دانشجویان بخش اصلی نظام دانشگاهی هستند و این مجموعه در ایران به دلایل عدیده تاریخی و اجتماعی اهمیت بیشتری دارد که چرایی و چگونگی آن خارج از بررسی این نوشتار است. با این وجود فرض اساسی این متن بر نقش قدرتمند سیاسی دانشجویان در عرصه عمومی و طبیعتا کارکرد دانشگاه در تغییرات و تحولات اجتماعی کشور است. با این فرض شناخت صحیح و تحلیل جامع از فضای دانشجویی ایران در زمانهای مختلف از جمله دریچههای فهم شرایط عمومی نظام آموزش عالی کشور و گاه درک بهتر از وضعیت کل کشور محسوب میشود. ناگفته پیداست که تحولات فضای عمومی کشور و تغییر مؤلفههای مختلف مؤثر بر فضاهای دانشجویی از جمله متغیرهای اصلی در فهم مناسب از شرایط حاکم بر دانشگاههاست.
با این مقدمه کوتاه، آنچه در ادامه خواهد آمد سرفصلهای اساسی از منظری انتقادی است که به صورت فشرده و خلاصه آورده شده است. بدیهی است هریک از بندها خود میتواند محل بحث یا حتی اختلاف نظر باشد. طبیعتا به جهت خلاصهبودن تحلیل از ارائه مستندات پرهیز شده، اما برای تمامی بندها میتوان شواهد تجربی یا آمار کمی ارائه کرد.
١. گسترش فقر عمومی و افزایش نیازهای اولیه: تداوم شرایط رکود تورمی در کشور، خانوادههای زیر خط فقر را بیشتر کرده و با توجه به رشد کمی آموزش عالی و تعداد کثیر دانشجویان که در حوزه آموزش عالی دولتی به بیش از ٢/٢ میلیون میرسد، به طور طبیعی تعداد دانشجویان بیبضاعت یا کمتوان را افزایش داده است. براساس یک بررسی انجامشده در دانشگاه فردوسی مشهد بیش از ۶٠ درصد دانشجویان در طبقهبندی اقشار آسیبپذیر قرار دارند. این مسئله فشار تقاضا برای غذای یارانهای، خوابگاههای دولتی، سرویس ایاب و ذهاب ارزانقیمت و درخواست وامهای اضطراری و کمکهزینه را بیشتر کرده است و روند پیشرو را باید افزایشی ارزیابی کرد.
٢. محدودیت روزافزون منابع دولتی: کسری دائمی بودجه دولت و ناتوانی در تخصیص کامل بودجههای مصوب از یک سو و کاهش یا حذف اعتبارات در برخی از ردیفهای کمکدانشجویی، نظیر وام، ساخت خوابگاهها، هزینههای تعمیر و تجهیز، یارانه غذا و… تداوم خدمترسانی کمی و کیفی از سوی مدیریتهای دانشگاهی را با دشواری روبهرو کرده است. بدهی دانشگاهها به پیمانکاران سلفسرویسها و بدهی به توزیعکنندگان مواد اولیه، بدهی به شرکتهای برق منطقهای، ناتوانی در نوسازی تأسیسات حیاتی مانند سیستمهای برودتی و حرارتی تنها بخشی از دشواریهای دانشگاهها در حفظ وضع موجود است. محدودیت منابع دولتی و اتخاذ برخی از برنامههای خصوصیسازی، شائبه کالاییشدن آموزش عالی و خدمات دانشجویی را در میان دانشجویان ایجاد کرده است. این وضعیت به قطبیشدن فضای میان دانشجویان و مدیریتها دامن زده است.
٣. تغییرات نگرشی در سطوح مختلف نظام اجرائی کشور: محدودیت منابع کشور از یک سو و جذابیت برخی از نظریات اقتصادی مبنی بر پذیرش قواعد بازار در ارائه خدمات در سطح برنامهریزان اقتصادی دولت و تسری این دیدگاهها در میان برخی از مدیران ارشد دانشگاهی، موجب شده تا همدلی لازم و در نتیجه همراهی عملی برای ارائه پشتیبانیهای ضروری برای تأمین نیازهای اساسی دانشجویان کمرنگ شود. این روند چنانکه در بند قبل اشاره شد، با اعتراض برخی از جریانهای صنفی روبهرو شده است. یادآوری این نکته ضروری است که گرایش به رستورانهای مکمل یا خوابگاههای خودگردان در بعضی از دانشگاهها بیشتر ناشی از محدودیت منابع و ناتوانی در ارائه خدمات مناسب بوده تا ارزیابی دقیق و اقناع علمی و نیز باید اذعان کرد که برنامهریزی جامع برای تعادل میان خدمات یارانهای و غیریارانهای که به بحث میان گروههای ذینفع گذاشته شده باشد، وجود ندارد.
