پیرمرد از آخرین بازماندههای نسلی است که جبهه ملی اول را تشکیل دادند. بیش از ۹۰ سال سن دارد اما هرگاه صحبت از صدق و جریان ملی شدن نفت و اوضاع و احوال آن سالها میشود مانند جوانی پرشور لب به سخن میگشاید. ادیب برومند که چندین دفتر قطور شعر در باب تاریخ معاصر ایران دارد به شاعر ملی شهرت دارد. آنچه به جز بعد ادبیاش هر ذهن کنجکاوی را مشتاق به گفتوگو با وی میکند این است که ادیب برومند تمام بزنگاههای تاریخ معاصر ایران را به چشم دیده است. آن هم نه به عنوان یک ناظر تام بلکه در مقام یک کنشگر. اینبار به سراغ او رفتیم تا ما را در خاطراتش از ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ سهیم کند.
***
شما در سال ۱۳۳۱ چند سال داشتید؟ مشغول چه کاری و در کجای ایران ساکن بودید؟
من در سال ۱۳۰۳ متولد شدم و در آن موقع ۲۸-۲۷سالم بود. تهران بودم منتها موقتا به اصفهان رفته بودم و در روز ۳۰تیر در آنجا بودم. اما در جریان کامل اوضاع تهران بودم.
آیا شلوغی فقط مختص به تهران بود یا اینکه بقیه شهرها هم شلوغ شده بود؟
بله ولی مثل تهران نبود. مثلا اصفهان هم شلوغ شد اما رییس دژبان آنجا مرحوم سرهنگ باقر بخردی که از اقوام ما هم بود و مرد بسیار رئوف و خوشاخلاق بود و هیچ خشونتی نداشت. جمعیت بسیار زیادی جمع شده بود و شعار مرگ بر قوام و زندهباد مصدق سر میدادند. در اطراف چهار باغ جمعیت دور میزدند و منتظر فرصت بودند که خشونتی به کار برده شود و واکنش نشان دهند ولی آن مرحوم با لحن ملایمی که داشت با مردم صحبت و آنها را به بردباری دعوت میکرد و میگفت عنقریب پیشوای جبهه ملی بر سر کار خواهد آمد و این حکومت پایدار نخواهد ماند و خود ما هم میدانیم قوام بیش از دو سه روز بیشتر باقی نیست و در نتیجه مردم را آرام میکرد.
به نظر شما چقدر از این قیامی که پیش آمد به خاطر فتوای آیتالله کاشانی و چقدر به خاطر محبوبیت دکتر مصدق بود؟
فراکسیون نهضت ملی ایران در مجلس به اتفاق کاشانی مردم را به راهپیمایی و طلب حقوق ملی خودشان از بابت اینکه دکتر مصدق باید دستاندرکار باشد، او باید نهضت ملی را ادامه دهد، نهضت که نمیتواند نیمهکاره رها شود و… دعوت کردند و مردم هم از بازار، سرچشمه و سایر نقاط با جمعیت عظیم خود خشمگین و در عین حال به صورت منظم و علاقهمند به طرف مجلس آمدند. در جلوی مجلس هم وسایل سرکوب و کشتار مانند تانک، توپ و… وجود داشت بهطوری که وقتی که مردم رسیدند دقایقی تیر هوایی شلیک کردند ولی چون تیر هوایی اثری نداشت مردم هم هیاهو میکردند و بهطور پیوسته فریاد مرگ بر قوام و زندهباد مصدق سر میدادند بنابراین تیر هوایی به تیراندازی واقعی به سوی مردم تبدیل و اوضاع بدتر شد چون مردم کشتههایشان را بر سر دست میگرفتند و شعار سر میدادند که «در روز ۳۰تیر با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق». واقعا هم همینطور بود. مردم در حالی که تیراندازی ادامه داشت روی زمین با خون خود شعارهایشان را مینوشتند. البته من همه اینها را ندیدم ولی آنقدر دوستان برای من نقل کردند، انگار که خود حضور داشتهام. گوشه به گوشه خیابان سخنرانی بود، تهییج مردم بود، دعوت به پایداری بود. سایر خیابانها هم همین وضعیت را داشتند. مردم هم بهطور جد پایداری و مقاومت میکردند و در برابر شلیک حکومت مطلقا پا پس نمیکشیدند. یعنی یک انقلاب چند ساعته (به تمام معنا انقلاب) به وجود آمده بود و از ساعت ۸:۳۰ صبح که شروع شده بود تا ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر ادامه داشت. رژیم تیراندازی میکرد و مردم هم مقاومت میکردند. فقط در تهران حدود ۴۰-۳۰ نفر کشته شدند.
