بمناسبت روز کارگر: بخش خصوصی و ضرورت اصلاح قانون کار- ضیاء مصباح ، دبیر کانون علوم اداری ایران


بخش خصوصی مدت­هاست که در اقتصاد کشورمان تحلیل رفته و رنگ باخته و میتوان گفت تنها نامی از آن باقی مانده، نارساییهای قانون کار فعلی که مطلقا پاسخگوی زمان نیست و شرایطی که این قانون بوجود آورده و جامعه انبوه کارگران و کارفرمایان بخش خصوصی را در بر گرفته وراههای برون رفت از آن همزمان با روز کارگر هدف این مطلب میباشد.
وضعیت بخش به اصطلاح خصو صی:
در شرایط کنونی اقتصاد کشور، بخش خصوصی تنها یک عنوان خشک و خالی است که بنا بر عادت به هر فعالیت ظاهراً غیردولتی اتلاق می‌شود.
بیشتر عرصه‌های تولید کالا و خدمات بطور مستقیم یا غیرمستقیم به انحصار دولت درآمده و ماهیت شبه دولتی به خود گرفته است.
البته کاوش در این قضیه که حد و مرز بخش دولتی و خصوصی تا کجاست و چگونه شناسایی می‌شودآنهم با توجه به مسایل ارزی و افت ارزش پول ملی و هجوم حتی سرمایه های اندک توده مردم به سمت پول خارجی و سکه… جای بحث و بررسی فراوان دارد، ولی برای شناسایی بخش خصوصی واقعی بدور از این هیجانات آمیخته به چگونگی آینده برجام و تهدیدهای اقای ترامپ و کادر سیاسی تندرو منصوب ایشان … می‌توان به این دو ویژگی کلی اشاره کرد:
(۱) وابسته نبودن به نهادهای دولتی یا شبه دولتی،
(۲) رقابت پذیری. یکی از دلایل منع شدن دولت از ورود به فعالیت‌های تولیدی و خدماتی در مباحث اقتصادی همین است که واحدهای کوچک تولیدی نمی‌توانند با دولت رقابت کنند.
به زبان دیگر وارد شدن دولت به عرصه فعالیتهای مردمی یا همان بخش خصوصی، اصل رقابت پذیری را مخدوش و عرصه را بر فعالیتهای خصوصی یا کسب وکارهای مردمی تنگ میکند.
بند (ب) اصل ۴۳ قانون اساسی دولت را از تبدیل شدن به یک «کارفرمای مطلق» نهی کرده است.
تعدادی از دولتمردان نیز در بیانات خود عبارت «بخش خصوصی واقعی» را به کار برده اند، و منظورشان همین است که در شرایط کنونی بسیاری از فعالیت‌ها یا کسب وکارهای ظاهراً خصوصی، عملاً خصوصی نمیباشند.
این بخش هم برای خود ویژگی­هایی دارد :
(۱) به شدت وابسته به نهادهای دولتی یا اشخاص ذی­نفود در دولت است
(۲) انحصارگرا و رقابت­گریز است،
(۳) و مهم­تر از همه غیرمولد است. یعنی هیچ ارزش افزوده­ای تولید نمی­کند و جولانگاه آن فعالیت­های دلالی و واسطه­گری است. این­گونه فعالیت­های غیرمولد به جای تولید ارزش افزوده، تولید تورم اقتصادی می­کنند.

با همین توضیح مختصر می­توان ریشه دو مشکل اصلی اقتصاد کشور را شناسایی نمود،
(۱) بیکاری(۲) تورم اقتصادی
این دو مشکل نیازی به آمار و ارقام هم ندارد و مردم عملاً آن را حس می­کنند و از آن رنج می­برند.
دولت مدعی است که نرخ تورم را کاهش داده ولی هنوز ادعای آشکاری در مورد کاهش نرخ بیکاری از دولت شنیده نشده، اگرچه وعده آن داده شده است.
ما نمی­دانیم که دولت برای کاهش نرخ تورم چه ترفندی به کار برده، ولی می­دانیم که اگر زمینه رشد و شکوفایی بخش خصوصی واقعی فراهم نشود، آثار محسوسی از کاهش نرخ تورم یا افزایش نرخ اشتغال مشاهده نخواهد شد.
در بخشی از قانون اساسی، اقتصاد کشور از سه بخش دولتی، خصوصی، و تعاونی تشکیل شده است.
البته فعالیت­های تعاونی در بیشتر کشورها جایگاه ویژه خود را دارد، ولی غالباً به عنوان « بخش اقتصادی» شناخته نمی­شود.
