خردادماه پیوند خورده با سالروز درگذشت و شهادت شماری از شخصیتهای فکری و سیاسی و مدنی ایران؛ از محمد حنیفنژاد و یارانش تا شریعتی و چمران، و از سحابی تا هاله و هدی صابر و … اما نوزدهم این ماه، سالگرد چشم فروبستن دکتر پرویز ورجاوند در سال ۱۳۸۶ است؛ نویسنده و پژوهشگر برجسته فرهنگ و تاریخ ایرانزمین و از کنشگران صبور و صادق جبهه ملی ایران؛ مرد آزادهای که دغدغهی آزادی و مردمسالاری داشت و به حفظ هویت فرهنگی و استقلال و تأمین منافع ملی با تحقق حاکمیت ملت و رعایت حقوق بنیادین تمام ایرانیان میاندیشید.
ورجاوند (متولد ۱۳۱۳) از دوران دانشآموزی همراه مصدق و نهضت ملی و بعدتر نهضت مقاومت ملی شد، و این سیر را بهسوی چشماندازهای مطلوب، با وجود تمام مصائب و رنجها و فشارها و تهدیدها تا پایان زندگی پیگیر بود.
او ازجمله باورمندان به اهمیت و ضرورت هویت ملی و توسعه فرهنگی بود و این مقولهها را همپای توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی اجتنابناپذیر ارزیابی میکرد. ورجاوند نه به حصارکشی فرهنگی پیرامون کشور باور داشت و نه به تمکین و تسلیم به فرهنگ غرب؛ او مبلغ و منادی راه سومی در این خصوص بود: تعامل خردمندانه با جهان متکی بر فرهنگ ملی توانمندشده در بستر آزادی بیان و عقیده و گفتوگوی امن و سپهر عمومی پویا.
از همین منظر بود که فراتر از باور عمیقاش به اهمیت پاسداری و تقویت زبان فارسی، بر آموزش پیوسته و هفتگی دانشآموزان بلوچ و کرد و طبری و آذری و عرب و … تاکید داشت تا «با ادبیات و زبان قومی خود آشنا شوند و برسند به جایی که امکان نشر و نگاشتن به این زبانها را بیابند.»
ورجاوند به تنوع و تکثر قومی ـ فرهنگی برای غنای فرهنگ و ماندگاری و پویایی هویت ایرانی در چهارچوب کشوری آزاد و امن برای تمام باورها و عقاید باور داشت. او تاکید میکرد که غنای فرهنگ بیش از هر چیز وابسته است به گونهگون بودن و جلوههای پرتنوع آن؛ و حرکت در جهت یکسانسازی و همشکلسازی فرهنگها و ارزشهای فرهنگی، تلاشی است ویرانگرانه و مرگبار علیه نیروی آفرینش و نوآوری انسانها.
با چنین نگاه و نقطهعزیمت و رویکردی، ورجاوند نه تنها دغدغهی حفظ تمامیت سرزمینی و پاسداری از منافع ملی در عصر جهانیشدن ـ و روند «جهانیسازی» ـ داشت، بلکه فراتر به تکوین اتحادیههای منطقهای میاندیشید؛ چنانکه به نزدیکی و همکاری اقتصادی ایران و کشورهای آسیای میانه و جنوب قفقاز، افغانستان و تاجیکستان با تکیه بر پیوندهای فرهنگی دیرین معتقد بود.
به باور ورجاوند همه رژیمهای حاکم در کشورهای جهان سوم، تمایلی به وابستگی بیچون و چرا به شرق یا غرب نداشتهاند، ولی مکانیزمی که سلطهگران صاحب قدرت بهوجود آوردهاند، در بیشتر موارد منجر به سرسپردگی مطلق این کشورها و وابستگی همهجانبه و خانمانبرانداز آنها در تمامی ابعاد شده است.
از این زاویه بود که وی بر گرامیداشت میراث فرهنگی (بهمثابهی هویت یک ملت و تمام عواملی که بهطور آگاه و یا ناآگاه، مردمانی را تحتتأثیر قرار میدهد و به نحوی در فکر و عمل ایشان تأثیر دارد) تأکید داشت. و از همین منظر، ورجاوند معتقد بود احیاء میراث فرهنگی ضرورت دارد؛ چراکه فرهنگ، مجموعهای است از خاطرهها و یادبودها و میراثها که جامعه گذشته را به آینده پیوند میزند و مانع گسستگی و جدائی و دورشدن از هویت ملی میشود.
