در جمهوری اسلامی، “مردم” یعنی موافقان نظام/ فرزانه بذرپور، تحلیلگر سیاسی
اعتراضات در ایران به سومین روز خود رسیده و بنابر برآوردهای امنیتی، میزان گستردگی تجمعات، تعداد کشته ها و حجم تخریب ها از سال ۹۶ بیشتر بوده است. مردم به سیاست های اقتصادی دولت معترضند اما فقط دولت را مقصر فقر و گرانی نمیدانند بلکه در شعارها گاهی کلیت نظام و رهبری را نیز هدف میگیرند. با این حال جمهوری اسلامی حاضر نیست صدای اعتراض مردم را بشنود و با “اشرار و اراذل” خواندن بخشی از معترضان و جداسازی مردم موافق و مخالف نظام، اقدام به سرکوب میکند.
در گفتار مقامات جمهوری اسلامی، واژه “مردم” بسیار استفاده میشود ولی “مردم” در تعریف حکومت یعنی موافقان نظام. دستگاه فکری جمهوری اسلامی اساسا مخالفان نظام را “مردم” خطاب نمیکند بلکه با تعابیری چون “معاند، مزدور، بدخواه داخلی، خس و خاشاک و اشرار” سعی دارد افکار عمومی را برای سرکوب و برخورد با معترضان آماده و قانع سازد.
به نظر میرسد اکنون با فصل الخطاب رهبری و به دنبال واریز یارانه های نقدی؛ اگر همچنان ناآرامی ها ادامه یابد، حکومت دست به سرکوب گسترده و خشونت آمیز خواهد زد. از آنجا که نیروی قهریه و سرکوب در انحصار حکومت است، معترضان شانسی برای مقابله و مقاومت ندارند. ضمن اینکه عدم انسجام، فقدان رهبری و برنامه اعتراضی مشخص به علاوه ی قطع اینترنت و راههای ارتباطی موجب فروکش کردن تجمعات در کوتاه مدت خواهد بود.
آقای خامنه ای باید اذعان کند که محاسبه “دشمن”، برای دامن زدن به نارضایتی شهروندان بوسیله تحریم ها و کشاندن جوانان به خیابان ها، درست از آب درآمده است و تحلیل خودش که “دشمن این آرزو را بگور خواهد برد”، نادرستی خود را نشان می دهد
پیامدهای فاجعه بار بودن سیاستهای رهبر ایران/ جواد کوروشی، روزنامه نگار
شورش خود جوش در دو سه روز گذشته علیه افزایش بهای بنزین، با ر دیگر از یک سو شدت نارضایتی های موجود شهروندان از شرایط اقتصادی و معیشتی خود، و از سوی دیگربی برنامگی و ناتوانی نظام جمهوری اسلامی درحل مشکلات جامعه را نشان می دهد.
واقعیت این است که تحریم های اقتصادی آمریکا، بسیار هد فمند و موثر بوده است و کشور را، بیش از هرچیز، در تنگنای شدید پولی قرار داده است. صادرات نفت ایران، آن چنان که رییس جمهوری آمریکا می خواست، به صفر نرسیده است و احتمالا هیچ وقت هم به صفر مطلق نمی رسد، اما به شدت کاهش داشته است و گزارش ها حاکی از رسیدن حجم صادرات نفتی روزانه میان۱۰۰ تا ٣۰۰ هزار بشکه است، که تقریبا یک دهم حجم صادرات پیش از تحریم ها است. در کنار این کاهش شدید صادرات نفت، مشکل دیگری که نظام جمهوری اسلامی با آن روبرو است این است که، حتی انتقال بهای همین مقدارنفت صادراتی به درون کشورهم، به دلیل تحریم های پولی و بانکی بسیار محدوداست.
ظاهرا رهبران جمهوری اسلامی، آن چنان که آقای خامنه ای روز یکشنبه گفت، به این نتیجه رسیده بودند که برای تامین هزینه های جاری دولتی و حکومتی، باید دست به افزایش قیمت بنزین بزنند. حال با توجه به این که نیروهای امنیتی حکومت، مکررا با نظرسنجی ها و مشاهدات خود، نبض جامعه را در دست دارند و از جوشش نارضایتی ها در زیر پوست شهرها آگاهی دارند، جای این پرسش را باز می کند که چرا این افزایش قیمت با قبول خطر ناآرامی های احتمالی در این زمان اعلام شد.
