یک قرن از رویداد تاریخی کودتای سوم اسفند ١٢٩٩گذشت، رویدادی جدلی که علی رغم بحثها و مجادلات فراوان و انتشار اسناد مختلف هنوز نکات ناروشن داشته و موضوع پژوهش و بررسیهای تازه است.
هنوز آثار این واقعه و پیامدهایش در زندگی سیاسی و اجتماعی جاری ایرانیان زنده است و به این دلیل موضعگیریهای دو قطبی پیرامون آن وجود دارد که از یک سو «کودتای سیاه و سرآغاز سیطره یکجانبه بریتانیا بر سیاست ایران و انهدام مشروطه» و از سوی دیگر «آغاز رهایی، پیشرفت و معماری ایران جدید، و جلوگیری از فروپاشی کشور» نامیده میشود.
آنچه مسلم است مستندات موجودات حکم به بطلان دستکم کلیت این فرضیهها میدهد و واقعیت ماجرا متفاوت است؛ البته بخشهایی از فرضیههای موجود بازتابدهنده واقعیت هستند.
اما این مطلب هدفش تبیین چگونگی واقعه و ارزیابی فرضیههای یادشده نیست؛ بلکه گذشت یک قرن از این رویداد را فرصتی میداند که نحوه ظهور رضا شاه در سیاست ایران را تبیین کرده و سندی قطعی بر برساخته نادرست «بنیانگذاری نوسازی و اصلاحات در امر حکمرانی در پرتو مدرنیته» توسط رضا شاه ارائه میدهد که پیشتر «سردار سپه»، «رضا خان میرپنج»، «رضا ماکسیم» و «رضا شصت تیر» نامیده میشد.
نوسازی و تجدید ساختار سیاسی، دیوانی و اجتماعی و استفاده از فناوریهای نوین محصول انقلاب صنعتی در غرب از زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار و با میدانداری عباس میرزا ولیعهد وقت شروع شد که پیامد شکست سنگین ایران در جنگهای ۲۵ ساله با ارتش روسیه تزاری بود که به دو قرارداد زیانبار «گلستان» و«ترکمانچای» منتهی شد.
نوسازی ابتدا در ساختار نیروی نظامی ایران انجام شد؛ ایران در زمان دوره سلاطین اولیه قاجار ارتش منظم نداشت و به مانند گذشته نیروهای نامنظم و چریکی ایلات و خوانین سپاه ایران را در هنگام جنگ و یا برخورد با شورشهای داخلی تشکیل میداد که حالت فصلی داشتند. جنگهای ایران و روسیه باعث شد تا با استفاده از مستشاران فرانسوی و انگلیسی اولین حرکت نوسازی در نیروهای نظامی شروع شده و پایه اولیه ارتش مدرن ایران گذاشته شود.
در ادامه ناصرالدین شاه در جریان سفر به اروپا نظم و قابلیتهای واحدهای کازاک ارتش روسیه را پسندیده و در بازگشت به ایران از امپراطوری روسیه تزاری درخواست کرد تا واحد مشابهی در ایران تشکیل شود. به این ترتیب بریگارد (تیپ) کازاک که به غلط «قزاق» نامیده شدند با حضور عدهای از افسران کازاک روسی به ریاست سرهنگ دومونتویچ و پیوستن جمعی از سواران نظامی ایرانی قفقازیتبار تشکیل شد. (قزاقها ترکتباران آسیای میانه از نژاد زرد بودند که کشور قزاقستان کنونی را تشکیل میدهند، اما کازاکها از نژاد سفید اروپایی و اسلاوتبار بودند که محل زندگی کنونیشان اوکراین کنونی و جنوب غرب روسیه است). روسای بریگارد کازاک (قزاق) تا سالیان آخر سلطنت احمد شاه قاجار روسی بودند اما فرماندهان ستاد ایرانی بودند.
اتکای محمدعلی شاه قاجار به بریگارد قزاق و استفاده از آنها برای سرکوب مشروطهخواهان که به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روسی منجر شد، پای این نهاد نظامی را به سیاست ایران باز کرد. بعدها در جریان جنگ جهانی اول، دولت روسیه با سوء استفاده از ضعف دولت ایران و بینظمی موجود در کشور واحدهای قزاق را در تبریز و استرآباد و بعد در رشت و اصفهان و کرمانشاه و همدان و ارومیه و مشهد راه انداخت. همچنین بدون اجازه دولت ایران، این بریگاد را به دیویزیون (لشگر) ارتقا داد.
رضا شاه که آن روزها به «رضا ماکسیم» مشهور بود به ریاست آتریاد (فوج تیراندازان قزاق) همدان منصوب شد. از اینجا پروسه رشد سیاسی او شروع میشود. البته او سالها قبل در ۱۵ سالگی از طریق داییاش عنوان پیاده نظام وارد بریگاد قزاق شد. نخستین منصب او وکیلباشی (جانشین) گروهان شصت تیر بود که به تدریج سبب شهرت او به رضا خان «شصت تیر» شد. او در سن ۲۰ سالگی در سال ١٢٧۶ با درجه معادل ستوانی افسر قزاق شد و به مدت ٢٣ سال دیگر در این سمت در نقاط مختلف کشور ایران خدمت کرد. در کابینه مشیرالدوله (حسن پیرنیا) در سلطنت احمدشاه قاجار، رضاخان فرمانده آتریاد تهران دیوزیون قزاق شده بود.
