دیروز شصت نفر که خود را دارای پیشینه فعالیت در گرو ه های چپ، اعلام کرده اند، از آزادیخواهان کشور در خواست نمودند که به پیمان نوین آقای رضا پهلوی بپیوندند. امروز هم حدود سی تن دیگر طی فراخوانی، خواسته مشابهی را پیش نهادند.
چرا سر نمی گیرد؟
دیروز شصت نفر که خود را دارای پیشینه فعالیت در گرو ه های چپ، اعلام کرده اند، از آزادیخواهان کشور در خواست نمودند که به پیمان نوین آقای رضا پهلوی بپیوندند. امروز هم حدود سی تن دیگر طی فراخوانی، خواسته مشابهی را پیش نهادند.
نگاهی به اسامی امضا کنندگان هر دو فراخوان نشان می دهد که چهره های مطرح هر دو بیانیه، کنشگرانی هستند که زمانی به جبهه جمهورخواهان تعلق داشته اند و از سالها پیش با ساختن دو گانه ” جمهوری یا دموکراسی؟” تلاش مستمری کرده اند تا برای تشکیل جبهه ای از جمهوریخواهان و طرفداران بازگشت خاندان پهلوی به سلطنت، بستر تئوریک و ساز و کار نطری و سیاسی مهیا کنند. شاید تنها نتیجه واقعی این تلاش ها کمک به تقویت موقعیت آقای پهلوی در جامعه بوده باشد، اما در زمینه تشکیل جبهه مورد نظر آنها هیچ قدم موثر و قابل رویتی برداشته نشده است. منطقا این عدم پیشرفت و این مشتی که بر در کوبیده می شود ولی بی پاسخ می ماند، باید واضعان این نظریه را به تفکر وادارد و به این سوال بپردازند که چرا سر نمی گیرد؟
بسیاری از واضعان و طرفداران این نظریه، در زمینه مسایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در ایران آینده اغلب در مقابل هم قرار دارند، اما همه در یک نکته اتفاق نظر دارند: باید با حداکثر سرعت و به هر قیمت که شده، با براندازی حکومت ج.ا. ، مملکت مان را از آخوند ها پس بگیریم!
شاید این نگاه شیفته وار به امر براندازی سبب می شود که سوال ” پس چرا سر نمی گیرد؟” به مثابه سوالی مزاحم، پس زده شود. اما مستقل از واکنش دوستان ” مشهوریخواه” ما، این سوال وجود دارد و جواب قانع کننده ای می طلبد.
از اینکه بخشی از بدترین سلطنت های جهان نام ” جمهوری” بر خود نهاده اند و شماری از قوی ترین جمهوری های عالم هم نام و پوسته سلطنت را حفظ کرده اند، تنها نتیجه ای را که نمی توان و نمی باید گرفت این است که ” جمهوری” و “سلطنت” به شکل حکومت مجدود و مربوطند و نه محتوای آن ! سوید به خاطر محتوای ساختار سیاسی خود یک ” جمهوری” است، همانطور که سوریه به خاطر همین محتوا یک سلطنت تمام عیار است. تنزل جمهوری و سلطنت به “شکل” نخستین جعل نظری و سیاسی مهمی است که نمی گذارد کاری سر بگیرد. اما این همه داستان نیست و اصل گره کور ماجرا در پدیده ای نهفته است که ” رضا پهلوی” نامیده می شود. مشهوریخواهان ما از هر کجا و به هر شکل که شروع کنند، در نهایت همه راه ها به رم و همه صغری و کبری چیدن ها به شخص رضا پهلوی ختم می شود که “وارث قانونی تاج و تخت” خوانده می شود و همین رشته وراثت است که چون طوقی بر گردن شاهزاده، او را به جایی می برد که خاطر خواه شاه اللهی های کلاسیک ماست.
رضا پهلوی یک اسم نیست، یک شناسنامه نیست، یک پروژه کامل سیاسی است. اگر مشهوریخواهان بخواهند پروژه خود را اجرائی کنند، منطقا باید طرفین دعوا از خواسته جمهوری و سلطنت صرف نطر کنند و به رضای خلایق بعد از پیروزی راضی باشند تا بتوانند روی دموکراسی متمرکز بشوند. بحران این نظریه از آنجا آغاز می شود که رضا پهلوی ، اگر هم شخصا مایل باشد، نمی تواند به این فرمول تن بدهد و داعیه سلطنت را بر زمین بگذارد. در عالم خیال می توان این گونه تصور کرد که جمهوری و سلطنت مسایلی شکلی و فاقد اهمیت هستند که می توان آنها را فعلا زیر میز گذاشت تا تکلیف شان بعد از پیروزی با رای آزاد مردم روشن بشود . مساله اما این است که رضا پهلوی زیر میز جا نمی گبرد و برخلاف برداشت مشهوریخواهان، از بازی برد-برد خبری نخواهد بود! یک طرف تابلوی خود را پایین می آورد تا طرف دیگر تمام قد دیده بشود و به این دلیل است که هیچ جمهوریخواه استخوانداری وارد بازی ائتلافی نمی شود که نتیجه آن از قبل معلوم است و به این دلیل است که ” چیزی سر نمی گیرد”! اما آیا رد پروژه ائتلاف جمهوریخواهان و پهلوی طلبان، به مغنی نفی امکان همکاری و تعامل میان ابندو نیروست؟ به باور من، لزوما چنین نیست و حتما راهی هست. راهی که از منزل آقای پهلوی و گشودن گره کوری آغاز می شود که رضا پهلوی نامیده می شود. داعیه های پادشاهی و رهبری سیاسی قابل جمع در یک شخص نیستند و ” رهبر-شاه” را نمی توان به جمهورخواهان ایران فروخت. اگر مبنای هر گفتگویی باور صادقانه به اصل برد- برد باشد، همه چیز ممکن است و شاید آقای پهلوی، با اندکی از خود گذشتگی و میهن دوستی بیشتر، نخستین رئیس جمهور ایران آزاد فردا باشند.
منبع:
فیبسوک نویسنده
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - اروپا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است