، که در زمان جنگ رئیس ستاد قرارگاه کربلا، مهم‌ترین قرارگاه جبهه جنوب (قبل از تشکیل قرارگاه خاتم الانبیا) بود: “از سال ۶۱ به بعد عراق در عمل دو نیروی هوایی داشت. یک نیروی هوایی که هواپیماهایش ساخت شوروی سابق بود و یک نیروی هوایی جدیدتر که هواپیماهای آن ساخت فرانسه بود و… سلاح‌ها و مهمات خیلی پیشرفته‌ای داشت… در نتیجه دیگر در عمل آسمان مناطق عملیات در اختیار ما نبود.”

همین فرمانده، در بخش هایی مختلف از کتاب تاریخ تحلیلی، تغییراتی دیگر در معادلات جنگ را در فضای پس از آزادسازی خرمشهر یادآوری می کند.

از جمله اینکه: “تا هنگام عملیات بیت المقدس، فضای جنگ و درگیری عمدتاً در استان های مرزی در جریان بود و شهرهای دور از مرز تا حد زیادی از آتش دشمن در امان بودند و جنگ شهرها به صورتی که بعدها صدام آغاز کرد، وجود نداشت.” همچنین اینکه: “ناوگان نظامی آمریکا هنوز در خلیج فارس مستقر نشده بود و صدام جنگ نفت کش ها را به صورتی فراگیر آغاز نکرده بود. در این ایام درآمد نفتی کشور مناسب بود و می توانست [نیازهای] مردم و هزینه های جنگ را تامین کند.” نهایت آنکه به روایت او: “استفاده عراق از تسلیحات شیمیایی در سه سال نخست جنگ بسیار ناچیز و محدود و به صورت آزمایشی بود. ولی در مرداد ۶۲ و در جریان عملیات والفجر ۲ عراق جنگ شیمیایی را آغاز کرد. سپس از آغاز عملیات خیبر ارتش عراق سلاح شیمیایی را به عنوان بخشی موثر از توان مرزی خود علیه نیروهای ایرانی به کار گرفت.”

همه اینها در حالی بود که پس از خرمشهر، موضع آمریکا نسبت به طرفین جنگ هم تغییرات شدیدی داشت. توضیح آنکه از پیش از شروع جنگ، عراق در فهرست “حکومت‌های حامی تروریسم” دولت امریکا قرار داشت. در طرف مقابل، ایران تا سه سال بعد از جنگ در این فهرست قرار نداشت، هرچند روابط آن با آمریکا تیره بود. درواقع واشنگتن، به دنبال اشغال سفارت آمریکا، تهران را مورد تحریم گسترده قرار داد و بعد از آزادی گروگان‌ها در آذر ۶۰ این تحریم ها را لغو کرد. اما روابط دو کشور عادی نشد و به ویژه صادرات مستقیم اسلحه به ایران، کماکان بلاموضوع بود.

خروج بغداد از فهرست “حامیان تروریسم”، البته سه ماه قبل از بازپس گیری خرمشهر از سوی ایران انجام شد. ولی تحول اساسی در موضع آمریکا، بعد از خرمشهر صورت گرفت: در بهار ۶۲ که واشنگتن، فروش اسلحه آمریکایی به ایران را برای متحدانش ممنوع کرد. این ممنوعیت در عمل، کار ایران برای تهیه غیرمستقیم تجهیزات نظامی و مشخصا لوازم یدکی جنگنده ها را، به شدت دشوار -و در اغلب غیرممکن- کرد.
انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت

سه ماه پس از انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت و در زمانی که عراق از فهرست “حامیان تروریسم” واشنگتن خارج شده بود، ایران به همان فهرست اضافه شد
ضربه عملیات بیروت به نیروهای مسلح ایران

گره خوردن کار نیروهای ایرانی در خاک عراق، شکاف تسلیحاتی طرفین را باز هم عمیق‌تر کرد.

یکی از نقاط عطف این فرایند، سفر آذر ۶۴ صدام حسین به مسکو بود که مقدمه قراردادهای تسلیحاتی عظیم شد. از جمله، قرارداد تحویل هواپیماهای پیشرفته میگ ۲۹ و سوخوی ۲۴ به عراق.

نقطه عطفی دیگر، پیامد اتفاقاتی در بیش از هزار کیلومتر دورتر از مرزهای ایران بود. اول آبان ۶۲، تشکیلاتی مخفی که خود را “جهاد اسلامی” می‌نامید (با جهاد اسلامی فلسطین اشتباه نشود) با انجام عملیات انتحاری، ۲۴۱ نظامی آمریکایی و ۵۸ نظامی فرانسوی را در بیروت کشت. این تشکیلات، در غرب و در سطح منطقه، متحد تهران شناخته می‌شد. عملیات آنها نیز در تهران به صراحت تحسین شد؛ به ویژه پس از آنکه به خروج ناگزیر نظامیان آمریکایی و فرانسوی از لبنان انجامید. ولی همین عملیات از سوی دیگر، موضع غرب و به ویژه آمریکا را علیه تهران سخت‌تر کرد.