در پایان جنگ جهانی اول با فروپاشی روسیه تزاری، دولت وقت بریتانیا زمام دیوزیون قزاق را بر عهده گرفت و مداخلات آنها بخصوص در تصفیه افسران روسی هوادار دولت انقلابی بلشوئیک جدید روسیه فضا را برای رشد افسران ایرانی و بویژه رضا شاه مساعد ساخت. بنا بر برخی روایتها همکاری رضا شاه با قوای نظامی بریتانیا در حذف فرمانده روسی دیوزیون قزاق (سرهنگ کلرژه) که هوادار دولت انقلابی کرسنکی بود، باعث شد تا او در جایگاه فرماندهی این آتریاد قرار بگیرد. (محمود طلوعی، کتاب پدر و پسر؛ ناگفتهها از زندگی و روزگار پهلویها).
در ادامه وضعیت نابسامان و پریشان کشور در دولت فتحالله خان اکبر سردار اعظم رشتی که خود نتیجه آوارهای جنگ جهانی اول، اعمال نفوذ دولت بریتانیا و مداخلات احمدشاه قاجار بود باعث شد تا بیثباتی پایتخت را فرا بگیرد و اقدام برای کودتا از چند طرف بلند شود. قطع بودجه قزاقها از سوی دولت وقت بریتانیا که بعد از منتفی شدن قرارداد ١٩١٩ موجبی برای هزینه کردن در ایران نمیدید باعث شد تا دو هزار و ۵۰۰ نفر از قوای قزاق به دلیل گرسنگی خانوادهها و وضعیت پریشان مالی و حرفهای دست به طغیان زده و در شهر قزوین جمع شوند. رهبری آنها را رضا خان میرپنج بر عهده داشت.
مردم تهران برای نخستین بار در سوم اسفند با ١٢٩٩ نام «رضا خان» آشنا شدند که پای اعلامیه حکومت نظامی معروف به «حکم میکنم» را امضا کرده و خود را «رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا» نامیده بود. از این رو چه او را نفر اول کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ بدانیم یا نفر دوم همکار سید ضیاء الدین طباطبایی محسوب شود، در این واقعیت تغییری نمیدهد که تشکیل بریگارد قزاق نقطه عزیمت رشد سیاسی رضا شاه شد.
اگر این تشکیلات نظامی که خود محصول اقدامات نوسازی و اصلاحات معطوف به تجدد دربار قاجار و رجال سیاسی وقت بود، موجودیت نداشت، آنگاه مؤسس پادشاهی پهلوی که از خاندان عادی جامعه بود بسیار دشوار بود که راهی برای نقشآفرینی در عرصه سیاسی و حاکمیتی ایران پیدا کند. البته اجداد او همه سابقه نظامی داشته و جزو فوج نظامی سواد کوه بودند، ولی هیچیک بالاتر از مقام محلی موقعیتی به دست نیاوردند. رضا شاه در هنگام تولد پدرش عباسقلی خان معروف به «داداشبیگ» را از دست داد که با درجه یاوری (سرهنگ) بازنشسته شده بود. او از ایل «پالانی» بود که برای چندین قرن مازندران زیستگاه آنها بود.
به این ترتیب تشکیلات نظامی و مدرن «قزاق» دروازه سیطره رضاخان میرپنج بر عرصه عمومی ایران و پیامدهای آن چون انقراض سلسله قاجار و تأسیس نظام سیاسی سلطنت پهلوی شد. امری که احمد شاه قاجار هرگز فکر نمیکرد به وقوع بپیوندد. او پایه اصلی حکومتش را دیوزیون قزاق میدانست و به همین دلیل با ادغام آن در دیگر قوای نظامی مخالفت میکرد.
شایع است که در دیداری که بین او و پدرش محمدعلی شاه در استانبول در جریان سفر نخست به اروپا پیش آمده بود، بانی استبداد صغیر به فرزند محبوبش توصیه کرده بود که قوای قزاق را حفظ کند که «هنوز شاهپرست و دستنخورده باقی ماندهاند» (ملک الشعرای بهار، کتاب تاریخ احزاب سیاسی معاصر ایران، جلد اول). ولی چنین نشد و دیوزیون قزاق پایه گذار تغییر سلطنت و انقراض قاجار شد.
همانگونه که تشریح شد رضا شاه بنیانگذار ایران جدید و نوسازی اجتماعی، اقتصادی و اداری نبود بلکه خود محصول اصلاحات معطوف به تجدد شاهان قاجار بود. هر پدیده جدیدی در یک پروسه و روال مرحلهای متولد شده و شکل نهایی خود را پیدا میکند.
مناسبات مدرن در ایران نیز چنین است و ظهور به یک باره و طوفانی نداشته بلکه دوران جنینی، طفولیت، بلوغ و بزرگ سالی را پشت سر گذاشته است. دوران سلطنت رضا شاه دوران بلوغ و اوج نوسازی ایران در پرتو آثار انباشته شده اقدامات قبلی و شرایط مساعد اجتماعی و زمانی بود؛ البته مشابه دوران اولیه در سلطنت قاجار بدون توجه به مبانی فکری و معرفتی مدرنیته در قالب برداشت روبنایی از مدریزاسیون به صورت دستوری و از بالا به پایین اجرا شد.