با بالا گرفتن تنشها در خلیجفارس و تشدید تهدیدهای لفظی مقامات ایالات متحده آمریکا، نگرانیها در خصوص آینده اقتصادی کشور و همچنین معادلات تعاملات اقتصادی در حوزه خلیجفارس افزایش یافته است. بالا رفتن قیمت نفت و همچنین نرخ بیمه نفتکشها و تهدید ایالات متحده بر تحریم بیشتر افراد و نهادهای ایرانی تنها بخشی از تلاطمهایی است که فضای سیاسی و اقتصادی منطقه را مشوش کرده است. از همینرو به منظور بررسی تاثیر این تنشها و ناامن شدن تنگه هرمز بر اقتصاد ایران و جهان، گفتوگویی را با مهرداد عمادی، اقتصاددان و تحلیلگر مسائل اقتصادی انجام دادیم. او معتقد است تشدید تنشها در خلیجفارس یک بازی دوسر باخت برای بازیگران منطقه به حساب میآید و چشمانداز اقتصادی این منطقه را تیره خواهد کرد. او همچنین ترکیه، روسیه و کشورهای مجاور دریای خزر را برندگان اصلی ناامنی تنگه هرمز میداند چراکه معتقد است این کشورها میتوانند بازاری را که کشورهای حاشیه خلیجفارس از طریق ترانزیت دریایی در اختیار داشتند به خود اختصاص دهند. عمادی همچنین در خصوص چشمانداز اقتصادی ایران میگوید در صورت تشدید تنشها نمیتوان آینده مثبتی برای اقتصاد کشور متصور بود به صورتی که بیکاری و تورم به شدت افزایش یافته و رشد اقتصادی در بهترین حالت زیر یک درصد خواهد بود.
♦♦♦
پس از حوادث مرتبط با کشتیهای نفتکش در تنگه هرمز، گزارشهایی از افزایش نرخ حق بیمه نفتکشها منتشر شده است که میتواند نشاندهنده، افزایش هزینه مبادله نفت باشد، از سوی دیگر ترامپ میگوید با جهش تولید نفت آمریکا، خاورمیانه دیگر اهمیت سابق را برای این کشور ندارد. با توجه به این موضوع، تشدید تنشها میان ایران و آمریکا چه تبعاتی برای اقتصاد دو طرف خواهد داشت؟
در خصوص حوادث اخیر باید عرض کنم که بدون شک این موضوع بر قیمت نفت اثرگذار خواهد بود اما این تغییر قیمت تنها مختص نفت نخواهد بود و اجناس دیگر که تردد دریایی دارند نیز تحت تاثیر قرار میگیرند. اگرچه تولید نفت آمریکا افزایش یافته و در سال ۲۰۱۸ این کشور به صادرکننده نفت شیل تبدیل شده است، اما هنوز هم خاورمیانه از اهمیت بسیاری برای ایالات متحده برخوردار است ولی این اهمیت کمی دچار تزلزل شده است که این موضوع ناشی از دو دلیل است. نخست اینکه در خود خاورمیانه دیگر همانند قبل شاهد همسویی و هماهنگی میان کشورهای حوزه جنوبی خلیجفارس نیستیم و در حال حاضر شاهد هستیم که قطر، عمان و حتی کویت با کشورهای دیگر نظیر عربستان و امارات متحده عربی تفاوت دیدگاه دارند. به نظر من تشدید تنشها میان آمریکا و ایران اثر منفی چندانی بر اقتصاد ایالات متحده نخواهد داشت و حتی به نظر من اثر مثبتی نیز میتواند داشته باشد. چراکه در حال حاضر وابستگی آمریکا به بازارهای خلیجفارس به حداقل خود رسیده است و تنها بازار مهمی که در منطقه برای آمریکا حائز اهمیت است، بازار اسلحه است که اتفاقاً حجم معاملات در این بازارها با افزایش تنها روندی رو به رشد خواهند داشت. علاوه بر این، از آنجا که افزایش تنشها در منطقه و بحرانی شدن امنیت خلیجفارس، تجارت کشورهای دیگری را که با این منطقه سروکار دارند (نظیر هند و چین) تحت تاثیر قرار خواهد داد، این موضوع نیز میتواند به صورت غیرمستقیم به اقتصاد آمریکا کمک کند.
