۱- گرگ در قفس، به نفع همه!
از وقتی که گرگ مدعی امپراتوری شیعی-اسلامی، از جمله با اشغال سفارت آمریکا در تهران، چنگالش را به اربابان جهان نشان داد، به قول دوستان افغانستانی ما، “جامعه جهانی” و به زبان دقیقتر “ایالات متحده و متحدان آن”، برای ادب کردن و مهار گرگ، پس از آزمایش برخی “عملیات زودبازده”، راهکار درازمدت نگهداری گرگ در قفس را برگزیدند تا با یک تیر چند نشان بزنند.
اگر این گرگ در قفس نبود:
- آمریکا نمیتوانست به سهولت آب خوردن، صدها میلیارد دلار سلاح انباری را به سعودیها و بقیه دولتهای عرب منطقه بفروشد، وابستگی این کشورها به کاخ سفید را افزایش بدهد و آنها را به متحدان اسرائیل در برابر ایران تبدیل کند.
- امارات که تا ۵۰ سال پیش برهوتی لمیزرع بود، امروز جشن تولد پرشکوه پنجاه سالگی برگزار نمیکرد و قطر میزبان جام جهانی فوتبال و یک مدعی نقشآفرینی در خاورمیانه نمیشد.
- اسرائیل که در زمان کلینتون-رابین-عرفات، تا مرز شناسائی دولت فلسطین پیش/ یا پس رفته بود، حالا به اینجا نمیرسید که آش را با جاش بخورد، روز روشن ترور کند و سر هر چهار راه خاورمیانه نسق بگیرد و نفسکش بطلبد.
- روسیه ورشکسته پوتین، از محل پروژه اتمی و وعده انداختن لاشه یک مردار به داخل قفس، به دهها میلیارد دلار ثروت نمیرسید، ایران را از بازار نفت و گاز جهان حذف نمیکرد، دم و دستگاه اطلاعات و امنیت سپاه را مال خود و نیروی رزمی آن را به پیاده نظام خویش در سوریه بدل نمینمود.
- چین که در کنار روسیه، آمریکا و اروپا، در این قفس را در شورای امنیت سازمان ملل قفل کرد، به غارتگر ثروتهای ملی ما و طناب دار بر گردن ایران بدل نمیشد تا در نقش مالخر سر گذر، هر طور که دلش میخواهد، ما را برقصاند.
به این سیاهه، میتوان موارد متعدد دیگری را اضافه کرد که توفیق ماکرون در فروش آسان مبالغ هنگفتی سلاح به کشورهای عرب منطقه در همین روزهای اخیر، قطعا آخرین آن نخواهد بود.
برای غرب، “نمدمالی” جمهوری اسلامی و نگه داشتن آن در قفس ممکن است – از جمله به دلیل نتایج فاجعهباری که در جامعه ایران به بار میآورد – بهترین گزینه نباشد، اما گزینه بدی هم به شمار نمیرود. تا وقتی ج.ا. به تخاصم با آمریکا و تلاش برای نابودی اسرائیل ادامه بدهد و در سودای تبدیل کردن ایران به عمق استراتژیک چین در خاورمیانه باشد، بوِیژه بعد از آنکه ج.ا. منازعه با ایالات متحده را به امری حیثیتی برای آمریکائیان بدل کرد، تداوم محاصره ایران کمترین واکنش ”جامعه جهانی” خواهد بود.
”گرگ در قفس” تنها به کام قدرتهای بزرگ و رقبای منطقهای ما نبوده و نیست. شاید بهرهبردار اصلی این بازی، نظام ولایت فقیه باشد. اگر ما را با حکومتمان به قفس نمیراندند، این همه مظلومنمایی، رجزخوانی، و در نهایت ”گروگان گرفتن ملت در قفس” نه محلی از اعراب داشت و نه ممکن میشد. این ارتجاع از گور تاریخ برآمده، نمیتوانست چهل سال دمار از روزگار مردم و کشور در آورد اگر آنها را به گروگان در “مبارزه ضد استکباری” بدل نمیکرد و با وعده گشودن درهای قفس بعد از “قوی شدن” شلتاق نمینمود.
۲- یک ساعت هم زیاد است!
حکومتی که بزرگترین “کاسب تحریم” است، اپوزیسیون دموکرات را به طرفداری از تداوم تحریمها و استفاده ابزاری از فشار طاقتفرسای ناشی از تحریمها، برای به شورش کشاندن مردم و سرنگون کردن حکومت متهم میکند. هیچ انسان آزاده و مردمدوستی نمیتواند طرفدار تحریم هممیهنان خود باشد. تحریم، یک ساعتش هم زیاد است، چه برسد به چهار دهه که در سالهای زیادی “حداکثری” و کمرشکن هم، بوده باشد. باید با تحریمها با تمام وجود مقابله کرد و حکومتی را که با ماجراجوئی، توهمزدگی و تلاش برای تحمیل نظم دلخواه خود به جهان، طرح شعار محو اسرائیل از نقشه دنیا و آمریکاستیزی جنونآمیز، همه جهان را علیه کشور ما بر انگیخته و متحد کرده، سرجای خود نشاند.