یک پاسخ به این پرسش این می تواند باشد که چون در ساختارحکومتی جمهوری اسلامی و به ویژه در دیدگاه و نگرش شخص رهبر جمهوری اسلامی اعتراض و انتقاد به نظام جایی ندارد و پذیرفته نیست، این افزایش قیمت با محاسبه اعتراض های احتمالی، اجرایی شده است. نشانه هایی که این گمانه زنی را تقویت می کند؛ واکنش سریع و خشونت بار نیروهای حکومتی و آمادگی نهادهای حکومتی برای مختل کردن ارتباطات اینترنتی هستند. یک پاسخ هم این است که شاید حکومت در پی سنجش چگونگی و گسترده گی اعتراض های احتمالی بوده است.
نکاتی که در باره این ناآرامی ها باید مد نظر قرار گیرد این است که این اعتراض ها خود جوش و بدون رهبری است. ستون اصلی اعتراض کنندگان، فضای مجازی و ارتباطات در دسترس، در این فضا است. بنابراین هنگامی که این ارتباطات که در دست حکومت است، قطع شود، اعتراض کنند گان در یک فضای بی خبری قرار می گیرند، که هم آنان را آسیب پذیرتر و هم نگران و مردد می کند. بنابراین اعتراض کنندگان باید در پی دست یابی به سیستم های ارتباطاتی دیگری، حتی سنتی، باشند، تا اهداف نیروهای امنیتی با قطع اینترنت را تا اندازه ای خنثی کنند.
در کناراین برتری فنی حکومت، معترضین در بیش از صد شهر با یک نیروی سرکوب و مجهزرو برو است. به رغم در دسترس نبودن داده های لازم، به نظر می رسد که اقشار متوسط جامعه نه در سال ۹۶ و نه در آبان ۹۸ تمایلی به شرکت و یا حتی حمایت از این اعتراض ها نداشته و ندارند. بسیاری از قشرهای فرودست جامعه هم رغبتی برای یاری معترضان نشان نداده اند. اپوزیسیون هم که عملا ناتوان، به مانند قبل تنها نظاره گر این جنگ نابرابر است.
این اعتراض ها اما یک باردیگر پیامدهای فاجعه بار بودن سیاست های رهبر جمهوری اسلامی را نشان می دهد. سیاستی که با عمده کردن جنبه های میلیتاریسم و “صدور انقلاب اسلامی” به خارج از مرزهای ایران، اقتصاد ایران را به این وضعیت فلاکت بار امروز انداخته است. آقای خامنه ای باید اذعان کند که محاسبه “دشمن”، برای دامن زدن به نارضایتی شهروندان بوسیله تحریم ها و کشاندن جوانان به خیابان ها، درست از آب درآمده است و تحلیل خودش که “دشمن این آرزو را بگور خواهد برد”، نادرستی خود را نشان می دهد.
همزمانی این اعتراضات با ناآرامیهای سراسری در چند کشور دیگر از جمله عراق و لبنان در منطقه و شیلی نیز برای فهم این اعتراضات در بستری جهانی اهمیت ویژهای دارد. نکتۀ مشترک همه این اعتراضات از یک طرف اعتراض به ناکارآمدی حکومتها و فشار اقتصادی بر روی طبقات کمدرآمد جامعه و از سوی دیگر گستردگی و همهگیر بودن آن است
پیوستن طبقه متوسط به تهی دستان/ مهتاب سعادتمندی، پژوهشگر اجتماعی
در دی ماه ۹۶ اعتراضاتی به سیاستهایی اقتصادی دولت روحانی شکل گرفت، اما با بیشتر شدن دامنه آن به سرعت از اعتراض به مشکلات اقتصادی فراتر رفت و طی آن شعارهایی سر داده شد که گاه به مخالفت با کل نظام سیاسی رسید. در سال ۹۶ معترضان بیشتر از شهرهای حاشیه واز طبقه فرودست بودند، اما به نظر میرسد در آبانماه ۹۸ طیف وسیعتری به معترضان ملحق شدهاند، بخشی از طبقه متوسط شهرنشینی که در این دو سال با بیشتر شدن تحریمها و گرانیها، نحیفتر از پیش شده و چشم انداز روشنی از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در این چارچوب سیاسی نمیبینند. آنچه که موجب برخورد خشونتآمیز نیروهای امنیتی و یگانهای ویژه نیروی انتظامی و ترس حکومت میشود، ادامه اعتراضات، هدفمند شدن و پدید آمدن یک جنبش اعتراضی است. در هر دو این اعتراضات، شعارهای مردم، معرف یک گفتمان و یا یک جناح سیاسی مشخص نیست و کل حاکمیت را هدف اعتراض قرار میدهد.