از نظر من این تنشها بر اقتصاد ایران سه اثر خواهد گذاشت. نخست جنبه روانی است که در حال حاضر شاهد آن نیز هستیم و موجب شده تا نااطمینانی از آینده اقتصاد کشور افزایش پیدا کرده و احتمال سرمایهگذاری و هرگونه برنامهریزی بلندمدت را در کشور بسیار کاهش میدهد. اثر دوم، افزایش انتقال سرمایه غیررسمی در اقتصاد کشور خواهد بود که به صورت خروج سرمایه از مرزهای ایران به کشورهای همسایه شاهد آن هستیم. اثر سوم نیز شوک منفی بسیار جدی بر بخشهای کلیدی اقتصاد نظیر خودروسازی، نفت و گاز و پتروشیمی است که در حال حاضر نیز با رشد منفی مواجه هستند که اثرات منفی این بخشها بر سایر بخشهای اقتصاد نیز سرریز کرده است.
در مجموع این تنشها برای هیچکدام از دو کشور بردی به ارمغان نخواهد آورد و اگر هم چنین باشد، این منفعت بسیار کوتاهمدت خواهد بود. اما اگر این تنش به درگیری تبدیل شود مطمئناً هزینههای بسیار سنگینی بر دوش دولتها خواهد گذاشت.
اقتصاد جهانی تا چه حد تحت تاثیر قرار خواهد گرفت؟
آمارهای موجود از سال ۱۹۷۱ تا به امروز نشان میدهد که برخوردهای منطقهای اینچنینی که امکان گسترش آن به بقیه مناطق جهان بسیار اندک است، اثر کوچکی نیز بر اقتصاد جهانی خواهند گذاشت. اما تاثیری که این اتفاقات میتواند داشته باشد ایجاد نوسانات بزرگ روی چند کالای اساسی سرمایهای نظیر طلا، دلار و… خواهد بود. که این موضوع نیز بیشتر جنبه روانی خواهد داشت. در نتیجه میتوان اینگونه گفت که تشدید این تنشها در درجه اول بر اقتصاد ایران اثر منفی خواهد گذاشت و انتظار میرود اقتصادهای منطقه نظیر عربستان، امارات، کویت و عراق نیز اثرات منفی بزرگی را متحمل شوند.
اگر تنگه هرمز ناامن شود، تبعات آن برای اقتصادهای نفتی دنیا چه خواهد بود؟
کشورهایی که بیشترین اثر منفی را از ناامنی تنگه هرمز میگیرند، کشورهای دارای منابع و ذخایر نفت و گاز هستند. این کشورها مجبور خواهند شد که فروش نفت خود را در کوتاهمدت افزایش داده و پساندازهای ارزی خود را مصرف کنند که تبعات آن ورود کشورهای منطقه به دوره رشد منفی اقتصادی، اشتغال و سرمایهگذاری خواهد بود و شکوفایی اقتصادی حوزه خلیجفارس دستکم برای مدتی با نوسانات زیاد مواجه خواهد شد.
به طور کلی ناامنی تنگه هرمز، بر اقتصادهای نفتی منطقه اثر منفی و بر اقتصادهای نفتی خارج از منطقه اثری مثبت خواهد داشت. در راس این کشورها شاهد آن خواهیم بود که این موضوع اثری مثبت بر بازاریابی نفتی کشورهایی نظیر ونزوئلا، روسیه و الجزایر بگذارد. از آنجا که اقتصادهای بزرگ دنیا (به جز هند و چین) وابستگی خود را به نفت به شدت کاهش دادهاند، بنابراین نمیتوان متصور بود که چنین رخدادی همانند جنگهای گذشته نظیر جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی که موجب چهار برابر شدن قیمت نفت شد، تاثیر شگرفی بر بازارهای جهانی بگذارد. بدون شک اگر این تهدیدها به برخورد نظامی تبدیل شود رشد اقتصاد جهانی با کاهش مواجه خواهد شد اما این افت بسیار کوچک خواهد بود.
آیا میتوان گفت این تهدیدها و اقدامات متقابل در واقع به نوعی محک زدن قدرت نظامی و منطقهای حریف است؟
تحلیلگران نظامی معتقدند، این تهدیدها، تهدیدهایی توخالی نیستند که این موضوع با توجه به تمرکز ادوات نظامی آمریکا در منطقه، مشهود است. از سوی دیگر فرستادن نیروهای ویژه بریتانیا به منطقه نیز این تحلیلها را کمی جدیتر میکند. با وجود این تحلیلها، به نظر میرسد گزینه آمریکا همچنان مذاکره است. که در این مسیر دو گزینه پیش رو دارد، گفتوگو بدون هیچگونه پیششرطی از سوی طرفین و گزینه دوم افزایش فشار اقتصادی از سوی آمریکا و دشوار کردن تنفس اقتصادی ایران و تبدیل کردن اقتصاد کشور به یک اقتصاد نیمهجنگی. شرایطی که تولید در کشور دچار مشکل شده و حل کردن بحرانهای اقتصادی بسیار مشکل میشود. چیزی که در مورد عراق نیز شاهد آن بودیم که اقتصاد به طور تدریجی وارد بحران باتلاقی شود. بحرانی که در آن به صورت هفتگی و ماهانه نیازهای جامعه فراهم میشود و فرصتی برای باقی موارد نظیر سرمایهگذاریهای زیرساختی نخواهد بود. بدون شک در چنین شرایطی اقتصاد به قهقرا خواهد رفت. البته بعید به نظر میرسد چنین پیشنهادی از سوی ایران مورد پذیرش قرار بگیرد.
