منبع: دبی.العربیه نت فارسی , سوران پالانی
اگر بخواهیم نخست تعریفی کلی از ایران به دست دهیم میتوان گفت ایران یک واحد سیاسی و اداری است که از مجموعهای از گروهها و ملتهایی مانند عرب، بلوچ، فارس، ترک آذری و ترکمن تشکیل شده است. طبق آمارهای رسمی جمعیت ایران بیش از هشتاد میلیون نفر است.
همه این ملتها از لحاظ زبانی، جغرافیایی و فرهنگی دارای ویژگیهای یک ملت مستقل از هم هستند. اما هیچ کدام از آنان اکثریت مطلق را تشکیل نمیدهند. بیشتر این ملتها در طول تاریخ از سوی ملت فرادست یا از طریق دو ملت فرادست سعی شده مورد سرکوب و آسمیلاسیون واقع شوند و برای از بین بردن آنان از تمام راهها و مکانیزمها استفاده شده است. در هر دو دوره زمامداری پهلوی و جمهوری اسلامی حکومتهای مرکزگرا، تمامیت خواه و فاشیست در ایران حاکم بودهاند. در هر دو دوره تلاش برای به حاشیه راندن این گروهها در مشارکت سیاسی و توسعه سیاسی و سلب اختیارات محلی در جریان بوده است.
طبق این تعریف و تمامی تجربیات تاریخی، سلطه سیاسی هیچگاه نتوانسته بر اساس حقوق شهروندی، برخوردی یکسان با گروههای اصلی تشکیل دهنده جامعه ایران داشته باشند. به این خاطر در حال حاضر و چه در آینده حقوق شهروندی برابر نمیتواند مدل واقعی سلطه در ایران باشد و به همین دلیل هم هست هر موقع در باره آینده ایران بحث میشود، همیشه ملت فارس به مثابه ملت فرادست، این مدل را با اصطلاحاتی از مانند دمکراسی، حقوق بشر تلفیق میکند. تا همین لحظه هم اینطور میپندارند که آنان یگانه ملت فرهیخته و آگاهند و بقیه در خواب غفلت به سر میبرند.
دو گزینه در برابر ایران آینده
یک: انحلال ایران و تاسیس مدل مستقل دولت بر اساس دولت – ملت
دو: به رسمیت شناختن حقوق ملتهای غیرفارس بر اساس فدرالیزم ملی/جغرافیایی
این دو گزینه تبدیل به دو گفتمان و مسیر مختلف در بین اپوزسیون ملیتهای ایرانی تبدیل شده و تا حدی واضح تنش در بین آنان دیده میشود و هر کدام دسته دیگری را مورد اتهاماتی قرار میدهند. دسته نخست دیگران را به ایرانی گری و فارس محوری متهم میکند و در مقابل دسته دیگر بقیه را به نابخردی و عدم شناخت از واقعیت و عدم آگاهی کافی از توازن قوا متهم میکند. اما آنچه دیده میشود هیچ کدام از این دو دیدگاه قدرت خوانش عمیق تاریخی و استراتژیک و همه جانبه ندارند تا بتوانند موج گسترده تحولات را به نفع خود رقم زنند.
هر دو دسته از نبود برنامهای جامع و استراتژیک رنج می برند. آنان بیشتر در رویا و خیالات شخصی خود به سر میبرند و فکر میکنند در فردای تحولات ایران چیزی گیر آنان خواهد آمد، گرچه منافع ملی برای آنان به عنوان دغدغه اصلیشان خط قرمز نیست. بحثهای مربوط به حقوق ملیتها را برای قهرمان سازی از خودشان میخواهند. آنان بیشتر شبیه ژنرالهای بیستاره هستند که نه دارای سرباز هستند و نه ارتش. در همان حال، حاضر هم نیستند دست از اسم و رسمی که دارند، بردارند.
من عمیقا به این موضوع اعتقاد دارم اگر ایران فردا – البته اگر تا آن زمان ایران باقی بماند- ایران ملتهای غیر فارس خواهد بود. آن ایران دیگر ایران متمرکز سرکوب گر نیست بلکه ایرانی غیرمتمرکز با سلطه متفاوت خواهد بود. زمان تحقق حقوق ضایع شده ملتهای تحت ستم و پایان دادن به عظمت و شکوه کاذب ملت فرا دست و ستمگر فرا رسیده است. به همین خاطر مسیر تحولات مشخص خواهد کرد که کدام یک از این گفتمانها شانس بیشتر برای پیروزی دارد.
