مقدمه و تعریف – علیرغم قدمت اندیشه رواداری، به لحاظ تاریخی این اصطلاح به عنوان یک دکترین در اندیشه و عمل سیاسی و درمتن جنگهای مذهبی قرن شانزدهم اروپا پدیدار شد. رواداری به تعبیری حاصل اصلاح پروتستانیسم است. در آن زمان منازعه بین اعتقادات و باورهای متضاد و متعارض راهی برای سازش و مذاکره پیدا نمیکرد و هیچ یک از طرفهای منازعه نیز نمیتوانستند به عنوان نماینده جریان مذهب صالح خود را بر دیگران تحمیل کنند و در چنین کارزاری بود که «رواداری» آرام و محتاطانه برای جلوگیری از کُشت و کُشتار متقابل مذهبیون و به قصد عرضه یک راه حل مطرح شد و البته به تدریج راه خود را باز کرد.
رواداری نوعی طرز تلقی همراه با تحملِ طرفِ مقابل در جامعه است که موجب همزیستی صلحآمیز و خشونتگریزی میشود. شخص «روادار» در اعتقادات، نحوه رفتار و کردار و یا شیوه عمل و زندگی دیگران دخالت نمیکند حتی اگر آن اعتقاد و رفتاربرایش سئوالبرانگیز باشد.
در حقیقت اگر دنیا در هماهنگی کامل بود و در افق دید ما هیچ چیز سئوالبرانگیزی وجود نداشت، نیازی هم به رواداری نبود. رواداری زاییده تفاوتها است و علاوه بر آن حسب تعریف فرد «روادار» باید این توان را داشته باشد که با شرایطی که به نظرش سئوالبرانگیزند رویارویی و مقابله کند، اما با اراده خود از آن توان استفاده نکرده و به اصطلاح «رواداری» و تحمل به خرج بدهد.
بنابراین اگر فرد ضعیفی که توان جسمی رویارویی و یا تفکر مخاصمه در مقابل آنچه را که از آن خوشش نمیآید، ندارد و یا فقط ناآگاهانه سکوت و تحمل کند، در عمل رواداری نکرده بلکه یا مرعوب شده و یا از نادانی سکوت برگزیده است که در این صورت اصلاً ربطی به مقوله رواداری ندارد. اما اگر عدم مداخله و خشونتپرهیزی و رواداری آگاهانه و درعینِ داشتنِ توانِ مقابله باشد، همانگونه که رامین جهانبگلو میگوید یک «فضیلت» است.
این بحث قصد به چالش کشیدن نظریه جهانبگلو درمورد «فضیلت رواداری» ندارد. هدف این بحث روشن کردن سایر ابعاد رواداری است که در آن مقاله مورد بحث قرار نگرفته است.
حمایت از رواداری – در آغاز کار رواداری از جهات مختلف مورد حمایت قرار گرفت، از جمله:
– از جهت سیاسی و به عنوان شیوهای که صلح را بر منازعه ترجیح میداد؛
– از بُعد معرفتشناسی با ملاحظاتی از قبیل اینکه چون دستیابی به حقیقت مذهبی برای انسان میسر نیست بنابراین تحمیل عقاید بیاساس است و باید رواداری کرد.
– و سرانجام از جنبه اخلاقی که کاربرد ارعاب را در مسایل مربوط به اعتقادات مذهبی منع میکند.
در نتیجه رواداری به عنوان شکلی از همزیستی در فضای اجتماعی پیدا شد و رشد کرد و کمکم به فضای سیاسی نیز نفوذ نمود.
یک فرد میتواند به دلایل گوناگون و شرایط مختلف رواداری پیشه کند:
اول، از روی احتیاط، عملکردگرایی، و آیندهنگری – به منظور اجتناب از اخلال اجتماعی و رعایت آرامش دیگران.
دوم، از بُعد اخلاق؛ اینکه فرد توانا برای دیگران احترام قایل است و در امورشان هرقدر هم که سئوالبرانگیز باشد و علیرغم داشتن توان مداخله، دخالت نمیکند
سوم، از باب صلح و آرامش سیاسی و اجتماعی؛ که معمولا به قصد به حداکثررسانی آزادی و احترام برابر و متقابل برای همه انجام میشود.
مشکلات رواداری- اما این تعاریف و موقعیتیابیها صرفاً کلی هستند و ملاحظاتی را مطرح میکنند که متفکران سیاسی را در مورد امکان رواداری و حد و حدود و نوع رواداری به پرسش وا میدارند. در حقیقت پیگیری این پرسشها است که فضیلت رواداری را درگیر مشکلات عدیدهای میکند. شکی نیست که رواداری موجب توسعه جامعه باز و آزاد است و لیبرالدموکراسیها به آن نیاز دارند. در عین حال نشانههای منفی نیز در همین فضیلت وجود دارد.