در خبرها آمده است، اروپا دور جدیدی از دیپلماسی را مجدداً فعال کرده است، آیا این بدان معناست که خطر تبدیل ناامنی و تنش به درگیری واقعی برای اقتصاد اروپا نگرانکننده خواهد بود؟
اگر اروپا را جدیترین خواهان عدم وقوع جنگ در منطقه ندانیم، بدون شک یکی از عناصر جدی کشیده نشدن ایران به درگیری در منطقه است. این موضوع دلایل مختلفی دارد. نخست اینکه اتحادیه اروپا همواره به عنوان میزبان اول و ناخواسته مهاجران و پناهجویان کشورهای جنگزده بوده که هزینههای اجتماعی بسیاری را به کشورهای اروپایی تحمیل کرده است. دوم اینکه، منطقه ایران، عراق و ترکیه از اهمیت اقتصادی، انرژی و راهبردی بسیاری برای اروپا برخوردار است و در صورت وقوع جنگ در این منطقه، برنده اصلی این جنگ روسیه خواهد بود که بازارهای گاز و نفت اروپا را به چنگ خواهد آورد. در نتیجه اگر عربستان و ایران و عراق نتوانند از طریق دریا به اروپا گاز منتقل کنند، شرکتهای روسی برنده بزرگ لقب خواهند گرفت. دلیل سوم هم این است که اروپا این امید را داشت که ایران به عنوان شریک و کارگاه صنعتی شرکتهای اروپایی برای بقیه آسیا تبدیل شود (همانند کاری که کره برای ژاپن و آمریکا انجام داد و پس از مدتی اقتصادشان به قدری شکوفا شد که به رقیب آنها تبدیل شد) اگرچه از تمایل اروپا به این موضوع کاسته شده اما به هر حال این پتانسیل همچنان وجود دارد.
پس از ساقط شدن پهپاد آمریکایی نیز، برخی از هواپیماییها مسیر حرکت خود را تغییر دادند، این موضوع چه اثری بر حملونقل مسافری دنیا خواهد گذاشت؟
تغییر مسیر بسیاری از شرکتهای هواپیمایی مهم را به نوعی میتوان ابزاری برای سنجش ریسک در منطقه دانست. وقتی این موضوع را کنار افزایش بیمه نفتکشها و کشتیهای بازرگانی دیگر در نظر بگیریم متوجه میشویم که ایران و خلیجفارس در حال تبدیل شدن به یک منطقه پرهزینه برای کار بازرگانی تبدیل هستند. این موضوع از این جهت نگرانکننده است که اگر مسیر خطوط هوایی به طور کامل تغییر پیدا کند حتی با ثبات منطقه سرعت بازگشت به مسیرهای قبلی بسیار کند خواهد بود و از سوی دیگر هماهنگی چند شرکت هواپیمایی نشان میدهد که این تصمیم، تصمیم لحظهای نبود. متاسفانه این شاخصها نشان میدهد که جهان بیرون نسبت به منطقه خلیجفارس چشمانداز مثبتی از نظر بحران ندارد.
از سوی دیگر ناامنی در منطقه و بهخصوص تنگه هرمز، چه تاثیری بر ترانزیت دریایی خواهد گذاشت؟
طبیعتاً تنگه هرمز یکی از مهمترین گذرگاههای دریایی آسیا و جهان به حساب میآید و اینکه شاهد ناامنی در این منطقه باشیم، هزینه کوتاهمدتی برای ما و دیگر کشورهای منطقه خواهد داشت و آن افزایش هزینه بازرگانی کالاهای مورد نیاز خواهد بود. از اینرو رفاه مصرفکنندگان در این راستا روندی نزولی در پیش خواهد گرفت. اثر مهمتری که این موضوع بر ایران خواهد گذاشت، این است که به جایی خواهیم رسید که باید برای صادرات و واردات از طریق بنادر خلیجفارس به دنبال جایگزین باشیم که خارج از منطقه خلیجفارس باشد یا اینکه بنادری که در شرق تنگه هرمز و در دریای عمان داشته باشد که این موضوع در درجه اول بر ایران و عراق و در مرحله دوم بر کویت و عربستان تاثیر منفی شدیدی خواهد گذاشت. به نظر من اگر چنین شرایطی محقق شود، همه بازیگران منطقه در حوزه خلیجفارس بازنده خواهند بود و خلیجفارس از نظر اقتصادی به برکهای تبدیل خواهد شد که در بهترین حالت پتانسیل رشد اقتصادی کشورهای منطقه را حداقل تا ۳۰ درصد کاهش خواهد داد.
