جمهوری اسلامی ایران، از آغاز تاسیس، بخش عمده امکانات مردم ایران را صرف صدور انقلاب به کشورهای همسایهای کرد که یا بخشی از جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند و یا اگر سنی نشین هستند به دلایل تاریخی در جبهه مقابل اسرائیل قرار گرفتهاند.
نیازی به تکرار نیست که امروز دوام حاکمیت بشار اسد در سوریه، قدرت یافتن حشدالشعبی در عراق، گسترش دایره نفوذ سیاسی و نظامی حزبالله در لبنان و حتی موشک اندازیهای جهاد اسلامی از غزه به خاک اسرائیل، همه در سایه پشتیبانی مالی، سیاسی و اقتصادی تهران ممکن شده است.
همزمانی و همسانی اعتراضات گسترده مردم در عراق، لبنان و ایران، اکنون اما جمهوری اسلامی را با چالشهایی روبهرو کرده است که اگر در ذات یکسان نباشند، به دلیل شکل و مطالبات، بسیار شبیه به هم هستند:
در دهها شهر ایران، دست کم بخشی از مردم در تظاهراتی که علیه گران شدن ناگهانی بنزین و سهمیهبندی آن به راه انداختهاند، آشکارا فریاد میزنند که از فساد مالی، رانتخواری طبقه حاکمه و آقازادهها و همچنین از هدر دادن سرمایههای ملی در خارج از مرزهای کشور به ستوه آمدهاند و تغییری بنیادین را در حاکمیت کشور میخواهند.
انگیزه های مشترک در ایران، عراق و لبنان
درست نظیر همین مطالبات در لبنان و عراق نیز مطرح شده است. با این تفاوت که در آنجا، مردم ضمن ابراز نفرت نسبت به فساد حاکمان، پایان نفوذ سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی بر کشور خود را هم طلب میکنند.
امروز، ایرانیها، لبنانیها و عراقیهای معترض، با یک انگیزه مشترک در میدان مبارزه حضور دارند: سیاست خارجی جمهوری اسلامی، به عنوان منشاء همه مشکلات سه کشور باید از بنیاد تغییر کند. ایران، باید نیروهای خود را از عراق بیرون بکشد، حق تعیین سرنوشت مردم این کشور را به رسمیت بشناسد و امکان بدهد که آنها در یک انتخابات آزاد، مجلس و دولتی را برگزینند که به اتکای پشتیبانی ملت قادر به تعیین تکلیف قانونی با شبه نظامیان تحت پشتیبانی تهران باشند.
در جریان اعتراضات یک ماه گذشته لبنانیها هم بارها شاهد درگیری میان معترضان و اعضا و هواداران حزب الله بودهایم.
حزبالله در سال ۱۹۸۲ میلادی به وسیله جمهوری اسلامی در لبنان بنیاد نهاده شد و از همان زمان تا امروز به لحاظ تسلیحاتی، آموزشی، ایدئولوژیک و مالی از پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران برخوردار بوده است.
این پشتیبانیها سبب شده است که حزبالله تا حد دولت و ارتش سایه فرابروید و به دلیل نزدیکی به جمهوری اسلامی، لبنان را با مشکل اقتصادی بزرگی روبهرو کند که میرود تا بنیان این کشور را از هم بگسلد.
دولتهای عربی در سالهای اخیر ضمن تحریم حزبالله کمکهای خود را به لبنان قطع کردهاند و جمهوری اسلامی هم زیر فشار تحریمهای بینالمللی توان کمکرسانی به حزبالله را ندارد.
در این شرایط، بسیاری از ناظران لبنانی تنها راه نجات کشور خود را بهبود مناسبات با کشورهای عربی نفتخیز و در صدر آنها عربستان سعودی میدانند. آنها میگویند که بدون کمک همسایههای ثروتمند و جامعه جهانی نجات لبنان ممکن نیست. اما تا خطر حزبالله از سر اسرائیل برداشته نشده باشد، جذب چنین کمکهایی ممکن به نظر نمیرسد.
عراقی ها چه میخواهند؟
کربلا، در واقع کعبه شیعیان جهان است. در اربعین امسال بنا به گزارش رسانهها نزدیک به ۱۵ میلیون تن از شیعیان، که بخش مهمی از آنها را ایرانیان تشکیل میدادند راهی کربلا شدند. حرکتی که اگر در یک حالت عادی صورت میگرفت میتوانست نشانه قدرت هلال شیعی مورد نظر رهبری جمهوری اسلامی ایران باشد، اما با اعتراضات پردوام و گسترده همراه شد.
در جریان همین اعتراضها بود که روز سوم نوامبر معترضان پرچم جمهوری اسلامی را از بام کنسولگری ایران پایین و عکسهای بزرگ آیتالله خامنهای را به آتش کشیدند. تماشاگران این صحنه فریاد میزدند: “عراق آزاد است، ایران برو بیرون.”
میتوان گفت که این افراد همه عراقیها را نمایندگی نمیکردند و تنها بخشی از تظاهرکنندگان خشمگین بودند. اما انکار خشم انباشته شده در میان مردم عراق به خاطر دخالتهای جمهوری اسلامی، درست به همان میماند که گفته شود معترضانی که در ایران پمپهای بنزین را به آتش کشیدند و فروشگاهها را غارت کردند از خارج هدایت میشدند. حرفی که رهبر جمهوری اسلامی هم در مورد معترضان ایرانی بیان کرد و هم در مورد عراقیها.