استراتژی تشکیل دولت زمانی موفق خواهد شد که از لحاظ ذهنی و روانی مکانیزمهای دولت تشکیل شده باشند و بایستی کارکترهای اصلی این پروژه وظایف و حقوق حکومتداری را به خوبی فهمیده باشند. آنچه مشاهده میشود دسته نخست این کار را نکردهاند و فهم درست از این موضوع ندارند. دسته دوم هم که برای ایجاد سیستم فدرالی تلاش میکند این موضوع را فقط مانند تاکتیکی در ذهن خود دارد و اینطور تصور میکند که سیاست را به خوبی درک کرده و به همین خاطر آن را انتخاب میکنند. یا اینکه میگویند در آینده دولت تاسیس میکنند. اما واقعیت این است تا این لحظه هم آنان نمیدانند چه نوع فدرالیزمی را میخواهند. مانند فصلهای سال آنان هم تغییر رنگ میدهند. از این در وارد میشوند و از در دیگر بیرون میآیند و چتر دیگری میگشایند. رهبری که دارای چنین رفتاری باشد چطور بتوان باور کرد که آنان دارای تاکتیک و استراتژی هستند. از کجا معلوم است که رویای تاسیس دولت را با سراب پستهای پوسیدهی قدرت در تهران آینده عوض نکرده باشند.
دیر یا زود ملتهای ایران به حقوق واقعی خود یعنی تاسیس دولت مستقل دست خواهند یافت اما آنچه در این نوشتار میخواهم به آن اشاره کنم توضیح و خوانشی است برای اشکال و شیوههای دولت و سیستم فدرالی. آیا حکومت غیر متمرکز فدرالی است؟ کردها چه نوع فدرالیزمی میخواهند؟
شکلهای دولت
قبل از اینکه به بحث در مورد فدرالیزم بپردازیم بایستی اشکال دولت را بشناسیم. چون ایجاد سیستم فدرالی اشکال دولت را تغییر خواهد دارد و هر کدام دارای مشخصات و ویژگیهای خاص خود است.
در علوم سیاسی دولتها به دو دسته تقسیم میشوند:
یک: دولت ساده. در این نوع از دولت قوای قضایی، اجرایی، ریاست، قانون اساسی، پرچم از ویژگیهای دولت یک جانبه است. از این نوع دولت میتوان به کشورهایی مانند ایران، فرانسه، ترکیه اشاره کرد.
دو: دولت آئینه. در این شکل از دولت قدرت قوا به صورت دوگانه هستند. یعنی دو قوه ی اجرایی و قضایی، دو رئیس، دو پرچم، دو قانون اساسی… مثال برای این مدل دولت های فدرالی هستند.
طبق دو تعریف بالا با انتخاب هر کدام از این ها، نوع قدرت سیاسی و شیوه های اداره دولت مشخص خواهند شد. با تایید هر یک از آنان محتوای سلطه سیاسی تغییر خواهد کرد.
سیستم فدرالی و انواع آن
انتخاب سیستم فدرالی در طول تاریخ دو دلیل اصلی داشته است. یکی برای حل اختلافات ملی، دینی و زبانی در داخل مرزهای یک دولت و دومی به دلیل افزایش میزان جمعیت و گسترش مرزهای یک کشور که دولت قادر نیست کنترل همه امورات را به آسانی به دست بگیرد. به این خاطر دولت از مدل نامتمرکز استفاده خواهد کرد و در این نوع سیستم قدرت به استانها و مناطق هم داده خواهد شد. در این نوع کشورها اتفاقا اختلافات ملی و دینی و زبانی وجود ندارد.
سیستم فدرالی یکی از شیوههای سیستم سیاسی دولت است. این سیستم تا به امروز مورد بحث بوده است. تعاریف مختلفی از سوی اندیشمندان و متخصصان علوم سیاسی به دست داده شده اما میتوان گفت که در بین آنان یک اتفاق نظر وجود دارد که فدرالیزم یک نوع سیستم سیاسی است که از طریق قانون اساسی ایجاد خواهد شد. این قانون اساسی قدرت را بین دولت فدرال و حکومتهای محلی تقسیم خواهد کرد. هدف از تقسیم قدرت این است که امورات کشور به خوبی پیش رود و در همان حال اختلافات مناطق مورد نزاع از قبیل نزاع دینی یا ملی قومی برطرف شوند. به گونهای که گروه یا دستهای از مردم که دارای ویژگیهای خاص خودشان هستند در چهارچوب دولت، حقوق سیاسی و مدنی و قانونی آنان محفوظ بماند.
