سخنی با حسن خمینی -محمد ارسی


آقای خمینی، رفتار متمدنانه شما در پشتیبانی از بعضی از آزادی‌های فردی و جمعی، جرئت‌تان در طرح انتقاداتی از ارتجاع حاکم مذهبی، زاویه گرفتن‌تان از ذوب شدن در ولایت فقیه به‌ویژه دفاع ضمنی‌ای که از جنبش سبز کردید، به این امید و آرزو دامن زد که نوه آیت‌الله خمینی در دمکراتیزاسیون جامعه ایرانی و برقراری حاکمیت ملی، رلی شایسته نام نیکی که کسب کرده ایفا خواهد کرد.

اما در ٢٧ امین سالگرد درگذشت جدتان نکاتی را در تعریف از انقلاب اسلامی و تمجید از افکار بنیان‌گذار نظام فقاهتی مطرح کردید که حقأ نا‌امید کننده بود.

در آن سخنرانی با غرور و سربلندی مدعی شده‌اید که آقای خمینی با آن انقلاب خدایی و اسلامی:
«جان‌های مردم را به سعادت و هدایت رسانده… دنیای اسلام را با وجود تشتتی که در آن دیده می‌شود، پر شور و نشاط کرده… تفرقه‌ی ملی قبل از انقلاب را به وحدت و الفت تبدیل نموده و با بیرون کشیدن جامعه از زیر سلطه‌ی سفارتخانه‌های بیگانه ما را به عزت و استقلال رهنمون شده است. و الان، سرافرازیم که خودمان تصمیم می‌گیریم و صاحب عزت و وحدت و استقلال‌ایم…»

لذا از شما خمینی جوان که به نظر فردی فهمیده و جوانمرد می‌رسید می‌پرسم که:

– به آنچه گفتید جدأ معتقدید یا از سر ناچاری به قصد تقرب به خامنه‌ای، سیاست بازی کرده، شعار داده‌اید.

اینجانب در آن همه حرفی که زدید، حرف راست و درستی که با آزاداندیشی و آزادگی، با حقیقت‌جویی و عارف مسلکی جور در بیاید ندیدم و نشنیدم.

– شما از کدام سعادت و هدایت، از کدام وحدت یا الفت حرف می‌زنید؟ به کدام عزت و سربلندی و استقلال می‌نازید؟

– در کشوری که دوازده میلیون حاشیه‌نشین، هشت میلیون بیکار، انبوه میلیونی فقرزده دارد، در پایتختش پنجاه هزار کارتن خواب دارد، پنج میلیون از جمعیت هشتاد میلیونی‌اش معتاد و بدبخت‌اند، میلیون، میلیون نفر، دلمرده و روانی و عصبی و افسرده‌اند، یک سوم از ازدواج‌ها به طلاق ختم می‌شود، سالی ششصد هزار تن به سبب ارتکاب جرایم اجتماعی زندانی می‌شوند، و از نظر فرار مغز‌ها، ظلم به زن‌ها، جور به جوان‌ها، تعدی به حقوق «اقلیت‌ها»، تعداد اعدام‌ها، طرد دگراندیش‌ها و سرکوب مخالف‌ها… در رده‌ی اول عالم قرار دارد، چطور می‌توان از سعادت جمعی و هدایت الهی حرفی زد؟

با چه روئی می‌شود از عزت و استقلال ملی صحبتی کرد؟

عزیز من، سعادت و عزت یا وحدت و الفت یا تعالی عمومی و استقلال ملی در شرایط امنیت شغلی، رشد اقتصادی، عدالت جمعی، رفاه همگانی و امنیت عمومی بوجود می‌آید.

در مملکتی که امکان سرمایه‌گذاری یا امنیت شغلی وجود ندارد تاجر و تولیدکننده و کارآفرین امنیت ندارد، سرمایه‌گذار غربی دائم تهدید می‌شود، و فساد اقتصادی و اداری در غارت ثروت ملی، بدنامی بین‌المللی به بار آورده، چطور می‌توان از رشد ملی و توسعه و آسایش عمومی حرفی زد؟

وقتی دادخواهی زحمتکشان را با شلاق و قوه قهریه پاسخ می‌دهید، وقتی مجالس شادی و میهمانی را مبدل به عزا می‌کنید، صحبت کردن از جان‌های سعادتمند و عزتمند، دریده گویی و مرد رندی نیست؟

