دلم برای زبان فارسی به شدت می سوزد و آتش گرفته است – دکتر علی مهرآسا*


بدبختانه حکومت اسلامی ایران تنها سیاست و مملکتداری را به لجن نکشیده و کشورداری و طرز حکومت و مراتب اداری را به قهقرا نبرده است، بل زبان شیرین فارسی یادگار فردوسی، سعدی، حافظ و دیگر اساتید گذشته و حال ادبیات ایران را نیز اندک اندک در اثر بی توجهی و عدم وجود افراد  دلسوز در میان مدرسین فارسی، و عدم احساس مسئولیّت آنان به فضاحت کشانده است.

من در ایران نیستم و از وضع تدریس دبیران و آموزگاران زبان پارسی آگاهی چندانی ندارم و حتی نمی دانم که به طور مثال دبیران فیزیک و یا شیمی و طبیعی چه اندازاه به ادبیات فارسی و مفهوم سخنی که در توصیف دانش خویش بیان می کنند واقفند و تدریس و گفتارشان در سر کلاس به چه نحو است و چه اندازه در ادای درست واژه های فارسی برای شرح و توصیف دانشهای تجربی دقت و مراقبت می کنند. اما توقع من از دبیران لیسانس ادبیات فارسی است که مسئول تدریس و یادگیری زبان فارسی بوده و این کار خطیر به عهده آنان است. این بزرگواران گویا خود دقت زیادی در درستی و صحت کلمات ندارند و یا کمی حقوق ماهانه که واقعاً در برابر مخارج روز افزون مبلغی ناچیز است، آنان را از مطالعه شبانه در وهله نخست و در دقت و درست گوئی و درست خوانی در مرحله بعد باز داشته و تنها برای گرفتن همان چندر قاز زنده مرگی زحمت رفتن بر سر کلاس به خود می دهند و وقت خود و دانش آموز را تلف می کنند.

خوشبختانه امروز پیشرفت دانش سبب گستردگی در بیان معلومات درونی افراد دانش آموخته شده و آنان به هر وسیله از قبیل: فیس بوک، اینترنت، ای میل و سایر وسائل ارتباطی می خواهند تمایل درونی و مکنونات خود را از راه این وسائل به آگاهی همگان برسانند. اما بدبختانه همین کار سبب می شود که دستشان رو شده و میزان فضل و دانششان را در هر زمینه به عموم بشناساند. که گاه مورد تحقیر خواننده ی آگاه می شوند. زیرا تعداد غلطهای املائی و مخصوصاً انشائی به اندازه ای زیاد و چشمگیر است که این نویسنده ضمن دلسوزی برای نویسندگانی که به هر جهت و سبب خود را واجد شرایط می دانند و نوشتاری پخش می کنند، می سوزد. و به حال زبان فارسی یادگار آن استادان که شهرت جهانی داشتند نیز مجبور است بغضش را بترکاند و گاه به گریه و اشک ریزی روی آورد.

من بر این باورم و در باورم نیز مصرّم که مدرسین ادبیات به هنگام پرسش از دانش آموز، هیچ توجهی به باز گفتن درس دانش آموز خود ندارند و هنگامی که او انشای خود را که پر از غلط و نا رسائی است قرائت می کند؛ مدرس یا دبیر و آموزگار مربوط، در فکر تهیه نان و گوشت روز در ذهن خویش خاک بر سر می ریزد و یاد ندارد کسی برای او متنی را قرائت می کند، مسئولش  کیست و مسئولیّت این آموزگار یا دبیر در قبال گفته و نوشته آن دانش آموز چه باید باشد.

البته این طرز داوری برای موقعی است که دبیر یا استاد و آموزگار خود بر ادبیات فارسی چیره باشد و تنها خیالات مادی او را به کجراهه بکشاند. وگرنه اگر خود مدرس و استاد نیز پایش در ادب پارسی بلنگد و صحت و سقم واژه ها و یا ارتباطشان را باهم درک نکند و معلوماتش اجازه این کار گران سنگ را ندهد، ناخوشی سهل است برای مرگ زبان و ادبیات پارسی باید اشک ریخت.