در این بین نظام نشان داد که ظرفیتی برای به رسمیت شناختن هیچ گونه اعتراض مدنی ندارد. تا پیش از این حاکمیت خواسته بود از اعتراضاتی که منشا اقتصادی دارند، سیاستزدایی کند، به این شکل که بیان مشکلات معیشتی و درد نارضایتی مردم، توجیهی برای ناکارآمدی دولت و سو مدیریت برخی “مسئولان” بوده است و نمایش بخشی از آن، بدون آنکه خطری برای مشروعیت نظام باشد، حقی بوده که برای مردم به رسمیت شناخته شده و حتی برای به رونق انداختن تبلیغات انتخاباتی مورد بهرهبرداری قرار میگرفته است. در این فرآیند سیاستزدایی، فساد از امری سیستمی، بدل به امر موردی می شود که متوجه بدنه اجرایی حکومت است و کسانی که به این مشکلات اعتراض می کنند هم تقسیم میشوند به “اشراری” که وابسته به خارجند و آن عده “با بصیرتی” که شعار علیه حاکمیت نمیدهند و نظام را بر حق میدانند و دست به اعتراض نمیزنند.
از روز جمعه، کند کردن و سپس قطع سراسری اینترنت به “دلایل امنیتی” شروع شد که هنوز بعد از گذشت چهار روز برقراری اتصال اینترنت نیز نامشخص است. همزمان نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات درباره برخورد با «اشرار و اغتشاشگران» هشدار دادهاند و به شدت معترضان را سرکوب کردهاند. این بار هم این دوگانه کردن مردم “با بصیرت” با مردم “اشرار” به کار افتاده است. اعتراضها به افزایش قیمت بنزین در حقیقت، در ادامه تلاش مردم برای بازگرداندن امر سیاسی به اعتراضات اقتصادی برای مبارزه با پروپاگاندای حکومتی است که در آن مشکلات و مسایل اقتصادی امری موردی مربوط به این یا آن دولت مسئول است و هیچ ارتباطی با ساختار سیاسی ندارد.
این بار بخشی از طبقه متوسط هم به طبقه فرودست، کارگر و حاشیه پیوسته و در مقابل حاکمیت ایستاده و به نارسایی تمام حاکمیت معترض است. این اعتراض در درجه اول فراتر از یک جناح سیاسی یا حتی دولت را هدف قرار می دهد. در درجه دوم در صدد به هم پیوستن آن دسته از کاستیها و معضلاتی است که مدام توسط حاکمیت از هم جدا فرض میشود. معترضان سعی دارند نشان دهند که مشکلات اقتصادی و معیشتی اتفاقا با نحوه پیشبرد سیاست خارجی، شکل تقسیم قدرت و منابع در داخل و ساختار سیاسی مرتبط است. از این منظر شاید شعارهای معترضان به نظر فاقد یک نظم گفتمانی باشد، اما از سویی نسبت به فرایند سیاست زدایی از اقتصاد و منطق جداسازی حاکمیت آگاه است.
“شوک درمانی” به مثابه راهحل نهایی / مهدی شبانی، روزنامه نگار
“شوک درمانی” در چند سال اخیر کلید واژۀ تلاشهای جمهوری اسلامی برای مدیریت اقتصادی ایران است.
به نظر میرسد پس از سرکوب احزاب، سندیکاهای کارگری، رسانهها، سر به نیست کردن دگراندیشان و دیگر صداهای مخالف، حالا جمهوری اسلامی “راهحل نهایی” را در “شوک درمانی” یافته است.
متخصصین “شوک درمانی” اقتصادی میکوشند تا تمامی آثار جامعهگرایی را از اقتصاد جدا کرده و با سرکوب حداکثری، هرگونه اعتراض جمعی در خیابانها، دانشگاهها و کارخانهها را ناممکن کنند. مهمترین هدف این سیاست نیز بازپس گرفتن آن اندک بخش باقیمانده از امتیازاتی است که در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ که به نام «انقلاب مستضعفین» نامیده میشد، طبقات محروم ایران کسب کرده بودند.
موفقیت پروژۀ افزایش قیمت دلار که با یک شوک ناگهانی به بازار انجام شد، اعتماد به نفس لازم را به حاکمیت داده تا با تصور اندک بودن حجم اعتراضات، با یک شوک ناگهانی مسئله حاملهای انرژی را نیز یک شبه حل و فصل کنند. هرچند این پروژه با اعتراضات سراسری و شدید مردم، به بحرانی جدی برای سردمداران حکومت تبدیل شده است.