زیرا عزت و سربلندی ثمره‌ی آزادی است: آزادیهای فردی و جمعی، آزادی مدنی، آزادی مذهبی، آزادی سیاسی، آزادی فرهنگی، و آزادی علمی. این‌هاست، این آزادیهاست که عزت آورند و کرامت تولید می‌کنند. نه قمه کشی و حبس و شکنجه و زندانی کردن یا کشتن و سوختن و اسید پاشیدن…

وقتی نویسنده و روزنامه‌نویس و فیلم‌ساز، دانشگاهی و هنرمند و کارگردان، آوازخوان و موسیقی‌دان… در اسارت رؤسای سپاه و دستگاه امنیتی قرار دارند، حتی مقامات بالای دولتی و حوزوی، دبیر و وکیل و وزیر نیز از دست هرزه‌درایی عوامل ولی فقیه حسود و مرد رند و بی‌سواد دمی امنیت ندارند، چه عزتی، چه سعادتی چه وحدتی آقا؟

دارند دمار از روزگار این مردم در می‌آورند. بدبخت و بیچاره کردند این ملت را، تباه کردند این توده را.

دستگاه قضایی فقاهتی، نیروهای امنیتی، ائمه جمعه، شورای نگهبان، پاسداران، بسیجی‌ها همه با هم به جان مردم افتاده‌اند و اجتماع را عاصی و مریض و جنی کرده‌اند. این نهادهای تحت امر ولی فقیه، لحظه‌ای از تهدید و تحقیر و تضعیف این ملت دست بر نمی‌دارند. شما کجای کاری؟

سوزاندن سر و صورت دختران اصفهانی به جرم بد حجابی، عزت است؟ باطل کردن آرای مینو خالقی به جرم بدحجابی، عزت است؟ آیا می‌شود اینطور به وحدت ملی و همدلی رسید؟

– وحدت در برابری بوجود می‌آید: در برابری فردی و جمعی، در کثرت‌گرایی مذهبی، در برابری حقوق زن و مرد. یعنی با رفع تبعیضات مذهبی و جنسیتی و قومی است که می‌توان توده ملتی را متحد و مهربان و همدل کرد.

– نه با انحصار طلبی و خودی و غیرخودی کردن‌ها. نه با تبعیض علیه پانزده میلیون سنی ایرانی. نه با نجس خواندن میلیون‌ها بهایی. نه با سرکوب بی رحمانه‌ی زنان ایرانی. نه با قتل عام زندانیان سیاسی. نه با ترور مخالفان نظام فقاهتی…

گفتید که استقلال و آزادی!

گویا روح‌الله خمینی با قطع وابستگی‌ها به «اجنبی و خارجی» آزادی و استقلال برای ایران آورده و کشور را از زیر سلطه‌ی انگلیس و آمریکا بیرون کشیده است.

آقای عزیز، کدام استقلال؟ کدام آزادی؟ مگر ما مستقل‌ایم؟ مگر ما آزادیم؟

مستقل، جنتی ست، احمد خاتمی ست. مستقل علم الهدا و حسین شریعتمداری و شیخ اژه‌ای ست. مستقل، سردار سلامی و نقدی و فدوی و جعفری و جبهه‌ی پایداری است که حاکم بر مقدرات این ملت‌اند و هشتاد میلیون ایرانی را به بردگی و اسارت گرفته‌اند.

مستقل، مصباح فاشیست تروریست‌پرور است که ایدئولوگ «نظام» و معلم مجتبی و رهنمای خود «رهبر معظم» است.

در کشوری که ولی فقیه قدرت مطلقه است، ملت مسلوب‌الحقوق، فقها ارباب‌اند و مردم رعیت، توده ملت نقشی در حاکمیت ملی ندارند.

مردمی که در نشستن و برخاستن، نوشیدن و پوشیدن، یا ارضای غرایزشان اختیاری از خود ندارند، در حاکمیت ملی هم جا‌ی و مقامی ندارند.

ملتی که بر جسم و جان و تن خود مالکیتی ندارد، بر قلمرو کشورش چه حاکمیتی می‌توانند داشته باشد؟

جناب خمینی، نه، ما مستقل نیستیم، ما منزوی هستیم.

منزوی و مطرود و تحت تحریم بودن که استقلال نمی‌آورد. انزوا که استقلال نیست، آزادی نیست. انزوای بین المللی را با استقلال ملی اشتباه گرفتند.