حدود یک ماه بعد، در ۵ آذر ۶۲ دولت آمریکا دستورالعمل امنیت ملی شماره ۱۱۴ را صادر کرد که تصریح داشت باید با استفاده از “هر اقدام لازم و قانونی” جلوی شکست عراق در جنگ گرفته شود.

متعاقبا سه ماه پس از انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت، و در زمانی که عراق از فهرست “حامیان تروریسم” واشنگتن خارج شده بود، ایران به همان فهرست اضافه شد.

سپس بر همین مبنا، از فروردین ۶۳، دولت آمریکا فهرست گسترده ای از اقلامی که صادرات‌شان به ایران ممنوع بود را اعلام کرد که در عمل، صدور اقلام غیرنظامی که احتمال می‌رفت کاربرد نظامی داشته باشند را هم ممنوع می‌کرد.

آمریکایی ها البته یک سال و نیم بعد، قوانین خودشان را با شروع مذاکرات محرمانه با ایران دور زدند. مذاکراتی با موضوع مبادله سلاح با گروگان های آمریکایی که در اختیار متحدان لبنانی تهران بودند. به دنبال این گفتگوها، از مرداد ۶۴ به بعد، به تدریج محموله‌هایی از قطعات یدکی و موشک های ضدتانک و ضدهوایی به تهران تحویل داده شدند.

نخستین عملیات تهاجمی وسیع ایران پس از دریافت تجهیزات آمریکایی یعنی والفجر ۸، به بزرگترین پیروزی نیروهای ایرانی در خاک عراق و تصرف شبه‌جزیره فاو در اسفند ۶۴ انجامید. هاشمی رفسنجانی در خاطرات ۶۴ خود، با تاکید بر نقش موثر موشک های ضدهوایی هاوک، نوشت در آن عملیات ۸۰ شلیک موفق هاوک انجام شده که ۵۰ هواپیمای عراق را ساقط کرده است.

این در حالی بود که پیش از دریافت موشک ها و قطعات یدکی هاوک، ظاهرا تنها یک سامانه هاوک در سرتاسر ایران قابل استفاده بود که از آن برای محافظت از اقامتگاه آیت الله خمینی استفاده می شد.

گفتگوهای تهران و واشنگتن، به سفر خرداد ۶۵ رابرت مک فارلین مشاور سابق امنیت ملی آمریکا به تهران با هدف گفتگو با مقام های ارشد نظام منجر شد که به این هدف نرسید. با افشای سفر در یک هفته نامه لبنانی و سپس در تهران در آبان ۶۵، روابط ایران و آمریکا بحرانی تر از سابق شد.
ورود به خاک عراق بعد از خرمشهر، به‌شدت بر وضعیت نیروی هوایی ایران تاثیر گذاشت که امکان خرید جنگنده‌ را نداشت، در حالی که شرایط جدید، باعث جهش معنی دار صادرات هواپیما به عراق شد
نتیجه یک سال تاخیر در پذیرش قطعنامه

فشار قدرت های جهانی بر خریدهای تسلیحاتی ایران، پس از صدور قطعنامه ۵۹۸ در تیر ماه ۶۶ به اوج رسید.

قطعنامه ۵۹۸، برخلاف قطعنامه‌های قبلی شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد جنگ ایران و عراق، ذیل فصل هفت منشور ملل متحد صادر شد و الزام آور بود. به این معنی که عدم رعایت قطعنامه، می‌توانست مقدمه اقدامات بی‌سابقه اقتصادی و حتی نظامی قدرت های جهانی علیه کشوری باشد که از پذیرش آن سر باز زده است.

عراق فورا اعلام کرد قطعنامه را می‌پذیرد؛ ولی ایران هرچند آن را صراحتا رد نکرد، از قبولش هم طفره رفت. به فاصله دو ماه، علی خامنه‌ای رئیس جمهور وقت برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک رفت و با رد هرگونه سازش با عراق، بر ادامه جنگ تا “تنبیه متجاوز” تاکید کرد.