باید پرسید دلیل آن­که تدوین کنندگان قانونی اساسی با سعه صدر به این بخش از فعالیت­های اقتصادی نگریسته و آن را درحد و اندازه یک بخش اقتصادی ارزیابی نموده­اند چیست ؟ شاید یک پاسخ منطقی این باشد که در بخش خصوصی آورده اصلی «سرمایه» است، که فراهم کردن آن آسان نیست.
درحالی­که در بخش تعاونی سرمایه نقش کمتری دارد و آورده اصلی « نیروی کار» است، یعنی همان­هایی که می­خواهند با تعاون و همکاری یکدیگر کسب وکاری برای خود فراهم سازند. یک شرکت خصوصی اگر در کار خود موفق نباشد ممکن است ورشکسته شود و سرمایه­اش را ببازد، ولی یک شرکت تعاونی اگر موفق نباشد منحل می­شود و افراد دوباره بیکار می­شوند ولی سرمایه­ هنگفتی از دست نمی­رود.
به بیان دیگر عامل ریسک که مهم­ترین عامل در کارآفرینی و اشتغال­زایی شناخته می­شود، در بخش تعاونی بسیار کمتر از بخش خصوصی است.
البته تعاونی­ها می­توانند علاوه بر اشتغالی که برای خودشان فراهم می­سازند، افرادی را هم استخدام کنند. چه بخش خصوصی و چه تعاونی برای استخدام و به­کارگیری افراد با « قانون کار» سروکار خواهند داشت.
اگر قانون کار ریسک سرمایه­گذاری و کارآفرینی را محدود سازد، زمینه رشد و شکوفایی بخش خصوصی و حتی تعاونی را هم محدود خواهد کرد.
قانون کار مصوب در فضای سیاسی اوایل انقلاب که دربه رسمیت شناختن اتحادیه­های کارگری به دلیل احتمال نفوذ جریان چپ نگران بود هیچ فضایی برای آن در نظر نگرفته است.
با فروپاشی کمونیزم این نگرانی از میان رفته و لزوم بازنگری در قانون کار بیش از پیش احساس می­شود.
باید یاد آور شد که تنها دلیل مهجور ماندن بخش خصوصی منحصر به تاخت و تاز دولت در عرصه کسب وکارهای مردمی نیست. دلیل دیگر موانع و محدودیت­هایی است که در شکل­گیری یک کسب وکار خصوصی به وجود آمده، و یکی از مهم­ترین آنها همان قانون کار است.
این قانون کار با نفی حقوق کارگران در داشتن اتحادیه و نیز پشتیبانی بی­رویه و یکجانبه از حقوق کارگران در برابر کارفرمایان، عملاً کارفرمایان را از کارفرمایی پشیمان نمود. همان کارگرانی که در روزگار جوانی از پشتیبانی قانون کار احساس امنیت بیشتری می­کردند و از آن خشنود بودند، امروزه در سنین سالمندی و بازنشستگی شاهد بیکاری فرزندان خود می­باشند.
الزام دولت به رشد و شکوفایی بخش خصوصی و تعاونی در برابر یکه­تازی بخش دولتی -و ضرورت بخشیدن توان دوباره به اقتصاد کشور را در بندهای زیر خلاصه می­کنیم :
۱٫ وفاداری به اصول قانون اساسی برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور
۲٫ سوق دادن بخش­ ظاهرا خصو صی وابسته فعلی از فعالیت­های دلالی و واسطه­گری به فعالیت­های مولد و تبدیل آنها به بخش خصوصی واقعی
۳٫ کاهش ریسک سرمایه­گذاری و کارآفرینی با تدوین و تصویب قانون کار جدید به روش سه­جانبه­گرایی و به رسمیت شناختن تشکل­های کارگری
لزوم تدوین یک قانون کار خوب !
ویژگی­های یک قانون خوب و قابل اجرا در همه شرایط، که بتواند زمینه­ساز شکل­گیری فعالیت­های مولد و شکوفایی اقتصادی و رونق کسب وکار را درپی داشته باشد، مبحث بسیار مفصلی است.و در این بخش یکی از ویژگی­های شکلی آن مورد طر ح قرار میگیرد
&مفصل بودن قانون کار فعلی
با یک بررسی بی­طرفانه اگر بگوئیم که قانون کار فعلی عملاً به ترمز کار و اشتغال تبدیل شده، سخنی به­گزاف نگفته­ایم. به این ترمز سی­ و اند ساله باید هرچه زودتر پایان داده شود تا کارها دوباره راه بیفتند.
