در بخش نخست این نوشتار گفتیم که وضعیتی متناقض در مناسبات استراتژیک علیه ایران وجود دارد. ابزارهای قدرت ایران در منطقه از سوی دوستان سنتی ما تحدید و تهدید شده است. این وضعیت را «واسطهگری استراتژیک» نامیدیم که دیوارهای محاصرهای را پیرامون ما برافراشته است. در این بخش به چه باید کردها میپردازیم. اما پیش از آن لازم است اشاره کنم که مقاله هفته گذشته بازخوردهای گوناگونی داشت که یکی از آنها سرمقاله دیروز روزنامه «شرق» به قلم جناب آقای غلامی، سردبیر محترم روزنامه بود. در اینجا لازم میدانم ضمن تشکر از ایشان مطالبی را مطرح کنم. البته بخشی از پاسخ در متن مقاله این هفته و هفته آینده میآید:
جناب آقای غلامی نوشتهاند: «اشتریان در یادداشت خود از ایران بهگونهای سخن میگوید که گویا ایران اصلا نقشی در توازن قوا ندارد و دچار «انفعال سیاسی» است». در پاسخ عرض میکنم که ایران از حیث نفوذی که در لبنان، یمن و عراق دارد منفعل نیست اما از حیث بازیهای استراتژیک کلانتر در سطح جهانی در فشار است و گاه دچار انفعال یا حداقل بهقول شما خونسرد است. سخن این است که بازی استراتژیک ایران نباید در همین منطقه خلاصه شود در غیر اینصورت واسطههای استراتژیک این نفوذ را خنثی میکنند. چین سرمایهگذاریهای بزرگی در بندر حیفا کرده است تا جایی که صدای اعتراض آمریکا هم بلند شده است. در چنین صورتی پرسش این است که در برخوردهای احتمالی ایران با اسرائیل آیا ایران میتواند بندر حیفا را تهدید کند؟ در چنین صورتی با واسطه استراتژیک دیگر یعنی چین طرف میشود که امکان مقابله ایران را محدود میکند. درباره روسیه هم همین موضوع در سوریه وجود دارد. ایران بدون «هماهنگی» با روسیه نمیتواند تهدیدی برای اسرائیل باشد، این «هماهنگی» هیچوقت اتفاق نمیافتد اما از آنسو و هنگام حمله اسرائیل به نیروهای ما متأسفانه این «هماهنگی» ظاهرا سادهتر انجام میشود. این ماهیت بازی با واسطه استراتژیک است و ما باید به آن توجه داشته باشیم. امید این است که با طرح مفهوم واسطه استراتژیک مسئولان سیاست خارجی را به این مهم توجه دهیم که این واسطهها محدودیتهای جدی دارند؛ همه سخن مقاله من این بود. البته من نقش فاعلی ایران را نادیده نگرفتهام اما این نقش نمیتواند و نباید محدود به یمن، لبنان و عراق باشد. دامنه بازی بسیار وسیعتر از اینهاست. صریحا بگویم نقش فاعلی گستردهتر ما بدون ارتباط انتقادی، عملیاتی و اعتراضی با غرب امکانپذیر نیست. انتقادی و اعتراضی از حیث مبارزه با تحریمها و عملیاتی از حیث ارتباطات اقتصادی و استراتژیک. ارتباطات استراتژیک با غرب برای جلوگیری از سوءاستفاده واسطههای استراتژیک شرقی مهم است. مطالب دیگری در نقدهای آقای غلامی بود که در متن مقاله امروز پاسخ آن وجود دارد. اما چه باید کرد؟
۱- روابط بینالملل بازی «دستهجمعی» است نه انفرادی. این یک موضوع اساسی است که دقایق و ظرایف و الزاماتی دارد. بازی «دستهجمعی» سازهای ارتباطی است که در آن تلاش برای کسب قدرت شکل میگیرد. این سازه ضرورتا و بهخودیخود ایدئولوژیک نیست و بیش از هرچیز یک ساختار یا میدان مبارزه است؛ چیزی شبیه ساختار بازیهای المپیک یا جام جهانی. قرار است که در آن مبارزه جریان یابد و نه اینکه نتیجه به حریف واگذار شود. باید به ماهیت دستهجمعی بازی روابط بینالملل توجه کنیم؛ یعنی دامنه عمل خود را در این بازی دستهجمعی تعریف کنیم و این ممکن نیست مگر با ارتباطی فعال و پویا با غرب و شرق و در همه زمینهها. «متأسفانه» در جنگل روابط بینالملل، دوست و دشمن مرز دقیقی ندارند. ماهیت ارتباطات بینالمللی بهگونهای است که در آن کشورهای کوچکی چون آذربایجان، ارمنستان، امارات یا قطر میتوانند با «جاگیری استراتژیک» در قامت یک یا حتی دو ابرقدرت ایفای نقش کنند.