۴. رشد جریانات چپ و چالشهای محتمل: دولت نهم و دهم با شعار عدالت هزیم کورهای را برافروخت که به شعلهورکردن مطالبات در سطوح مختلف ازجمله دانشجویان منتهی شد. به دیگر سخن در سایه سیاستهای پوپولیستی دولت با اهداف سیاسی آنچه کمتر بدان پرداخته شد، تحقق واقعی عدالت بود. برای مثال سیاست واگذاری خوابگاهها به بخش خصوصی در برنامه پنجم پیشنهاد دولت نهم بود که در دولت دهم تحقق یافت و در عمل بخش بزرگی از دانشجویان نیازمند را از خدمات متعارف محروم کرد. دراینمیان، جریانهای چپ با سوارشدن بر موج عدالت توزیعی به ترویج دیدگاههای سوسیالیستی پرداختند. بیتوجهی یا ارزیابی نادرست از توانمندی اندیشههای چپ در جلب مخاطب، موجب شده که درحالحاضر با بدنه نسبتا قدرتمندی از طرفداران سوسیالیسم در دانشجویان روبهرو باشیم. این جریان از قدرت سازماندهی خوب، پشتوانه نظری بالا، تسلط بر رسانههای جدید و بهرهگیری از شبکههای اجتماعی بهرهمند بوده و بنابراین باید شاهد فعالیت روزافزون این اندیشه باشیم. ناگفته پیداست که این جریان بر بستر فقر اقتصادی جامعه تحرک و رشد خود را استوار کرده است و با عنایت به شرایط پیشگفته، شعارهای این جریان در میان بدنه دانشجویی طنین قابلقبولی خواهد داشت.
۵. بازتولید اندیشه عدالتخواهی در میان دانشجویان مسلمان: بدنه دانشجویان مسلمان نیز در تعارض با سیاستهای اقتصادی سالهای اخیر از خود واکنش نشان داده است. افزایش شکاف طبقاتی و شعارهای عدالتطلبانه دولت نهم موجب شکلگیری جنبش دانشجویان عدالتخواه شد. مبارزه با فقر و حمایت از مستضعفان از مهمترین اهداف این جنبش است. این جنبش که ابتدا رویکردی جانبدارانه نسبت به دولت و حاکمیت داشت با تشدید فقر و شکافهای اقتصادی و اجتماعی فاصله خود را روزبهروز با دولت بیشتر کرده و دیدگاههای انتقادی رادیکالتری یافته است. همگرایی برخی از اعضای این جنبش با فعالان چپ صنفی تأملبرانگیز است. در کنار این جنبش دگردیسی انجمنهای اسلامی کلاسیک دانشجویان از وجه سیاسی به اجتماعی و بازخوانی برخی از روایتهای اولیه انقلاب اسلامی، بهویژه اندیشههای عدالتمحور آن یا بازخوانی مجدد دکتر شریعتی یا فعالیتهای اجتماعی دانشجویان در مقابله با آسیبهای اجتماعی ناشی از فقر و فساد در قالب نهادهای خیریه نظیر جمعیت امام علی را در این متن میتوان خوانش کرد.
۶. تحولات درونی فضای دانشجویی کشور: رسانهایشدن کامل جوانان و بهویژه دانشجویان و تسلط شگرف این مجموعه به توانمندیهای نسل جدید ابزارهای رسانهای نظیر گوشیهای هوشمند در کنار مدرنترشدن و در نتیجه قدرتمندشدن سلف (خود) در این نسل، وضعیت پیچیدهای از نحوه مواجهه با متولدان دهه ٧٠ را در کلیه سطوح از خانواده تا دولت ایجاد کرده است. این نسل در کنار حساسیت شدید به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، از پرداخت هزینههای حتی متعارف فردی برای فعالیتهای جمعی پرهیز دارد. اما نکته حائز اهمیت رویکرد اجتماعی نسل جدید دانشجویان به حوزه سیاست است. نقطه تمرکز بدنه دانشجویی تلاش برای دستیابی به آزادیهای فردی است. در نتیجه با بیاعتنایی به بسیاری از قوانین و مقررات شاهد نوعی مقاومت مدنی به جای چالشهای سیاسی هستیم. به دیگر سخن دانشجویان در دانشگاهها به محض شکلگیری فضاهای جمعی به سرعت سیاسی و در شرایط عادی بهشدت مطالبه حقوق فردی خود را دارند. این روش به مجموعه دانشجویی حالتی ژلاتینی بخشیده که پیشبینی واکنش آنان را نسبت شرایط جامعه دشوار کرده است.