قانون کار به زبان ساده یعنی پوشاندن لباس قانونی به «روابط کار».
روابط کار نیز به معنی کلیه روابط میان کارگر و کارفرما و رعایت حقوق طرفین (روابطی مانند مدت قرارداد، عنوان شغل یا حرفه، محل انجام کار، ساعات کار هفتگی، تعیین دستمزد بر اساس طبقه­بندی مشاغل، برخورداری از بیمه تأمین اجتماعی، تعطیلات کارگری، داشتن حق مرخصی، شرایط کار اضافی و پرداخت اضافه­کار، شرایط کار شیفتی، و . . . ) در آن است. این موارد باید در قانون کار مشخص شده و قراردادهای کار از آن پیروی نمایند.
دست­اندرکاران و متخصصان مسائل کارگری ماهیت روابط کار را به خوبی می­شناسند.
اگر یک متخصص روابط کار همه این روابط را یک به یک شناسایی کند و برای هر کدام یک ماده قانونی بنویسد و هیچ مورد مهمی را از قلم نیندازد، تعداد مواد قانون کار از ۳۰ یا ۴۰ ماده بیشتر نخواهد شد، و حتی اگر موارد جزئی­تر را هم در قانون بگنجاند، از ۵۰ یا ۶۰ ماده فراتر نخواهد رفت،در حالیکه:قانون کار فعلی مشتمل بر ۲۰۳ ماده و ۱۲۱ تبصره است.
با مرور متن قانون و غربال کردن و جدا کردن مسائل اصلی مرتبط با روابط کار از مسائل فرعی و بعضاً بی ارتباط با روابط کار، ملاحظه خواهد شد که حجم مواد بسیار فراتر از آن است که همه مراکز کار و فعالیت یا کارگاه­ها بتوانند خود را با یکایک این مواد منطبق و سازگار نمایند.
به هرحال کارگاه­ها از نظر بخش فعالیت (کشاورزی، صنعتی، خدماتی)، و از نظر نوع فعالیت (دائمی، موقت، فصلی، یک شیفت، چند شیفت، و ) و نیز اندازه کارگاه برحسب طبقه ­بندی تعداد کارگران، بسیار متفاوتند.
بدیهی است همه کارگاه­ها با همه تنوعی که دارند نخواهند توانست مو به مو و ماده به ماده با این قانون ۲۰۳ ماده­ای انطباق یابند.
قانون کار خوب باید از قابلیت تطبیق و سازگاری با همه مراکز کار و کارگاه­ها برخوردار بوده و شمول عام داشته باشد.
پس ناگزیر باید به اصلی­ترین روابط میان کارگر و کارفرما که در همه کارگاه­ها مصداق عینی داشته باشد بسنده کند، و جزئیات و موارد فرعی و استثنایی را به آئین­نامه داخلی کارگاه واگذار نماید.
چوب مفصل بودن قانون کار را بیش از همه کارگاه­های کوچک خوردند، چون نتوانستند خود را با آن تطبیق دهند.
به راستی یک کارفرمای کوچک که با حداقل سرمایه و امکانات توانسته باشد علاوه بر خودش برای ۵ یا ۶ کارگر دیگر فرصت شغلی فراهم کند، قطعاً امکان تطبیق کامل با این قانون مفصل را نخواهد داشت.
تجربه چند دهه اجرای قانون هم ثابت کرد که چنین چیزی امکان ندارد، و کارگاه­های کوچک عملاً نتوانستند با قانون کار تطبیق یابند و دولت ناچار شد که آنها را از شمول قانون مستثنی نماید !.
این یعنی پاک کردن صورت مسأله به جای حل کردن آن.
کسانی که با آمار و ارقام سروکار دارند نیک می­دانند که بخش اعظم فرصت­های شغلی را همین کارگاه­های کوچک فراهم می­سازند، و مستثنی شدن آنها از شمول قانون کار به معنی محروم ماندن خیل عظیمی از کارگران از حمایت قانونی است.
حامیان قانون فعلی قطعاً در برابر این پیشنهاد بدیهی و منطقی جبهه­گیری خواهند کرد.
مثلاً با این استدلال که اگر اختلافی میان کارگر و کارفرما پیش بیاید که در قانون پیش­بینی نشده باشد، این قانون ناقص خواهد بود.
با این استدلال همه جزئیات کار، حتی مواردی که با احتمال اندک و در شرایط خاص ممکن است پیش بیاید، باید در قانون مشخص شده باشد تا قانون از هر نظر کامل و جامع باشد.