باریکه غزه، جهاد اسلامی و ایران
جمهوری اسلامی تنها در ایران،عراق، لبنان، سوریه و یمن در چاهی که با سیاست خارجی توسعه طلبانه خود کنده فرو نرفته است. در فلسطین هم، حکومت مذهبی ایران با چالش کمتری روبهرو نیست.
ظرف ده روز گذشته در باریکه غزه شاهد اتفاقی بودهایم که بیسابقه و بسیار پرمعنا است: پس از قتل هدفمند بها عبدالعطا از رهبران نظامی جهاد اسلامی به وسیله اسرائیل، این گروه وابسته به ایران ظرف یک هفته نزدیک به دویست موشک به خاک اسرائیل پرتاب کرد. اسرائیل هم در واکنش به این موشک پراکنیها محل سکونت اعضا و مواضع مهم این گروه را به زیر آتش گرفت.
در جریان این درگیریها، ارتش اسرائیل تا روز شنبه ۱۶ نوامبر هیچیک از مراکز و مواضع حماس را مورد حمله قرار نداد. اسرائیل با این گزینش نشان داد که اکنون دیگر نه حماس، بلکه جهاد اسلامی را دشمن قسم خورده خود در باریکه غزه میداند.
چرخش سیاست اسرائیل در واقع میتواند پیام تازهای برای حماس ارزیابی شود: اسرائیل همانطور که توانست در کرانه باختری رود اردن به یک صلح نیم بند با الفتح برسد، از کاهش تنش با حماس هم در باریکه غزه رویگردان نیست، دست کم تا زمانی که جهاد اسلامی را به انزوا نکشیده باشد.
جهاد اسلامی که تا سال ۱۹۸۰ میلادی در واقع شاخه فلسطینی اخوان المسلمین مصر در باریکه غزه شناخته میشد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به سمت ایدئولوژی اسلامی آیت الله خمینی گرایش یافت و از یکسال بعد تحت پشتیبانی مستقیم ایران قرار گرفت.
جهاد اسلامی در واقع دوقلوی حزبالله لبنان بود که در چارچوب سیاست “صدور انقلاب” آیتالله خمینی بنیاد نهاده شد.
برچیدن بساط توسعه طلبی، تنها راه نجات
رهبری جمهوری اسلامی ایران هنوز به این درک نرسیده است که بدون تجدیدنظر در سیاست صدور انقلاب هرگز قادر به حل مشکلات داخلی، منطقهای و بینالمللی خود نخواهد بود. چشمپوشی از این سیاست و رها کردن ملتهای همسایه، تنها اقدامی است که میتواند منابع مالی سرشار صرف شده در خارج از مرزها را به داخل کشور روانه کند و در نهایت به تحریمهای اقتصادی بین المللی نیز پایان بدهد، زیرا انگیزه نهایی آمریکا از این تحریمها چیزی نیست جز جمع کردن بساط ایران در منطقه و تامین امنیت متحدانش، عربستان سعودی و اسرائیل.
از دید رهبران جمهوری اسلامی، بهویژه آیتالله خامنهای و سرداران سپاه، چنین رویکردی معنایی جز از هم پاشی جمهوری اسلامی نخواهد داشت. این سیستم، تاکنون نه تنها در داخل کشور، بلکه در سراسر منطقه با هراسافکنی دوام آورده است. اگر پشتیبانی مالی و نظامی تهران از بشار اسد نبود، بیگمان اوضاع این کشور روندی دیگر میداشت.
بدون مداخله جمهوری اسلامی، شاید تاکنون رویای تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در کنار اسرائیل تحقق یافته بود و اگر حزب الله به برکت دلارهای نفتی تهران تا بن دندان مسلح نمیشد و در موقعیتی قرار نمیگرفت که بتواند حقوق دهها هزار نیروی مسلح را بپردازد و صاحب یکی از بزرگترین زرادخانه های موشکی منطقه شود، چه بسا که لبنان امروز از ثبات سیاسی و اقتصادی پایداری برخوردار شده بود.
اما هدف رهبران جمهوری اسلامی، هرگز آسایش و رفاه ملتهای منطقه نبوده، بلکه آنها همچنان رویای رهبری شیعیان جهان را در سر می پرورانند و ثابت کردهاند که در راه نزدیک شدن به این هدف، همه چیز را زیر پا میگذارند.
اکنون با نزدیک شدن اهداف جنبش مبارزه با فساد و استبداد در سراسر منطقه، بیرون خزیدن از چاه خود کنده برای جمهوری اسلامی آسان نیست. کارهای موازی زیادی هست که باید انجام شود، اما جمهوری اسلامی همه توان خود را برای برخورد با این چالشهای چندگانه از دست داده است.
رهبری جمهوری اسلامی دیگر نه در داخل کشور از پشتیبانی واقعی مردم برخوردار است و نه در منطقه دارای نفوذ و قدرت چند سال پیش است تا بتواند بر سر میز مذاکره با رقبا دست بالا را داشته باشد.
امروز، همه رقبای تهران در منطقه و پشتیبانان آنان در جهان به اوضاع داخلی ایران نظر دوختهاند: پایههای حکومتی که در بیرون به اتکای گروههای شبه نظامی و زرادخانههای موشکی آشکار و پنهانی که درباره ظرفیت تخریب آنها بسیار اغراق میشود، تظاهر به ثبات میکند، در داخل کشور، در جریان اعتراضهای مردمی دو سال اخیر به شدت لرزیده است.
این، به معترضان لبنانی، عراقی و فلسطینی نیروی بیشتری میدهد تا برای پس نشاندن گروههای تحت رهبری ایران بیشتر فشار بیاورند. پس روز تعیین تکلیف نهایی خیلی دور نمیتواند باشد.
DW
صدای آلمان