اختلاف بین طرفداران جمهوری و طرفداران سلطنت «یکی از» عوامل انشقاق در بین نیروهای مخالف حکومت و خواهان گذار از آن است. دور زدن این اختلاف با این پیشنهاد که در هنگام گذار و در یک رای گیری جمعی نوع حکومت توسط مردم تعیین خواهد شد نتوانسته است تاکنون بر این انشقاق غلبه کند. چرا که اکثریت جمهوریخواهان معتقدند نمیتوان صرفا روی وجوه سلبی و نفی حکومت همسویی کرد بدون اینکه وجه ایجابی مشخصی در میان باشد. تجربه منفی شعار همه با هم در دوران انقلاب بهمن که بعد به همه با من تبدیل شد و نیز تجربه تاریخی منفی در باره مقام مادام العمر در ایران که بسترساز تجدید حیات و بازگشت استبداد ولو در لباس دیگری است نیز بر این نگرانی و انشقاق افزوده است و پیشنهاد تعیین حکومت در آینده را ترفندی غیرراهبردی کرده است.
چشم انداز این اختلاف و عمق و ابعاد آن ظاهرا راه حلی ندارد اما شاید بتوان به راه های دیگری بدون ورود به این مباحث و اختلافات پایان ناپذیر اندیشید. نوشته زیر با اتکاء به برخی فرضیات طرفداران سلطنت تلاشی است برای دستیابی به این راه حل.
خلاصه این راه حل این است که آقای رضا پهلوی به جای تاکید و پیگیری آشکار و پنهان و مستقیم و غیرمستقیم یک نظام مشروطه سلطنتی به تاسیس حزبی مثلا به نام «راه پهلوی» دست زند و همه طرفداران چه نظام مشروطه و چه کسانی که بنا به دلایل دیگری از ایشان حمایت می کنند را در این حزب گردآورد و در یک نظام جمهوری به رقابت با دیگر احزاب (و گاه در صورت لزوم به ائتلاف با آنان) بپردازد.
این پیشنهاد مبتنی بر بعضی فرضیات مورد قبول جمع کثیری از طرفداران ایشان است. که در زیر بدان میپردازیم.
یکی از فرضیات جمع زیادی از طرفداران آقای رضا پهلوی این است که آنان معتقدند در ایران حائز اکثریت هستند و ایشان امید اکثریت مردم ایران است. با این فرض حزب راه پهلوی میتواند در یک نظام جمهوری نیز در اکثریت قرار بگیرد و قدرت و مدیریت کشور را تا هر زمان که در اکثریت است در دست داشته باشد.
یکی دیگر از فرضیات مورد قبول ایشان اعتقاد و باور به دموکراسی است. بر این اساس آنان باید اندیشه کنند که اگر «به فرض» اکثریت کنونی جامعه نیز طرفدار نظام سلطنتی باشند هیچ تضمینی وجود ندارد که در نسل و نسلهای بعدی نیز همین وضعیت برقرار باشد. بنابه تجارب تاریحی همه میدانیم که تغییر نوع رژیم چقدر سخت و با چه هزینه های زیادی برای مردم و کشور همراه است. از سویی آنان که نمیخواهند وقتی که اکثریت مردم دیگر سلطنت را نمیخواهند نیز با زور این نظام حکومتی را بر مردم تحمیل کنند. بدین ترتیب تا موقعی که حزب راه پهلوی مورد اعتماد اکثریت مردم است در یک نظام جمهوری نیز در عمل آنان صاجب قدرت و مدیریت کشور خواهند بود و هر گاه دیگر مورد اعتماد اکثریت نبودند دیگر به طور خود بخودی خود را بر مردم تحمیل نخواهند کرد.
فرض دیگر قابل تامل و بازاندیشی این است که بخشی از طرفداران اهل اندیشه و گفتگوی آقای رضا پهلوی در دفاع از ایشان و نظام پادشاهی برای آینده ایران بر دو عنصر تاکید ویژه دارند:
یک- پادشاه به مثابه یک نماد برای وحدت ملی ایرانیان است.
دو- پادشاه در نظام مورد نظر ایشان همچون برخی نظامهای سلطنتی در جهان غرب و کشورهای پیشرفته و دموکراتیک در سیاست دخالت نخواهد کرد و اداره کشور به صورت کاملا دموکراتیک و بر اساس اراده و خرد جمعی مردم خواهد بود.
اما دو اصل مورد ادعا نیز تاکنون نتوانسته مخالفان آقای پهلوی و نظام پادشاهی را راضی و قانع کند و نگرانی شان را در باره بازتولید استبداد مرتفع سازد. در نتیجه آقای پهلوی به جای این که کمک کار «وحدت» باشد خود به یک عامل وحدت شکن تبدیل شده است. بحث سلطنت طلبی و پادشاه خواهی نیز باعث انشقاق در صف طولانی و متکثر مخالفان حکومت و خیل طرفداران یک نظام جمهوری سکولار شده است.
