اکبر گنجی روزنامهنگار نامآشنایی است که برای فعالیتهای مطبوعاتی خود بارها زندان و اعتصاب غذای طولانی را تجربه کرده است. او به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات به دو پرسش دویچه وله پاسخ داده است.
از گنجی پرسیدهایم: از نظر شما آزادی مطبوعات، اطلاعات و عقیده چه معنایی دارد؟
گنجی در پاسخ این پرسش میگوید: آزادی مطبوعات، اطلاعات، عقیده و بیان به معنای مفقود بودن/کردن کلیه موانع شکلگیری آزادانه افکار و یا بیان گفتار و بروز رفتاری است که به دیگران آسیب عملی وارد نمیآورد. هیچ باوری- چه دینی و غیر دینی و چه ضد دینی- مصون از نقد نیست و نه تنها آزادی بیان و ترویج کلیه باورها باید به رسمیت شناخته شود، بلکه آزادی نقد بی رحمانه همه باورها نیز باید به رسمیت شناخته شود. با این حال، درست مثل تقریبا هر قاعده دیگری این آزادی هم قید و استثنایی دارد که در بالا اشاره شد: عدم آسیب عملی. این قید دو مصداق مییابد: اول آن که انتشار باورهایی که به خشونت عملی منتهی می شود اخلاقا ناروا است و قانونا باید ممنوع شود، و دوم آنکه، تمسخر و اهانت کردن به باورهای اقلیتهایی که تحت تبعیض ساختاری قرار دارند (به طوری که آن تمسخر و اهانت به تبعیض ساختاری کمک کند) اخلاقا ناروا است و چه بسا از نظر قانونی نیز میبایست ممنوع باشد. بهائیان در ایران، مسلمانان در فرانسه و سیاهان در آمریکا در چنین شرایطی قرار دارند. واضح است که منظور من از ممنوعیت قانونی، ممنوعیت قانونی توسط قانونگذاری دموکراتیک است.
از گنجی پرسیدهایم: در جمهوری اسلامی ایران چه اطلاعاتی بیشتر مشمول سانسور شده و کمبود آنها مشهود است؟
گنجی پاسخ داده است: جمهوری اسلامی، جمهوری سرکوب همراه با تعارضها و تناقضهای بسیار است. در ایران از سوی حکومت، و به تبع آن تا حدودی در فرهنگ جامعه سانسور گستردهای وجود دارد، اما درباره موضوعات مورد سانسور به ویژه از سوی حکومت، آرای تابوشکنانهای هم منتشر می شود که البته صاحبان این آراء از محرومیت و فشار بی نصیب نمیمانند.
به عنوان مثال، آیت الله خامنه ای هولوکاست را “افسانه” نامید، در عین حال پس از سخنان او در پائیز ۱۳۸۴ در یکی از مجلات معتبر مقاله بلندی درباره فاجعه هولوکاست منتشر شد و در این مقاله منکران هولوکاست به رادیکال ترین شکل ممکن به نقد کشیده شدند.
نقد تصویر فقیهان از اسلام، خط قرمز است، اما چهرههای شاخص روشنفکری دینی در رد کردن این خط قرمز چنان پیش رفتهاند که در ۲۰ سال گذشته نظریهای وحیشناختی پروراندهاند که میگوید قرآن سخن خداوند نیست و دستکم دو تن از این روشنفکران هنوز در ایران زندگی میکنند و کلاسهای درس آزاد خود را دارند، گرچه آنان را به اجبار از تدریس دانشگاهی بازنشسته کردهاند.
این نمونهها نشان میدهد که کشمکش دائمی و دامنهداری میان حاکمیت و جامعه بر سر تعریف خط قرمزها، حدود و ثغور آن و دور زدن آنها وجود دارد، کشمکشهایی که در مواردی به شکلی ناخواسته به شکلگیری خلاقیتهایی در هنر و فرهنگ جامعه انجامیده که نمود آشکار آن در سینمای مستقل و پیشرفته ایران قابل مشاهده است.
