کریسمس و سال۲۰۲۲ فرخنده باد، باشد که میلاد حضرت مسیح که همواره برای میلیونها در سراسر دنیا و بویژه هموطنان آسوری و ارمنی ما انگیزه ای برای تامل درباره آغازی نو و امید بوده، بازهم پیام آور صلح، عشق و بخشایش گردد


کریسمس و سال ۲۰۲۲ فرخنده باد،
گرچه تاریخ دقیق تولد حضرت مسیح هم مانند زادروز بسیاری از پیام آورندگان درست روشن نیست، ولی این امر تغییری در این واقعیت نمی‌دهد که بیشترین دین باوران گوناگون گیتی پیروِ آیین این پیامبر هستند که گویا ۲۰۲۲ سال پیش چشم به جهان گشوده، در ۳۷ سالگی به صلیب کشیده شده و پیام آور صلح، عشق و بخشایش لقب گرفته است.
جبهه ملی ایران– اروپا زاد روز حضرت مسیح و سال نو مسیحی را به هممیهنان ارمنی و آسوری و همه مسیحیان تبریک می گوید و سالی خوب همراه باآزادی و موفقیت برای آنان آرزوی می کند.
باشد که میلاد حضرت مسیح که همواره برای میلیونها در سراسر دنیا انگیزه ای برای تامل درباره آغازی نو و امید بوده، بازهم پیام آور صلح، عشق و بخشایش باشد.

جبهه ملی ایران- اروپا
——————————————–
درباره عیسی مسیح:

یک یهودی در زمان عیسی معمولاً تنها یک اسم داشت. در برخی موارد، پس از نام شخص، اسم پدرش ذکر می‌شد؛ یعنی نام با فرمول «اسم شخص پسر اسم پدر» ساخته می‌شد. آوردن نام شهر محل تولد شخص پس از نام او نیز رایج بوده‌است.[۲] نتیجتاً، عیسی در عهد جدید معمولاً «عیسی ناصری» خطاب شده‌است. همسایه‌های عیسی در ناصره، او را «نجّار، پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون» (مرقس ۶:۳)،[۳] «پسر نجّار» (متی ۱۳:۵۵)[۴] یا «پسر یوسف» (لوقا ۴:۲۲)[۵] خطاب می‌کردند. در انجیل یوحنا، فیلیپ عیسی را «عیسی پسر یوسف از ناصره» (یوحنا ۱:۴۵) می‌نامند.[۶]

عیسی در شکل کنونی (Ἰησοῦς)[پ] در زبان یونانی ریشه دارد. نام یونانی خود از ישוע (یشوع) عبری گرفته‌است. این اسم که در اصل יהושע (یِهُشوعا، به‌طور خلاصه‌تر یوشع) بوده در لغت به معنی «یهوه نجات می‌بخشد» است.[۷] یوشع همچنین جانشین موسی و یک روحانی یهودی بنا به عهد عتیق نیز هست.[۸]

عیسی (یشوع) نام رایجی در میان یهودیان معاصر تولد عیسی بوده‌است.[۹] یوسف فلاوی مورخ یهودی قرن اول میلاد در نوشته‌های خود حداقل به ۲۰ فرد مختلف که عیسی نام داشته‌اند اشاره کرده‌است.[۱۰] این اسم، آن گونه که در عهد جدید به کار رفته‌است، از نظر لغوی «یهوه رستگاری است» معنی می‌دهد.[۱۱]

از سال‌های آغازین دین مسیحیت، عیسی را معمولاً «عیسی مسیح» خطاب می‌کنند.[۱۲] نویسنده انجیل یوحنا مدعی است عیسی ناصری این اسم را بر روی خود گذاشته‌است. مسیح یک نام شخصی نیست.[۱۳] این کلمه (משיח) در عبری به معنی «برگزیده شده» است.[۱۴][۱۵] مسیحیان او را به این نام می‌خوانند زیرا باور دارند که او همان مسیح وعده داده شده در نوشته‌های یهودی عهد عتیق است. از زمان زندگی عیسی تا امروز، «مسیح» به یک نام شخصی و بخشی از اسم عیسی درآمده است. به پیروان عیسی، «مسیحی» می‌گویند و این اطلاق از قرن اول میلادی رواج داشته‌است.[۱۶]
منابع، روایت‌ها و اختلاف‌نظرها

عیسی به شیوه‌ای که در انجیل‌ها توصیف شده‌است موجودی فراتر از محدودیت‌ها و توانایی‌های انسانی است. برای بیشتر تاریخ مسیحیت این مشکل بزرگی به حساب نمی‌آمد، اما از عصر روشنگری بدین سو عده‌ای به دنبال یافتن عیسی در محدوده توانایی‌های انسان رفتند.[۱۷] تا قبل از آن دوره، انجیل‌ها را معمولاً منابع معتبر تاریخی قلمداد می‌کردند، اما از آن زمان پژوهشگرانی ظهور کردند که صحت تاریخی عهد جدید را زیر سؤال بردند و میان عیسی در اناجیل و عیسی در تاریخ تمایز قائل شدند.[۱۸] از قرن ۱۸، محققان سه شیوه جداگانه برای شناخت شخصیت تاریخی عیسی پیش گرفتند که هر کدام مشخصه‌های خودش را دارد و بر اساس تحقیقات متفاوتی شکل گرفته‌است.[۱۹][۲۰] موجودیت یک شخصیت تاریخی به نام عیسی و اتفاقات کلی زندگی‌اش به‌طور گسترده‌ای توسط محققان پذیرفته شده‌است، اما تصویری که توسط پژوهشگران مختلف از او رسم شده‌است، با یکدیگر و همچنین با تصویر او در اناجیل متفاوت است.[۲۱][۲۲]