اینها میتوانند در چهارچوب یک دولت به دست آید، به این معنی که این سیستم ناظر بر وجود یک دولت حکومت متحد فدرال است. در همان حال تاکیدی بر وجود چند منطقه یا اقلیمهای مختلف است. این مناطق هم اختیارات و ویژگیهای خود را از قانون اساسی ای که خود در نوشتن آن سهیم هستند، میگیرند. جدا از اینکه در تصمیمات کلی حکومت فدرال سهیم اند و در همان حال دارای ویژگی و اختیارات محلی خودشان نیز هستند. از این منظر است که سیستم فدرالی به لحاظ بیرونی دارای یک دولت واحد و به لحاظ درونی به چندین مرکز قدرت در بین این مناطق یا ایالتها تقسیم خواهد شد. پس میتوان گفت که سیستم فدرالی عامل اصلی برای تنظیم سلطههای گوناگون که از یک طرف برای حفظ یکپارچگی کشور است و از طرف دیگر تقسیم قدرت در بین گروهها یا استانهای مختف است.
اشکال فدرالیزم و تفاوتهایشان
در تقسیم بندیها فدرالیزم از نوع غیر متمرکز است. غیر متمرکز نیز به دو نوع تقسیم میشود:
غیرمتمرکز اداری: عبارت است از میان برداشتن سیطره حکومت مرکزی و دادن قدرت به استانها، بدون آنکه نوع دولت و قانون اساسی تغییر کند.
این قدرت هم میتواند با تصویت قانونی از سوی حکومت مرکزی سلب شود. این مدل در چهارچوب دولت ساده جای میگیرد و اتونومی یا خودمختاری را در بر میگیرد.
سیستم غیرمتمرکز سیاسی: فدرالیزمی که جزو غیر متمرکز سیاسی است شاید بر اساس ویژگیهای فرهنگی جوامع، شیوههای مختلفی داشته باشد اما هرچه باشد میتواند در اشکال پایین جای بگیرد: فدرالیزم سیاسی/جغرافیایی: از بارزترین شیوه های فدرالیزم است که برای حل اختلافات ملی و دینی و زبانی به کار می ود. در این شیوه از فدرالیزم، حکومت فدرال، حکومتی ضعیف و اقلیمها یا مناطق مختلف دارای قدرت اصلی هستند.
فدرالیزم اداری: این نوع از ساختاری سیاسی، شیوه دولت فدرالی است. اما دارای مشکلات ملی و اداری نیست. فقط به دلیل اداره بهتر تقسیم قدرت بین مناطق صورت میگیرد. در این نوع برعکس حکومت مرکزی قوی و دیگر مناطق ضعیف هستند.
در فدرالیزم سیاسی برای هر ملت و گروهی دارای نقش و اهمیت خاصی در حوزههای مختلف در نظر گرفته میشود و در واقع تعامل با آنها مانند زمامدار و تصمیم گیرنده خواهد بود.
فدرالیزم اداری چیزی جز دادن اختیارات به حکومتهای محلی از سوی دولت مرکزی نیست که آن هم برای حل مشکلات اداری خواهد بود. این مدل با گسترش مرزهای جغرافیایی و افزایش جمعیت و کاربردی بودنش بیشتر قابل توجه خواهد بود. حتی در دولتهای غیرفدرال هم به مثابه یک مدل مترقی از آن استفاده میشود.
تفاوت دیگر این است که در فدرالیزم سیاسی به لحاظ محتوایی دارای استقلال سیاسی و اداری است اما فدرالیزم اداری حق گروههای مختلف مانند یک شریک واقعی در مواجه با مسائل استراتژیک و سرنوشت ساز در نظر گرفته نمیشود و دارای قدرت و نفوذ سیاسی نیست. به عبارتی دیگر آنطور که لازم است در این گونه موارد جدی گرفته نمیشوند و به حساب نمی آیند. به این خاطر است که فدرالیزم سیاسی آغازی است برای از بین بردن مرکزگرایی. راهی است برای از بین بردن هژمونیها و تبعیضهای یک جانبه. از این راه هم سهیم شدن گروههای مختلف را در قدرت تصمین می کند. این مسائل مشروعیت قانونی پیدا خواهد کرد و قانون حامی آنان خواهد بود. این نکته اصلی و مهم فدرالیزمی است که مربوط به مسئله ملی میشود. غیر از این مدل از فدرالیزم بقیه فقط تغییر ظاهری قدرت هستند و به معنای تغییر در ساختار اصلی دولت نخواهند بود و ملتها و گروههای مختلف با هویتهای مختلف در قدرت سیاسی جای نخواهند داشت.