٧. شرایط عمومی اجتماعی– فرهنگی کشور: رشد آسیبهای اجتماعی و شرایط نابسامان اقتصادی کشور، فضای ملتهبی را در کلیه شئون به نمایش میگذارد. این شرایط بهطورطبیعی در دانشگاهها به شکل آتش زیر خاکستر وجود دارد. ارزیابیهای انجامشده در دانشگاهها پیرامون خشونتهای کلامی و فیزیکی، حمل سلاح سرد، نرخ نازل امید به آینده، نگرانی از داشتن شغل پس از فارغالتحصیلی… ، همگی بازتابی از شرایط عمومی کشور است. دراینمیان بحرانهای بیرونی بهدلیل پیوستگی طبیعی دانشجویان با این بحرانها قابلیت تسری به داخل دانشگاهها را دارد. برای مثال در شرایطی که خاستگاه طبقاتی اکثریت دانشجویان را معلمان، کارگران و کارمندان جزء و کسبه خردهپا تشکیل میدهند، مشکلات این گروهها قابلیت پیوندخوردن با مشکلات دانشجویان را بهطور طبیعی داراست.
٨. ناکارآمدی مدیریتی کشور و دانشگاه: متأسفانه در شرایطی که کشور با محدودیت شدید منابع مالی روبهروست حوزه مدیریت کشور و در سطحی بسیار بالا و بیش از متوسط دولت، دانشگاهها نیز با فقر منابع روبهرو شدهاند. حذف و ممنوعیت استفاده از بسیاری از مدیران کارآمد بهدلایل سیاسی از یکسو و بیرغبتی گروه دیگری به دلیل پرهزینهبودن تصمیمگیری در محیطهای دانشجویی و دشواری مدیریت در شرایط بحرانی از دیگر سو، موجب شده تا دانشگاهها از بهرهگیری مدیران توانمند محروم شوند. در نبود مدیران توانمند چرخه اتلاف منابع محدود و تصمیمات ناسنجیده بر تشدید آشفتگی محیط دامن زده است. البته بیتوجهی به تربیت مدیران جدید در دهههای گذشته نیز موجب شده تا شناخت کافی از مدیران جدید نیز صورت نگیرد. درهرحال پیوند این دو موضوع، یعنی محدودیت منابع اقتصادی و ناکارآمدی مدیران در کنار مداخلات سایر دستگاهها و نگرشهای محدودکننده، بهرهوری مدیران دانشگاهی را به حداقل ممکن رسانده است.
٩. فروبستگی فضای سیاسی کشور: باوجود انتظارات شکلگرفته پس از انتخابات سال ٩٢ و ٩۶ در سپهر عمومی سیاسی کشور و در نتیجه افزایش مطالبات در صحنه سیاسی دانشگاهها، متأسفانه گشایش چشمگیری در عرصه سیاسی رخ نداده است. انباشتهشدن مطالباتی که در فضای انتخاباتی بهشدت مورد تأکید قرار گرفت و وعدههای امیدوارکنندهای که از سوی ریاستجمهور داده شد، به خشم و ناامیدی میان دانشجویان دامن زده است که هر دو عوارضی در فضای دانشگاهها داشته است. برخی تنشهای فیزیکی در میان جریانهای مقابل دانشجویی زنگ خطری بر تغییر زبان گفتوگو به نزاع است. همچنانکه ناامیدی نیز بستر رشد برخی از آسیبها مانند افزایش مصرف مشروبات الکلی یا استعمال مواد مخدر است. این شرایط سیاسی در همافزایی با شرایط اجتماعی و اقتصادی تصویر نگرانکنندهای از خشم و ناامیدی پیشرو میگشاید. در هر حال فروبستگی فضای سیاسی موجب شده ثقل کنشهای دانشجویی متشکل از گروههای سیاسی و صنفی، بهدلیل کمهزینهبودن فعالیت در حوزه صنفی، به این بخش انتقال یابد. این کوچ اجباری سیاسی در کنار آن انتخاب ارادی صنفی، قدرت مطالبات صنفی و احتمال آشتیناپذیری گردانندگان جریانهای صنفی را در شرایط بحرانی بهواسطه انگیزههای متفاوت بیشتر کرده است.