در ظاهر به نظر می رسد این اختلاف و انشقاق قابل حل و فصل نیست. اما به نظر می رسد اگر آقای پهلوی و طرفداران پادشاهی به سبک کشورهای غربی، در دو اصل پیش گفته صادق و پایدار باشند و برخی لوازم دو اصل یاد شده را بپذیرند و بدان وفادار بمانند، باز جستجوی راهی معقول برای رفع این وحدت شکنی غیرممکن نخواهد بود. اما این امر مستلزم بازاندیشی و تجدید تعریف واقع گرایانه این دو اصل است.
باور اول میتواند اینگونه تغییر کند که پادشاه مظهر و نماد وحدت طرفداران خویش و طرفداران سلطنت است نه کل ملت ایران و در شرایط کنونی جامعه متکثر ایران، وی نمیخواهد خود را به بقیه مردمی که ایشان را نماد ملی و وحدت جمعی خود نمیدانند، تحمیل کند.
بدین ترتیب تاکید بر این نماد جمعی(طرفداران سلطنت) باعث انشقاق در صفوف گسترده مردم مخالف حکومت و طرفداران یک جمهوری سکولار نخواهد شد.
با اتکاء و بازخوانی باور دوم و از آنجا که پادشاه همچون نظامهای سلطنتی در کشورهای دموکراتیک غربی در سیاست دخالت نمیکند بنابراین اصراری وجود ندارد که این اصل حتما وارد قانون اساسی آینده شده و باعث نگرانی کسانی شود که از بازتولید استبداد در ایران به خاطر رسمیت دادن به یک مقام مادام العمر در قانون اساسی هراسناکند. این نماد و نهاد برای طرفداران خویش مورد احترام و قابل پیروی در هر رهنمودی است که برای حامیان و پیروان خویش مطرح می کند. اما از آنجا که قرار نیست هیچ اختیار قانونی و مداخله رسمی در امور کشور داشته باشد نیازی به ورود این اصل به قانون اساسی نیست. بدین ترتیب یک عامل تشدید اختلاف و انشقاق دیگر هم منتفی خواهد شد. ضمن اینکه تا زمانی که حزب راه پهلوی مورد قبول اکثریت مردم است قدرت را در دست خواهد داشت و زان پس خود را به زور بر مردم تحمیل نخواهد کرد.
پیامد دو بازاندیشی و استعلای اصول اولیه این که؛ از آنجا که ایشان نماد وحدت و رهبر نمادین طرفداران خویش و حامیان سلطنت است، هزینه های زندگی رهبر «نمادین» و «غیرمداخله گر» نیز در آینده توسط طرفداران و حامیان ایشان تامین خواهد شد. بدین طریق مخالفان بازتولید نظام سلطنت اقتدارگرا در ایران از این بابت نیز دلیلی برای نگرانی و مخالفت نخواهند داشت که هزینه های یک نهاد دارای موافق و مخالف در ایران از سوی کل ملت و بودجه عمومی تامین شود.
نکته پایانی این که در تاریخ طولانی و پرفراز و نشیب ما و در فضا و جهان سنتی مان نمونههای مشابهی وجود داشته است که می تواند در جهان و فضای مدرن نیز مورد توجه و درس آموزی قرار گیرد. از این نمونهها می توان نهاد مرجعیت دینی سنتی و نیز رهبری گرایشات مختلف صوفیه و دراویش را مثال زد که رهبر مورد علاقه و ارادت هواداران خویش است و الزامی وجود ندارد که دیگر مردمان نیز ایشان را رهبر و مرجع و مراد خود بدانند. طرفداران هر یک نسبت به رهبر خویش ارادت و احیانا اطاعت دارند اما این امر را بر دیگران تحمیل نمیکنند. ضمن اینکه بر اساس همین باور و احترام، به طور داوطلبانه هزینه های زندگی رهبر خویش و امور مربوط به وی را تامین می کنند. از این نظر نیز تحمیلی بر دیگر مردم نیست. ضمن اذعان به تفاوتهای مختلف این نمونهها با مسئله پادشاه و نظام پادشاهی اما از آنجا که در مثل مناقشه نیست، این نمونههای عموما سنتی می تواند برای یک پادشاه مدنی و مدرن نیز آموزنده باشد.
بدین ترتیب آقای رضا پهلوی و طرفداران نظام سلطنتی با پادشاهی غیرمداخله گر می توانند ضمن حفظ استقلال جمعی خویش و جلب اعتماد و احترام دیگر گرایشات فکری و سیاسی جامعه متکثر ایران (که به نظر میرسد دیگر از مرحله نظامهای در معرض بازتولید استبداد و منجی طلبیهای فردی عبور کردهاند)، از وضعیت کنونی وحدت شکن خارج شده و به وحدت صفوف مخالفان دیکتاتوری و استبداد در ایران یاری رسانند.