برداشت جهان از این سخنان، طبیعتا رد قطعنامه بود. وزارت امور خارجه امریکا در واکنش، از عزم این کشور برای تشدید “تحریم تسلیحاتی بین‌المللی علیه ایران” خبر داد. تنها ۹ روز بعد از سخنرانی آقای خامنه‌ای، واشنگتن تصمیم خود را برای تشدید تحریم‌های اقتصادی تهران اعلام کرد. در ۷ آبان ۶۶، رونالد ریگان با صدور فرمان اجرایی جدیدی، واردات نفت و سایر محصولات ایرانی و نیز ورود محصولات تصفیه شده نفتی از کشورهای ثالث را که از مواد خام نفتی ایران تهیه شده باشند ممنوع کرد.

این دستور اهمیتی ویژه داشت که از دید افکارعمومی پنهان بود: اینکه آمریکا در تابستان ۶۶، بزرگترین خریدار نفت ایران بود و روزانه ۶۰۰ هزار بشکه نفت می خرید.

در چنین وضعیتی بود که پنج عضو دائم شورای امنیت، برای “تحریم همه جانبه ایران” به توافق رسیدند. نتیجه آنکه در نیمه آبان ۶۶، حتی چین به صادرات تسلیحاتی محدود خود به ایران پایان داد.

همه این تغییرات در شرایطی به وقوع می‌پیوست که توان نیروی هوایی ایران، کاملا به انتها رسیده بود و عراقی ها، در آسمان جبهه ها و شهرهای ایران برتری مطلق داشتند. یکی از بی‌شمار گزارش‌های روزانه ایران از عملیات نیروی هوایی عراق، حکایت دارد که آن نیرو مثلا فقط در ۱۰ شهریور ۶۶، بدون مشکل ۳ کشتی در خلیج فارس، تاسیسات خط لوله مارون – اصفهان، کارخانه کشت و صنعت کارون، تاسیسات تلمبه خانه نفتی کرنج در رامهرمز و کارخانه ذوب آهن اصفهان را هدف قرار داده. در آن روز، خلبانان عراقی تنها در حمله به ذوب آهن، ۱۸۵ نفر را کشته یا مجروح کردند.

نیروی هوایی ایران در حالی به علت کمبود امکانات توان مقابله را از دست داده بود که آمار فعالیت کلی آن طی جنگ هشت ساله، نشان از قابلیت های برجسته خلبانان آن در درگیری های هوایی داشت.

شاید برای داشتن تصوری بهتر از عملکرد هشت ساله خلبانان ایرانی، بازخوانی جمع‌بندی آماری کتاب “جنگ ایران و عراق” نوشته پی‌یر رازو، چاپ انتشارات دانشگاه هاروارد، مفید باشد. مطابق این جمعبندی، از میان هواپیماها و هلیکوپترهای جنگی عراق که از بین رفتند، ۷۲ درصد را خلبانان ایرانی و ۱۷ درصد را دفاع ضد هوایی ایران زد. سهم هواپیماهای منهدم شده روی زمین و هواپیماهای حادثه دیده هم به ترتیب ۸ درصد و ۳ درصد بود.

در مقابل اما به نوشته این کتاب مرجع، از میان هواپیماها و هلیکوپترهای جنگی ایران که در طول جنگ از بین رفتند، تنها حدود ۳۰ درصد را خلبانان عراقی و درمقابل حدود ۶۰ درصد را دفاع ضد هوایی زد. سهم هواپیماهای منهدم شده روی زمین و هواپیماهای حادثه دیده هم به ترتیب ۳ درصد و ۷ درصد بود.

سهم بالاتر جنگنده های ایرانی در تلفات نیروی هوایی عراق، و سهم بالاتر پدافند ضدهوایی عراق در تلفات نیروی هوایی ایران، عمدتا ریشه در دو عامل داشت: نخست، عملکرد بهتر خلبانان ایران در نبردهای هوایی (به‌خصوص در اوایل جنگ)، و دوم، قدرت بالاتر پدافند ضدهوایی عراق (که به میزانی بسیار بیشتر از ایران موشک و موشک انداز عملیاتی داشت). در عین حال، یادآوری این نکته هم لازم است که بخش قابل توجهی از هواپیماهای ایرانی و عراقی منهدم شده توسط دفاع ضدهوایی را، به ویژه در اوایل جنگ که دو طرف بی تجربه تر بودند، نیروهای “خودی” زدند.
اف-۱۴ های نیروی هوایی ایران
توضیح تصویر،

تعداد هواپیماهای موجود در یگان های نیروی هوایی ایران، که به روایت رسمی این نیرو در شروع جنگ ۴۰۱ بود، در پایان جنگ به ۱۹۷ رسید. از آن میان، طبق اسناد نیروی هوایی تنها ۱۱۱ فروند عملیاتی بودند
ابعاد برتری ارتش عراق در پایان جنگ

مجموعه این تحولات، عملا در اوایل سال ۶۷، سرنوشت جنگ را مشخص کرد. روایت فرماندهان از توازن قوا در آن مقطع، شگفت انگیز است.