پاسخ این است که هرچه در نوشتن قانونی کامل­تر و جامع­تر بکوشیم، به همان اندازه توانایی تطبیق آن با همه کارگاه­ها را کاهش داده­ایم.
به همین جهت جایگاه این موارد ویژه و استثنائی نه در متن قانون کار، بلکه در آئین­نامه داخلی کارگاه­هاست، زیرا موضوعی که به یک یا چند نوع از کارگاه­ها مربوط می­شود باید در آئین­نامه همان نوع کارگاه­ها نوشته شود و نه در متن قانون.
از آنجا که تنوع فعالیت و پراکندگی جغرافیایی کارگاه­ها بسیار زیاد است، تهیه و تدوین آئین­نامه داخلی هر کارگاه با توجه به شرایط ویژه آن کارگاه و امکان نظارت قانونی بر آنها نباید از کنترل مسئولان وزارت کار خارج شود.
بدین منظور کارشناسان حقوقی وزارت کار می­توانند کارگاه­ها را با توجه به تنوع آنها در چند گروه یا تیپ طبقه­بندی نموده و برای هر تیپ یک پیش­نویس آئین­نامه تدوین کنند.
این پیش­نویس در بردارنده ویژگی­های اصلی فعالیت آن گروه از کارگاه­ها خواهد بود. به این ترتیب ممکن است حد اکثر ۲۰ تیپ آئین­نامه داشته باشیم.
با این­همه باز هم امکان دارد که یک کارگاه نتواند خود را با شرایط یک تیپ از این پیش­نویس­ها بطور کامل تطبیق دهد. پس باید حق داشته باشد که بعضی از مواد آن را تغییر دهد یا با موادی از تیپ­های دیگر جابجا کند، به شرط آن­که در فرایند قانونی، این پیش­نویس را به تأیید اداره کار و امور اجتماعی محل برساند تا مغایرتی با متن قانون نداشته باشد و جنبه قانونی و اجرایی پیدا کند.
پیشنهاد خلاصه کردن قانون کار و واگذار کردن جزئیات به آئین­نامه داخلی پیشنهاد جدیدی نیست، و تعاونی­ها نیز با همین رویکرد اقدام به تهیه آئین­نامه­های تیپ نموده­ و زمینه تأسیس، ثبت، و گسترش شرکت­های تعاونی­ را فراهم ساخته­اند.
مجموعه قانون کار و آئین­نامه مصوب داخلی کارگاه درحکم قانون کار برای آن کارگاه خواهد بود، با این اطمینان که دیگر چیزی از قلم نیفتاده و همه ابعاد اصلی، فرعی، و استثنایی روابط کار در این مجموعه گنجانده شده است.
این پویایی و انعطاف­پذیری از لحاظ شکلی می­تواند بخشی از مشکلات تسری قانون کار به همه کارگاه­ها و مراکز کار و فعالیت را حل و فصل نموده و دلیلی برای مستثنی شدن بخشی از کارگران از حمایت قانون وجود نداشته باشد.
همچنین یک قانون جمع و جور و شسته و رفته و انعطاف­پذیر موجب دلگرمی کارفرمایان شده و با رفع نگرانی­های بی­مورد، زمینه رشد اشتغال در جامعه را فراهم خواهد نمود.
& چگو نگی رفع یکجا نبه گرایی این قا نون :
این نکته که قانون کار بایستی با رویکرد سه جانبه (کارگر ـ کارفرما ـ دولت) نوشته شود یک توافق جهانی میباشد.
دو جانب اصلی همان کارگر و کارفرما هستند، زیرا قانون کار روابط میان این دو را تنظیم می­کند. ولی دولت به عنوان جانب سوم باید نقش نظارتی داشته باشد، که هرگونه توافق میان کارگر و کارفرما عادلانه بوده و ناقض قوانین دیگر و به ویژه قانون اساسی نباشد.
متأسفانه تشکل­هایی که طرفین کارگر و کارفرما را نمایندگی کنند چه در پیش از انقلاب اسلامی و چه پس از آن، هرگز رسمیت قانونی نداشتند.
در سال­های پیش از انقلاب، کارفرمایان بزرگ مانند صاحبان صنایع بزرگ بخش خصوصی می­توانستند به عنوان نماینده کارفرمایان با دولت مذاکره کنند، و فقط کارگران سرشان بی کلاه بود، ولی در جو سیاسی و اجتماعی سال­های آغازین انقلاب این کارفرمایان به درست یا نادرست انگ وابستگی به نظام شاهنشاهی را بر پیشانی داشتند، و چهره­های شناخته شده­تر نیز از کشور گریخته بودند.
