چهره شرمگین این روزهای اغلب مردم در برابر خواستههای اعضای خانواده و توقع خودشان از زندگی از پرتکرارترین تصویرهایی است که مشاهده میشود و بار سنگینی که از این طریق بر روان همه افراد شرمگین تحمیل میشود موضوعی نیست که بتوان از کنار آن بهآسانی گذشت. عواقب و مشکلات روانی و اجتماعی این شرم تاریخی بیشک دامن جامعه ما را در اشکال گوناگون میگیرد و خسارتهای ملموس و پیامدهای زیانباری به همراه دارد. مقصران این شرم و عذاب اما بهراحتی آن را به گردن یکدیگر میاندازند و هر اندازه چهره این شرم سرختر و خشمگینتر شود به همان شدت و گاه بیشتر خود را مبرا از این میدانند که حتی اندکی از این بار منفی را به خود نسبت دهند. پس بهطور واضح پیداست که روی دیگر این شرم یک نوع از بیشرمی است که انگار همراه با آن خودش را نشان میدهد اما هر بار برای بیان خودش زبانی دیگر به کار میگیرد. شرم نزد مردمان در موقعیت اضطراب و هراس قرار گرفته نوعی از عذاب وجدان کمآوردن است در مقابل مشکلات و سردرگمیهایی که هیچ نقشی در ایجاد آن نداشتهاند، اما بیشرمی متقابل بهراحتی پیداست که از طرف کسانی است که بیشترین سهم را در شرم ایجادشده در طرف مقابل دارند و حاضر نیستند حتا کمی با آن همراهی کنند و در عوض به بدترین شکل ممکن با نیش و کنایه و تبلیغات از کنار آن میگذرند. انگار مردم شرمگین از دو طرف سپر نبرد و دعوای کسانی هستند که به طرف هم شلیک میکنند اما خودشان در سنگرهای محکم و فولادین نشستهاند و خیالشان راحت است که هیچ گزندی به آنها نمیرسد.
چهره مردم شرمگین تماشایی نیست و دلیلی وجود ندارد که خوشان هم از این موقعیت راضی باشند و باید با صدای بلند گفت که تابآوری در برابر این شرم ناگزیر هم از آنان بهرغم شعارها و تبلیغات همیشگی، هیچوقت افراد آبدیده و موفقی نخواهد ساخت؛ چرا که موقعیت اضطراب خردکننده و از بین برنده است؛ و نه انسان فولاد است و نه روح و روان بازیچه این بازیها و ندانمکاریها. مردم شرمگین که ناخواسته در این محدودیتها و تنگناها قرار داده میشوند نمیتوانند تجربهای از این حیث کسب کنند چون اصلاً موقعیت اضطراب به انسان فرصت و توان تجربه و قوی شدن نمیدهد و هر لحظه از جسم و جان او میکاهد و ذرهذره منجر به از بین رفتنش میشود. با این نگاه تاریخ ما پر از شرم است و از طرفی هیچ تدبیری برای آن اندیشیده نشده است به این دلیل که هیچ نسلی با این تفسیر و شرایط نمیتواند تجربه ناکامی و شرم خود را به نسل دیگر انتقال دهد.
چون این موقعیت برزخی فضا را برای ایجاد همدلی فراهم نکرده است و شتاب شوکها و حوادث نمیگذارد آرامشی برقرار باشد که فرصت باشد تا بتوان به آن فکر کرد و از آن طریق راهکار مناسبی برایش پیدا کرد. انسان شرمگین این روزها بیشتر به خودش آسیب میزند و توان و روحش را به روشهای گوناگون میخراشد تا بتواند این شرم را به خشم تبدیل نکند و از رهگذر این ویرانی چند روزی بیشتر دوام بیاورد و از پس مشکلات پیشآمده هر چند بهسختی برای خاطر اطرافیان برآید. هر چند در نهایت ما با جسم از بین رفته شرمگینی روبهرو میشویم که تاریخ و سرگذشت خودش را دارد و به هیچ صورتی قابل پنهان کرد نیست.
همدلی