اگر پیمانها و ائتلافهای استراتژیک شکل بگیرد «دوستان و برادران» میتوانند دیوارهای نیمهکاره دشمنان را تکمیل کنند و حتی پیادهنظام آنان شوند. بازی ارتباطات که شکل بگیرد، مانند آن است که قرعهکشی جام جهانی انجام شده و ما در هیچ گروهی نیستیم؛ بنابراین باید برویم و در زمینهای خاکی و با تیمهای محلات بازی کنیم. یا مانند آن است که لیگ برتر آغاز شده و از فصل دوم لیگ هم زمانی سپری شده و ما یک بازیکن آزاد تلقی میشویم که «دربهدر» در پی پیوستن به یک تیم هستیم. ممکن است که لیگ تمام شود و ما به هیچ تیمی و هیچ بازیای راه نیابیم؛ در نتیجه اساسا به حساب نمیآییم و منافع ملی قربانی میشود. اساسا مناسبات جهانی در بازی لیگهاست که جریان دارد. نمیتوان با حضور در لیگهای دسته دوم و سوم منافع خود را حفظ کرد و از آن مهمتر نمیتوانیم صرفا با خودمان بازی کنیم. آمادگی برای حضور در این لیگها نیز وابسته به حضور معنیدار در مناسبات اقتصادی-اجتماعی جهانی است و صرفا به مناسبات نظامی خلاصه نمیشود؛ هرچند قدرت نظامی و حضور استراتژیک در منطقه (یمن و لبنان) یک عامل اساسی در قدرت ماست. بنابراین در پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟» میگویم یک راه پرزحمت و البته درازمدت این است که در ارتباطات بینالملل حضوری همهجانبه و فعال داشت تا بهتدریج در بازارها و ائتلافها و پیمانها حضور یافت. برجام و گوام (FATF) را باید در همین چارچوب دید نه اینکه این دو پروژه بتوانند همه مسائل و همه تحریمها را رفع کنند. نکته اساسی این است که تعاملات ما در لیگ شرق جای تعاملات در لیگ غرب را نمیگیرد و بالعکس. چون روابط بینالملل روابطی بههمپیوسته است. به طریقی متناقضنما ارتباطات چندجانبه به تقویت شما در برابر «دشمنان و دوستان» منجر میشود؛ برعکس، پیوستن به یک سو شما را اسیر و زمینگیر میکند. مثل اینکه شما در بازار فعالیت میکنید و بخشی از بازار را منطقه سبز و بخشی را به خط قرمز خود تبدیل کردهاید و هیچ معاملهای در آن بخش قرمز ندارید. این سبب میشود که موقعیت شما در بخش سبز نیز تضعیف شود. واقعا نمیتوانم از این سادهتر مقصودم را بیان کنم. به طرز شگفتآوری این مهم در عمل و اخیرا حتی در «نظر» نادیده گرفته میشود.
