در سفر نوروزی با مردمانِ ساکن حاشیه مرکزی کویر ایران به گفتوگو نشستم. عموم آنها به طرز بیسابقهای از شرایط زندگی خود و وضعیت کشور ناراضی بودند. حرفهای من در مقابل اظهارنظرهای تند آنها واقعا «محافظهکارانه» به حساب میآمد. بسیاری از آنان نسبت به آینده کشور، سخت بدبین و نومید بودند و شماری از مردم عادی و غیرسیاسی هم که به «حسن نیت» سید ابراهیم رییسی برای حل معضلات کشور باور داشتند، تنها امیدشان به احیای برجام بود. در نگاه بسیاری از مردم، احیای برجام فقط توافقی برای فروش نفت و لغو تحریمهای اقتصادی نیست، بلکه نشانه و نمادی از رویکرد تازهای در اداره کشور است؛ رویکردی که امیدوارند همراه با تمرکز بر امر توسعه همهجانبه و حل مشکلات واقعی جامعه و فاصله گرفتن از جنجالهای پوچ و منفصل از زندگی آنها باشد. از این رو، تاخیر در امضای توافقنامه جدید برجام، افراد زیادی را کلافه و عصبی کرده است و برخی از آنها میپرسند: پس این «نزدیک بودن توافق» چه زمانی است که به سر نمیرسد؟ در واقع، فراز و فرودهای روند مذاکرات و بیم و امیدها و سرد و گرم شدنهای متناوبِ ناشی از آن، بخشی از جامعه را نسبت به امضای توافق بیحس و بیتفاوت کرده است. بر خلاف نظر پارهای از محافل رسانهای و رسمی، این بیتفاوتی به معنای پذیرش ادعای عدم پیوند وضعیت اقتصادی کشور با امضای برجام نیست، بلکه به معنای نومیدی از بهبود وضعیت جامعه است.
به نظرم مذاکرات برجام بدون هر گونه دلیل موجهی، در روندی فرسایشی گرفتار افتاده و از این جهت احیای توافق با تاخیر زیادی روبرو شده است. تاخیر در امضای برجام به سود دشمنان این توافق است و حتی میتواند اصل آن را به مخاطره بیندازد.
احزاب راستگرای اسراییل که با احیای برجام سر ناسازگاری و خصومت دارند، در حال گفتوگو با غربیها و کشورهای عرب منطقهاند تا آنها را متقاعد کنند که احیای توافق، صرفا به نفع جمهوری اسلامی است و در عین حال، عدم احیای آن، به دیگر کشورها ضرر و زیانی وارد نخواهد کرد.
در تحولی همراستا با این ماجرا، نوعی همگرایی بین تمام کشورهای منطقه به استثنای ایران، در حال بروز و ظهور است چنانکه گویی قرار است شکافهای سیاسی بین کشورهای خاورمیانه به نحوی ترمیم شود و در عوض، بین ایران و تمام آن کشورها وضعیتی دو قطبی پدید آید.
در همین زمینه، ترکیه به سرعت در حال بهبود روابط خود با اسراییل از یک سو و عربستان و امارات متحده عربی و حتی مصر از سوی دیگر است. قطر هم از مدتها پیش به اختلافات اصلی خود با عربستان و دیگر اعضای شورای همکاری خلیج فارس پایان داده و با اسراییل نیز روابط اسرارآمیزش را حفظ کرده است.
از طرفی اسراییلیها بهطور مرتب با سران عرب در تماسند و جلسات دو جانبه و چند جانبهای با آنها برگزار میکنند که مهمترین دستور کارشان نیز چگونگی مقابله با «مساله ایران» است. اجلاس نقب با حضور وزیران خارجه اسراییل و امریکا و مصر و مغرب و بحرین و امارات نمونهای از این همگرایی و همکاری فزاینده منطقهای است که باید زنگهای خطر را برای ایران به صدا در آورد.
اگر در روند کنونی تغییری پدید نیاید، جمهوری اسلامی به زودی خود را در مقابل جبهه وسیعی از کشورهای منطقه خواهد یافت که عمده هدفشان همکاری امنیتی و نظامی و اقتصادی به منظور تحت فشار گذاشتن بیسابقه ایران است.
واقعیت شگفتانگیز در این میان این است که تاکنون دولت جو بایدن با ایجاد چنین صف متحدی در برابر ایران، همراه نشده است و این دولت، همچنان امیدوار است که با احیای برجام، مسیر تحولات آینده به رویارویی با ایران ختم نشود. از همین رو، دولت بایدن تحت فشار علنی و مخفی راستگرایان اسراییلی و حامیان آنها در حزب جمهوریخواه امریکا قرار گرفته و حتی حضور آنتونی بلینکن وزیر خارجه دولت بایدن در اجلاس نقب، به عنوان امری منفی و اقدامی بازدارنده در برابر اتحاد اسراییل و کشورهای عرب علیه ایران از سوی تندروهای اسراییلی مورد نکوهش قرار گرفته است.
همه اینها در حالی است که نوک پیکان حملات سیاسی در داخل ایران به سوی دولت بایدن هدفگیری میشود!
به نظرم مسوولان ایرانی در فهم جهتگیری تحولات منطقه دچار سوءتفاهم شدهاند و در حال از دست دادن فرصتِ محدودِ پیش رو هستند.
بنابراین لازم است دستگاههای تصمیمگیرنده، ارزیابی و محاسبه تازهای از آرایش و جهتگیریهای تازه منطقهای به عمل آورند. ارزیابی خارج از ملاحظات دستوپاگیر در محافل رسمی ایران اما نشان میدهد که تاخیر و تعلل و تردید در امضای سریع برجام به مثابه از دست دادن فرصتی تاریخی است و از دست دادن این فرصت نیز بدون تردید پشیمانی تاریخی به بار خواهد آورد. پس لازم است تصمیمگیران کشور، خود را از ملاحظات صوری و قید و بندهای آزاردهنده بر سر برجام رها کنند که از قدیم گفتهاند؛ در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست!
اعتماد