همزمانی این اعتراضات با ناآرامیهای سراسری در چند کشور دیگر از جمله عراق و لبنان در منطقه و شیلی نیز برای فهم این اعتراضات در بستری جهانی اهمیت ویژهای دارد. نکتۀ مشترک همه این اعتراضات از یک طرف اعتراض به ناکارآمدی حکومتها و فشار اقتصادی بر روی طبقات کمدرآمد جامعه و از سوی دیگر گستردگی و همهگیر بودن آن است. “مردم” همۀ این کشورها، دیگر صرفا خواستار تغییر یک جریان سیاسی خاص در درون حاکمیت نبوده، بلکه به تمامی خواستار پایان وضع موجود و تغییری بنیادی هستند.
پیوستن ایران به این سلسله اعتراضات را میتوان نشانۀ موجی جدید در سیر تحولات اجتماعی در منطقه دانست. موجی از همبستگی مردمی که علیرغم “مشت آهنین” حکومتها، میتواند صفحه جدیدی را در تاریخ تلاشهای مردمی ایران برای رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی باز کند.
اقتصاد مقاومتی و رونق تولید، با وجود تحریمها یک شوخی تلخ است، حتی به فرض محال اگر همین امروز رهبران ایران خوابنما شوند و از در دوستی با جهان درآیند، باز هم امیدی به بهبود اوضاع در کوتاهمدت نیست.
“مسئولیت جمعی” همه هیئت حاکمه/ فیروزه محمودی، فعال حقوق بشر
در روزهای گذشته، حکومت ایران با یکی از گستردهترین اعتراضهای مردمی در طی سالهای اخیر مواجه شده است. این اعتراضها که به بهانه افزایش قیمت بنزین آغاز شد، خیلی زود به جنبشی اعتراضی در برابر ساختار غیردموکراتیک و ناکارآمد جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد. میتوان گفت که افزایش قیمت بنزین، آتش زیر خاکستر نارضایتیهای عمومی را شعلهور کرده است. گستردهگی اعتراضات نیز غافلگیرکننده بود. ایرانیان معترض در بسیاری از شهرها – به گفته منابع رسمی در بیش از صد شهر- به اعتراضها پیوسته و خیابانها را تسخیر کردهاند.
اهمیت اعتراضهای خیابانی در ایران وقتی بیشتر میشود که تحولات مشابه و همزمان در جهان، از هنگکنگ تا شیلی و از عراق تا لبنان را هم در نظر بگیریم و توجه داشته باشیم که راهحل خیابان هنوز هم مسیری برای تغییر است. خصوصا تحولات پرشتاب در عراق که که یکی از مراکز نفوذ حکومت ایران نیز هست و سختتر شدن کار برای حکومت ایران را نشان میدهد.
اعتراضات ایران، همچون گذشته، گرچه با تجمعهای کاملا مسالمتآمیز و سردادن شعارهای عادی شروع شد، اما به علت برخورد بیرحمانه و خشونتآمیز ماموران حکومتی با مردم، ماهیتی رادیکالتر پیدا کرد. متاسفانه تنها در سه روز اول اعتراضها، چندین نفر نفر کشته و صدها تن زخمی شدهاند. بجز آن، به گفته برخی منابع خبری وابسته به حکومت، تاکنون بیش از هزار نفر از معترضان نیز دستگیر شدهاند. همزمان با برخورد شدید ماموران حکومتی با معترضان، شبکه جهانی اینترنت نیز در ایران از دسترس خارج شده تا فرایند نقض حقوق مردم کامل شود. در این حوادث تلخ، علاوه بر نقض حقوق بدیهی اولیه، چون حق حیات و حق آزادی بیان؛ حق تجمع مسالمتآمیز و حق مخالفت با حکومت و همچنین حق دسترسی آزاد به اطلاعات و حق زندگی با کرامت و دسترسی به درآمد عادلانه مردم نیز نقض شده است.
درباره اتفاقاتی که در ایران جریان دارد، میتوان از زاویههای مختلفی با مساله مواجه شد. هم توجه به چرایی و چگونگی این اعتراضها و ریشههای آن، و هم تلاش برای اطلاعرسانی دقیق درباره ابعاد تأسفانگیز فجایعی که در حال وقوع است، اهمیت دارد. اما بجز آن باید درباره مسئولیت حقوقی مدیران جمهوری اسلامی و «هیأت حاکمه» نیز گفتگوهایی جدی آغاز شود، تا کسانی که به هر نحوی در ساختار حکومت مشارکت دارند، بدانند که در برابر «شیوه حکمرانی» آن هم مسئولند. یک نماینده مجلس یا مثلا وزیر و معاونش یا یک مدیر در استانداری و یا شهردار یک شهرکوچک، که شاید بصورت مستقیم در سرکوب بیرحمانه مردم نقشی نداشته باشند، نباید تصور کنند که از مسئولیت جمعی و اخلاقی مشترک با همکاران خود مبری هستند. کسانی که در ساختار حکومت به مقاماتی دست یافتهاند، باید بیاموزند که اگر در حیطه اختیارات و حوزه اقتدارشان، مسئولیت شخصی دارند، از طرفی دیگر درباره کلیت رفتار حکومت و شیوه حکمرانی آن نیز مسئولیت جمعی خواهند داشت.