استقلال یعنی آزاد شدن از سلطه‌ی قدرت‌های خارجی، یعنی تأسیس آزادی و دمکراسی، یعنی بر اساس منافع و حاکمیت ملی با همه‌ی ملل عالم دوستی و همکاری داشتن، امنیت واستقلال دیگران رامثل مال خود محترم شمردن، با جهان در همزیستی صلح وهمدلی بودن. نه، جنگ مذهبی راه انداختن. نه، فضای تخاصمی ساختن. نه ادبیات تروریستی – جهادی تولید کردن. نه صدور انقلاب اسلامی و هل من مبارز طلبیدن.

مگر نمی‌بینید که بر سر ایران و خاورمیانه چه آورده‌اید؟ نعره‌ی ایران‌ستیزان و ضجه‌ی شیعه و کرد و علوی را مگر نمی‌شنوید؟ کی وکجا این همه ایران‌ستیزی و شیعه‌کشی بوده؟ کجا رفتند آن حامیان بین‌المللی ما؟ دوستان پیشین ما چه شدند؟

جز چندتا شیعه لبنانی و حوثی و حماسی که آن‌ها هم چون پول می‌گیرند، ادعای دوستی دارند، آیا تنها‌تر از ایران مظلوم، مملکتی را می‌شناسید؟ این هم وضع خاورمیانه‌ی اسلامی است که می‌گویید، جدتان پراز شادی و نشاط کرده!

عزیز من، منطقه الان به یک قصابخانه واقعی، به یک دیوانه خانه‌ی بین‌المللی تبدیل شده، در حال غرق شدن است. علت این فجایع را به تل آویو و لندن و واشنگتن نسبت ندهید، تنها سعودی را مقصر این تراژدی انسانی نخوانید، سهم جدت خمینی و جانشین بر حقش خامنه‌ای در ایجاد این فجایع از همه بیشتر است. زیرا سنگ بنای این قصابخانه تازه این جهاد جاهلانه نو را او گذاشت، داعش تکمیل‌اش کرد.

من اگر جای شما بودم

– من اگر جای شما بودم، به جای تمجید از خمینی و جمله‌بافی‌های همیشگی از صدماتی که زده و از فجایعی که به بار آورده هم حرفی می‌زدم و از بی‌شمار قربانیان آن فجایع و بدکاری‌ها تقاضای عفو و بخشودگی می‌کردم:

– می‌گفتم که آن سفارت‌گیری و اسیرگرفتن دیپلمات‌های آمریکایی عمل وحشیانه‌ای بود که پشت ایران را شکست و در سطح جهانی بد نام و منزوی و محکوم‌مان کرد.

– می‌گفتم که اگر آیت‌الله خمینی لختی مسؤلیت ملی و انسانی سرش می‌شد، اصلأ نمی‌گذاشت آتش آن جنگ لعنتی میان ایران و عراق شعله‌ور شود. در معنا بهانه به دست آن جانی بعثی نمی‌داد که ایران رابه خاک وخون بکشد.

– می‌گفتم که بعد از آزادی خرمشهر در سوم خرداد سال ١٣۶١ شمسی، نیازی به ادامه آن جنگ و ویرانگری نبود. ولی خمینی لج کرد و شش سال تمام آن منازعه خونین را ادامه داد.

– باری، دویست هزار کشته، یک میلیون مجروح جنگی، صد‌ها میلیارد دلار خسارت اقتصادی و مادی برای ما همین مقدار برای عراق، توانی در جسم و جان دو مملکت نگذاشت، هر دو را بد بخت وتباه و منحرف کرد.

– می‌گفتم که ستایش از قاتل انور سادات و گذاشتن نام آن تروریست اسلامیست روی خیابانی در تهران، دهن‌کجی به دنیا بود و نقطه شکی نگذاشت که شخص خمینی حامی اصلی تروریسم مذهبی و مدافع منازعه‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی است.

– من اگر جای شما بودم از خانواده‌ی آیت‌الله شریعتمداری و انبوه هواداران او عذر می‌خواستم.

گناه این روحانی برجسته این بود که آقای خمینی را از چنگ ساواک بیرون کشیده بود و در بحث «قانون اساسی» با ایده‌ی ولایت فقیه قاطعانه مخالفت کرده بود. گذشت زمان بر موضع کاظم شریعتمداری مهر تأیید زد. ولی خمینی با ظلمی که در حق او نمود، تهدید و تحقیر و سرکوب ملایان و مراجع تقلید دگراندیش را به امری عادی و به بخشی از ایدئولوژی ولایت فقیه تبدیل کرد.

