حدود یک ماه قبل، تنها و صرفا یکماه، دختری توسط گشت امنیت اخلاقی بازداشت گردید و کمتر از ساعاتی، اخبار از مرگ تلخ وی منتشر شد.
مرگ این دختر، هویت خفتهی ما را ظاهر کرد و تلنگری به جهانیان زد که دیدین در مورد ما، اشتباه میکردید؟ حالا متوجه شدین که اینهمه سال، واقعیات و حقایق در مورد ما را بیتوجه بودهاید؟
بعد ازمرگ این دختر، همهچیز تغییر کرد و ما دیگر آن ملت سابق نبودیم. رفتار ما دگرگون شد. مهسا را خواهر خودمان دانستیم، برایش گریستیم و شعر سرودیم و خواندیم. دادخواه او شدیم و تزویر و ریاکاری را تقبیح کردیم و فریاد صداقت و شفافیت کشیدیم. ناگهان با خروش مازندران و گیلان، غریو شکوهمند سیستان و بلوچستان و کرمان و مشهد، رشادت کردستان و کرمانشاه و ایلام، غیرت آذربایجان و اردبیل و یزد، شعور و طراوت شیراز و اراک و اصفهان و کرج و تهران، سلحشوری اهواز و لرستان و بوشهر و بندرعباس، همراهی و همزبانی و همدلی و همراهی کردیم و خود واقعی ما بودیم که سکوت نکردیم و به خیابان آمدیم. حلقههای اعتراضی محلهمحور تشکیل دادیم. فریب جنگ روانی و رسانهای را نخوردیم. با تجزیهطلبان و پرچمهای جعلیشان توافقی نکردیم و انها را نپذیرفتیم. اصلاحطلبان استمرارطلب را آنفالو کردیم و به میتینگها و سخنرانی و نوشتهجات این جماعت خطرناک، توجهی نکردیم. آن دختر بلوچ، پسر ترک، زن کرد، مرد عرب، دانشجوی لر، استاد هرمزگانی، قهرمان مازندرانی، هنرمند کرمانی، صنعتگر اصفهانی، کارگر تهرانی، معلم شیرازی، کشاورز گیلانی، کسبه یزدی، دانشآموز کرمانی و پزشک خراسانی، حقوقدان قزوینی و قم و مهندس سمنانی و زنجانی دقیقا خود ما بودیم. ۵ انگشت و یک مشت و متحد عمل کردیم. جوک نساختیم و شوخی نکردیم. به دبستانیها اُمید بستیم که چه کارهایی در آینده میتوانند برای ایران فردا انجام بدهند. دلبسته دبیرستانیها شدیم که چقدر قوی هستند و چه جیگر دار پرورش یافتهاند. دیگر تک عمل نمیکنند و پاس میدهند. کار انفرادی را قبول ندارند و سازمانی و تشکیلاتی، هدفگذاری میکنند و مسئولیتپذیر شدهاند. تکنیک و تاکتیک بلد هستند و عین کامپیوتر، حساب و کتاب میدانند. دختران ما را دیدی؟ واقعا دختران سرزمین ما، رهبران الهامبخش دنیای امروز هستند و باید ساعتها تحلیل رفتاری کرد و کتابها در مورد این نسل شجاعِ آزادیخواهِ فرهیخته و توانا نوشت. حتی مسجدیها و منبریهای ما، هر حرفی را نمیپذیرند و تکرار مکرر نمیکنند. پرسشگری میکنند و پذیرفتهاند که دنیای امروز با شیوههای غلطِ گذشته، به ترکستان خواهد بود. حتما علاقمند تغییر هستند و حاضر هستند تاوان بپردازند. حتی زندانی ما در زندانها به آینده اُمیدوار شدهاند. دیگر مورد احترام جامعه هستند و بعد از طی شدن دوره محکومیت، میتوانند به جامعه بازگردند و عضوی از مردم خواهند بود. دلمشغول همسایههای گرفتار و بدهکار شدهایم. سفرهی خود را با نیازمندان، شریک شدهایم. باورمان به خداوند و امدادهای خداوند، چندین برابر شده و اراده کردهایم که روی پای خود بایستیم و کاری که از دستمان برآید، کوتاهی نکنیم. بنویسیم، بخوانیم، نشر دهیم، شعار بدهیم، حمایت کنیم و دفاع مشروع را تقویت کنیم. دوران بزن در رو تمام شده است. هر یک معترض که افتاد، چندین معترض دیگر بهپاخواسته و دست بقیه را میگیرند و فرا میخوانند. مدارس و همت معلمان را دیدیم که دیگر با همین چندماه قبل، تفاوت آشکار دارد و از سلام فرمانده خبری نیست. مرگ بر این و آن شنیده نمیشود و درس و مشق عشق است و مهرورزی و اُمید.
هیچکسی به فکر لبنان، سوریه، یمن، عراق، فلسطین، بحرین و سودان نیست و اخبار مذاکرات و سیاستخارجی، کوچکترین اهمیتی ندارد. اینکه کجا اعتصاب است و کدام منطقه اعتراض است و دفاع مشروع، چه نتایجی داشته را با شور و شوق دنبال میکنیم و رجزخوانی پاسداران و آخوندها، ارزش وقت گذاشتن و گفتگو ندارد. مراسم حکومتی، با حداقل اجتماع برگزار میشود و خستگی از سر و روی بسیجیان و امنیتیها میبارد. هشتگ میزنیم و دنیا را با خود همراه کردهایم و جمهوریخواه و مشروطهخواه، با یک هدف و یک پرچم، تجمعات شکوهمند برگزار میکنند و صدای مردم کشور در جایجای دنیا هستند. رایزنی میکنند و دولتهای خارجی را، سلبریتیهای پر هوادار را، هنرمندان و قهرمانان مطرح را متوجه اتفاقات یکماه قبل کردهاند.
آیا تمام این اتفاقات، در همین یکماه روی داده است؟
۲۷ مهرماه ۱۴۰۱