جمعیت جوان ایران با توجه به روند کاهشی جمعیت در سالهای گذشته رو به افول است اما با همین نرخ رشد ۱.۳ درصد (که از نیمهی دهه هشتاد بدین سو تقریبا همین رقم بوده است) سالانه حدود یک میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده می شود. بدین ترتیب در سالهای ۱۴۰۰ به بعد در هر شرایطی حدود ۹ میلیون جوان (بر اساس لحاظ ۱۵ تا ۲۴ سالگی برای سن جوان بودن مطابق با تعریف سازمان ملل) در ایران خواهیم داشت. اما در حال حاضر با توجه به نرخ رشد نزدیک به دو درصد در سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸ و بالای ۱.۵ در سالهای ۷۴ تا ۸۰ جمعیت ۱۵ تا ۲۴ سالهی کشور حدود ۱۸ میلیون نفر است. این جمعیت از حیث تحصیل، اشتغال، سلامت، رفاه، و شادی در چه وضعیتی به سر می برد و چه چشم اندازی برای آن دیده می شود؟ فراتر از آمارها و ارقام خود جوانان چه تصوری از وضعیت امروز و آیندهی خود دارند؟
وضعیت امروز: تحصیل و اشتغال
حدود ۵ میلیون نفر از جوانان ایرانی امروز در دانشگاههای کشور مشغول به تحصیل هستند. با توجه به نرخ بیکاری حدود ۵۰ درصدی فارغ التحصیلان دانشگاهها از حدود ۲.۵ میلیون فارغ التحصیل میان ۲۲ تا ۲۴ ساله ۱.۲۵میلیون باید بیکار باشند. (آن بخشی از این جوانان که به سربازی رفته باشند را نیز باید جمعیت بدون اشتغال لحاظ کرد) با توجه به نرخ رشد اقتصادی منفی یا نزدیک به صفر در چند سال گذشته انتظار می رود جمعیت بیشتری از فارغ التحصیلان دانشگاهی به خیل بیکاران بپیوندند. تخمین مقامات کشور حدود ۸۰۰ هزار در سال است.
به گزارش مرکز آمار ایران از جمعیت ۱۹میلیون و ۴۳۵ هزار نفری در سنین هفت تا ۱۹ سال در سال ۹۲ بیش از هفت میلیون و ۱۰۰ هزار تن در سال تحصیلی ۹۰-۹۱ به دلایل اقتصادی و غیره قادر به ادامه تحصیل نبودهاند و در حقیقت، بیش از ۳۷ درصد دانشآموزان ایرانی در همان سال مجبور به ترک تحصیل شدند. (بهار، ۲۰ شهریور ۱۳۹۲) با توجه به وضعیت تحریمهای نفتی و عدم سرمایه گذاری در زیر ساختها این وضعیت در سه سال گذشته نمی توانسته بهبود یافته باشد. اگر به تمرکز بیشتر ترک تحصیل در مقطع دبیرستان توجه کنیم از آن جمعیت ۶ میلیونی ۱۵ تا ۱۸ ساله حدود ۴ میلیون نفر هم باید در سن دبیرستانی ترک تحصیل کرده باشند. این رقم با جمعیت دو میلیون نفری شاغل به تحصیل در مقطع دوم دبیرستان همخوانی دارد.
اگر تعداد دانشجویان مشغول به تحصیل و فارغ التحصیل بیکار و شاغل، دانش آموزان شاغل به تحصیل و ترک تحصیل کرده را با هم جمع کنیم (۱۱.۵ میلیون نفر) بقیه (۶.۵ میلیون) نباید در وضعیتی بهتر از این جمعیت قرار داشته باشند. میزان بیکاری این جوانان که بسیاری از آنها حتی دیپلم ندارند در برخی از استانها تا ۶۰ درصد است. بخش قابل توجهی از جوانان ترک تحصیل کردهی میان ۱۵ تا ۱۸ سال به جمعیت دو میلیون نفری کودکان و نوجوانان کار پیوستهاند که در معرض انواع آسیبهای اجتماعی قرار دارند.
به دلیل همین وضعیت بیکاری و جدا افتادگی از تحصیل، بخش قابل توجهی از جمعیت ۱۸ تا ۲۵ میلیونی حاشیه نشین، معتادان ۳ تا ۷ میلیون نفری به مواد مخدر و الکل، جمعیت ۱۵ میلیونی درگیر با فقر مطلق، جمعیت حدود بیست میلیونی درگیر با اختلالات روانی و جمعیت چند صد هزار نفری مرتکبان جرائم را همین جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله تشکیل می دهند.
این مشکلات تا آن حد تشدید و وخیم شده که دیگر رهبر جمهوری اسلامی نمی تواند مثل ۲۷ سال گذشته آنها را به زیر قالی فرستاده و وانمود کند که وجود خارجی ندارند: “شرمندگی این حقیر از اینکه جوانی بیکار با دست خالی به خانه میرود کمتر از خود او نیست… خجلت و شرمندگی نظام از بیکاری یک جوان، از خجلت و شرمندگی جوان بیکار در خانواده خود، بیشتر است.” (۱۶ خرداد ۱۳۹۴) اگر به سخنان خامنهای در ۲۷ سال گذشته رجوع کنید به ندرت می توانید از او اشاراتی به آسیبهای اجتماعی پیدا کنید.
چشم انداز آینده
با توجه به پایین آمدن سن زندانیان، سن فحشا، سن اعتیاد و سن مرتکبان به انواع جرائم در کشور امروز جوانان سهم بیشتری از آسیبهای اجتماعی را نسبت به حتی یک دههی قبل به خود اختصاص دادهاند و با توجه به روندهای موجود سهم آنها از این امور افزایش خواهد یافت.