– من اگر جای شما بودم آن قتل‌عام زندانیان سیاسی را فاجعه‌ای ملی می‌خواندم و تلاش و تقلا برای التیام زخم دل خانواده‌های ستمدیده را تکلیف اصلی خود تلقی می‌کردم.

– من اگر… می‌گفتم که: از شکستن قلم‌ها، بریدن زبان‌ها، بستن روزنامه‌ها، کشتن نویسنده‌ها، حبس و تحقیر به آذین‌ها و طبری‌ها، و سرکوب دسته‌ها و احزابی که به دستور جدم انجام گرفت شرمنده‌ام. از توهینی که به مصدق کبیر کرد، از رفتاری که با نهضت آزادی داشت، از دشمنی و خصومتی که نسبت به مجاهدین جوان کرد، و آنگونه که فدایی و توده‌ای و چپ‌ها را کوبید، و از آن کار داعش‌واری که با قبر رضا شاه پهلوی کرد، سر افکنده‌ام.

-… می‌گفتم که از صدور فتوای قتل سلمان رشدی بیشتر از هر چیزی شرمنده‌ام. زیرا آن فتوای خمینی اعلام جنگ علنی با ادب و هنر و فرهنگ جهانی و نفی همه‌ی ارزش‌های والای بشری و مدنی بود. در معنا با آن حکم ترور «یک نویسنده‌ی انگلیسی» بود که ایده‌ی گلوبال‌تروریزم متولد شد و راه شکل‌گیری و تکثیر گلوبال جهادیست‌هایی چون القاعده و النصره و غیره هموار‌تر گردید.

دکتر شاپور بختیار آن مرد برجسته ملی، به محض شنیدن خبر فتوای قتل رشدی به درستی پیش‌بینی کرد که: «اجرای فتوای خمینی، ممکن نیست محال است. اما جنجالی که این فتوا راه انداخته از آغاز دور تازه‌ای از خشونت دینی یعنی از جهانی‌شدن ترور مذهبی خبر می‌دهد. اگر فقط یک درصد عناصر سرخورده‌ی جوامع اسلامی تحت تأثیر این فتوای تروریستی قرار بگیرند، دنیا باید در انتظار روز‌ها‌ی شومی باشد. این خمینی همه چیز را به گند کشیده.»

اسراییل‌ستیزی زیانبار‌ترین سیاست آیت‌الله خمینی بود.

– اما زیان‌بار‌ترین کاری که خمینی کرد اسرائیل را غده‌ی سرطانی خواند و برکندن این غده را از پیکر «دنیای اسلام» وظیفه‌ی اصلی انقلاب اسلامی قرار داد. در واقع با این نوع سیاست بود که:

١- جهاد دینی به قصد نابودی ملت اسرائیل به جوهر اصلی مکتب خمینی تبدیل گردید.

٢- انقلاب ١٣۵٧ شمسی که به منظور آزادی و استقلال ملی و رفع فساد سیاسی و اقتصادی صورت گرفته بود، ١٨٠ درجه منحرف شد و به اسرائیل‌ستیزی و خصومت بی‌معنی با حامی اسرائیل، یعنی آمریکا مبدل گردید…

باری نتایج فاجعه بار این دشمنی جاهلانه با ملت اسرائیل را که تا کنون به بهانه حمایت از آواره‌ی فلسطینی و آزادی قدس صورت گرفته همه می‌دانند. در واقع اگر کسی به نفهمی خود خواسته مبتلا نباشد، نیک می‌داند که با این جنون اسرائیل‌ستیزی نظام فقاهتی:

اولا، سهم فلسطین و فلسطینی، جز تقویت رادیکالیسم مذهبی، تضعیف جامعه‌ی روشنفکری، تقلیل توان نهادهای مدنی، تقویت تروریزم مذهبی و جنگ فرقه‌ای، چیز دیگری نبوده و اسرائیلی‌ها هم امتیازی به کسی نداده‌اند.

ثانیا، در ارتباط با اسرائیل، نیروهای افراطی دست راستی و مذهبی تقویت شده و جریان‌های اعتدالی تضعیف گشته‌اند. از سویی به بهانه‌ی مقابله با تهدیدهای جمهوری اسلامی علیه اسرائیل بر حجم حمایت‌های نظامی آمریکا از اسرائیل افزوده شده و بهانه‌های لازم هم برای حضور نظامی و دخالت آمریکا فراهم آمده است.