در هیمن رابطه اغلب پیشنهاد میشود که اصطلاح «حکومت غیرمتمرکز» به جای اصلاح حکومت فدرالی به کار برده شود. در واقع بایستی گفت که حکومت غیر متمرکز به معنای حکومت فدرالی نیست.همه حکومتهای فدرال غیرمتمرکز هستند اما همه حکومتهای غیر متمرکز فدرال نیستند.
مانند همه فدرالیزم های ملی که دارای سلطه غیرمتمرکز اداری هستند. اما فدرالیزم اداری تهی است از سلطه سیاسی و هویتهای گوناگون. به این خاطر هر یک از اصلاحات و تقسیم بندیها که در بالا از آنان یاد شد دارای ویژگیهای خاص خود هستند و در استفاده کردن از آنان باید دقت کرد. طبعا این گونه بحثها اطلاعات دقیق و تخصص ویژه میطلبد.
کردها در ایران
در صد سال گذشته کردها یکی از مبارزترین ملتها در ایران و داراری بیشترین قربانی و مقاومت هستند. از خیزش سمکوی شکاک تا تاسیس جمهوری کردستان به رهبری قاضی محمد و شرکت در انقلاب خلقهای ایران بر ضد رژیم شاه و عدم شرکت در رفراندم برای استقرار جمهوری اسلامی و بعدها مقاومت در برابر حکومت مرکزی و ادامه جنگ، مرحله مذاکره و آتش بس غیرمستقیم کردها برای دست یافتن به حقوق خود در هر دوره دارای گفتمان خود بوده اند. وجه مشترک همه این دورهها این بوده که کردها یک اصل دارند که اصل پافشاری برای دست یافتن به حقوق خودشان به هر شیوه و فرمهای مختلف است.
در پانزده سال گذشته، به دلیل تحولات داخلی، منطقه ای و جهانی، جنبش کردستان در ایران در گفتمان سیاسی خود بر شعار تاسیس ایران فدرال اصرار دارد که حقوق ملی خود را در این چهارچوب تامین کند.
مطالبه کردها برای ایران فدرال مرحله جدیدی را آغاز کرد که نخست سطح مطالبات کردها را ارتقا داد و دوم اینکه دیگر ملت های ایران هم تاثیر پذیرفتند. سوم اپوزسیون سراسری فارسی یا ایرانی به نوعی دچار آشفتگی شد. از این آشفتگی چندین جریان شکل گرفت. جبهه ای که شونیست هستند و گفتند این یعنی تجزیه ایران و جبهه ای دیگر گفتند این یک فتنه است. دسته ای دیگر که خواب احیای تاج و تخت شاهنشاهی در دارند گفتند که همه ما هم میهن و ایرانی هستیم. برخی دیگر هم زیر لب و با نوعی شرم پس از بررسیهای بسیار گفتند که فدرالیزم اداری بد نیست.
این گفتمان کم کم در افکار عمومی شناخته شد. همراه با این آشنایی افکار عمومی مخالفتها هم در اپوزسیون فارس کم کم شروع شد. تا جایی که در سال ۲۰۱۲ دو حزب دمکرات و کومله پیماننامه همکاری امضا کردند، صدها فعال سالخورده ی سیاسی زیر لوای اپوزسیون فارسی امضا جمع کردند و به جنبش کردستان و این دو حزب تاختند.
بدیهی است که تفاوتها یکی دوتا نیست، اما پافشاری ما بر هویتی جداگانه و فشار آنان برای گره زدن ما به ایران مقدس خودشان حیاتیترین تفاوت ماست. تفاوتی که دیدگاه و شیوه مطالبه ما را صریح تر مطرح میکند. اما مشکل آنجاست که جریاناتی در جنبش سیاسی کردستان سر برآورده که دارد از شعار فدرالیزم دست میکشد و حقوق و مطالبات کردها را با دمکراسی و حقوق بشر و اداره چند کوره دهات گره میزند، بیاطلاع از اینکه ایران نه در گذشته سرزمین دمکراسی بوده و نه در آینده هم فرهنگ پذیرش و تحمل دیگری را دارد. در بهترین حالت ایران نمیتواند از انگلیس، اسپانیا و کانادا دمکراتیک تر باشد که اختلافات اقلیمی یا منطقهای در آنان وجود دارد. مگر ایران میتواند از اسپانیا پیشرفتهتر باشد؟ یادمان رفته است که اقلیم باسک رهبرانش چطور آواره کشورههای اروپایی شدند؟
آرگومنت این جریان برای این عقب نشینی، راضی نگهداشتن دل اپوزسیون فارس و جلوگیری از ایجاد حساسیت آنان به فدرالیزم است. آنان میگویند «اسم» اهمیتی ندارد و مسئله مهم این است که ما زیر یک چتر گرد هم آییم. گردهم آیی ای که حقوق ملتها را نادیده گیرد و ایران تحت لوای برخی از اصطلاحات کلی مانند دمکراسی و حقوق بشر از -به سبک خودشان- برای ما شیرین تر جلو دهند. فاجعه دست کشیدن از شعار فدرالیزم فقط کوتاه آمدن از اسم یا اصطلاح و یا کلمهای خاص نیست بلکه دست کشیدن از تغییر فرم و شیوه ساختار سیاسی و تقلیل دادن حقوق و مطالبات ماست. بازگشت به بازی ای است که ما همیشه در آن بازنده بوده ایم. بازگشت به نقطه صفر و چوب حراج زدن به تمام تلاشها و قربانیان این عرصه است.