۲- مهم این نیست که شما در هنگامههای اساسی انقلاب مخملین در آذربایجان یا کودتای آمریکایی در ترکیه سران این دو کشور را یاری داده باشید؛ اندکی بعد و در عرصهای دیگر منافع استراتژیک، آنان را مدهوش میکند و خدمات شما را فراموش میکنند. مهم این است که در این بازی دستهجمعی «حضور» ندارید. جریانهای بینالمللی جریانهایی اقتصادی-سیاسی-اجتماعی و جریانهایی دستهجمعیاند که در آن گروههای مختلف به صورتی سیال در حرکتاند و منافع لحظهای خود را در «پیوندهای استراتژیک» جستوجو میکنند. آنها بر تختههایی در رودخانهای خروشان در حرکتاند و با تقویت قدرت شناوری خود و البته با یاریجستن از تختهبندهای بزرگتر مسیر خود را مییابند. این تختهبندها هم دائما در حال تغییر و تحولاند و قرار نیست همیشه به ضرر شما یا به نفع شما باشد. باید بتوانید تختهبازی و بندبازی کنید؛ حتی اگر یک کشور «ایدئولوژیک» باشید. میپرسید چرا؟ میگویم چون ماهیت بازی اینچنین است. در بازی فوتبال نمیتوانید کشتی بگیرید! همین. رهبران برخی از کشورهای شمالی ما که گاهی آنان را «دوست و برادر» خطاب میکنیم، افراد جاهطلبی در حد مسعود رجوی یا امنیتیهای سابقا کمونیست هستند که با گرهزدن خود به بازیهای دستهجمعی بینالمللی در پی مطامع خود هستند؛ واقعیت نظام بینالملل همین است. برای ما جاهطلبی یا شباهت آنان به رجوی و صدام مهم نیست. برای ما مهم این نیست که برخی از اینان امنیتیهای سابقا کمونیست هستند. حتی شاید ارتباطات خانوادگی و حکومتی این «برادران» با سرویس امنیتی اسرائیل اهمیت کمتری داشته باشد. برای ما مهمتر از همهچیز آن است که اینها به «جریانهای بینالمللی» پیوستهاند. این جریانها هم ضرورتا مِلک طِلق قدرتهای بزرگ نیست. حتی خود آنان هم سیالاند. مثال فرانسه در جریان ناوگان زیردریایی استرالیا و آمریکای ترامپ کاملا گویاست. ترامپ بازی یکجانبهای را بیرون از جریانهای بینالمللی در پیش گرفته بود که به تضعیف موقعیت آمریکا و حذف خود او منجر شد. این، حکایت دو «ابرقدرت» است، حساب دیگران که روشن است. هنگامی که بحران سر برمیآورد (مانند امروز که بحرانی در همسایگی شمال ایران در حال سربرآوردن است)؛ یعنی زمان پیوستن به جریانها و فرصت جریانسازیها سپری شده است. اینجا دیگر فعلا باید به نیروی نظامی خود اتکا کنید. سه واژه کلیدی در این هنگامه سخت مهم است: نترسیدن، مقاومت و احتیاط؛ شما فعلا و البته فقط فعلا، باید به نیروی نظامی خود متکی باشید و بر ضعفهای رقیبان تمرکز کنید؛ راه دیگری نیست. به نظرم مانور نظامی اخیر ما همین معنا را داشت. اردوغان مدتهاست که راه دیکتاتوری صدام را میپیماید. چین و روسیه نمیتوانند در بحرانهای نظامی احتمالی به ما کمکی کنند. روسها ۱۴ کشور خود را عملا «رها» کردند تا شوروی به روسیه تبدیل شود. ما که جای خود داریم. وانگهی اتکای نظامی به چنین قدرتهایی سبب میشود که مانند کره شمالی به «چکش اتمی» چین تبدیل شویم.