حدود پنج میلیون دانشجوی دانشگاههای داخل کشور می دانند بعد از فارغ التحصیلی با اتکای به مدرک به جایی نمی رسند اما در شرایط استیصال باز دانشگاه و تحصیل در مراکزی را که اکثر اساتید آنها از نورچشمیهای نظام هستند و صلاحیت تدریس ندارند (و برای آن باید هزینه هم بپردازند) رها نمی کنند چون راه دیگری در برابر خویش نمی بینند. با این که اکثر افراد از تحصیل در دانشگاه در دورهی کارشناسی به جایی نمی رسند باز برای دورههای کارشناسی ارشد و دکترا در مقیاسهای صدها هزار نفری (آزمون کارشناسی ارشد بیش از ۴۰۰ هزار و آزمون دکترا بیش از ۲۰۰ هزار داوطلب) آزمون می دهند. تنها نسلی سرگشته و بدون ملاک و میزان یا بدون گزینه می تواند چنین اعمالی را انجام دهد.
وضعیت رکود اقتصادی کشور چشم انداز زندگی بهتر برای نسل جوان بعد از سال ۱۴۰۰ را نیز تاریک تر ساخته است. اگر گشایشی هم در درامدهای کشور صورت بگیرد چالههای فساد، اتلاف، امتیازات و جهانگشایی آنها را فرو خواهند داد. روندهای موجود نشان می دهند که کشور ظرفیت ایجاد اشتغال و مسکن و دیگر امکانات زندگی برای ۹ میلیون جوان ایرانی در سال ۱۴۰۰ را نخواهد داشت. به همین علت است که هم جوانان متولد دههی هفتاد از تن دادن به ازدواج می گریزند (کاهش ۳۰۰ هزار موردی ازدواج در شش سال گذشته)، هم خانوادهها علی رغم سیاستهای تشویقی متوجه به افزایش جمعیت به تک فرزندی روی آوردهاند و هم افراد متمول فرزندان خود را به جای تحصیل در داخل (در عین وجود صندلی در دانشگاههای داخلی) به خارج از کشور اعزام می کنند (حدود ۱۰۰ هزار دانشجوی شاغل به تحصیل در خارج از کشور) تا زمینه باقی ماندن آنها را در انجا فراهم کنند.
رویا زدایی از جوانان
جمهوری اسلامی حدود چهار دهه است که تلاش می کند رویای آزادی و رفاه و دمکراسی و پیشرفت و کرامت و شادی را از شهروندان ایرانی بستاند. مهمترین جمعیت هدف این فرایند رویا زدایی، جوانان هستند. در مقابل تلاش شده است رویاهای موهوم مثل حکومت جهانی اسلام (رویای اسلامگرایان جهانگرا)،جامعهی موعود آخر الزمانی (رویای اسلامگرایان موعودگرا) یا تسخیر کاخ سفید یا ریختن شهروندان اسرائیلی به دریا (رویای اسلامگرایان نظامی گرا) به جوانان عرضه شود، رویاهایی که غیر از فلاکت و بدبختی ثمری برای آنها نداشته است. البته اکثر جوانان ایرانی رویاهای خود را از حکومت و رهبران دینی و نظامی نمی گیرند اما دستگاه تبلیغاتی حکومت آنها را در رویا پردازی سرگردان و گمگشته ساخته است. سطح این رویاها برای بخشی از جوانانی که با نهادهای نظامی و دینی نظام ارتباط دارند تحت تاثیر رویدادهای خاورمیانه و بر آمدن داعش به امنیت قبرستانی در ایران کاهش یافته است.
اسلامگرایان از جوانان می خواهند که در برابر ولی فقیه رکوع و سجود کرده، پاها و دستهای وی را ببوسند، در برابر وی خم شوند و برای وی مداحی کنند (نگاه کنید به فیلمهای به زمین افتادن بسیجیان در برابر خامنهای در سایت یوتیوب یا گریستن آنها به هنگام سخن گفتن وی) و در سوریه و عراق و لبنان برای جهانگشایی نظام بجنگند. وقتی خامنهای از جوانان انقلابی سخن می گوید همین بسیجیان را مد نظر دارد. در شرایط غیر بحرانی برای حکومت (که مخالفان ممکن است در خیابان کشته نشوند) پنج گونه سرنوشت در انتظار کسانی است که چنین نکنند و ناهمرنگ باشند: ۱) زندان سیاسی، ۲) مهاجرت اجتماعی، پناهندگی سیاسی و فرار مغزها، ۳) لذت گرایی و دوری کردن از دغدغههای اجتماعی و سیاسی، ۴) درگیر شدن با افسردگی و دیگر اختلالات روانی، و ۵) تبدیل شدن به مهرههای بیرنگ دیوانسالاری دینی، نظامی و اداری با یک زندگی دوگانه برای خود و خانواده.
در جامعهای که کار مولد ایجاد نمی شود یا باید با استفاده از روابط به بخش دولتی و حکومتی پیوست و نان خور دولت اقتدارگرا و تمامیت خواه موجود و رانت خواران آن (تحت عنوان بخش خصوصی) شد و برای رسیدن به مقامات بالاتر (که امتیازات بسیاری دارند) با تقلب و دروغ و مداحی دیگران را زیر پای خود له کرد یا به نحوی از شرایط موجود به نحو فیزیکی یا روانی گریخت. پناه آوردن جوانان به الکل و مواد مخدر و قرصهای روانگردان، تلاش بیوقفهی آنها برای مهاجرت و لذت گراییهای افسار گسیخته نگرش خود جوانان به وضعیت موجود و چشم آنداز آنها از آینده را حکایت می کند.