شیوه مواجهه هر حکومت با مخالفان و معترضان، حتی اگر این مخالفان در اقلیت باشند، مهمترین آزمونی است که نشان میدهد آیا ساختاری منصفانه و عادلانه برقرار بوده یا اینکه حکومتی ناعادلانه بر پایه زورگویی و بیرحمی حاکم است. آنچه این روزها در ایران جریان دارد، معنایی جز نقض بیرحمانه و خشونتآمیز حقوق معترضان ندارد و همه اعضای حکومت، “مسئولیت جمعی” در برابر آن دارند.
دلیل ناکامی: تکرار ۵۷/ محمد حیدری، روزنامهنگار
هربار که خیزشی در ایران آغاز میشود سه پرسش اصلی طرح میشود. چه شده است؟ چه خواهد شد؟ و چه باید کرد؟ دریغ که در این سالها، پاسخ هر دو پرسش اول تلخ بود و پرسش سوم نیز بیپاسخ ماند.
اول: چه شده است؟ جنبشی ظهور کرده و مقابلش جنایتی در حال وقوع است. روزهای گذشته اخبار هولناکی از کشتار شهروندان در شهرهای مختلف ایران منتشر شد. تجربه ما هر بار خشم از فاجعهای است که در حال وقوع است و شنیدن ناباورانه جنایتهایی که عادی شده و جانهایی که ارزان کردهاند. چند تن دیگر باید کشته شوند تا آرزوی مردم محقق شود؟ گویا که بجز گذشتن از این مسیر خونین، گزینه دیگری ممکن نیست. و عجیب آنکه هرچه عقبتر میرویم، همچنان در هر بزنگاهی و هر نقطه عطفی، چه بسیار خونها است که ریخته شدند.
دوم: چه خواهد شد؟ اینجا امید به آیندهای است که نمیرسد. شورشهای بزرگ امروز در ایران، همچنان پرسش اصلی را در بطن خود دارند و آن اینکه مسیر تحول به کدام سوی است؟ ما در برابر ظهور جنبشها غافلگیر میشویم، و نظریهای معتبر برای فهم آن و پیشبینی آیندهاش نداریم. وقتی فرضیهای برای فهم وضع موجود نباشد، گشودن راهی برای آینده نیز ممکن نیست. برای ساختن نظریهای که وضعیت جنبش خیابانی را به ما توضیح دهد، نیاز داریم که وضعیت پیش از جنبش و پس از آن را نیز توضیح دهد. ما نیاز داریم که وضعیت جامعه را آنگونه که هست و ساختار استبداد دینی را همانگونه که هست، بفهمیم. نیاز داریم که علاوه بر “آرزوها و امیدها” و بیش از “خشمها و کینهها” و فراتر از “نفرینها و آفرینها”، آنچه در جریان است را ببینیم. تنها با ابراز خشم از استبداد دینی و اعلام نفرت از آن، امکان فهماش فراهم نمیشود.
سوم: چه باید کرد؟ هر بار و در هر شورش بزرگی، پاسخ ما به این پرسش معطوف به گذشته میشود و نه “آینده”. میکوشیم که هر رخداد را با الگوی رخداد پیشین بفهمیم و از آنجا که ماجرای امروز مسیر دیگری در پیش میگیرد برای ما غافلگیر کننده میشود. جنبشِ جدیدِ مردم، که با اعتراض به افزایش قیمت بنزین شکل گرفت، در شرایطی ظهور کرد که هم ساختار و توانِ ماشینِ سرکوب نسبت به دهههای قبل متفاوت شده، هم “ایدئولوژی بیایدئولوژی بودن” آن از جنس جنبشهای پیشین نیست و هم اینکه جنبشی بدون رهبری متمرکز است.