چه اقتصادهایی از بالا گرفتن این تنشها سود خواهند برد؟
به نظر من تمام اقتصادهای حوزه خلیجفارس، عراق و ایران در شمال و عربستان، امارات، عمان و بحرین در جنوب از این موضوع ضرر خواهند کرد. اگرچه میزان اثرات منفی برای هرکدام از این کشورها متغیر خواهد بود. در حال حاضر به دلیل تحریمها و اینکه یکی از دو طرف تنش ایران است، اثر آن بر ایران بیشتر از همه خواهد بود. در صورت بسته شدن یا بلااستفاده ماندن تنگه هرمز، تمامی این کشورها زیان خواهند دید. از آنجا که تمامی این کشورها برای بقای خود به تجارت نیاز دارند باید دید که کدام کشور میتواند از راهی غیر از مسیر خلیجفارس نیازهای این ضرردیدگان را تامین کند. ترکیه به دلیل داشتن مرز خاکی مشترک با ایران و عراق از یکسو و کشورهای خارج از خلیجفارس (واقع در شرق تنگه هرمز) نظیر عمان بیشترین منفعت را خواهند برد.
از نظر بازار نفت و گاز نیز بزرگترین برنده این تنش روسیه خواهد بود. چراکه این کشور میتواند با هزینه نزدیک به صفر نفت ما را در اروپا و کشورهای دیگر جایگزین کند و از سوی دیگر مشتریهای اروپایی گاز ایران را نیز از آن خود کند. البته از نظر من، کشورهای همسایه دریای خزر نیز یکی دیگر از برندگان این تنش خواهند بود. با توجه به ناامن شدن خلیجفارس نگاه کشورهای نفتی غرب، روسیه و چین بیشتر بر حوزههای توسعهنیافته انرژی دریای خزر معطوف خواهد شد و این در حالی است که ما در این مدت نتوانستهایم از پتانسیلهایی که در دریای خزر وجود دارد استفاده کنیم. اقتصادهایی نظیر جمهوری آذربایجان به دلیل پیشرو بودن در جذب سرمایهگذاری خارجی به یکی از بزرگترین منتفعان تبدیل خواهد شد.
به نظر شما چشمانداز اقتصادی ایران با توجه به تنشهای اخیر به چه سمت خواهد رفت؟
شاید پاسخ اشتباه به این پرسش کار سختی باشد. چشمانداز ایران از نظر رشد اقتصادی و سرمایهگذاری منفی خواهد بود. اگر این تنشها بالا رود و به یک برخورد نظامی تبدیل نشود، بیکاری افزایش خواهد یافت و اگر به برخورد نظامی منتهی شود، با افزایش بیسابقه بیکاری مواجه خواهیم شد. این در حالی است که در حال حاضر ما ذخایر ارزیای را که در زمان جنگ با عراق داشتیم، نداریم. به همین دلیل توان مالی و اقتصادی ایران پایینتر خواهد بود. از نظر من، اگر چنین تنشی در منطقه پابرجا بماند، تا زمانی که این تنش به صورت کارشناسانه و همهجانبه مدیریت و حل و فصل نشود، رشد اقتصادی کشور در بهترین سناریو زیر یک درصد خواهد بود. چراکه میزان فروش نفت ایران به شدت کاهش یافته، منابع پتروشیمی ایران بلوکه شده و سرمایهگذاران خارجی تقریباً از ایران خارج خواهند شد.
در مجموع تصور من این است که همانند دیگر کشورهایی که در دورهای با تنش دستوپنجه نرم کردهاند با دوره جدیدی از کاهش ارزش ریال مواجه خواهیم بود و همراه با آن شاهد افزایش تورم و بیکاری (رکود تورمی) خواهیم بود. در نهایت، انتظار میرود شاهد افزایش خروج سرمایه و پساندازهای مردمی از ایران باشیم. چیزی که اخیراً شاهد افزایش چنین موضوعی بودهایم که این موضوع نشاندهنده کمبود منابع سرمایهگذاری در کشور است.
هفته نامه اقتصادی تجارت فردا