بازاریان همیشه به عنوان قشر مذهبی شناخته شدهاند. یعنی شما اعتقاد دارید که اقبال مردم به دکتر مصدق زیاد بوده است؟
با وجود اینکه مذهبی بودند اما به مصدق اقبال بیشتری داشتند چون موضوعی که دکتر مصدق پیش کشیده بود، خیلی جاذبه داشت. بیرون کردن انگلیسیها ازایران حرف بزرگی بود. از بین بردن شرکت استعماری نفت هیجان و شور خاصی در مردم به وجود آورده بود. حتی آنهایی که مذهبی بودند بیشتر تحتتاثیر قرار گرفته بودند. مملکت که دست خارجیها باشد معنی ندارد بنابراین مردم جذب میشدند.
در تهران دستور تیراندازی را چه کسی صادر کرده بود؟
دستور تیراندازی را جز شخص شاه کس دیگری نمیتواند صادر کند. به این دلیل که شاه رییس کل قواست.
غائله کی به اتمام رسید؟ شاه کوتاه آمد؟
نه، تیراندازی ادامه داشت تا اینکه در ساعت ۴ بعدازظهر بود که چند نفر از فراکسیون نهضت ملی که شامل آقایان مهندس رضوی و مهندس حصیبی بود بدون اینکه وقت قبلی بگیرند بهطور ناگهانی و سراسیمه به دیدار شاه رفتند و گفتند که اعلیحضرت شما همینطور نشستهاید در حالی که مردم را درو میکنند و میکشند و این چه مملکتی است که شما درست کردهاید و… شاه هم بلافاصله گفت که من خبر نداشتم و اگر اینطور است که شما میگویید منالساعه قوام را معزول میکنم و همان موقع هم فرمان عزل قوام را صادر کرد که در رادیو قرائت شد.
بعد از اینکه شاه حکم عزل را داد فضا چگونه شد؟
آن موقعی که حکم عزل قوام را دادند تمام نظامیان و پاسبانها و کلیه کسانی که در شهر بودند، به خانههایشان پناه بردند و از خانه بیرون نیامدند. شهر حدود یک روز در اختیار مردم بود. در چهارراههای راهنمایی افراد ایستاده بودند و کار پاسبانها را انجام میدادند و مردم هم به خوبی به موضوع واقف بودند. نظامیان از ترس اصلا خود را آشکار نمیکردند.
یک چیزی من شنیدهام، البته من سندیتی برای اثبات آن در اختیار ندارم. مردم چون مانعی در کار نبود و نظامیان هم بیرون نیامده بودند، قصد کرده بودند که به کاخ شاه حمله کنند. به مصدق اطلاع دادند. باز هم تاکید میکنم سند قطعی برای اثبات حرفم ندارم. مصدق هم دکتر شایگان و دکتر معظمی را فرستاد و جمعیت را قسم دادند که از جای خود حرکت نکنند و شاه را در محل کاخ خود آزاد بگذارند و به سراغ وی نروند. مصدق گفته بود که من راضی نیستم بلایی سر شاه بیاورند و ضرورت دارد شاه حضور داشته باشد.
با توجه به اینکه میفرمایید نیروهای نظامی و انتظامی وجود نداشتند، پس امکان اینکه حکومت شاه سقوط کند وجود داشت؟
بله، امکانپذیر بود. اتفاقا کار سختی هم نبود. هیچ نیروی تامینکننده امنیت و کنترلکننده وجود نداشت. البته منطقی هم است. وقتی مردم کسی را جلودار خود نمیبینند، پس به ذهنشان خطور میکند که کار را از اساس و ریشه انجام دهند. مردم دل خوشی از شاه نداشتند.