من دیپلم دانشسرای مقدماتی را دارم و برای معلمی تربیت شده بودم که چون شاگرد نخست بودم طبق قانون دانشسراها درس را ادامه دادم. اما پس از پایان دانشگاه و اخذ دکترای داروسازی در سنندج چند سالی دبیر شیمی و فیزیک بودم و درنتیجه به کار مدرسان ادبیات پارسی آگاهم. به حقیقت آن هنگام همگی دریائی از معلومات بودند و حتا در بین ساعات تدریس در دفتر دبیرستان به بحث و موشکافی و باز شناسی موارد و مسائل ادبیات پارسی در همان موقع استراحت مشغول بودند.

اما دریغا که در این چهل و چند سال گذشته، با نکبتی که انقلاب اسلامی را برسر مردم هوار کرد، آنچه در نوشته های ایرانیان درون و برون کشور می بینم، همه نشان از بی توجهی به درست نویسی؛ و لاقیدی نسبت به ادبیات پارسی دارد. درست نویسی لغات به کل فراموش شده و نویسنده هرگونه که فکر و فهمش اجازه دهد واژه را می نویسد و به کل از غلط بودن نوشته اش بی خبر است. زیرا غیر از آن را نمی داند.

من براین باورم و در باور خود نیز اصراردارم که آموزگاران و دبیران ادبیات در ایران کنونی هیچگونه مطالعه و تفحص در کتابها و متون ادبی را که برای تدریس فردایشان لازم است، شبانه انجام نمی دهند. و همانند مغازه داران و بقالهای محل، شب را با صرف شام آغازیده و سپس راحت و بی خیال می خوابند و صبح گاهان مغازه را برای جلب مشتری باز می کنند. یعنی برای تدریس روز بعد شبها را در خانه به خواندن و مطالعه هیچگونه کتاب و یا متنی که بر معلوماتشان بیفزاید، روی نمی آورند و از هرگونه مطالعه و حتی نگاه کردن به صفحات کتابهای ادبی خود داری می کنند. به این ترتیب خالی و با همان معلومات اندک چند دهه پیش تحصیلات خود که اغلب را از یاد برده اند بدون مطالعه ی تازه، در سر کلاس درس برای تدریس حاضر شده و خود را مضحکه می کنند.

جالب است که استادان با سواد زبان فارسی موجود در ایران نیز خود را وارد این معرکه نمی کنند و تذکری به دبیران و آموزگاران اندک مایه و نا آگاه نمی دهند! زیرا از واکنش تیز و سخت این بی سوادان واهمه دارند!

می توانم مثالی بسیار جالب و دیدنی در چندین جا را برای دوستداران ادب بنویسم و آن شعر معروف رودکی است که در رثای یکی از دوستانش به نام «مرادی» سروده است و فضلائی که آن را نقل می کنند چون حاضر نیستند به کتاب رجوع کنند و تنها از روی حافظه ضعیف خویش به داوری می نشیننند بنویسم.  شعر رودکی چنین آغاز می شود:

« مُرد مرادی، نه همانا که مرد              مرگ چنین خواجه نه کاری است خُرد»

اما علمای ادبیات چنین می نویسند:

«گفت کسی خواجه سنائی بمرد             مرگ چنان خواجه نه کاری است خُرد»

این سروران اصلاً به این مهم نمی اندیشند که رودکی یک قرن و نیم پیش از سنائی می زیسته است. پس رودکی نمی تواند از سنائی نقل قول کند!! اما چه می توان کرد به میزان کم خواندن و مطالعه نکردن تا به درستی بیت را دریابیم و غلط ننویسیم.

کالیفرنیا ۱۶/۵/۲۰۲۱

اخبار روز

*) دکتر مهرآسا یک ایرانی کردتبار است

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است