١٠. امنیتیشدن مسائل دانشجویی: شکاف عمیق میان توافق بر سر رهیافت اصلی مدیریت فضاهای دانشجویی در میان بازیگران اصلی این عرصه از مسائل تأملبرانگیز در فهم پیچیدگیهای فضای دانشجویی محسوب میشود. پس از حوادث سال ٨٨ نگرش دستگاههای امنیتی به حسب وظیفه ذاتی آنها کنترل فضاهای دانشجویی بوده است. این در حالی است که کنترل هر محیطی بهمنظور مدیریت آن است و اساسا کنترل فینفسه اهمیت ذاتی ندارد. به هر روی، نگرانی از هر نوع تحرک دانشجویی و ترس از فراگیرشدن اعتراضات به یکدستشدن و کوچکترشدن تشکلهای دانشجویی، پرهزینهشدن مطالبات سیاسی، رشد جریانهای زیرزمینی و از همه مهمتر، قطبیشدن فضای دانشگاه منجر شده است. وضعیت پولاریزه میان دانشجویان موافق با دانشجویان مخالف، بدنه دانشجویان با مدیریت دانشگاه و مسئولان غیردانشگاهی با مدیران دانشگاهی شرایط بهشدت نگرانکنندهای را ایجاد کرده است.
فقدان کوچکترین روزنهای برای شکلگیری فضای گفتوگو، رسیدن به تحلیل مشترک و بهرهگیری از فرصتهای طرفین برای مدیریتی جامع را در عمل ناممکن کرده است. نگاه همراه با سوءتفاهم یا نگرانی از عملکرد مدیران دانشگاهی از سوی بخش غیردانشگاهی مؤثر بر فضای دانشگاه و مقاومت دانشگاهها در برابر مداخله جریانهای خارج از دانشگاه، مدیریت فضاهای دانشجویی را بیشازپیش دشوار کرده است.
١١. ریزش سرمایه اجتماعی و بحران اعتماد: پژوهشهای انجامشده درباره سرمایه اجتماعی حاکی از نرخ بسیار نازل شاخصهایی مانند اعتماد اجتماعی، مشارکت، اخلاق و… است. این مسئله شکاف میان مردم و مسئولان را افزایش داده است. تجربه زلزله کرمانشاه نشانه کوچکی از عوارض این وضعیت است. این در حالی است که همواره و به لحاظ تاریخی موضوع اعتماد میان دولت و دانشجویان از دشوارترین مفاهیم و مشارکت دانشجویان از مناقشهبرانگیزترین موضوعات نهتنها در دولت که در میان مدیریتهای دانشگاهی بوده است. حال با این پیشزمینه در شرایطی که وضعیت عمومی جامعه در شرایط چندان مطلوبی نیست، بیشک شاخصهایی مانند اعتماد و تمایل به مشارکت با وضعیت نامناسبی روبهروست. در چنین شرایطی است که دشواری گفتوگو، مفاهمه و جلب مشارکت دانشجویان در حلوفصل مسائل پیچیده پیشرو را میتوان فهم کرد. در شرایط فقر سرمایههای اجتماعی است که برچسبزنی فعالان صنفی علیه شوراهای صنفی را که با مدیریتهای دانشجویی همکاری میکنند، میتوان تحلیل کرد. در فضای بیاعتمادی است که تقابلنظری تشکلهای سیاسی به درگیری فیزیکی منتهی میشود. در خلأ این سرمایه است که بسیاری از همکاران دانشگاهی حاضر به برداشتن بخشی از بار مسئولیت دانشگاه نیستند. در نتیجه فقر سرمایه اجتماعی، هر موضوع کوچک صنفی بالقوه ظرفیت تبدیلشدن به یک بحران
صنفی– سیاسی را دارد.
جمعبندی و تحلیل نهایی
تصویر نگرانکننده فضای دانشجویی، حلقهای از زنجیره نگرانکننده وضعیت نظام آموزش عالی کشور است. تکتک مؤلفههای ذکرشده یا بهنوعی قابل تعمیم به سایر حلقهها هستند یا متأثر از حلقه دیگر و یا مؤثر بر این زنجیره. به دیگر سخن با بحرانیبودن یا شدن حوزه دانشجویی آموزش عالی در شرایطی بحرانی قرار گرفته یا میگیرد. این در حالی است که آشفتگی در سایر حوزههای آموزش عالی مانند پژوهش و آموزش نیز امری پوشیده در میان مدیران ارشد وزارت علوم نیست. از این رو، بازنگری اساسی در سیاستهای کلان و تغییری عمیق در نگرشها و تحول بنیادی در برنامهها به امری اجتنابناپذیر بدل شده است. اما آنچه در حوزه دانشجویی بهعنوان اصلیترین گام به نظر این نگارنده میرسد، گشایشی فرهنگی است. پذیرش تغییرات موجود در ذهن و زبان و رفتار دانشجویان، احترام به نگرش و باور آنان، اعتماد به توانایی و عشق آنان به ایران و اینکه منافع ملی خط قرمز آنان است، گشودن راه بر همه خردهفرهنگهای کشور برای همگرایی و ادغام در فرهنگ ایرانی – اسلامی و… گامی ضروری و البته فوری برای دورشدن از لبه پرتگاه تنازعی است که بهسرعت بدان نزدیک میشویم.
shargh