خواستن و توانستن برای فلسطینیان: بهروز قاسمی


سیاست عرصه قدرت است نه روءیاهای خوب یا بد و نه عرصه شعار.

شما برای تعیین کنندگی در سیاست، باید دارای توانایی باشید، یعنی توانایی در پرداخت هزینه راه اندازی جنگ علیه دشمن، یا بالا بردن هزینه آن جنگی که علیه شما براه افتاده.

به نظر نمیآید حکومت ایران توان پرداخت هزینه ورود به جنگ علیه اسرائیل را داشته باشد. درستی این نظر، از عدم “تمایل عملیِ” حکومت ایران برای حمله به اسرائیل اثبات میشود.

بظاهر، بهترین وضعیّت جهت حمله به اسرائیل که ایران را میتواند در موضع حامی مشروع فلسطینیان نشان دهد و حکومت ایران میتواند از افکار عمومی جهان در چنین حمله فرضی بهره مناسب ببرد هم اکنون است امّا آنچه از ایران دیده می شود بسنده کردن شعار در نماز جمعه است و نه پا فراتر گذاشتن از شعار زدگی.

به نظر میآید، حکومت ایران به توان اقتصادی، نظامی و انسجام تشکیلاتی خود هیچ اعتمادی ندارد و به همین دلیل تنها در مواقع لازم به رجز خوانی شعاری دست میزند تا دشمن را از حمله به خود هراسان سازد و کنشهای جدی آن، تنها دفاعی مفروض میشود نه تهاجمی.

جنبش الفتح پس از آنکه دریافت در جهان عرب هیچ متحد قابل اتکا و پایداری به جز امکانات بومی خود ندارد، یادگرفت از آنجاکه نمیتواند هزینه یک جنگ تمام عیار جهت بازپسگیریِ سرزمینهای اشغالی را بدست آورد، گزینه بالابردنِ هزینه اشغال برای اسرائیل را انتخاب کند.

بدینسان از یک سو به کاهش هزینه انسانیِ ناشی از جنگی ناموفّق و نابرابر با اسرائیل پرداخت و از سوی دیگر به پُر هزینه ساختن همان جنگ برای رژیم تلاویو در عرصه دیپلماتیک و ایجاد بحران مشروعیت در جهت برقراری روابط آن رژیم با دیگر دُوَلِ جهان، یعنی درخواست بایکوت اسرائیل از وجدان دولتها و ملتها که بسیار کارساز بوده و در درازمدّت توانایی زمینگیر ساختن رژیمهای متهم به آپارتاید را داشته و دارد.

این آموزه برای الفتح مربوط به انتهای دهه هفتاد میلادی بود و به مرّور دیگر گروههای فلسطینی عمده، مانند جبهه خلق، جبهه دموکراتیک و جبهه آزادیبخش به آن پیوستند و اکثر دُوَلِ اعراب نیز با آن همراه شدند زیرا این گزینه را بیشتر در مقدورات خود میدیدند تا گزینه جنگ را امّا در آن دوران دو حکومت او را شماتت میکردند(لیبی و سوریه) که بعد جمهوریِ اسلامی ایران نیز به آنان اضافه شد.

به نظر میآید اشتراک این سه حکومت در افراطگراییِ شعاری، مربوط به ناتوانایی مشهود در برآوردن مطالبات مردم خود در فصول مختلف مملکت داری بود که اتخاذ این “شعارزدگیِ افراطی سیاسی” توسط این سه حکومت نمیتوانست بی ربط به مصرف داخلی برای آنان باشد یعنی دلیل اصلی برای عدم ورود به جنگ مستقیم.

با کمال شور بختی، آنان علاقه بسیار به ماجراجویی سیاسی نشان دادند و با تحریک یا ایجاد گروههای افراطی فلسطینی سعی کردند خود را در داخل کشور، منادیِ نجات فلسطینیان نشان داده و در نتیجه مدعیِ مورد هدف واقع شدن توسط صهیونیزم و امپریالیزم جهانی نشان دهند و شدّت سرکوبِ هر انتقاد و اعتراض داخلی را با همسو نشان دادن منتقدان یا معترضان به آن دشمن خارجی، توجیه نمایند.

