مدتی است که خانم شیرین عبادی، برنده جائزه صلح نوبل ۲۰۰۳ در همایشهای تجزیه طلبان یا مستقیماً شرکت میکنند، و یا برای آنها پیام میفرستند. آخرین این همایشها در روز ۸ مارس ۲۰۱۷ در ساختمان پارلمان سوئیس برگزار شد، که مطابق معمول توسط العربیه، بلندگوی رژیم کودک کش عربستان پوشش وسیعی داده شد، و در آن تجزیه طلبی مانند مصطفی هجری نیز شرکت داشت که به مبارزه مسلحانه دست زده است، از اسرائیل تقاضای کمک نموده است، و برای آقای دانالد ترامپ نژاد پرست پیام تبریک فرستاده است. همانطور که در یک مقالهٔ اخیر که در وبسایت گویا منتشر شد به تفصیل شرح دادم، این گروههای تجزیه طلب اغلب با دولت های دشمنان ایران، بخصوص اسرائیل و عربستان سعودی، در تماس هستند، با آنها رابطه دارند، از آنها کمک دریافت میکنند، و یا دستکم تقاضای کمک کرده اند. بنا بر این هر کسیکه در همایشهای آنها شرکت میکند، چه بخواهد و چه نخواهد، به نوعی از آنها حمایت کرده است، و یا این برداشت در بسیاری بوجود میاید. دفاع از حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی در چهار چوب یک ایران متحد یک موضوع است، شرکت در همایشهای گروههای تجزیه طلب بعنوان دفاع از حقوق اقلیتها موضوع ایست کاملا متفاوت. ظاهراً یکی از دلایل خانم عبادی برای اینکار این است که “اینها باید حرف خودرا بزنند.” اولا ایشان چه در همایشهای آنان شرکت داشته باشند و چه نداشته باشند، “اینها” میتوانند حرف تجزیه طلبی خودرا بزنند. ثانیا، خانم عبادی ظاهراً برنامههای سیاسی صدای آمریکا، رادیو فردا، و بی بی سی را نه گوش میکنند، و نه تماشا، و هیچگاه هم سری به اینترنت نمیزنند، چون اگر اینکار را میکردند با چشم خود میدیدند، و با گوش خود میشنیدند، که غرب، اسرائیل، و عربستان بلند گوهای نیرومندی در اختیار این تجزیه طلبان قرار داده است، و احتیاجی نیست که خانم عبادی به کمک اینها بشتابند تا “اینها بتوانند حرف خودرا بزنند.” ثالثاً، اصولا چه کسی گفته که تجزیه طلب خائنی مانند هجری باید “حرف خودرا بزند؟”
متأسفانه، بعد از نزدیک به ۱۴ سال از اعطای جائزه نوبل به خانم عبادی، کارنامه ایشان درباره استفاده از این جایزه برای انعکاس نقض حقوق بشر در ایران بسیار ضعیف است. ایشان اصولا از سال ۲۰۰۹ در ایران نبوده اند، و از آن زمان به تدریج به گروههای راست و راست افراطی نزدیک شده اند، در حالیکه دستکم تا سال ۲۰۰۶ به بنده میگفتند که یک سوسیال دموکرات هستند. نکته مهم دیگری که درباره کارنامه خانم عبادی از بعد از دریافت جائزه صلح نوبل بطور چشمگیری وجود دارد این است که ظاهراً ایشان تصور میکنند که باید در باره همه مسائل ایران و جهان موضع بگیرند، چرا که جهان یک چنین “انتظاری” از ایشان دارد. در سال ۲۰۰۵ به ایشان عرض کردم که این دوران دوران تخصص است، و ایشان نباید وارد مسائل تخصصی که نه دانشی درباره آن دارند، و نه وقت آنرا که دستکم راجع به آنها مطالعه کنند، وارد شوند. پاسخ ایشان در آن زمان این بود، “پس میگویی نباید پای خودرا از گلیم خود بیرون بگذارم،” که بنده پاسخ دادم “دقیقا، چون صرف نظر از همه عوامل دیگر، اصولا این زیبنده شما نیست.” در همین جا اینرا ذکر کنم که ابراز عقیده شخصی راجع به یک موضوع یک چیز است، ابراز عقیده به مانند یک “رهبر” و یا متخصص موضوع ایست کاملا متفاوت. برای ابراز عقیده از نوع اول همه آزاد هستند، ولی ابراز عقیده بعنوان یک کارشناس کار هر کسی نیست. خانم عبادی درباره موضوعاتی که در حوزه تخصص، دانش، و کار حرفهای ایشان نیست، اغلب بمانند یک “رهبر” و یا متخصص صحبت میکنند.
متأسفانه خانم عبادی از شکستهای دیگر خود از زمان خروج از ایران درس لازم را نگرفته اند. یکبار ایشان از ایرانیان در اروپا دعوت کردند که در جلوی دفتر سازمان ملل در ژنو برای تظاهرات به نقض حقوق بشر تجمع کنند، و اعلام کردند که تا آزادی همه زندانیان سیاسی از آنجا نخواهند رفت. چند نفری بیشتر شرکت نکردند و بعد از دو روز آنجا را ترک کردند. باردیگر ایشان خودرا وارد مساله برنامه هستهای ایران نمودند، از طریق رادیو زمانه از مردم دعوت کردند که در آنجا ابراز عقیده کنند، و ظاهراً چنان از شرکت تعدادی به وجد آمده بودند که در مصاحبهای اعلام کردند که “تصمیم گرفته شد هر هفته دستکم یک مقالهٔ درباره مساله هستهای منتشر شود،” غافل از اینکه تعداد متخصصانی که حاضر بودند اینکار را انجام دهند از تعداد انگشتان یک دست هم تجاوز نمیکرد، و همانها هم مقالهٔای منتشر نکردند. نتیجه فقط یک مقالهٔ توسط ایشان بود که عدم دانش ایشان را درباره این موضوع بسیار تخصصی نشان میداد، و آن “حرکت” نیز به کلی شکست خورد.
نوشتن این پست کوتاه به من اندوه بزرگی میدهد. من و همسرم سالها دوست خانواده خانم عبادی بوده ایم و هنوز هستیم. من با برادر ایشان، که یکی از شریفترین هموطنانی است که من در تمام عمر خود شناخته ام، دوستی ۴۰ ساله دارم. همسر من حتی قبل از آشنایی با من دوست خانم عبادی بود، و همکلاس خانم برادر ایشان در دانشگاه. من متجاوز از یک سال با خانم عبادی برای سخنرانیهای ایشان در جاهای مختلف به عنوان مترجم ایشان سفر کردم. هیچ لذتی در انتقاد از خانم عبادی، با چنین سابقه دوستی وجود ندارد. ولی شاید خانم عبادی اگر انتقاد یک دوست سابق قدیم را بخوانند، قدری راجع به این انتقاد و کارهای خود فکر کنند، با این امید که در روابط خود با تجزیه طلبان تجدید نظر کنند.