یکی از تأسف آور ترین صحنه هایی که روز و شب در این اپوزیسیون شاهدش هستیم، تکرار مضامین تبلیغاتی آمریکایی اسرائیلی است از زبان مدعیان مبارزه با رژیم اسلامی. نمونه ها یکی و دو تا نیست و در عمل هر موج تبلیغی که راه میافتد و به طور مرتب و با فواصل کوتاه هم راه میافتد، فرصتی است برای دیدن اینکه چگونه انواع رسانه ها پر میشود از اظهار نظر هایی که از موضع دانش و کارشناسی ابراز میشود و در حقیقت پژواک مضامینی است که آتش توپخانۀ سنگین تبلیغاتی، به میدان سرازیر کرده. تا بیاید و نظرات تصفیه شود و شکلی بگیرد، چند روز یا یک هفته ای طول میکشد و همین برای مبلغان این یاوه ها کافیست، میروند سراغ یاوۀ بعدی و همینطور تا بعد. اصلاً خاصیت آتش تبلیغات سنگین، نابودی حریف نیست که نمیتواند، منفعل کردن اوست، اینکه فرصت نکند از سنگرش سر بیرون کند، تا نوبت موج بعدی برسد. توقع این است که اشخاصی که خود را کاردان جلوه میدهند و کارآزموده معرفی میکنند، تحت تأثیر این آتش قرار نگیرند و بتوانند دیگران را درست راهنمایی کنند. ولی کار برعکس شده و بسا اوقات، همینها هستند که نقش تقویت کنندۀ اراجیف را بر عهده میگیرند ـ گندیدن نمک.
مسئلۀ تسلیحات نظام اسلامی، یکی از این موارد است و بی اعتنایی به اهمیت و حساسیت کار، خطری جدی را متوجه کل کشور میکند و نه فقط گوینده و چهار تا آدم دور و برش. این اواخر، دو نمونه از این مسئله برای ما پیش آمده، اولی اتم که به افتضاح ختم شد و دیگری موشک که اگر جلویش گرفته نشود به همانجا خواهد کشید، با نتایجی بسیار مصیبت بار تر.
داستان اتم
داستان اتم که چند سال ایرانیان را به خود مشغول نمود، یکی از گسترده ترین هوچی بازیهای تبلیغاتی بود که دوران اخیر به خود دیده است. اول از همه امری را که هیچ منع قانونی نداشت، ممنوع جلوه دادند. امتناع از ساختن سلاح اتمی، به طور داوطلبانه از سوی امضأ کنندگان پیمان منع اشاعه، تعهد شده و هر کشوری هم مجاز است، هر موقع که بخواهد از پیمان خارج شود. با کمال وقاحت، طوری رفتار کردند که گویی هیچکس، هیچ حق اتمی ندارد، مگر از طرف آژانس بین المللی به او اعطأ شود! بعد خودشان انواع اتهام را بدون هیچ دلیل و مدرک به طرف مقابل زدند و اثبات نادرستی آنرا بر عهدۀ خود او گذاشتند! یعنی اصل را بر گناهکار بودن قرار دادند و گفتند بیا ثابت کن نیستم! این هم از نوآوری! سوراخ کار را هم با عربده جویی پر کردند. بعد انگیزه هایی به کلی غیر منطقی به زمامداران ایران نسبت دادند و گفتند چون ایدئولوژی دارند در قبال سلاح اتمی غیر عقلانی رفتار خواهند کرد! در صورتی که شوروی هم داشت ، چین هم داشت و… و نکرد. آخر هم قراردادی قلابی امضأ کردند و وقتی طرف ایرانی به تعهداتش عمل نمود، بدون اجرای ذره ای از تعهدات خودشان، به حمله ادامه دادند و مملکت و کل ملت ایران را از هزار بابت و در مواردی که هیچ ارتباطی به انواع قطعنامه ها و قرارداد ها نداشت، زیر فشار گذاشتند که تا امروز روز هم ادامه دارد.