کوتاه آمدن این سه کشور در تمام مواردِ پیش آمده در برخورد جدّی با نیروهای نظامی غرب به شدّت مسبوق به سابقه است. واکنش سپاه پاسداران به بریده شدن سر هشت دیپلمات و خبرنگار ایرانی که با مسئولیت طالبان صورت گرفت و در آن شرایط پاکستان و آمریکا از طالبان حمایت می کردند و از جمله مواردی که در آبهای جنوبی ایران در مواجه با تفنگداران بریتانیایی پیش آمد و یا اشاره به موارد مشابه توسط حکومتهای لیبی و سوریه در مواجه با تسلیم شدن به خواستهای غربیان که به درازا می کشد.

این سه کشور با همانندسازی انواع تشکیلاتها به موازات سازمان آزادیبخش فلسطین همواره به تضعیف مواضع “یگانه نماینده فلسطینیان”(س. ا. ف) در سازمان ملل و اتحادیه عرب” پرداختند و در واقع با افراط خود و تحریک گروههای غیر مسئول، به بهانه تراشی برای جناح های افراطی درون اسرائیل، کمک کردند و همیشه عاملی بودند که تشکیلات خود مختار فلسطینی نتواند از موضع وحدت در میان فلسطینی ها با بدست آوردن حمایت از طرف جناح های صلح طلب و سوسیالیست غرب، هزینه حملات اسرائیلیان را بالا ببرد، آنهم در جایی که تشکیلت خود مختار فلسطینی نمی توانست (و حماس هم نتوانست از جمله همان سه کشور) هزینه یک جنگ تمام عیار علیه اسرائیل را پرداخت کند.

رفتار افراطی و غیر مسئولانه علیه شهروندان اسرائیلی، تنها هزینه ای سنگین بر مردم ستمدیده فلسطین می افزاید تا افزایش هزینه برای زیاده خواهانِ افراطی اسرائیل.

محکوم کردن حمله به غیر نظامیان فلسطینی بدون شک وظیفه تمامیِ وجدانِ بشری است و توجیه استفاده از مناطق غیر نظامی برای آن موجه نمی باشد چه بپذیریم حماس مردم غیر نظامی فلسطینی را به گروگان گرفته.

همیشه، عقب نشینی ارتش اسرائیل از مناطق فلسطینی، در چارچوب قطعنامه های مصوّب سازمان ملل به عنوان “یک ضرّورت برای حل ریشه ای این مناقشه” یا برای احتمال بُروزِ یک جنایت جنگی، بیان شده است.

واقعیّت امروز جهانی در صحنه توازن قوا، از جمله واقعیّت مشکلات داخلی ایران و سوریه، به ما می گوید، اندیشه طرح حذف اسرائیل یا از روی حماقت توسط کسانی که حداقل آشنایی با پایه های علم سیاست را ندارند مطرح می شود که در ماهیّت دارای بنیادی دینی و نژادپرستانه است و یا توسط کسانی بیان می شود که اهدافی خارج از موضوع حذف اسرائیل و یا حلِ مسئله فلسطین را دنبال می کنند.

آنچه آقای خامنه ای در سخنرانی اخیر خود به عنوان یک طرح در حل مسئله فلسطین بیان کرد جدا از موضوع حقانیت آن، نیازمند قدرت و توانی است که با موجودیت اقتصادی، صنعتی و نظامی جمهوری اسلامی هماهنگی ندارد و طیِ سنوات گذشته تنها در نماز جمعه حکومتی، قابل به مصرف بوده است همانند شعار “براندازی جمهوری اسلامی با تمام جناح و دستۀ آن” توسط مخالفین آن نظام که در شرایط کنونی تنها در دنیای مجازی قابل به مصرف است، جدا از ورود به موضوع حقانیت آن.

بهروز قاسمی

۲۶/۰۷/۲۰۱۴

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است