شبیهترین نمونه، همان است که دو سال پیش نیز در ابعادی کوچکتر، ایران را به لرزه در آورد و شعار “دیگه تمومه ماجرا” از میان آن برخاست. اما شورش ناتمام سال ۱۳۹۶، نمیتواند الگویی برای امروز باشد، چرا که هر جنبشی برای امیدبخشی و حرکت دادن بدنهاش، نیاز به الگویی دارد که “پیروز” شده باشد. به همین دلیل است که مشارکتکنندگان به دنبال رویای آخرین الگوی موفقی هستند که منجر به عقبنشینی حاکم شده و همین است که ناکامی به دنبال میآورد.
یک جنبش خیابانی در ایران، چه الگوی پیروزمندی، بجز الگوی انقلاب سال ۱۳۵۷ میتواند داشته باشد؟ اما آیا زمان و حتی مکان تغییر نکرده است؟ نه بدنه اعتراضی جنبش خیابانی امروز، نه ایدئولوژی آن و نه رهبری نامتمرکز آن، هیچ شباهتی به الگوی موفق پیشین ندارند و بنابراین مسیر آن نمیتواند با مسیر پیشین یکی شود. شاید به همین دلیل است که همه جنبشهای خیابانی بعد از انقلاب ۱۳۵۷، که به دنبال تکرار آن بودند، ناکام ماندند.
تظاهرکنندگانی که از چیزی نمی ترسند/آزاده پورزند؛ فعال حقوق بشر
تظاهرات سراسری سال ۹۶ برای من و هم نسلان روشنفکر و تحصیل کرده ام تلنگر بزرگی بود. در حالی که هاج و واج به صفحه های موبایل هایمان خیره شده بودیم پیش می آمد که حتی اسم برخی شهرهایی که شلوغ شده بود را تا به حال نشنیده بودیم. جنس شعارها و خواسته های کلان سیاسی و معیشتی تظاهرکنندگان برایمان ناآشنا و همچنین تغییر نسل نیز برایمان محسوس بود. انگار این تظاهرات در تحلیل های گذشته مان که در طی سال ها با وجود همه ناامیدی ها و سرخوردگی ها به آن عادت کرده بودیم نمی گنجید.
این بار ماجرا روایت ما نبود و ما با نگاه و دید آنان که در خیابان ها بودند غریبه بودیم. اغلب فعالان حقوق بشر در حدود دو سالی که از تظاهرات سراسری می گذرد روایت گم شده قشر کارگر و دیدگاه های آنان را که سال ها با انواع تبعیض های نه تنها سیاسی و اقتصادی بلکه فرهنگی و اجتماعی روبرو بوده اند را به حیطه کاری خود راه داده ایم. اما باز همچنان انگار در خواسته های واقعی و تجربه زندگی در جامعه ای به شدت طبقاتی و مرکزگرا تامل نکرده ایم و بدون این که لحظه ای بایستیم و به حرف دل آن ها گوش دهیم چالش های آنان را در چارچوب تحریم ها و فساد اقتصادی و زندانی های تظاهرات سراسری مطرح کرده ایم.
این بار هم تظاهرکنندگان گمنام و نا آشنا برای ما به خیابان ها آمده اند و در فضایی کاملا امنیتی، خشن و در نبود اینترنت روز چهارم را در خیابان ها سپری کرده اند، ما این بار بی خبر و دل نگران تر از هربار به سبک ایام قدیم به تلویزیون ها چشم دوخته ایم و از دیدن شعله های آتش و تصاویر فریاد و ضرب و شتم به شدت هراسان شده ایم. این مردم که هستند که با اعلام بالا رفتن قیمت بنزین به خیابان ها ریخته اند و حتی با وجود خشونت نیروهای پلیس، تهدیدات عالی ترین مقامات و خاموشی سراسری اینترنت که دسترسی به آن یکی از ارکان حقوق بشر امروزیست به خانه برنمی گردند. امروز شاهد سیلی از تظاهرکنندگانی هستیم که از دست دادن چیزی نمی ترسند.
شاید امروز که در خیابان های ایران خون جاریست خوبست کمی تامل کنیم و عهد کنیم که تاریخ کشورمان، تعدد خواسته ها و آرزوهایش را برای آینده آن طور گلچین نکنیم که فقط در راستای داستان خودمان باشید. کمی بیشتر به فریادهای خیابان گوش کنیم و کم تر نسخه از بالا و بیرون برای آن ها بپیچیم. مردم حاضر در خیابان تنها با مقامات جمهوری اسلامی سخن نمی گویند. آن ها با ما که از صفحه تلویزیون دنبالشان می کنیم نیز حرف دارند و از ما هزار و یک انتظار دارند که یکی از آن ها همین گوش دادن به روایت های به حاشیه رفته است.
