قبل از هر چیز بابت موفقیتات در پافشاری بر خواستهی انسانیات به تو دوست عزیز تبریک میگویم. احساس تو را از بابت بازداشت همسرم، رضا خندان که متعاقب دستگیریات صورت گرفت درک میکنم. زیرا طی ۴۰ سال گذشته هزاران هزار نفر با داستانهایی ساختگی بازداشت و روانهی حبسهای طولانی مدت شدهاند و عجیبتر آنکه هنوز با اصراری باور نکردنی بر قبولاندن داستانهایی ساختگی دست به بازداشتهای گسترده میزنند و احکام حبسهای طولانی مدت برای اتهاماتی هیچ و پوچ صادر میکنند.
من بر این باورم که تو و همسرم با روشی به غایت روشن و امیدبخش زیستهاید و در راه بهبود زندگی انسانها صادقانه تلاش کردهاید و در این راه از محرومیت و رنجی که این انتخاب برای شما به همراه داشته است، نهراسیدهاید.
من سخت بر این باورم که تو خود گنجینهای در دل جامعهی مدنی بودهای که جز با تلاشی صادقانه کشف نمیشدی و البته این افتخار نصیب من شد تا با روشهایی که آموختهام، توانستم اعتماد و اطمینان تو را به روش انتخابی خود جلب کنم.
اکنون اما شما را به جرم پاک زیستن و به اتهام حمایت از زنان سرزمینتان که ۴۰ سال پیش در بازیهای سیاسی، اختیار انتخاب پوشش خود را از دست دادند و در این راه موافقان و مخالفان همداستان بودهاند، به فساد و فحشا متهم کردهاند!
از هر دوی شما چنین اتهامات بیپایه و اساسی دور باد! که زندگی هر دو شما گواه ادعای من است.
اکنون اما بخش جالب ماجرا آن است که قضاتی میخواهند شما را و مرا به این اتهام محاکمه کنند که زندگیهاشان با ابهامات و پرسشهای زیادی همراه است. آنها نمیدانند که ما با اطمینان کامل حاضر به مقایسهی زندگیهامان با تمام مسئولان حکومتی هستیم که ما را متهم به فساد و فحشا نمودهاند. البته که نتیجه معلوم است، اما زنهار از حکومتی که به زندگی خصوصی دیگران وارد شود و تمامی بودجه و توان مالی و نیروی انسانی را که باید صرف رفاه شهروندان کند، صرف نیم متر پارچههایی مینماید که برای مصرف آنها دستور صادر کرده است.
فرهاد عزیز!
آزادی همسرم که بیش از هر چیز نتیجهی مقاومت و پایداری تو بوده است و فعالان حقوق بشر و از جمله مرا به احترام و تحسین به حمایت از تو بر انگیخت، برای خانوادهی ما، فرزندانم و خودم شادی بیپایانی را به ارمغان آورد، اما میتوانم شادمانی تو را در پاسخ به ظلمی که بر شما رفته بود درک کنم و از این بابت به تو تبریک بگویم.
در دورانی که از نتیجهی نامعلوم کار نگران بودم، بیش از هر چیز به حفظ جان تو میاندیشیدم که در خطر جدی قرار داشت. بیشک به فرزندانم، به نیما پسرم که از سه سالگی درگیر حبس و زندان پدر و مادر بوده است و به همسرم که در این راه با صبوری تمام سختیهای این انتخاب را تحمل کرده است، میاندیشیدم. اما قبل از اینها، ماجرایی عینیتر و خطرناکتر در جلوی چشمانم داشت اتفاق میافتاد که وحشت و نگرانی مرا به دنبال داشت و آن بیم جان تو بود.
من در این مدت با اجتناب تعمدی از قضاوت در بارهی انتخابات، برای جلوگیری از خطری که مرا به وحشت انداخته بود، یک بار اعتصاب ۳۷ روزهام را شکستم تا شاید تو را وادار به شکستن اعتصابات کنم و چون موفق نشدم دوباره اعتصاب از سر گرفتم تا بدانی در هر حال به تدبیر و خردت اعتماد دارم. این داستان عجیبی در جامعهی ماست که برای حفظ جان یکدیگر در صدد تخریب رویاهایمان برمیآییم. به تعبیری دیگر من برای حفظ جانت داشتم ارادهات را در هم میشکستم و دوست دارم اینجا، همین جا از آن سخن بگویم و خوشحالم که با اعتصاب مجدد، بخشی از آن اشتباه را جبران کردم.
مقامات قضایی گفتهاند بعد از آزادی رضا، تو نیز آزاد میشوی که هردوی شما به یکسان بیگناهید و من امیدوارم به زودی خبر آزادیات را بشنوم. از بابت پایداری و خردمندی که در راه آزادی همسرم به کار بردی از تو صمیمانه سپاسگزارم.
از جامعهی مدنی، فعالان حقوق بشر در سراسر دنیا و همهی کسانی که پیگیر وضعیت وخیم فرهاد میثمی بودهاند نیز صمیمانه سپاسگزاری میکنم و قدردان تلاشهای ارزشمندی هستم که به ما نیرو میبخشید و بیش از آن باعث میشود به درستی راهی که انتخاب کردهایم، باور داشته باشیم.
با سپاس…نسرین ستوده
اوین – بند زنان….. دی ماه
تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - اروپا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است