ثالثا، در ارتباط با خاورمیانه‌ی جنگ‌زده، نه تنها به حل مشکلی نیانجامیده، بر وزن منازعات مذهبی، قومی و سیاسی افزوده و منطقه را در رنج و جنون و خشونت و تروریزم فرو برده است.

و در مورد ایران، نتیجه‌ی روز قدس راه انداختن و مرگ بر اسرائیل و آمریکا گفتن یا محور مقاومت علیه موجودیت اسرائیل ساختن، این بوده که:
ایران‌ستیزی و شیعه‌کشی به ورزشی روزانه در منطقه تبدیل شده، و اعرابی که خمینی برای آن‌ها یقه‌درانی می‌کرد، دست در دست اسرائیل و آمریکا جبهه‌ی ضد جمهوری اسلامی ایران را شکل داده‌اند. ‌‌نهایت اینکه با زور این جبهه‌ی عبری-عربی-غربی علیه ایران، ملت ما ضعیف، منزوی، فقیر، تحریم و تحقیر شده است.

جالب است که: زمانی – در عصر پهلوی – آرزوی رسیدن به پای ژاپن و آلمان و اروپا را داشتیم، حال با ترس و لرز و شک، شکر می‌کنیم که مثل یمن و عراق و سوریه نشدیم و امنیت داریم.

از این رو اگر جای شما بودم، آن شعار نفرت‌بار «اسرائیل غده‌ی سرطانی است» را تکرار نمی‌کردم. در عوض به سود و زیان آن می‌اندیشیدم و می‌پرسیدم:

– از این چهار دهه خصومت و دشمنی با موجودیت اسرائیل چه سودی بردیم که اینگونه به آن چسبیده‌ایم؟

وقتی مصر و اردن و فلسطینی‌ها – عرفات و محمود عباس را می‌گویم – موجودیت اسرائیل را می‌پذیرند، وقتی مصر و اسرائیل سفیر مبادله می‌کنند، دلیل این ستیزه‌جویی سران جمهوری اسلامی با موجودیت اسرائیل چیست؟

وقتی عربستان و امارات و قطر و غیره همراه اسرائیل در پی سود خودشان هستند، چرا ما نباشیم؟

آخر، عربستانی و فلسطینی یا امت اسلامی، کی و کجا به خامنه‌ای و خمینی مأموریت داده که به جنگ اسرائیل بروند و منجی فلسطینی باشند؟ آن‌ها که اصلا قبولتان ندارند. مگر چند ماه پیش نبود که از کنفرانس اسلامی با آن خفت و خواری طردتان کردند؟

– می‌گویید آزادی قدس، مسئله‌ی فلسطین و مبارزه با اسرائیل مسئله‌ی اول ملت مسلمان ایران و هر فرد مسلمانی در سراسر جهان است.

عجبا این آیه کی نازل شده، از کجا آورده‌اید؟ ملت ایران چه زمانی چنین نظری داده؟ آن پنجاه هزار کارتن خواب ایرانی گفته‌اند؟ آن پنج میلیون معتاد فلک‌زده گفته‌اند؟ آن دوازده میلیون حاشیه‌نشین و هشت میلیون بیکار گفته‌اند؟ پانزده میلیون ایرانی سنی گفته‌اند؟ یا اهل سینما، انتلکتوئل‌ها، هنرمند‌ها، ناراضی‌ها، «اقلیت‌ها»، یا انبوه میلیونی فقرا گفته‌اند که خصومت با اسرائیل و پس گرفتن قدس مسئله اول ماست؟ کی چنین حرفی زده‌اند؟

آری، هر حلال‌خوار سیاسی می‌داند که این فلسطین، فلسطین گفتن، قدس آزاد کردن، از مبارزه با غرب و آمریکا دم زدن یا اسرائیل را غده‌ی سرطانی خواندن، فقط و فقط بهانه‌ای بوده تا فقهای قدرت‌پرست شیعه بویژه خود خمینی و خامنه‌ای با دامن زدن به نفرت مذهبی و جنون اسرائیل‌ستیزی، در دیده‌ی توده‌ی عرب و مسلمان جهان به قهرمان آشتی‌نا‌پذیر در جدال با اسرائیل تبدیل شوند و از این راه رهبری بی‌رقیب امت اسلامی را بدست آورند. در این گیرودار اگر ایران ویران شد، بشود. ملت تباه شد بشود، سر «حضرت آقا» سلامت. غزه و لبنان و گولان که سر جای خود هستند، حزب الله و حماس و حوثی‌ها که در کنار و رکاب‌اند…