به این ترتیب دولت در سال ۱۳۶۸ به تنهایی و به صورت یکجانبه اقدام به تدوین قانون کار و تصویب آن در مجلس نمود، البته اختلافات میان مجلس و شورای نگهبان موجب پادرمیانی مجمع تشخیص مصلحت نظام گردید، و سرانجام در سال ۱۳۶۹ قانون کار به اجرا درآمد.
در شرایط آن سالها، کوچکترین جانبداری از حقوق کارفرمایان می­توانست دولت را متهم به حمایت از سرمایه­داران نماید، و به همین جهت دولت آنقدربه کارگران توجه نمود که اساس منطق قانون کار و ضرورت ان مطرح نبود. نتیجه آن­که قانون کار به صورت یکجانبه از حقوق کارگران حمایت می­کند، ای کاش این حمایت یکجانبه به سود کارگران تمام می­شد، ولی دیدیم که به زیان آنها تمام شد.
طبیعی است که این قانون در سالهای اولیه از سوی محافل کارگری بسیار پسندیده و مقبول باشد، ولی با گذشت زمان و پشیمان شدن کارفرمایان از کارفرمایی، تقاضا برای استخدام کارگران رو به­کاهش و فشار بیکاری بر کارگران و کارجویان رو به افزایش گذاشت.
کارگران دیروز از این­که کارفرمایان نمی­تواند به راحتی آنها را اخراج کنند شاید راضی بودند، ولی امروز از این که کسی فرزندان بیکارشان را استخدام نمی­کند قطعاً ناراضی هستند، پس یک قانون کار خوب باید از تداوم اشتغال­زایی و کارآفرینی حمایت کند، نه صرفاً از ثبات استخدامی کارگران.
در رویکرد سه­جانبه­گرایی هریک از سه جانب باید نقش خودش را بازی کند، پس به رسمیت شناخته شدن تشکل­های کارگری و کارفرمایی پیش­زمینه تدوین یک قانون کار خوب خواهد بود. این تشکل­ها باید توسط خود کارگران و کارفرمایان ایجاد شود، نه آن­که دولت رأساً کارگران و کارفرمایان را در تشکل­های خود ساخته متشکل سازد.
در مواد فصل ششم قانون کار تشکل­هایی مانند شورای اسلامی کار، نماینده قانونی کارگران و کارفرمایان، و انجمن صنفی کارگران به رسمیت شناخته شده­اند، ولی آیا این تشکل­ها می­توانند نقش نماینده کارگران و کارفرمایان را به خوبی ایفا کنند ؟ .
به موجب تبصره ۴ ماده ۱۳۱ « کارگران یک واحد فقط می­توانند یکی از سه مورد شورای اسلامی کار، انجمن صنفی یا نماینده کارگران را داشته باشند». یعنی حتی این سه نوع تشکل مورد تأیید دولت نمی­توانند با هم در یک کارگاه حضور داشته باشند.
با چشم بازاگر به بازار کار کنونی نگاهی بیندازیم، در یک سوی این بازار بی رونق انبوه کارجویان و در سوی دیگر آن کارفرمایان کم شمار دیده می­شوند.
بنا بر اصل اساسی اقتصاد، قیمت از برخورد عرضه و تقاضا به دست می­آید،به این معناکه هرچه عرضه بیشتر و تقاضا کمتر باشد قیمت پائین­تر خواهد بود و بالعکس ، پس در این شرایط نابرابر عرضه و تقاضای نیروی کار، پائین بودن قیمت کار بسیار طبیعی است.
امروزه بیشتر کارفرمایان هیچ قراردادی با کارگران خود نمی­بندند تا خود را بیهوده گرفتار قانون کار نکنند، دستمزدهایی به مراتب کمتر از حداقل دستمزد مصوب می­پردازند و طبعأ بیمه کردن کارگران هم منتفی است.
حداقل دستمزد باید به کارگران ساده و بی تخصص پرداخته شود، و کارگرانی که تجارب بالاتر و تحصیلات تخصصی دارند باید به نسبت دستمزد بیشتری بگیرند.
با نگاهی به اطراف و در میان دوستان و آشنایان خود می­توان تعدادی از فارغ­التحصیلان دانشگاهی را ببیند که بدون قرارداد رسمی، بدون برخورداری از حق بیمه، و با دستمزدی به مراتب کمتر از حداقل دستمزد تعیین شده کار می­کنند و هیچ اعتراضی هم نمی­کنند، زیرا در این شرایط نابرابر، هر اعتراض کوچک از سوی کارگر می­تواند به قطع این رابطه شفاهی و غیررسمی بینجامد.