چرا مصدق مانع چنین حرکتی شد؟
مصدق اعتقاد داشت که سلطنت باید در ایران وجود داشته باشد ولی شاه نباید دخالتی در امور اجرایی بکند. رژیم جمهوری را برای ایران در آن شرایط پیشنهاد نمیکرد و اعتقاد داشت که جمهوری برای ایران فعلا زود است و فردا که جمهوری برقرار شد هر فردی که از راه میرسد بدون هیچگونه آگاهی و صلاحیتی نسبت به پست و جایگاه و شرایط ریاستجمهوری، خود را نامزد خواهد کرد. ما هنوز به رشد ملی نرسیدهایم. شاه باید باشد اما مانند پادشاه سوئد. محترم و تشریفاتی و مورد محبت مردم باشد و دخالتی هم در کارها نکند چون هر وقت دخالت کرد دیگر آن محبوبیت خود را از دست خواهد داد. در این صورت هر جایی که خراب باشد و عیبی داشته باشد و گرفتاری پیش آمده باشد، همه آن را به گردن شاه میاندازند. وزرا هم همین را میگویند. آنها اظهار میکنند که ما منویات اعلیحضرت را اجرا میکنیم. خودشان را از مسوولیت مبرا میکنند .
ارتش از قبل آمادگی داشت یا اینکه در همان روز که مردم به خیابانها آمدند سر و سامان گرفت؟
ارتش از قبل آماده بود. میدانستند که خبری خواهد شد. به همین دلیل تانک و زرهپوش در خیابان گذاشته بودند و موقعی که جمعیت آمدند، اینها حضور داشتند.
شاه این اتفاقات، شلوغیها و سرکوبها را گردن قوام انداخت؟
البته نقل است که قوام آن موقع در دفتر نخستوزیری مشغول انجام کارهای معمول خود بوده است و بیخبر بود. بعدا که به وی میگویند بیرون شلوغ شده است، شاکی میشود که چرا زودتر به او خبر ندادهاند. مخصوصا دستور تیراندازی را همه متفقالقول میگویند که دستور شخص شاه بوده است.
یعنی قوام موافق تیراندازی به روی مردم نبوده است؟
بله همینطور است. بعدا که خواستند قوام را اذیت کنند، عنوان مفسدفیالارض به او چسباندند و اموالش را مصادره کردند. کاشانی خیلی علیه قوام سختگیری به کار برد و اصطلاحا دور برداشت. علتش هم این است که در زمان قوامالسلطنه یکبار کاشانی را به خارج تبعید کرده بودند. مصدق هم میدانست که بیشتر این قضایا زیر سر شاه بوده است بنابراین سعی کرد از قوام تا حدی دفاع کند و مانع از عملی کردن بسیاری از بلاهایی که قرار بود بر سر قوام بیاورند شد. بر سر منزل او دو، سه نفر محافظ گمارد و بعدا هم گفت که قوام مفسد فیالارض نیست و قوام در جریان حوادث آن روز نبوده است.
بعد از ۳۰تیر که مصدق مجددا به صحنه قدرت بازگشت، آیا همچنان قابل به فرماندهی قوا و در اختیار گرفتن ارتش و نیروهای نظامی بود؟
بله. به دست آورد. اصلا خواسته و شرط اصلی این بود. علت عزل وی همین بود. شاه هم به خواسته دکتر مصدق تن در داد و در نهایت با نخستوزیری مجدد وی، اختیار و فرماندهی قوا را به اجبار به مصدق سپرد.
یعنی تا ۲۸ مرداد فرماندهی قوا در اختیار مصدق بود؟
بله.
عدهیی اعتقاد دارند که مصدق به این دلیل در ۳۰تیر پیروز شد که برخی گروههای دیگرهمراهیاش میکردند و در ۲۸ مرداد شکست خورد چون ایشان با وی نبودند. نظر شما چیست؟
اینها افکار کسانی است که میخواهند به نحوی از انحا مصدق را کنار بزنند و حرکتی مذبوحانه است چون کار مصدق در دنیا تثبیت شده است.
روزنامه اعتماد