در روزهای آغازین انقلاب بهمن ماه پنجاه و هفت، همهی نامها به نام محمد مصدق پیوند میخورد. مردم در خیابان پهلوی تهران همهی تابلوهای شناسایی را از سینهی خیابان به دور ریختند و نام محمد مصدق را به جای آن نشاندند. چون طی ربع قرن که از کودتای بیست و هشت مرداد میگذشت محمد مصدق برای مردم ایران به پرچمی عمومی جهت مبارزه با شاه، استبداد و نفوذ خارجی بدل شده بود. این نام به زودی تمامی شهرهای ایران را یک به یک در نوردید و بر سینهی خیابانهای اصلی شهرهای دور و نزدیک کشور نقش بست. مدارس و مراکز فرهنگی نیز از این نامگذاری همگانی پیروی کردند و خیلی زود نام مصدق را بر سر در خود بالا بردند. پدیدهای که به سهم خود خشم آخوندهای ساواکی و گروه فداییان اسلام را برمیانگیخت.
در رأس همهی آخوندهای ساواکی، منبری معروف فلسفی جانمایی میشد. او که تا دیروز از تریبونهای “اعلیحضرت همایونی” سخن سر میداد، اینک نیز تریبون جمهوری اسلامی را در اختیار داشت. فلسفی از نخستین افرادی بود که از اقبال تودههای مردم به راه و روش محمد مصدق سر باز میزد. چنانکه نارضایتی خود را از همان منبر با دولتمداران جمهوری اسلامی در میان میگذاشت. سرانجام اوباشان حکومت جدید، ضمن همسویی با فلسفیِ واعظ، پلاک های شناسایی خیابان مصدق را از سینهی دیوار آن پایین کشیدند تا بزرگترین خیابان شهر تهران را “حضرت ولیعصر عجلالله تعالی فرجهالشریف” بنامند. این نامگذاری نیاز روانی فلسفی را برآورده میکرد. چون فعالیت در “انجمن ضد بهایت” چنین نیازی را پیش روی او گذاشته بود تا به توصیهی دستگاه امنیتی شاه از حربهی دین برای پس زدن جنبشهای مردمی بهره برگیرد. چیزی که کودتای بیست و هشت مرداد بر استفادهی نامردمی از آن صحه گذاشت.
مردم که سنگر خود را در نامگذاری بزرگترین خیابان شهر از دست داده بودند، این بار پلاکهای خیابان آریامهر تهران را پایین کشیدند تا نام افتخارآمیز حسین فاطمی را بر سینهی آن بنشانند. ولی این بار صادق خلخالی پا به میدان گذاشت و به همراه دیگر واماندگان فداییان اسلام مخالفت خود را با این نامگذاری اعلام کرد. شهروندان تهرانی هرگز از تصمیم همگانی خود قدمی پا پس ننهادند تا با همین تصمیم، ترور و تروریست را از حریم خود پس برانند. موفقیت مردم در این نامگذاری موجب شد تا پارک فرح تهران را هم خسرو گل سرخی بنامند. پس از این نامگذاری، بلوار الیزابت نیز بلوار کشاورز نام گرفت و خیابان امیرآباد را هم کارگر نامیدند. اقتدار گروههای چپ با همین نامگذاریها بیش از پیش میبالید. انگار کارگران و کشاورزان با پرچمهایی از نام فاطمی و گل سرخی داشتند جلو میآمدند. ولی نیروهای واپسگرای وابسته به جمهوری اسلامی خیلی زود نام گل سرخی را از تابلوهای پارک، پاک کردند و از آن پس این پارک، بوستان لاله نام گرفت. تظاهر کارگزاران جمهوری اسلامی به حقوق کارگران و کشاورزان در آن زمان شرایطی را برمیانگیخت تا رژیم به طور موقت به نامگذاری کارگر و کشاورز وفادار باقی بماند.
گفتنی است که مردم در همین راستا خیابان “شاهپور” تهران را نیز حنیفنژاد نامگذاری کردند که حکومت با حربهی “وحدت اسلامی” این نام را هم از سینهی دیوارهای خیابان ورچید. گماشتکان حکومت در واقع نیاز نامردمی خود را با حقهی “وحدت اسلامی” برآورده میکردند. آخر این چه نوع وحدتی بود که تنها مسلمانان دین دولتی در فضای آن میگنجیدند؟
آنوقت شهروندان تهرانی یورش دیگری را برای نامگذاری خیابانهای تهران آغاز کردند. این بار خیابان قوام، سی تیر نام گرفت تا در فضای آن، هم یاد شهیدان سی تیر را گرامی بدارند و هم یاد و خاطرهی همیشگی محمد مصدق را. این نام نیز تا به امروز به قوت خود باقی مانده است تا گزمههای حکومت ناتوانی خود را در تغییر آن به نمایش بگذارند.
ولی نیروهای واپسگرای حکومت این بار تدبیر دیگری اندیشیدند که اتوبانی در غرب تهران را آیتالله کاشانی بنامند. انگار او به تنهایی حکومت شاه را پایین کشیده بود. این خیابان پیش از آن کمال آتاتورک نامیده میشد که همسویی او با رضاشاه در ماجرای کشف حجاب، خشم خمینی و یارانش را برمیانگیخت. نامگذاری خیابان آیتالله کاشانی اعتراض بسیاری از نیروهای ملی و چپ را در پی داشت. آنان همگی به نقشآفرینی کاشانی در ماجرای کودتای بیست و هشت مرداد معترض بودند. اما هرگز گوش شنوایی پیدا نمیشد. چون مدیران ارشد حکومت جدید، “تقیهی حضرت آیتالله” را از این بابت مثبت ارزیابی میکردند.