این نتیجه حمایت قانون کار از کارگر است، حمایت یکجانبه­ای که دودش فقط به چشم کارگر رفت.
به موجب مواد ۱۵ تا ۲۰قانون مورد بحث و تبصره­های آن قرارداد کار تحت هیچ شرایطی قطع نمی­شود و فقط به حالت تعلیق در می­آید و کارفرما مکلف به پرداخت کلیه حقوق قانونی و حق سنوات و غیره می­باشد.
به موجب ماده ۲۷ « هرگاه کارگر در انجام وظایف محوله قصور ورزد و یا آئین­نامه­های انظباطی کارگاه را پس از تذکرات ­کتبی نقض نماید کارفرما حق دارد درصورت اعلام نظر مثبت شورای اسلامی کار علاوه بر مطالبات و حقوق معوقه به نسبت هرسال سابقه کار معادل یکماه آخرین حقوق کارگر را به عنوان (حق سنوات) به وی پرداخته و قرارداد کار را فسخ نماید. . . .»
به موجب ماده ۳۰ « چنانچه کارگاه بر اثر قوه قهریه (زلزله، سیل و امثال اینها) و یا حوادث غیرقابل پیش­بینی (جنگ و نظایر آن) تعطیل گردد و کارگران آن بیکار شوند پس از فعالیت مجدد کارگاه، کارفرما مکلف است کارگران بیکار شده را در همان واحد بازسازی شده و مشاغلی که در آن به وجود می­آید به کار اصلی بگمارد »
می­توان پرسید اگر خود کارفرما نیز بر اثر این حوادث جان باخته باشد تکلیف کارگر بی­کار شده چیست ؟ پاسخ را پیشاپیش ماده ۱۲ قانون داده است « هرنوع تغییر حقوقی در وضع مالکیت کارگاه، از قبیل فروش یا انتقال به هرشکل، تغییر نوع تولید، ادغام در مؤسسه دیگر، ملی شدن کارگاه، فوت مالک و امثال این­ها، در رابطه قراردادی کارگرانی که قراردادشان قطعیت یافته است مؤثر نمی­باشد و کارفرمای جدید، قائم مقام تعهدات و حقوق کارفرمای سابق خواهد بود »
ملاحظه می­شود که در نظر قانونگذار دهه ۶۰ ، قرارداد کار همچون یک پیوند آسمانی است که تحت هیچ شرایطی گسیخته نمی­شود.
آیا محتوای این قانون با آنچه امروز در متن و بطن جامعه می­گذرد تناسبی دارد ؟
با مقایسه قانون کار اواخر دهه ۶۰ و قانون مدیریت خدمات کشوری اواخر دهه۸۰ ملاحظه می­شود هرچه قانون کار بر دوام و استحکام قرارداد کار پافشاری نموده، قراردادهای استخدامی کارمندان دولت سست­تر شده است.
چگونه است که کارفرمای دولتی کوشیده تعهدات استخدامی خود را سبک­تر سازد، ولی کارفرمای خصوصی را همچنان زیر بار تعهدات سنگینی که به نمونه­هایش اشاره شد نگهداشته است ؟
کارگران، کارفرمایان، و دولت (یعنی هر سه جانب اصلی روابط کار) قطعاً به لزوم بازنگری در قانون کار پی برده­اند، ولی به دلیل گسیختگی در این رابطه سه جانبه هیچ کاری صورت نمی­گیرد، .
در اینجا و قبل از پرداختن به تشر یح بخش دیگری از نا رسا ییهای قا نون کار فعلی لازمست اشاره نماید که :
چنا نچه رسانه­ها در این زمینه بسیار اساسی ، به وظیفه­ خود عمل کنند.و رسالت خود را در این مسیر بدور از نگاههای سیاسی رایج و صر فا در مسیر منا فع ملی با ز یا بند و به این مهم بپر دازند ……
کو شش جدی در رفع موانع مو جود با کمک صا حبنظران و کار شنا سان این مبحث ، انتظار میرود ،
که البته ،پر وسه طو لا نی رادر پی خواهد داشت و این مقد مه ایست در این باب …..

اشتغال
در ادامه بر رسی برخی از مشکلات قا نون دست و پا گیر فعلی …. جلب توجه بیشتر به موضوع اشتغال­زایی و کارآفرینی مورد دقت این مبحث میباشد :
اشتغال یکی از نیازهای حیاتی جامعه و موضوع اصل ۲۸ قانون اساسی است، که متأسفانه در وادی چالش­های سیاسی کشور گم شده و مورد غفلت قرار گرفته است.