افزون بر این، او مخالف استبداد دینی و کنشگری پرشور برای آزادی و دموکراسی بود. به اقدام جمعی و سازمانی میاندیشید و با وجود خشونت و سرکوبی که پیوسته متوجه وی بود، از فعالیت سیاسی برای تغییر وضع، و عقبراندن اقتدارگرایی کناره نگرفت.
ورجاوند ضمن آسیبشناسی رژیم شاهنشاهی و با اشاره به عوارض استبداد (ازجمله تجاوز به برخی ارزشهای مطلوب فرهنگ جامعه)، معتقد بود که «مردم علاقه داشتند تا فضای جامعه از پلیدیها برکنار بماند و سلامت آن محفوظ بماند و ارزشهای اخلاقی پذیرفته شده در فرهنگ ملی با بیپرواییها و ولنگاریها مورد تجاوز قرار نگیرد»؛ اما به تعبیر ورجاوند: «دریغ که نمیدانستند شرایطی پدید خواهد آمد که بر اثر فشارها و دخالتهای ناروا و بستهاندیشی کسانی که با فرهنگ ملی و پربار و نشاطآور ایرانی سر سازگاری ندارند، فضا چنان تنگ خواهد گشت که جان مردم به لبانشان خواهد رسید و زیر لوای مبارزه با تهاجم فرهنگی، از موسیقی و نقاشی گرفته تا رنگهای شاد، نوع پوشش، نحوه برخورد طبیعی و معقول مردم با هم، برپایی جشن و سرور و هر چیز که از شادابی و سرزندگی نشانی در پی داشته است، به ستیز خواهند پرداخت و سرکوبگرانه مردم را به تمکین از خواستههای خود وادار خواهند ساخت.»
با چنین نگاه و ارزیابی، او در موقعیت اپوزیسیونی، مخالفی صریح برای اقتدارگرایی مسلط بود؛ جریانی که به تعبیر ورجاوند: «بر پایهی بینشی تعصبآمیز و یکسونگر و ناهمگون با روحیهی حاکم بر اکثریت جامعه، رأی و خواست خود را اساس همهچیز میداند و خواستار تمکین بی چون و چرای مردم از آن است.»
قائممقام وزیر فرهنگ و آموزش عالی دولت مهندس مهدی بازرگان و سرپرست وزارت فرهنگ و هنر پس از انقلاب، خیلی زود به جرگه زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی پیوست؛ عضو فرهیخته و فعال جبهه ملی ایران در ابتدای دهه شصت ـ برای سه سال ـ بازداشت و روانهی اوین شد، و از آن پس، تا هنگام فوت، در معرض تهدید و احضار مکرر توسط نهادهای امنیتی بود؛ چنانکه حتی دو هفته پیش از درگذشت، برای محاکمهای دیگر با تنی فرسوده و بیمار، عصازنان راهی دادگاه انقلاب شد.
مستقل از فعالیتهای زندهیاد ورجاوند در مقام یک کنشگر سیاسی آزادیخواه و دموکراسیطلب، و در موقعیت یکی از اعضای ارشد جبهه ملی (سخنگو و عضو هیأت رهبری) و با مناسبات سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی و حضور فعال و پیوسته در جامعه مدنی، مرد اندیشمند بهعنوان یک کاوشگر باستانشناسی و پژوهشگر ارشد فرهنگ و هنر و تاریخ ایران با مراکز تحقیقاتی و پروژههای علمی ـ پژوهشی (مانند ایرانیکا، دائرهالمعارف اسلامی، دائرهالمعارف تشیع، دانشنامه بزرگ فارسی، و دانشنامه زنان ایران) همکاری داشت؛ افزون بر صدها مقاله، وی نویسنده بیش از ۲۰ کتاب در حوزههای انسانشناسی و باستانشناسی و معماری و هنر و فرهنگ و توسعه بود.