از انقلاب مستضعفان تا شورش فرودستان/ بهزاد پورصالح، روزنامه نگار
صدها کارشناس اقتصادی و فعال سیاسی و اجتماعی سالهاست هشدار میدهند محرومیت گسترده از امکانات حداقلی، شکاف عمیق طبقاتی، فساد سیستماتیک، تبعیضهای قومی و نژادی، بیعدالتی عمیق قضایی و اقتصادی، سختگیریهای اجتماعی، تحقیر خواست و شیوه زندگی مردم، نبود آزادی سیاسی، بیاثرشدن نهادهای انتخابی و در مجموع پاسخگو نبودن حاکمیت به سرخوردگی و ناامیدی مردم و واکنش طوفانی و خشمگین آنها منجر خواهد شد.
مثل همیشه هیچکس در ساختار تصمیمگیری ایران به این هشدارها توجهی نکرد. چون در سیستمی که به شدت درگیر فساد است، منابع درآمدیش را از دست داده، خصوصیسازیهای بیمحابا توان تولید را از آن گرفته، ارتباط ارگانیکش با جامعه قطع شده، جزیرههای تصمیمگیرش در رقابت با یکدیگر قرار دارند و در نهایت جان انسانها در آن ارزشی ندارد سرکوب خشونتبار اعتراضهای مردمی بسیار سادهتر از حل مشکلات بنیادین کشور است.
اما از طرفی مطالبات مردم هم از آزادیهای سیاسی در یک دهه گذشته به خواستههای اقتصادی تغییر شکل داده است. در تلاش برای بهدست آوردن حق معاش، اعتراض بدون خشونت و راهپیمایی سکوت و مدارا کمتر از یک اعتراض سیاسی میتواند توجه معترضان را به خود جلب کند. از فرانسه تا شیلی و ایران وقتی پای حق حیات در میان است اکثریت مردم عصباتیتر از آنند که بتوان آنها را به پرهیز از خشونت دعوت کرد.
جامعه ایران سالها آماده این واکنش بود همچنان که در سال ۱۳۹۶ قسمتی از این خشم فروخورده خود را نشان داد. اما هراس از تبدیلشدن اعتراضها به یک جنگ داخلی بسیاری را دودل کرده بود. حکومت ایران هم با ورودش به میدان سوریه علاوه بر پشتیبانی از منافع استراتژیکش در منطقه خط و نشانی هم برای مردم در داخل کشیده بود.
اما حالا اعتراضهای مردم که بسامد تاریخی آنها در حال کمترشدن و شدت آنها هم هربار در حال بیشترشدن است نشان میدهد سیاستهای اقتصادی دولت علاوه بر شرایط اجتماعی و سیاسی کشور فشار مضاعفی بر مردم به ویژه کمدرآمدها و قشر تهیدست وارد کرده که از حد توان آنها خارج است.
نظام سیاسی ایران برای دههها به اعتبار حمایت همین اقشار “مستضعف” جامعه بود که پایگاه اجتماعی خود را حفظ میکرد. حالا همانها هم به صف ناراضیان از حکومت اضافه شدهاند.
انقلاب ایران با حمایت مستضعفان پیروز شد و سیاستهای اقتصادی آن این مستضعفان را به “فرودستان” و مردم به حاشیهرانده شدهای تبدیل کرد که حالا به همه قول و قرارها و طرحهای حمایتگرانه مظنون و مشکوکند. خشونت حداکثری در سرکوب این معترضان شاید فقط اتفاق محتومی را که در پیش است کمی به تعویق بیاندازد.
انقلاب ایران با حمایت مستضعفان پیروز شد و سیاستهای اقتصادی آن این مستضعفان را به “فرودستان” و مردم به حاشیهرانده شدهای تبدیل کرد که حالا به همه قول و قرارها و طرحهای حمایتگرانه مظنون و مشکوکند
امنیت ما یا امنیت آنها؟/ امیریحیی آیتاللهی، پژوهشگر فلسفه
آنچه در این چند روز به وجه مشترک گفتار جمهوری اسلامی و حامیان رسانهای آن در غرب بدل شد یکی بزرگنمایی وجه معیشتی اعتراضات بود و دیگری تظاهر به دلسوزی برای امنیت و اموال عمومی. مسئله این است که پناه گرفتن پشت آنچه نظام اسلامی از امنیت مُراد میکند، یعنی تن دادن به توجیه تاراج و سرکوب سیستماتیک در داخل و حمایت از آتشافروزیهای منطقهای آن. تمام این اعمال با کلیدواژه “امنیت” بهپیش برده شده است. اما کسانی که در این دههها حمایت از نظام را ذیل “پیشبرد دموکراسی” گنجاندند، نمیتوانند مفهوم امنیت را از چارچوب ارزشهای لیبرال خارج کنند و آنرا تقدیم آخوندسالاری حاکم بر ایران کنند.