همانطور که در آغاز اشاره شد رواداری به مفهوم عدم مداخله در اعتقادات، نحوه رفتار و کردارو یا شیوه عمل و زندگی دیگران است حتی وقتی که به نظر سئوالبرانگیز باشد. روشن نیست که چرا فرد باید با آنچه که خود ذاتاً موافق نیست و آنرا سئوالبرانگیز میبیند، رواداری کند؟ آیا این رواداری ناشی از اعتقاد بر بیعیب بودن آن رفتار است؟ اگر هست پس چرا میگوییم سئوالبرانگیز است؟ آیا در این طرز رفتار و تلقی مقداری هم عوامفریبی وجود دارد؟
مشکل دیگر رواداری وقتی ظاهر میشود که یک فرد یا گروه هدف رواداری باشند. مردم معمولا فقط خواهان این نیستند که کسی یا کسانی یا جامعه، نسبت به آنان «روادار» باشد. مردم فعل و اندیشه خود را درست میدانند و به دنبال تبلیغ و اشاعه آن هستند و در حقیقت «هوادار» میطلبند که فکر و اندیشه یا عملشان را تایید کند نه «روادار» که آن را تحمل کند. با این استدلال اگر رواداری برای فرد روادار فضیلت است برای هدف رواداری و طرف مقابل ارزش چندانی ندارد چون شخص روادار نسبت به حقانیت طرف مقابل اعتقادی ندارد و صرفا دارد آن را تحمل میکند.
تفاوتها و تعارضات موجود در جوامع کثرتگرای دموکراتیک کم نیست و چنین جوامعی شدیداً شاخه به شاخه و تجزیه شده و یا تخصصی شده است. در آنها مردمانی زندگی میکنند که آرمانهای لیبرال را دوست دارند و از قوانین پدرسالارانه و مداخلهگر گریزانند. چنین جوامعی به رواداری بیشتری نیازدارند چراکه رواداری موجب میشود تمامی جامعه، علیرغم تفاوتهای عمیق در جهانبینی، بتواند از آزادیها و برابریها بهرهمند شود و در عین حال از خشونت گریخته و در صلح و آرامش زندگی کند. به عبارت دیگر آنچه اتفاق میافتد کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت است.
با این حال ملاحظاتی ازاین دست موجب شده است که متفکران سیاسی در مورد امکانپذیر بودن رواداری و اینکه چه نوعی از رواداری میتواند در مسایل خشونتپرهیزی در جوامع کثرتگرای دموکراتیک امروزی موثرتر و مناسبتر باشد بحث و گفتوگو کنند و حتی در مورد عملی بودن آن در سطح جهانی اقدام نمایند.
بعضی از محققان رواداری را برای صلح در جامعه و ثبات سیاسی امری حیاتی میدانند اما معتقدند که روشی موقتی (Modus Vivendi) است که به دلایل احتیاطی و عملگرایانه اختیار میشود. برخی دیگر اعتقاد دارند میتوان به نوعی رواداری مثبت رسید و با آن مسایل جوامع کثرتگرا را حل کرد و از جنبههای منفی رواداری به مفهوم صرفاً خشونتپرهیزی عبور کرد و آن را در جوامع جهانی توسعه داد.
مشکل دیگر رواداری در دو بعد سیاسی و فلسفی است. مشکل فلسفی رواداری مربوط به طبیعت و ماهیت توجیهگر آن است. آیا رواداری ناشی از ضرورت است یا فضیلت؟ و در صورتیکه فضیلت باشد آیا صرفا از بُعد مآلاندیشی، عملکردگرایی، و احتیاط است و یا اخلاقی هم هست؟ آیا فقط با واژههای منفی میتوان آن را تعریف کرد و مثلاً گفت که معادل «عدم مداخله» است یا به صورت مثبت و از بُعد پذیرش و اثبات هم میتوان آن را تعریف کرد؟ و سرانجام اینکه آیا یک ابزار صلح و همزیستی موجه است یا اینکه یکی از اصول واجب عدالت اجتماعی به حساب میآید؟
البته دموکراسیهای باز چندین قرن وقت داشتهاند تا این مسایل و مشکلات را از سر راه بردارند و رواداری را آنچان که امروزه در این کشورها میبینیم تا حد یک حق عمومی اعتلا بدهند.
مثلاً در قرن هفدهم برخی از پادشاهان اروپایی در داخل سرزمینهای تحت حاکمیت خود برای صاحبان اعتقادات گوناگون مذهبی از جنبه رأفت، و عطوفت «رواداری» قایل بودند، نه از باب اعتقاد به برابری آنها با سایر مذاهب و یا از باب عدالت اجتماعی و شناسایی حق آن گروهها. فیلسوف آمریکایی، توماس پین، در مورد رواداری به عنوان اصلی از قانون اساسی ۱۷۹۱ فرانسه معتقد است وجود آن اصل اثبات وجود حق قانونی نبوده بلکه صرفا از حقوق مُطلقه پادشاه محسوب میشده است. در حالیکه وقتی حکومت قانون برقرار شد همانند دیگر لیبرالدموکراسیها قانون اساسی فرانسه نیز رواداری را در شکل آزادی مذهب به رسمیت شناخت.
اکنون در این مقطع از زمان مشکل رواداری عمدتاً متوجه کشورهای اقتدارگرا و به ویژه بنیادگراییهای مذهبی است که باید همانند پروتستانها یک دوره اصلاح مذهبی را پشت سر بگذارند تا نه تنها به این فضیلت برسند بلکه آن را هم به صورت حق و هم به صورت یکی از اصول واجب عدالت اجتماعی نهادینه کنند.
irane farda