باری، بیایید از این نفرت‌پراکنی و اسرائیل ستیزی که هیچ سودی هم برای فلسطینی نداشته دست بکشید که گفته‌اند: «نفرت‌های کلان به زخم‌های ژرف می‌انجامد».(شکسپیر)

بیایید به عیب مذهب خود و دین و دین‌مردان خودتان هم بیاندیشید. اینقدر یقه‌ی غربی و مسیحی و یهودی و سکولار و آمریکایی را نگیرید. شما‌ها که فکر و ذکرتان «کتاب سیاه» صهیونیزم و دمکراسی غربی شده، گاهی به مارکسیسم هم نیشی می‌زنید، به تبهکاری‌های دین و دین‌مردان خودتان هم نظری بکنید. سری به کتاب جنایات آیات عظام و فقهای کرام هم بزنید، ببینید آقای خمینی و فرقه‌اش- خمینیه – بر سر ایران چه آورده، منطقه را به کجا کشانده یا بادنیای نو چه برخوردی داشته است.

آقای حسن خمینی، شکی نیست که اسرائیل هم مانند هر کشوری بسیار عیب و نقص دارد، ولی غده‌ی سرطانی نیست، کانون شر نیست… بلکه شر آن نگاهی ست که دیگران را شر می‌بیند. غده‌ی سرطانی آن نظام استبدادی فاسدی ست که پدر بزرگت بنیان گذاشت و ایران و خاورمیانه را از ویروس دروغ، دشمنی، خشک مغزی و خشکسالی پر کرد…

شما میان مردم نیستید از اوضاع خبر ندارید. زیرا روابط رسمی و تعارفات دیپلماتیک، کرختی فکری آورده، روی زمین واقعیات راه نمی‌روید.

سوگند به انسان، قسم به ایران که اکثریت عظیم مردم این مملکت، توده‌ی میلیونی این ملت، از این نظام استبدادی، از خمینی، از خامنه‌ای، از آخوند پیرو خمینی، از مذهب و مکتب خمینی، از نظام خمینی، زخمی، متنفر و منزجراند. این انزجار تا جایی ست که اگر فقط اعدام و شکنجه و نظارت استصوابی را متوقف کنند، یعنی بردارند، به قول ظریفی: «آقایان همه بر دار‌اند».

‌‌نهایت اینکه مردم ایران با مکتب ولایت فقیه، با خمینی، با مرگ بر اسرائیل- مرگ بر آمریکا وداع گفته، سال‌هاست که تصفیه حساب و تسویه حساب کرده‌اند. شما هم به این ملت بپیوندید، از مکتب خمینی ببرید، ادبیات تروریستی-جهادی را دور بریزید و بکوشید از اسلام و شیعه و عرفان ندای صلحی برای منطقه و سلامی برای خلق عالم بسازید.

از خود بپرسید، چرا مسیحی با یهودی در صلح و دوستی تمدن می‌سازند و دنیای یهودی-مسیحی خلق می‌کنند، سنی و شیعه چرا نتوانند؟ چرا تمدن اسلامی-یهودی نباشد؟ چرا دنیای عبری-غربی آری، ولی ایرانی-عبری نه؟

وقتی اکثر ملل عالم با ملت اسرائیل دوستند چرا ما نباشیم؟ از طرفی به عنوان عارف و مجتهد شیعی اگر در اندیشه‌ی خدمت به آواره‌ی فلسطینی هستید باید در یافته باشید که تنها با دوستی با ملت اسرائیل است که در حل مشکل فلسطینی هم می‌توانید مؤثر باشید. نه با اسرائیل‌ستیزی و اعلام جهاد اکبر با آمریکا. شما که عارف و محقق‌اید، از این تئولوگ‌های مدرن مسیحی بیاموزید که برای تئولوژی سیاره‌ای، (planetary theology)، کار می‌کنند تا نفرت‌پراکنی مذهبی و خود مرکز بینی دینی را پایان دهند و بر برتری‌طلبی مذهبی، نقطه پایان بگذارند و از ادیان، منبعی بسازند برای صلح و دوستی میان ملل عالم.

شما خمینی جوان نگذارید شهرت، قدرت و اعتبار خانوادگی از ارتقاء اخلاقی و معنوی بازتان دارد. راه جدتان را نروید بکوشید خود آغازی باشید، آغازی برای صلح، دمکراسی و آزادی.

آیا این دلیری معنوی را دارید؟

محمد ارسی
١۵ خرداد ١٣٩۵- تگزاس

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است