قانون کار با ساختار کنونی نه تنها اشتغال را تسهیل نمی­کند، بلکه خود به یکی از موانع آن تبدیل شده است. در متن قانون کلمات تحکم­آمیز و مؤکدی مانند «موظفند» و «مکلفند» فراوان به چشم می­خورد.
بطور طبیعی مخاطب این کلمات باید یکی از سه جانب روابط کار یعنی کارگر، کارفرما یا دولت (وزارت کار یا سازمان­های دولتی) باشند.
مواد و تبصره­هایی که خود دولت را مخاطب ساخته و مکلف نموده­ معیار تعهد دولت در ایجاد اشتغال است، ولی شمارش و مقایسه تعداد مواد و تبصره­هایی که طرفین اصلی روابط کار (کارگر و کارفرما) را مخاطب قرار داده­اند می­تواند معیاری برای جانبداری یا بی­طرفی قانون باشد.
با بررسی همه مواد و تبصره­های قانون ملاحظه شد که قانون کار در ۳۸ مورد کارفرما، و فقط در دو مورد کارگر را موظف یا مکلف شناخته است.
گذشته از این ایراد شکلی، ایرادات ماهوی نیز وجود دارند که با تحلیل محتوای قانون آشکار خواهند شد.
یکی از این تحلیل­ها بی­توجهی قانونگذاران به انگیزه­های طبیعی مردم در پذیرش و اجرای قانون است.
قدرت قانون تنها در به­کارگیری الفاظ و عبارات آمرانه و تحکم­آمیز نیست، بلکه در توجه به زمینه­های طبیعی و منطقی اجرای آن است.
مردم اگر اجرای قانون را به سود خود بدانند غالباً به آن گردن می­نهند، و گرنه، به هر شکل ممکن از اجرای آن طفره می­روند و سر باز می­زنند.
همه تأکیدات و پافشاری­های قانون کار بر وظایف و تکالیف کارفرما به سادگی قابل نقض می­باشد، چنان­که امروز شاهد آن هستیم.
اولاً بیشتر کارفرمایان از کار تولیدی و خدماتی روی­گردان شده و سرمایه خود را در فعالیت­های دلالی و واسطه­گری به کار گرفته­اند و ثانیاً برای مشاغل موجود هم اکثراً قرارداد مکتوبی با کارگران نمی­بندند تا هیچگونه پای­بندی و پاسخگویی به تکالیف قانونی نداشته باشند.
وزیر تعاون : « ۷ میلیون شاغل بیمه ندارند».
در متن خبر نیز آمده « از ۲۲ میلیون شاغل کشور ۱۵ میلیون نفر بیمه هستند و ۷ میلیون نفر در مشاغل غیررسمی فعالیت می­کنند».
یعنی تقریباً دو سوم شاغلان بیمه هستند و یک سوم از بیمه محرومند.
در این آمار مختصر، واقعیت بزرگی پنهان است:
اولاً آمار اشتغال خیلی شفاف نیست، زیرا تعریف اشتغال در نظام آماری کشور تا اندازه­ای سست و بی­پایه است و بخشی از بیکاری پنهان مانند طیف گسترده­ای از مشاغل غیرمولد، مقطعی، و بی­محتوا را نیز در خود جای می­دهد.
با تعریفی شفاف­تر از اشتغال، آمار شاغلان قطعاً کمتر از ۲۲ میلیون نفر و نرخ بیکاری بسیار بیشتر از ۵/۱۰ درصد خواهد بود.
ثانیاً با فرض درست بودن این آمار، بخشی از آن ۱۵میلیون نفر را کارمندان دولت و کارکنان نظامی و انتظامی و نیز کارگران شرکت­های دولتی تشکیل می­دهند که زیر پوشش کارفرمای دولتی بوده و همگی از بیمه­های بازنشستگی خاص خود برخوردارند.
همچنین بخشی از آنها خویش­فرمایانی هستند که تحت پوشش بیمه خودشان می­باشند.
اگر آمار بیمه شدگان دولتی و خویش­فرمایی را از کل شاغلان کشور کم کنیم، تعداد کارگرانی که توسط کارفرمایان خصوصی زیر پوشش بیمه­ تأمین اجتماعی قرار گرفته­اند احتمالاً کمتر از آن ۷ میلیون نفری خواهد بود که بیمه شده­اند.
به این ترتیب تکلیف مقرر در ماده ۱۴۸ قانون کار که کارفرما را مکلف به بیمه کردن کارگران نموده است عملاً بلا اثر بوده و کارفرمایان خصوصی بیش از ۵۰ درصد کارگران یا به گفته وزیر «مشاغل غیررسمی» را از موهبت بیمه محروم کرده­اند.