مهمترین موارد تحت سانسور به قرار زیر است:
اول- اعتقاد دینی : با این که ادیان ابراهیمی به رسمیت شناخته شده است، اما تبلیغ یهودیت و مسیحیت گرفتار سانسور شدید است. ولی در اینجا نیز پیچیدگی سانسور قابل مشاهده است. با وجود ممنوعیت تبلیغ مسیحیت و یهودیت، مهمترین آثار خداشناسان و عارفان یهودی و مسیحی (سدههای میانه یا دوران معاصر) به زبان فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است – گرچه در مواردی با حذف و ممیزیهایی چند و یا با افزودن پانوشتهای توضیحی.
اهل تسنن هم تحت تبعیض قرار دارند و تبلیغ باورهایشان مجاز نیست. شگفتانگیز اینجاست که هزینه نقد باورهای اصلی اسلامی (دلایل اثبات وجود خدا، نبوت و مانند آن) کمتر از نقد باورهای خاص شیعیان (امامت، عصمت امامان) است. نقد ولایت فقیه حتی از نقد باورهای خاص شیعی هم پرهزینهتر است.
جمهوری اسلامی آیین بهاییان را دین به شمار نمی آورد، به همین دلیل آنان نه تنها سانسور مطلق میشوند، بلکه به شدت سرکوب شده و از کمترین حقوق هم برخوردار نیستند. آنها نه تنها نمیتوانند به دانشگاه بروند، بلکه حق داشتن دانشگاه زیرزمینی هم ندارند. برای داشتن و یا حفظ شغل آزاد نیز با دشواریهای فراوانی رو در رو هستند.
اسلام ستیزی و نقد اسلام برتابیده نمی شود، اما آثار مستشرقینی که نبوت پیامبر اسلام را انکار کرده و اسلام را کپی برداری حضرت محمد از یهودیت و مسیحیت زمان خود به شمار می آورند، کمابیش به فارسی ترجمه شده است.
دوم- دگرباشی: دفاع از حقوق همجنس گرایان در رسانه ها امکان پذیر نیست. همجنسگرایان مطلقا حق ابراز هویتی یا تشکیل تشکلهای ویژه خود را ندارند.
سوم- سیاست: نقد رهبر جمهوری اسلامی در رسانه ها مطلقا مجاز نیست و تحت عنوان اهانت به رهبری مجازات می شود. حتی تعبیر “مقام رهبری” بدون افزودن قید رایج “معظم” که در دوران اصلاحات رایج بود، تحمل نشد و امروز حتی رسانههای نزدیک به اصلاحطلبها از تعبیر ستایشآمیز و تحمیلی “مقام معظم رهبری” استفاده میکنند.
انتقاد از نهادهای نظامی و امنیتی، به خصوص سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات مجاز نیست، با این حال سه رئیس جمهور اخیر در ایران هر کدام به شیوههایی کنایههایی انتقادی نثار این نهادها کردهاند، حتی کنایههای آنها را نمیتوان در رسانههای داخل کشور آزادانه رمزگشایی کرد.
گزارش های نهادهای حقوق بشری درباره نقض سیستماتیک حقوق بشر توسط حاکمیت، در رسانه های داخل ایران منتشر نمی شود. رسماً به کلیه رسانهها دستور دادهاند که حق ندارند در دفاع از رهبران جنبش سبز(مهندس موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد) و نیز سید محمد خاتمی و زندانیان سیاسی و عقیدتی چیزی بنویسند، اما هرگونه تهمت زنی، دشنام گویی و دروغگویی درباره آنان تشویق می شود.
چهارم- اینترنت و شبکه های ماهواره ای: با فیلتر و ارسال پارازیت به جنگ اینترنت و شبکههای ماهوارهای رفته اند، اما کاملاً شکست خورده اند، زیرا بازار زیرزمینی فیلترشکن دور زدن سانسور اینترنت را تا حدود زیادی به سادگی ممکن کرده است.
پنجم- آمارهای مسائل اجتماعی: در مورد مسائل اجتماعی(ایدز،کلیه فروشی، اعتیاد، تجاوز به عنف، مصروف مشروبات الکلی، و…) آمارهای دقیقی وجود ندارد و با نوعی سانسور روبرو هستیم. با این حال، گاهی آمارهایی تکان دهنده از این موارد منتشر میشود.