سبب اصلی این موج گسترده اعتراض چیزی جز نقض کرامت انسانی و حقوق شهروندی نیست. فراموش نباید کرد که جرقه انقلاب مشروطه نیز معیشت بود اما منجر به کوشش در تاسیس عدالتخانه و حاکمیت قانون شد. تفاوت آن است که هر تصوری که یک ایرانی در صد و اندی سال پیش از مفاهیم مدرن داشته است، امروز پیر و جوان کشور با تجربه انقلاب اسلامی و برآمدن یک نظام تمامیتخواه که ارتکاب شرارت سیاسی را رمز بقاء خود میبیند، بیش از هر زمان دیگری به ضرورت و درستی آنچیزی باور پیدا کردهاند که منافع ملی نامیده میشود.
در حالی که جمهوری اسلامی منافع ملت ایران و خیر جمعی این مردمان را همواره قربانی مطامع ایدئولوژیک خود کرده است، گلایه از تخریب اموال عمومی (که بهشهادت تصاویر بخشی از آن کار نیروهای انتظامی و امنیتی است) یعنی سُرنا را از سر گشاد نواختن و صحنه سیاست ایران را وارونه بازنمایاندن. “امنیت” به میزانی ارزشمند است که بتواند آمیزه آزادی، حاکمیت قانون و حقوق شهروندی را با هم نگاه دارد. ساخت فرقهای جمهوری اسلامی از تمامی این بُنمایهها تهی است.
شوخی تلخ “اقتصاد مقاومتی/ علی رنجی پور، روزنامه نگار
اعتراضات آبان ۹۸، نتیجه ناگزیر بنبستی تمام عیار است. معلوم نیست اعتراضها دست آخر به کجا برسد، اما آنچه مسلم است اولین و سادهترین نشانههای گسیختگی پدیدار شده است. در مهندسی مواد نقطه گسیختگی یا تسلیم، لحظهای غیر قابل بازگشت است؛ لحظهای که یک ماده تحت تاثیر فشار یا حرارت، از وضعیت کشسانی (الاستیک و پلاستیک) گذشته و به نقطه قطعی تغییر شکل دائمی رسیده است.
هم در اقتصاد، هم سیاست و هم جامعه، عملا ایران به وضعیتی رسیده که راه حل برون رفت برای آن متصور نیست. ۱۰ سال بحران مداوم عملا اقتصاد ایران را از کار انداخته است. طبق آمار صندوق بینالمللی پول عملا در ۱۰ سال گذشته رشد اقتصاد ایران صفر بوده است. این در حالی است که حدود ۱۰ درصد به جمعیت کشور اضافه شده است. این یعنی به طور میانگین ۱۰ درصد از سفره همه مردم ایران از ابتدای دهه ۱۳۹۰ آب رفته است.
این سقوط یکنواخت هم نبوده، بلکه نوسان زیادی داشته، نوسانی که هر ضربه آن مانند پتکی سنگین روی سر جامعه فرود آمده است. از آن بدتر روزنههای امیدواری نیز بسته است. سیاست نیز در ایران به نقطه بنبست رسیده و حتی هسته سخت قدرت از تصمیمگیری برای حل و فصل مناقشات پرهزینه بینالمللی ناتوان است.
اقتصاد مقاومتی و رونق تولید، با وجود تحریمها یک شوخی تلخ است، حتی به فرض محال اگر همین امروز رهبران ایران خوابنما شوند و از در دوستی با جهان درآیند، باز هم امیدی به بهبود اوضاع در کوتاهمدت نیست. تردیدی نیست که تنها راه نجات اقتصاد بحرانزدهای مانند ایران، سرمایهگذاری خارجی است، اما تا تحریمها برداشته شوند، سرمایهگذار خارجی اعتماد کند و آثار اولیه سرمایهگذاری پدیدار شود، دست کم چند سال زمان میبرد. در حالی که عملا زمانی باقی نمانده است. آستانه صبر و تحمل عمومی بهحق لبریز شده است.
بنزین بهانه است. نماد و نشانهای است که نادانی و ناتوانی همه دولت و ملت را در مواجهه با مسائل لاینحل نشان میدهد. بنزین مسالهای سخت و پیچیده نیست، نه دولت میداند و میتواند که با بنزین چه کند. نه مردم میدانند و میفهمند و اصلا توانایی تحمل دارند و نه حتی کارشناسان مستقل نسخهای برای آن سراغ دارند.
bbc