از سوی جمهوری اسلامی، اصلاح طلبان، از پدرخوانده به پایین همراه بودند با حریف و در نهایت هم برجامشان را به ملت ایران ارمغان کردند. جنبش سبز هم به نوبۀ خود، با شعار های رقیقش در سیاست داخلی و شعار های رادیکالش در سیاست خارجی، مهم ترین پیامدی که داشت و چنانکه باید در سیاست خارجی هم داشت، شکستن تصویر یگانگی مردم ایران بر سر اتم بود که راه را برای تحریمهای سنگین باز کرد. این هم از خدمات گروه اخیر.
در مقابل فشار خارجی، ندانم کاری یک دسته و وطنفروشی یک دستۀ دیگر زعمای جمهوری اسلامی، کار را به اینجا رساند که هست. ولی فراموش نکنیم که قبول تبلیغات یاوۀ طرف مقابل از سوی ایرانیان و بخصوص مدعیان مخالفت، در پیدا شدن این وضعیت نقش عمده داشت. گروهی هم البته به نان و آب رسیدند.
نوبت موشک
حال عین همان سناریوی مسخره را در مورد موشک برایمان به اجرا گذاشته اند و باز هم عده ای دوره افتاده اند و درست همان یاوه های تبلیغاتی غرب را در مورد این داستان تکرار میکنند، بی توجه به پیامدهای وحشتناکی که کارشان میتواند داشته باشد.
توجه داشته باشیم که داستان بازدارندگی اتمی هیچگاه در ایران به مرحلۀ عمل نرسید. یعنی سلاحی تولید نشد که از دست دادنش، بتواند مایۀ ضعف کشور بشود. آنچه نقد از دست رفت، رسیدن به مرحلۀ «آستانه» بود، یعنی اینکه کشوری تمام امکانات ساختن سلاح اتمی را داشته باشد، ولی اقدام به این کار نکند. این درجۀ پایینتری از بازدارندگی است که دیگران را وامیدارد تا از سوق دادن این کشور به سوی ساخت چنین سلاحی، احتراز کنند. با برجام، این بود که از دست رفت و البته هزار چیز دیگر. چون این عقب نشینی اساسی، اسباب هزار زیاده خواهی دیگر را فراهم آورد که هنوز هم آخرش پیدا نیست. اضافه کنم که نفس وجود صنعت اتمی در کشور، مانع میشد تا بحث سلاح های ایران به مرحلۀ پایینتری برسد. یعنی دعوا اگر ادامه هم پیدا میکرد که حتماً میکرد، در همان سطح باقی میماند. آن قدم را که عقب نشستید، نوبت این یکی شد.
در مورد موشک، بازدارندگی نقد است و موجود. اصرار شدید آمریکا و اروپا هم برای خلع سلاح موشکی ایران، به همین دلیل است که میدانند، با وجود قورخانۀ موشکی، حمله به ایران برایشان بسیار گران تمام خواهد شد و نمیتوانند، چنین بهایی را بپذیرند. از دست دادن نیروی موشکی، آخرین حصار محکمی را که از کشور و نه فقط از نظام، محافظت میکند، خواهد شکست. طرف ایرانی خواهد ماند، با اسلحۀ سبک و سنگین کلاسیک و البته بدون نیروی هوایی. داستان روشن است. ابنرا هم یادآوری کنم که ارتش قوی نمیتواند دوام هیچ نظامی را به رغم رضایت مردم کشور تضمین کند. برای شاه نکرد، برای شوروی نکرد، برای اینها هم نخواهد کرد.