دکتر پرویز ورجاوند ـ که دانشآموختهی سوربن فرانسه بود ـ به تعبیر دکتر حبیبالله پیمان، یادگار برجستهای از نسل نهضت ملی و پیرو سنتهای پرارزش آن بود؛ «فعالان آن دوره نه از روی تفنن و بازیگری بلکه در پاسخ به دغدغهها و نیازهای وجودی خویش قدم به عرصه پیکار در راه آزادی و سعادت ملت و اعتلای میهن مینهادند و لذا هیچ مانعی نمیتوانست آنها را از این مسئولیت که با روح آنان آمیخته بود بازدارد.»
از این زاویه، برای ورجاوند اشتغال به کار تحقیق و نگارش درباره فرهنگ ایران بخشی از همین مبارزه محسوب میشد. در این راه دشوار و سخت، عشق و شوری از درون او را گرم میکرد و به تحرک وامیداشت؛ چنانکه اجازه نمیداد دیگران متوجه توسعه بیماری مزمنی شوند که بهتدریج توان و سلامت جسمانیاش را تحلیل میبرد. اینگونه، در لحظهای که کمتر کسی انتظار داشت قلبی که عمری برای ایران تپیده بود، بازایستاد، و چشمی که نگران ملک و ملت بود، فروبسته شد.
*توضیح: واژهی «ورجاوند» نخست بهکاررفته در تیتر یادداشت به معنای «ارجمند و گرانقدر و بلندپایه» است.
زیتون
………………………………
دکتر پرویز ورجاوند سال ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران زاده شد. وی مدرک لیسانس و فوقلیسانس خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد و سپس در سال ۱۳۳۲ برای گرفتن مدرک دکترای خود در رشتههای مرمت بناهای تاریخی و معماری باستانی ایران عازم دانشگاه سوربون عازم فرانسه شد.
استاد ورجاوند مسوولیت بخش مردمشناسی و ایلات و عشایر موسسه تحقیقات علوم اجتماعی دانشگاه تهران را بر عهده داشت و همزمان مسوولیت مرکز آموزش و برنامهریزی خدمات جهانگردی وابسته به سازمان جلب سیاحان را عهدهدار شد. با تشکیل سازمان ملی حفاظت آثار باستانی، با عنوان مشاور عالی و مسوول بخش تربیت کادر متخصص برای حفظ مرمت بافتهای قدیمی، مرمت مجموعههای باستانی و تاریخی به فعالیت پرداخت که عمده متخصصان معمار و باستانشناس سازمان میراث فرهنگی از دانشآموختگان آن دورههای تخصصی به شمار میروند.
انتشار مجلههای باستانشناسی، هنر و فرهنگ و معماری به صورت دو زبانه، از فعالیتهای دیگر وی در سازمان ملی حفاظت آثار باستانی به شمار میرود. فعال ساختن بخش پژوهشهای مردمشناسی و ایلات و عشایر در زمینه پژوهشهای میدانی و همچنین افزودن پژوهشهای میدانی به برنامههای رشته باستانشناسی در سطح کارشناسی و کارشناسی ارشد برای کارآمد ساختن نیروهای جوان، از دیگر تلاشهای وی به شمار میرود.
انجام بررسیهای باستانشناسی و مشارکت در کاوشهای هفت تپه، بیشاپور، تخت سلیمان و مسوولیت کاوشهای رصدخانه مراغه و مشاوره و بررسی درباره نحوه مرمت و بازسازی شمار فراوانی از جایگاههای عمده باستانی و تاریخی کشور چون تختجمشید، بناهای دوران صفوی اصفهان، آذربایجان، کاشان، شمال کشور و … فعالیتهای مستمری وی بود که تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت و بخشی از آنها در قالب چند صد مقاله در مجلههای معتبر داخل و خارج و دایره المعارفهایی نظیر ایرانیکا، دایرهالمعارف اسلامی، دایره المعارف تشیع، دانشنامه بزرگ فارسی، دانشنامه زنان ایران و … به چاپ رسید.
بیست جلد کتاب در زمینههای انسانشناسی و ایلات و عشایر، جغرافیای تاریخی و آثار باستانی مناطق مختلفی از ایران، سبکشناسی معماری، باستانشناسی و هنر، شیوه مرمت بناهای تاریخی، رابطه فرهنگ و توسعه و… از جمله کتابهایی است که در کارنامه دکتر ورجاوند قرار دارد.
سرانجام این استاد تاریخ و باستانشناسی بامداد ۱۹ خردادماه ۱۳۸۶ درگذشت.