۳- «جریانهای بینالمللی» که در جایجای این مقاله آمده است، از حیث فنی و نوع «بازی» و سازه ارتباطاتی اهمیت دارند؛ نه اینکه به خودی خود واجد حقانیتی باشند. اینکه این ساحت فنی تا چه حد میتواند «حقانیت آرمانهای بشری» را مخدوش کند؛ البته محل بحث است؛ اما آنچه مسجل است، این است که این فنون میتوانند در خدمت آرمانهای بشری «نیز» قرار گیرند؛ همین. بنابراین آرمانها میتوانند «روابط شما با کشورهای متخاصم» را «غسل تعمید» دهند؛ اما این روابط نمیتوانند به خودی خود مخرب آرمانها باشند. این تصور که ابزار ارتباط و تعامل بینالمللی حتما به آرمان آسیب میرساند، تصور دقیقی نیست و ما را به سوی انزوا در بازارهای بینالمللی پیش میبرد. گاهی انزوای ارتباطات سبب میشود که یا به «چکش اتمی» تبدیل شوید یا به ابزاری برای پولشویی به سبک «سن مارینو»؛ کشور کوچک «سن مارینو» که عملا در درون ایتالیا قرار دارد کارکرد پولشویی و فرار مالیاتی برای روسها و ایتالیاییها و… پیدا کرده است.
۴- اگر امروز مشکلی در مرزهای شمالی و شمال غربی ما پدید آمده است، متأسفانه راهحل سریع و کوتاهمدتی ندارد. این مشکل، نتیجه طبیعی جریانسازی طولانیمدت علیه ماست که امروز و پس از دو انتخابات اخیر در ایران و تأخیر مذاکرات برجامی «فرصت بروز» یافته است. سیاستگذاری در دیپلماسی بینالمللی باید تدریجی و پیوسته باشد و به عزم کلی نظام و زیرمجموعههای آن تبدیل شود. در سیاستگذاری دیپلماسی بینالمللی جایی برای تفرقه، عوامزدگی و نیروهای خودسر نباید وجود داشته باشد. استفاده از نیروهای خودسر برای اعمال فشار بر طرفهای خارجی اگر استثنا هم بوده باشد، نباید به قاعده سیاست خارجی تبدیل شود. نباید ذهنیت عوام را به گونهای شکل داد که خود اسیر توهمات آنان شویم. مسئله، مسئله منافع یک ملت است که نباید بازیچه سادگی شماری از عوام بشود. جدیت و سختگیری حکومت در این امور لازم است. عوام، افسانه و توهم را درمیآمیزند و با اندکی چاشنی از تئوری توطئه دچار «خود پروفسوربینی» شده و برای منافع ملی هزینهزا میشوند.
۵- به همین شکل، سیاست خارجی باید از زیر یوغ منازعات جناحی خارج شود تا به دستاویزی برای منازعات باندهای قدرت یا سبکسری جناحها تبدیل نشود؛ که دراینصورت فاجعهای بزرگ اتفاق خواهد افتاد. اگر دانش سیاست خارجی به سطح منازعات جناحی کاهش بیابد، زمینه برای توجیه «روسوفیل»، «چینوفیل» و «انگلوفیل»شدن برخی افراد و بهویژه دیپلماتها و نظامیان فراهم میآید که در چنین صورتی «انا لله و انا الیه راجعون و علی «الایران» السلام». سخنان تعجبآور یک مقام مؤثر نظامی درباره پیمان شانگهای در این چارچوب باید دیده شود که گفته بود: «همگان شاهد بودند که غرب و غربگرایان چگونه بر این سیاست (رویکرد به شرق) تاختند! … رفتار غرب و غربگرایان … مغایر با منافع ملی است». چنین سخنانی دیپلماسی و روابط خارجی را به دعواهای «حیدری-نعمتی» تبدیل میکند. اگر کسی هم نقد کارشناسانهای داشته باشد، از بیم هجمههای اینچنینی زبان در کام میکشد. حریت و آزادگی را نباید از متفکران و دلسوزان سلب کرد؛ بهویژه در آنچه به روابط خارجی مربوط میشود. توهینها و هجمهها علیه مذاکرهکنندگان در دولت قبل نیز در این چارچوب باید دیده شود. همه اینها بدیهیئتی است که متأسفانه عکس آن عمل میشود.
shargh