اگر قرار باشد هر جریان فکری- سیاسی رهبر مورد علاقه خویش را نماد و رهبری برای کل جامعه بخواند و یا «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» خود را برای کل مردم ایران تصور کند و بخواهد آن را بر همگان تحمیل نماید، پیش از شروع هر روندی برای تکوین دموکراسی در ایران، اولین قدم عملی را در راه استبداد و تحمیل خود بر دیگران و تبدیل شعار «همه با هم» به شعار «همه با من» برداشته است.
درس آموزی از تونس
همگان در دوران پس از بهار عربی شاهد آن بودیم که تنها کشوری که تا حدی توانست تجربه موفقی در این دوران داشته باشد تونس بود. اما نباید از کنار یک اتفاق مهم در این کشور به سادگی گذشت و آن برخورد خاص و قابل تقدیر راشد الغنوشی بود. او به محض ورود به تونس اعلام کرد خمینی برای ما عبرت است نه الگو و تاکید کرد که به دنبال تشکیل حکومت اسلامی نیست. زان پس نیز همکاری زیادی برای تدوین قانون اساسیای مورد تایید دیگر جناحها و جریانات به عمل آورد و با پرهیز از قدرت طلبی تجربه متفاوتی با حزب مشابهش در مصر پشت سر گذاشت و به خاطر این اصلاح و تغییر موضع خدمت بزرگی به آینده تونس و روند مسالمت آمیز تحولات بعدی داشت.
حال باز با تاکید بر اینکه در مثل مناقشه نیست آقای رضا پهلوی نیز در ایران با تاسی به خواست اولیه پدر بزرگ خود رضا شاه که در ابتدا خواهان تشکیل جمهوری بود، میتواند با تاسیس حزب راه پهلوی و مشارکت در رقابت های حزبی در یک نظام جمهوری و با تغییر رویکرد نسبت به سلطنت و یک گذشت تاریخی، گام مهمی در گذار مسالمت آمیز و تکوین دموکراسی در ایران بردارد.
آقای رضا پهلوی نیک می داند که بخش مهمی از طرفداران ایشان در ایران با بعضی سلطنت طلبان ارتدوکس و باقیمانده از نسلهای پیشین تفاوتی جدی دارند. سلطنت طلبان ارتدوکس بخش بسیار ناچیز و در اقلیتی را تشکیل میدهند. اکثر طرفداران ایشان در ایران و حتی در خارج از کشور کسانی هستند که به هر دلیل نگاه مثبتی به دوران پهلوی نسبت به جمهوری اسلامی دارند آنها طرفداران تجربه و راه پهلوی هستند و نه الزاما طرفدار سلطنت.
حزب راه پهلوی در عین حال می تواند هم هواداران سلطنت و از جمله بخش ارتدوکس آن و هم طرفداران تجربه حکومت پهلوی ها را در خود گرد آورد که اینک طرفدار شخص آقای پهلوی هستند. آقای پهلوی برای اعضای طرفدار سلطنت در این حزب نماد وحدت جمعی شان خواهد بود و برای بقیه نماد یک رهبر مورد قبول برای آینده ایران. این حزب در یک نظام جمهوری ریاستی با دیگر احزاب در شرایط برابر رقابت خواهد کرد. رهبر این حزب در صورت پیروزی در انتخابات شاید بتواند دو دوره نیز رئیس جمهور کشور شود. به نظر نمیرسد با توجه به سن و سال آقای پهلوی ایشان بیش از این نیز توانایی ریاست جمهوری را داشته باشد. مثل هر کشور دموکراتیکی آنگاه مردم خواهند توانست به نیروهای جوانتری رای دهند که از قضا باز می توانند عضو حزب پهلوی باشند. پرواضح است که احزاب دیگر هم میتوانند در یک رقابت برابر شانس خود را برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و … با این حزب آزمایش کنند.
اگر آقای رضا پهلوی خود شخصا نیز تمایلی به گرفتن پست اجرایی نداشته باشد میتواند به عنوان رهبر یا پدرمعنوی حزب خویش نیروهای جوانتری را در معرض قدرت و مدیریت اجرایی قرار دهد.
تاسیس حزب راه پهلوی و دست برداشتن و عدم اصرار بر ورود یک مقام مادام العمر و غیرمداخله گر در قانون اساسی میتواند خدمتی بزرگ به آینده دموکراسی خواهی در ایران باشد ضمن آنکه هیچ لطمهای نیز به جایگاه و تاثیر گذاری آقای رضا پهلوی و نزدیکان و طرفدارانش چه در دوران کنونی و چه فرضا در دوران پس از گذار در موضع حکومت و قدرت وارد نخواهد کرد. این رویکرد استعلایی اما میتواند فضای سیاسی ایران را روان تر و شفاف تر و رقابت مسالمت آمیز و دموکراتیک گرایشات مختلف سیاسی در آن را هموارتر و کم هزینه تر سازد.
واقعیت سخت و مشترک اما چیز دیگری است؛ حکومت اقلیتی بر اکثریت با ضرب و زور که هر گونه گذار ملی و تا سرحد ممکن مسالمت آمیز را به صورت مسئله ای پیچیده تبدیل کرده است.
خبرنامه گویا