خون به دل کردند دشت و نهر را
باز گرداندند خرمشهر را
هر بار این تصویر را می بینم بغضی بر گلویم آوار می شود!
بغضی به گستردگی تاریخ پر خون و خشم و حماسه ی این زیستبوم کهن…
گفته می شود این پنج قهرمان بی نام و نشان که می دانستند هرگز برنمی گردند و جز این تصویر از آنها نامی و نشانی به جای نمانده نامزد شدند با همین چند تفنگ ساده که به دست دارند آنسوی پل بروند و تا جاییکه می توانند ارتش بعثی متجاوز را آنسوی پل مرکزی خرمشهر معطل کنند تا همرزمانشان و مردم عادی فرصت بیشتری برای عقب نشینی و خروج از شهر را داشته باشند و حماسه ای آفریدند به بزرگی حماسه های شاهنامه و شدند ترجمان عینی آن شعر شاهنامه که خداوندگار فردوسی سرود:
نمانیم کین بوم ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند
مزدک عبدی پور