محمد کوراوند
در هفتاد و چهارمین سالگرد ترور احمد کسروی
در خاطرات آیت الله مستجابی چنین آمده است:
« در نجف حین تحصیل با نواب صفوی آشنا شده بودم. با سید مجتبی نواب صفوی قرار گذاشتیم که بیاییم تهران با احمد کسروی و چند تا از علمایی که بعد از مشروطه منحرف شده بودند بحث و مناظره کنیم. آمدیم ایران با آشیخ باقر کمرهای بحث کردیم. اطراف این شیخ را کمونیستها گرفته بودند. بعد از چند روز بحث قانع شد. دیگران هم به همین منوال، خیلی زود راه افتادند اما کسروی نه. روزی که برای بحث رفتیم سراغ کسروی هر سه نفر ما را یک لقمه کرد. آدم کارکرده و بسیار باسوادی بود. وکیل هم بود. با همه آن حرارتی که نواب صفوی و ما داشتیم، ما را یک لقمه کرد. یاران نواب چند تا جلسه دیگر هم گرفتند و بعد دیدند فایده ندارد و حریفش نمی شوند. بالاخره رفتند و او را کشتند. بار اول که نواب اقدام کرد کسروی کشته نشد. بار دوم سید حسین امامی کار را تمام کرد. در راهروی دادگستری۲۴ضربه چاقو بهش زد و البته چند تایی هم گلوله»
این چند خط بخش تلخی از تاریخ عبرت آموز معاصر ماست که نشان می دهد ما چه راه سختی از اعماق تصلب تا به امروز پیموده ایم.
اما تلخ تر از عمل ترور که توسط چند متعصب خشونت طلب رخ داد واکنش جامعه و رفتار خواص پس از قتل کسروی بود.
فردای واقعه برخی علمای معروف نجف به تهران تلگراف زدند و خواستار آزادی فوری عاملان ترور شدند. کاشانی و دیگر حامیان معنوی فداییان اعلامیه پخش کردند که درصورت محاکمه ضاربین دست به اقدامات جدی و اساسی خواهند زد.
دادگستری(بعنوان نماینده دستگاه سلطنت) علاوه بر اینکه راپورت زمان و مکان دادگاه کسروی را به فداییان داده بود، هیچ محافظتی از کسروی نکرد. چندی پس از ترور هم تحت فشار علما طی یک دادگاه نمایشی حکم به برائت فدائیان داده شد و برادران امامی آزاد شدند.
بازاریان ثروتمند علاوه بر اینکه وثیقه کلانی برای آزادی قاتلین مهیا کردند در خیابان نقل و شیرینی پخش کردند و گوسفند سر بریدند. بخشی از عوام و طبقات سنتی هم تعداد زیادی سند برای آزادی برادران امامی به دادگستری بردند.
اما تاسف بارتر از همه واکنش روشنفکران بود!
جز اندک مقالههایی در روزنامههای چپگرا، قتل کسروی با سکوت محض رسانهها ، سکولارهای روشنفکر و نواندیشان مذهبی و حتی ملی گرایان مواجه شد.حتی با فرض انتقاد به برخی مواضع تند کسروی اما قتل یک پژوهشگر ، زبان شناس و مورخ ملی گرا و اندیشمند منتقد نظام فکری- فرهنگی معیوب ایران( و نه صرفا نظام مذهبی) که اتفاقا معتقد به زدودن بددینی ها بود در سالهایی که بانگ مشروطه خواهی، حکومت قانون و نوگرایی ملی-مذهبی در هر محفل روشنفکری بلند بود نمی توانست بدون تاوان باشد.
تاوان این سکوت و همراهی را روشنفکری و کل جامعه ایران بعدها با ضرباتی که از واپس گرایان خورد به سختی پرداخت کرد. برای جامعه ایران نیز سکوت در برابر حذف روشنفکران به رویه ای مرسوم بدل گشت و روشنگری به خاموشی گرایید.
پی نوشت کم ارتباط!
همه ی ما از این حجم بلا و فاجعه که امسال بر این ملک و ملت رفت بهت زده ایم. به واقع این همه مصیبت که بر سر ایران رفت بر سر جهان نرفت!
ما چه گناه بزرگی کرده ایم؟ ما چه حق عظیمی را ناحق کرده ایم؟ در پیشگاه تاریخ کدام وقت سوی حقیقت ایستاده ایم؟
” ما ایرانیان با جهل خویش چه بر سر خویشتن آورده ایم”
“اگر ما میخواهیم بیماریهای ایران را به شیوهای سیاستمدارانه درمان کنیم، میبایست بر منبع ناخوشی- یعنی تودهها- تمرکز کنیم. باید مردم را از اندیشههای فاسد رهایی بخشید و در آنان عشق به کشور را القاء کرد، و غریزه پیشرفت اجتماعی را در آنها برانگیخت، به آنها آموزاند که برای اهداف جمعی از خود گذشتگی کنند و آنان را در قالب شعور ملی متحد ساخت.”
احمد کسروی