در جهان غرب، مستقل از روندهای رایسازی، هر دولتی بر اساس تمایل اکثریت رایدهندگان و آنچه آن را منافع ملی کشور خود میداند، سیاستورزی میکند و بر این مبنا هم -مثلا -تصمیم به مشارکت در تحریم یک کشور میگیرد. ما حتی اگر تحریم را صد در صد ظالمانه و غیر انسانی بدانیم – که میدانیم – با دخیل بستن در واشنگتن، لندن و پاریس راه به جائی نخواهیم برد و تنها خود را مضحکه لابیستهای نظام خواهیم کرد. نظر این دولتها را تنها رایدهندگان کشورهای متبوع آنها تعیین میکنند و تغییر میدهند و هر نوع تلاش برای سمت دادن توجهها به غرب، به عنوان عامل بدبختی ما ایرانیان، دادن آدرس غلط به جامعه و کور کردن رد جنایتکارانی است که میتوانند همین امروز با دست برداشتن از ماجراجوئیهای اتمی و آشتی با جهان، بساط تحریمها را برچینند.
۳- اپوزیسیون یا مصطفی دنبه؟
به گمانم در سال ۸۶ بود که مسعود بهنود در سایت روز ماجرای ممد سنبه و مصطفی دنبه را قلمی کرد. خلاصه ماجرا این است که در سالهای دور که هنوز لاتها و لوطیها در محلات تهران برو و بیائی داشتند، ممد سنبه، گنده لاتی بود که هرازگاهی محله را به آشوب میکشید. یکبار که او باز هم عربدهکشی به راه انداخته بود، کلانتری، علاوه بر او، مصطفی دنبه، کاسب محله را هم بازداشت کرد. پرسیدند که چرا مصطفی دنبه؟ کلانتر گفت که این مصطفی در واقع همدست ممد است. هر وقت ممد ماجرا میکند، مصطفی در مغازه را پایین کشیده، به وسط معرکه میدود تا مثلا طرفین دعوا را اصلاح بدهد. او برای عرض وجود، منتظر است که دعوائی راه بیفتد و چه بسا که تحریککننده هم باشد.
بیاییم بیپرده در چهره خود به عنوان اپوزیسیون نگاه کنیم و ببینیم که آیا جز صبر پیشه کردن تا علی سنبه ماجرائی بیافریند و بعد پریدن به وسط میدان شبکههای اجتماعی و پیچیدن به پر و پای یکدیگر، شباهتی به یک اپوزیسیون جدی داریم و یا بیشتر به مصطفی دنبه شبیه شدهایم؟
دلمان را به افشاگری خوش کرده ایم و نمیخواهیم باور کنیم که جامعه از این مرحله گذشته و امپراطور کاملا لخت است.
شعار وحدت طلبی ما گوش فلک را کر گرده، اما توان همکاری با نزدیک ترین نیروها به خود را هم نداریم و آنچنان در خودخواهی و گروه گرائی غرق شده ایم که از دیدن بدیهی ترین نیازهای جنبش هم غافلیم. مردم میدانند که چه چیز را نمیخواهند. آنچه مفقود است، افقی است که باید در مقابل جامعه گشوده بشود. برای متحد کردن مردم، ابتدا باید متحد شد. مردم برای فراخوان مشتی انسان منفرد و گروه کم جان و کم اثر هیچ ترهای خرد نخواهند کرد. فقط آنهائی توان اداره مملکت را خواهند داشت و از سوی مردم جدی گرفته میشوند که امروز توانائی سازش و کنار آمدن با هم را داشته باشند و تا این امر تحقق نیابد، کار اپوزیسیونی ما از پرسه زدن در اطراف مغازه مصطفی دنبه فراتر نخواهد رفت.
۴- کلید در دست کیست؟
وقتی قدرتهای بزرگ و اغلب همسایگان، از محل نمایش گرگ بنیادگرائی عظمتطلب در قفس، نان سیاسی و اقتصادی به تنور میچسپانند و مردم ایران را در قفسی به بزرگی کشور، به هم سرنوشتی با گرگها محکوم میکنند، برای مردم هیچ راه رهائی جز درافتادن با گرگان و پایان دادن به گروگانگیری چندجانبه باقی نمیماند. علی خامنهای پیرتر و خرفتتر از آن است که داوطلبانه کوتاه بیاید. سرداران فاسد سپاه و سازمانهای امنیتی، روحانیون فربه حاکم و تجار کلان، دیرگاهی است که به الیگارشیهای مالی-امنیتی-نظامی بدل شدهاند. آنها قصد رها کردن گروگانها را ندارند و دنبال دستیابی به سلاح اتمی و بیمه کردن قدرت خود هستند.
در بیرون هم خبری نیست. تنها ملت است و نیروی لایزال او. جویبارهائی که این روزها از هر سوی کشور، به راه افتاده، دیر یا زود به رودخانههای خروشانی بدل خواهند شد. کلید رهائی در دست کسانی است که مطالبه نان را، مطالبه هوا را، مطالبه آب را و مطالبه آزادی و عدالت را پی میگیرند. اگر طلسم همسرنوشت پنداری با حکومت نامشروع و غیرقانونی شکسته شود – که دارد با سرعتی باورنکردنی شکسته میشود – میتوان گرگان در محاصره را بدون شلیک یک گلوله هم، در مقابل ملت، به تسلیم وادار کرد. بهرغم انبوه ابرهای سیاه، افق هر روز روشنتر میشود. فرهنگیان، بازنشستگان، کارگران، بچههای دی، بهمن و خوزستان، دختران خیابان انقلاب و… همبسته و همبستهتر میشوند تا گرگ فرتوت را به محاصره در آورند و از پنجره سبز امید، به فردا سلام کنند.