سپس نوبت به طرفداران علی شریعتی رسید که اکثر آنان در حسینیهی ارشاد گرد میآمدند. به همین دلیل هم جادهی قدیم شمیران را ” خیابان دکتر علی شریعتی” نامیدند. ولی مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی هرگز نتوانستند نام او را تغییر بدهد.
نیروهای وابسته به حکومت همچنین ضمن همسویی با شهرداری تهران تغییر نام بسیاری از خیابانهای شهر را بر خود واجب میشمردند. در همین راستا تابلوهای وینستون چرچیل را از سینهی دیوار شمالی سفارت بریتانیا پایین کشیدند تا این خیابان را نوفل لوشاتو بنامند. خمینی در آن روزها تصمیم داشت از مهماننوازی فرانسه در حق خود قدردانی به عمل آورد. جدای از این خیابان غربی سفارت هم بابی ساندز نام گرفت تا به ظاهر ضمن مخالفت با دولت بریتانیا از مبارزان ایرلندی حمایت به عمل آید. پس از آن به سراغ خیابان ژوزف استالین در جنوب سفارت شوروی رفتند. این خیابان را هم میرزا کوچک خان نامیدند. مدیران ارشد حکومت چنان میپنداشتند که میرزا کوچک خان بنا داشت تا حکومتی اسلامی راه بیندازند اما روسها به او خیانت کردند که به شکستاش انجامید. جدای از این خیابان آیزنهاور هم خیابان آزادی نام گرفت تا میدان “شهیاد” را هم میدان آزادی بنامند. تابلوی شناسایی خیابان کندی هم چندان دوام نیاورد. چون کندی نیز نام خود را به توحید سپرد که این نام را از کانونی به همین نام در همین خیابان گرفته بودند.
جدای از این خیابان کاخ و میدان آن را فلسطین نامیدند تا بر دوستی خود با جنبش فلسطین اصرار بورزند. گفتنی است علت این نامگذاری به آنجا برمیگشت که سفارت اسراییل در همین خیابان قرار داشت.
در جنوب غربی تهران هم تابلوهای خیابان آریانا را پایین کشیدند و نام مالک اشتر جانشینی برای آن معرفی شد. آریانا از نظامیان ارشد حکومت شاه به حساب میآمد که برای پولسازی از راه مسکن، به این منطقه روی آورده بود. جمهوری اسلامی مالک اشتر را معادلی اسلامی برای این ژنرال میدید. اشرف پهلوی هم ضمن رقابت با دیگر پولسازان دربار پهلوی در خیابانی بالاتر از خیابان آریانا، به بسازبفروشی ادامه میداد. این خیابان نیز که اشرف پهلوی نامیده میشد به هاشمی تغییر نام یافت. اما اینک کمی آنسوتر همچنان نام “جی” در تابلوی شناسایی خیابانی خودنمایی میکند. انگار مدیران ارشد شهرداری تهران هنوز هم علت این نامگذاری را نشناختهاند.
بعدها جنگ با عراق پیش آمد و شرایطی را فراهم دیدند تا حدود سی و شش هزار از خیابانها و کوچههای تهران به نام این جانباختگان نامگذاری شود. به طبع خیابانهای بزرگتر به نام سردارانی نامیده شد که حکومت برایشان وجاهت بیشتری در نظر میگرفت. بنبستها و پس کوچههای وارفته هم به نامگذاری شهیدان بیمقدار جنگ اختصاص یافت.
همواره نزد مدیران ارشد حکومت، ترور و تروریست ارج و قرب والایی داشت. در همین راستا جمهوری اسلامی ضمن نامگذاری خیابانها به نام سلیمان خاطر، خالد استامبولی و شیخ باقرالنمر یاد تروریستهایی از این نوع را مغتنم شمرد. در همین زمان، حتا از نامگذاری بهترین اتوبانهای شهری تهران به نام آیتاللههای داخلی و فرامرزی غافل نماندند. آیتالله حکیم، آیتالله صدر، آیتالله مدرس، شیخ فضلالله نوری، آیتالله هاشمی رفسنجانی به همراه بهشتی، مطهری و مفتح امروزه بهترین و بزرگترین اتوبانها و خیابانهای تهران را با نام خود در اختیار گرفتهاند.
آیا این نامگذاریهای نامردمی و خودمانی جمهوری اسلامی برای همیشه دوام خواهد آورد؟ آیندهی جنبش فرآیندی دیگر پیش ما میگذارد. فرآیندی که مردم ضمن مشارکت اثرگذار خود در نهادهای حکومت آینده، پیش روی جامعه خواهند گذاشت. آنوقت جنبش مردمی نام مبارزان خود را قدر خواهد دانست تا نام و یاد محمد مصدق و حسین فاطمی در فضای شهرهای ایران ببالد و به همراه شهیدان نهضت ملی شدن نفت، کودتای بیست و هشت مرداد، انقلاب پنجاه و هفت، جانباختگان زندانهای شاه و روحالله خمینی و همچنین جنبش براندازی جمهوری اسلامی برای همیشه جاودانه باقی بمانند.