حسین علایی در کتاب تاریخ تحلیلی جنگ تخمین زده در سال ۶۷، تعداد نیروهای مسلح عراق به ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر رسیده بود که حدود “سه برابر” نیروهای ایران -با جمعیت سه برابر- می شد. البته برخی تخمین های دیگر، نسبت نیروهای عراق به ایران را در آن برهه، دو به یک دانسته اند.

همچنین تعداد هواپیماهای جنگی عراق، در پایان جنگ از ۶۰۰ فروند فراتر می‌رفت، که بیش از دو برابر جنگنده های این کشور در ابتدای جنگ بود. بیشتر این هواپیماها در طول جنگ خریداری شده و قابل استفاده بودند.

از سوی دیگر تعداد هواپیماهای موجود در یگان های نیروی هوایی ایران، که به روایت رسمی این نیرو در شروع جنگ ۴۰۱ بود، در پایان جنگ به ۱۹۷ رسید. از آن میان، طبق اسناد نیروی هوایی تنها ۱۱۱ فروند عملیاتی بودند.

البته در مورد تعداد جنگنده های ایران در ابتدا و انتهای جنگ، اختلاف روایت گسترده ای وجود دارد. به عنوان نمونه، گزارش فرمانده وقت سپاه در تیر ۶۷ در مورد وضعیت موجود نیروهای مسلح و امکانات مورد نیاز برای ادامه جنگ، تعداد هواپیماهای جنگی عملیاتی ایران را ۷۰ فروند ذکر کرده است.

این گزارش را محسن رضایی با مشورت سایر فرماندهان تهیه کرده بود، و در نامه آیت الله خمینی به مسئولان نظام برای اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸، به تلخی از آن یاد شده. به تاکید آقای خمینی فرمانده سپاه گزارش کرده برای پیروزی بر عراق در ۵ سال آینده، به ۲۵۰۰ تانک، ۳۰۰۰ توپ، ۳۰۰ هواپیمای جنگی، ۳۰۰ هلیکوپتر و “سلاح‌های لیزری و اتمی” نیاز است. علاوه بر توسعه نیروی سپاه به ۷ برابر و بیرون کردن آمریکا از خلیج فارس. روح‌الله خمینی می‌افزاید آقای رضایی “با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست”.

نامه فرمانده سپاه، و واکنش رهبر وقت، اسناد تاریخی مهمی هستند که نشان می دهند واقعیات های عرصه نبرد، چگونه تصمیم‌گیران کشور را، به گونه ای دیرهنگام متوجه “معنی تسلیحاتی” تصورات جنگی شان کرده بود.

با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در ۲۷ تیر و سپس برقراری آتش بس در ۲۹ مرداد ۶۷، جنگ هشت ساله هنگامی به پایان رسید که تعداد جان‌باختگان جنگ تقریبا ۵ برابر زمان آزادی خرمشهر شده بود و عراقی ها، متصرفات محدود ایران در خاک خودشان را پس گرفته بودند. در حالی که در سوی مقابل، متصرفات عراق در خاک ایران، در مقایسه با مقطع پس از بازپس‌گیری خرمشهر به حدود دو برابر رسیده بود.

علی اکبر ولایتی وزیر خارجه وقت، در نامه ای به تاریخ ۱۵ اسفند ۶۷ به سازمان ملل آورده که بعد از فتح خرمشهر و سپس عقب نشینی ناگزیر عراقی ها از بخش های دیگری از متصرفات‌شان، عراق همچنان حدود ۱۴۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشته. هرچند موقع نگارش نامه یعنی ۷ ماه و نیم بعد از آتش بس، ۲۶۶۳ کیلومتر مربع ازخاک ایران در اشغال عراق بوده است.

عراقی‌ها این مناطق را، تا دو سال بعد از جنگ در اشغال نگه داشتند؛ یعنی تا اواخر مرداد ۶۹ که عراق پس از تصرف کویت، در آستانه حمله نظامی آمریکا و متحدانش بود و توان حفظ نیروهاش را در ایران نداشت. در همین مقطع بود که صدام حسین به‌ناچار، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را به رسمیت شناخت.

یعنی همان قرار دادی که بغداد در ۱۳۵۹، با مشاهده تضعیف ارتش ایران لغو کرد، و در ۱۳۵۳، در زمان ضعف ارتش عراق ‌پذیرفته بود. مشخصا وقتی که -به گفته صدام- دیگر مهمات سنگین نیروی هواییش تمام شده بود.

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است