وزیر مزبور در ادامه سخنان خود اورده اند : سالانه به ۸۰۰ تا ۹۰۰هزار فرصت شغلی جدید نیاز داریم درحالی­که ظرفیت واقعی اشتغال زایی کشور در سال گذشته حدود ۲۴۰هزار بوده است.
این موج فراگیر و فزاینده بیکاری و این حجم بالای مشاغل غیررسمی، با آن عبارات مؤکد و تحکم­آمیز قانون کار هیچ تناسبی ندارد.
واقعیت پنهان دیگر آن­که در این آشفته بازار اشتغال، نه تنها آن ۷ میلیون نفری که بیمه نشده­اند، بلکه حتی بیمه شدگان هم زیان دیده­اند.
کارگرانی که در چند دهه­ پیش تحت پوشش بیمه تأمین اجتماعی بودند و حق بیمه خود را به صندوق تأمین اجتماعی پرداخته­اند، امیدوار بودند که امروز از موهبت بازنشستگی و سطح معیشت قابل قبولی برخوردار باشند.
ولی کسانی که امروز عضو صندوق تأمین اجتماعی هستند و حق بیمه می­پردازند فقط کارگران شرکت­های دولتی و معدودی از شرکت­های خصوصی می­باشند.
در این شرایط، دخل و خرج صندوق بسیار نامتعادل است، چنان­که توانایی پرداخت حقوق بازنشستگی قابل قیاس با حداقل هزینه زندگی به کارگران بازنشسته را ندارد.
اگر قانون کار برای کارفرمایان انگیزه کافی ایجاد کرده بود، امروز احتمالاً تعداد بیشتری از آن ۷ میلیون نفر شاغلان غیررسمی بیمه بودند و حق بیمه می­پرداختند، و صندوق تأمین اجتماعی نیز این­همه در تنگنای مالی قرار نمی­گرفت ،که این گرفتاری مبتلابه همه صندوق­های بازنشستگی اعم از کشوری و لشگری است و بحث آن مجال دیگری می­طلبد.
موانع دیگری مانند بالا بودن ریسک سرمایه­گذاری، تمرکز بیش از اندازه امور در دولت، انحصارات فلج کننده بخش خصوصی، و دیگر معضلات اجتماعی و فرهنگی، ریشه در مفاسد و نابسامانی­های اقتصادی و مالی دارند که معلوم نیست رسیدگی به آنها از وظایف کدام سازمان یا نهاد رسمی است.
بعنوان نمو نه: سازمان برنامه­و بودجه همگام با سازمان امور اداری و استخدامی کشور که در برنامه­های پنج­ساله چهارم و پنجم تعطیل بوده یا به کما رفته بود، برنامه ششم را تنظیم و ارایه داه اندچه برنامه­ روشن و مؤثری برای اشتغال دارد ؟
بانک مرکزی که به ظاهر با نهادهای مالی غیرمجازکه سالها با تابلو بطور علنی فعال و به جمع آوری سر مایه در واقع حاصل سالها پس انداز مردم مشغول بودند …دست و پنجه نرم می­کند و از «اقتصاد مقاومتی »تنها «مقاومت » در برابر اعاده ننمودن سرمایه بلوکه شده تعدادزیادی از اعتماد کنندگان به موسسات تایید شده سیستم بانکی را اعمال نموده !! چه برنامه­ای برای شفاف­سازی امور مالی کشور دارد ؟
آیا این برخوردها جناحی و درون­گروهی است یا در راستای توسعه و فساد زدایی از بخش مالی کشور قرار دارد ؟ وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی که خود منتقد شرایط کنونی است، برای بهره­گیری از پتانسیل­های قانون اساسی در ایجاد اشتغال چه برنامه­ای دارد ؟ مجلس برای پذیرش و پیشبرد اصلاحات قانونی لازم تا چه اندازه آمادگی دارد ؟ قوه قضائیه در برخورد با مفاسد کلان اقتصادی و مالی، که گاه و بی­گاه رسانه­ای شده و به ناگاه خاموش می­شوند، تا چه اندازه جدی است ؟.
اگر به این پرسش­ها پاسخ عملی داده نشود شکاف عظیم میان عرضه و تقاضای نیروی کار و مفاسد اجتماعی و فرهنگی برآمده از آن همچنان دامن­گیر جامعه خواهد بودو «کار فرماها» کماکان نگران و ناتوان از بکار گیری و نگهداری نیروی انسانی .

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است