متاسفانه پیروان این دیدگاه در سال ۲۰۱۷ آن موقع که رفراندوم کردستان عراق در جریان بود، همایش حمایت روژهلات (کردستان ایران) از استقلال باشور (کردستان عراق) برگزار کردند و بیانیه های پی در پی منتشر کردند. آنان میگفتند بالاخره شبح کردها ابرهای سیاه خاورمیانه را پس میزند. اما وقتی نوبت به کردستان ایران میرسد بدون توجه به هیچ ساز و کار قانونی و مشروع از فدرالیزم که استراتژی اکثر جنبش سیاسی کردستان ایران است دست میکشند. آن هم برای راضی کردن بعضیها که میشود گفت دیگر تاریخ مصرف آنان به سر رسیده و به اصطلاح خودشان را مخالف رژیم میخوانند، تبدیل به فعال حقوق بشر میشوند. این همان ضربالمثل کردی است که میگوید مرگ خوب است، اما برای همسایه.
فدرالیزم کردی
برای پیشگیری از شکست در آینده در برابر اپوزسیون فارس و دیگر جریانها، بایستی در طرح و پافشاری بر حقوق ملتمان صریح و راستگو باشیم.
بایستی به لحاظ سیاسی و قانونی ابعاد، ویژگیها و انواع حکومت متمرکز و غیر متمرکز و فدرالی را بشناسیم. چون هر یک از اینها شیوه و ویژگیهای خود را دارد. شخصا مقتعد هستم که بایستی کارت قرمز حق تعیین سرنوشت همیشه روی میز گفتگوها باشد. نباید فراموش کرد که استراتژی و تاکتیک و تلاش برای تاسیس دولت، مطالبه فدرالیزم جغرافیایی است. اما پس از فدرالیزم هم بایستی کردها خواستار فدرالیزم موزائیکی یا ناهمسان شوند و این به مثابه یک مدل از فدرالیزم کردی شناخته شود.
فدرالیزم موزائیکی نوعی از فدرالیزم است که در آن منطقه ای ویژه به لحاظ هویت ملی و دینی به شرطی با دولت مرکزی باقی خواهد ماند که بیشتر از آنچه معمول است در دیگر فدرالیزمها به آن اهمیت داده شود. منظور از این اهمیت به لحاظ سیاسی و بودجه است. در همان حال هم زیر بار برخی از قوانین و مصوبات حکومت فدرالی نخواهد رفت. این منطقه دارای قانون مخصوص به خود در حوزههای بهداشت، آموزش، تجارت، مدنی و بازنشستگی است. این مدلی است که در کانادا برای جلوگیری از جدایی منطقه فرانسوی زبان کبک در جریان است. کانادایی که حاضر است بیشتر از این اهمیت دهد تا جدایی در کشور رخ ندهد.
در واقع کردها بایستی خواستار فدرالیزم مخصوص به خود باشند. با توجه به مقاومت و رنجی که کردها کشیده اند و از طرفی که یکی از گروههای اصلی ایران هستند منصفانه نیست که رهبران آنان با لکنت زبان و نوعی شرم از مطالباتشان بگویند. طرح این موضوع که ما کردها نمی توانیم به تنهایی رژیم را ساقط کنیم یا یک روستا را به تنهایی اداره کنیم و بایستی در برابر اپوزسیون ایرانی تنازل داشته باشیم و وارد همپیمانی شویم چیزی نیست جز نبود یک گفتمان استراتژیک کردستانی و رهبری با اراده و دارای جهانبینی مشخص. به همین خاطر در همین رابطه بایستی جریانات مختلف اپوزسیون سراسری بطور دقیق شناسایی شوند که اپوزسیون ایرانی دقیقا چه کسانی هستند؟ لازم است که گفتمان و رهبران بدون افق در جنبش کردستان روژهلات (کردستان ایران) به بحث گذاشته شود که در نوشتارهای دیگر مورد بررسی قرار خواهم داد.