ایران باید بماند
وقتی سیاست طرف مقابل شما روشن باشد که روشن هست و عبارت است از کلنگی کردن خاورمیانه و گشودن راه زورگویی و توسعه از سوی اسرائیل، باید با در نظر گرفتن آن، اتخاذ موضع کرد. همدلی نشان دادن با این سیاست، فقط به این خاطر که کشورهای دمکراتیک و البته چند کشور کاملاً غیر دمکراتیک، چنین میخواهند، کار درستی که نیست، هیچ، مصداق بارز نادانی است. مثل همه حرف زدن، آسان است و معمولاً نشان کاهلی. منطقی اگر در کار است، باید از عهدۀ توجیه این حرفهای بربیاید و ما تا به حال منطقی نشنیده ایم که بتواند خلع سلاح یکجانبۀ ایران را، آنهم در شرایط فعلی که هزار دشمنی متوجه کشور است، توجیه نماید.
نکتۀ اصلی این است که امکان حمله، به نسبت آسان شدنش افزایش می یابد، نه با سخت شدن کار. حرف باید به اندازۀ کافی بدیهی بنماید، ولی گویا نیست. در حالتی که قصد تعرض از طرف مقابل، نه تنها پنهان نیست که هر روز هم با هزار وسیله در بوق دمیده میشود، صحبت از خلع سلاح یکطرفه، در حکم جنون است. ولی متأسفانه شاهدیم که کم نیست تعداد مبلغانش. خواستار خلع سلاح یک کشور شدن، اولین کاریست که به نظر مهاجم میرسد و تهدید برای خلع سلاح، اولین وسیله است برای این کار. اینرا ندیدن و نفهمیدن از سوی کسی که مدعی کار سیاسی است، نماد جهل مطلق است و بس.
اینکه با قیافۀ حق به جانب میگویند: ما از موشکهای ایران نگرانیم، معنایش این نیست که نگرانند که یکهو رژیم اینها را بی هوا به سر بقیه بزند. جمهوری اسلامی نقداً برنامه ندارد که به جایی حمله کند. اگر هم بکند، همۀ این نگرانان، بدون استثنأ، توان بیشتری دارند و برای پاسخگویی مشکلی نخواهند داشت. نگرانی از این است که چرا ما که میخواهیم به او حمله کنیم، موشک دارد که به ما بزند. نگرانی از تسلیحات ایران، فقط از سوی کشورهایی معنی دارد که قصد سوئی داشته باشند. چرا ایرانیان از وجود زرادخانۀ اتمی چین نگرانی ندارند و آمریکایی ها دارند. برای اینکه آنها قصد بدی ندارند ولی این یکی ها دارند ـ همین. خلاصه اینکه عبارت دیپلماتیک «نگرانی» یعنی این، نه بیش و نه کم. همینطور بی فکر اینها را تکرار کردن و صحبت از ماجراجویی موشکی کردن، به سیاق ماجراجویی اتمی که پایه نداشت و به همین ترتیب در دهانها انداختند، میتواند پیامدهای فاجعه باری برای مملکت داشته باشد.
توجه داشته باشیم: مشکل اصلی ما، سیاسی است، ولی سیاست داخلی، نه خارجی. سیاست داخلی، یعنی ترتیب تقسیم و اعمال قدرت در بین ایرانیان است که مشکل اصلی ماست. باقی تابع این است و باید ترتیب اهمیت مسائل را به همین گونه تعیین نمود. وقتی این دو با هم مماس میشود، باید دید دقیقی داشت که خط فاصل را تشخیص دهد و بخصوص از برتری دادن سیاست خارجی بر سیاست داخلی پرهیز کند. آنهم با تکرار سخن بدخواهان. زندگی مردم ایران در ایران میگذرد، نه در سازمان ملل. موقعی که از بیرن با دشمنانی سر و کار داریم که در منطقه دیده ایم که به هیچکس ابقأ نمیکنند و در داخل هم چهل سال است با نظام فاسدی درگیریم که با ملت ایران مثل ملت مغلوب رفتار کرده، راه حل، پیوستن یکدله به هیچکدام اینها نیست، حفظ خط منافع ملی است و این کار مستلزم قوۀ تشخیص. اگر ندارید، مثل کسی هستید که چشمش درست نمیبیند و اصرار دارد که رانندگی بکند. صلاحیت داشتن گواهینامه ندارید و پافشاری تان بیجاست.
باختر امروز