تلاش‌ها برای بازسازی تاریخی زندگی عیسی شامل گستره متفاوتی می‌شود که از دیدگاه ماکسیمالیستی قرن نوزدهم که در آن اناجیل تا جای ممکن به عنوان منبع معتبر قلمداد می‌شدند تا دیدگاه مینیمالیستی قرن بیستم که تقریباً هیچ چیز دربارهٔ عیسی به عنوان اتفاق تاریخی پذیرفته نمی‌شد، متفاوت است.[۲۳] از دهه ۱۹۵۰، شیوه جدیدی در راه یافتن عیسای تاریخی شکل گرفت و دیدگاه مینیمالیستی رنگ باخت.[۲۴][۲۵] هرچند این نظریه که انجیل‌ها کاملاً صحیح هستند توسط منابع تاریخی پشتیبانی نمی‌شود، اما از دهه هشتاد میان دانشوران اتفاق نظر وجود دارد که به غیر از اتفاقات مشخصی که از نظر تاریخی اثبات شده‌اند، سایر عناصر زندگی عیسی از نظر تاریخی «محتمل» هستند.[۲۴][۲۶][۲۷] تمرکز تحقیقات نوین در ربط با شخصیت تاریخی عیسی بر یافتن محتمل‌ترین عناصر قرار داده‌است.[۲۸][۲۹]
منابع زندگی
گلگتا، محلی در کلیسای مقبره مقدس، اورشلیم، اسرائیل. مطابق سنت مسیحی، عیسی در گلگتا مصلوب شد. در همین کلیسا، قبری وجود دارد که مطابق باور مسیحیان از قرن چهارم میلادی، عیسی را پس از به صلیب کشیدن در آن به خاک سپردند؛ او پس از چهل روز از مرگ برخاست و امروزه قبر مذکور خالی است.

محققان عهد جدید در بررسی انجیل‌های متعارف (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) با چالش‌های بزرگی روبرو هستند.[۳۰] اناجیل را نمی‌توان در معنای امروزی «زندگینامه» قلمداد کرد و نویسندگان آن‌ها درحالی که بسیاری از جزئیات زندگی عیسی را از قلم انداخته‌اند، به مسائلی چون اهمیت او از دید الهی یا تبلیغ علنی او میان مردم می‌پردازند.[۳۰] گزارش‌ها دربارهٔ اتفاقات فراطبیعی مربوط به عیسی نظیر مرگ و برخاستن او کار محققان را حتی سخت‌تر هم می‌کند.[۳۰] پژوهشگران انجیل‌ها را منابع بی‌طرفی نمی‌دانند زیرا نویسندگان تلاش می‌کردند عیسی را تجلیل کنند.[۳۱] کماکان، منابع بهتری دربارهٔ زندگی عیسی نسبت به زندگی افرادی چون اسکندر مقدونی در اختیار پژوهشگران است.[۳۱] آن‌ها معیارهای مشخصی برای قضاوت دربارهٔ تاریخی‌بودن اتفاق دارند که شامل ملاک تصدیق چندگانه، ملاک انسجام و ملاک انقطاع است.[۳۲] صحت تاریخی یک اتفاق بسته به اعتبار منابع هم هست؛ اناجیل به واقع دربارهٔ زندگی عیسی متناقض و نامستقل هستند. مرقس که احتمالاً اولین انجیل مکتوب شده‌است، برای دهه‌ها معتبرترین از لحاظ تاریخی به‌شمار می‌رود.[۳۳] یوحنا که بعد از همه مکتوب شده‌است، به‌طور قابل توجهی با انجیل‌های هم‌نوا متفاوت است و آن را دارای اعتبار کمتری می‌دانند؛ هرچند اخیراً پژوهشگران بیشتری پذیرفته‌اند که یوحنا شاید شامل هسته‌ای از محتوای قدیمی باشد که ممکن است به اندازه اناجیل هم‌نوا یا حتی بیشتر ارزش تاریخی داشته باشد.[۳۴]

انجیل‌های نامتعارف جملگی به اناجیل متعارف وابسته‌اند و در این بین فقط انجیل توماس ممکن است استثنا و شاهدی مستقل بر بسیاری از کلمات قصار یا مَثَل‌های عیسی باشد. به عنوان مثال، توماس تأیید می‌کند که عیسی فقرا را مورد رحمت قرار می‌داد. این گفته پیش از اینکه با گفته‌های مشابه در منبع کیو مخلوط شود، به صورت مستقل به دست او رسیده‌است.[۳۵] از دید مورخان، بیشتر داستان‌های دیگر انجیل‌های نامتعارف، مانند داستان تبدیل گل به پرنده توسط عیسی در کودکی، به وضوح افسانه‌ای هستند.[۳۶] هر چند شاید در دیگر متون غیرمتعارف مسیحی مطالبی وجود داشته باشد که بتواند دربارهٔ تحقیقات تاریخی در ربط با عیسی ارزشمند باشند.[۳۷]

منابع غیرمسیحی اولیه که وجود تاریخی عیسی را ثبت کرده‌اند شامل آثار یوسف فلاوی (زاده ۳۷- درگذشته حدود ۱۰۰ میلادی) و تاسیتوس (۵۶ – ۱۱۷) هستند.[۳۸][۳۹] لوئیز فلدمن که متخصص آثار یوسف فلاوی است می‌گوید که عده کمی به اصالت اشاره یوسف به عیسی در کتاب ۲۰ از تاریخ باستان یهودیان شک کرده‌اند.[۴۰][۴۱] فلاوی از او با عناوینی چون «مرد خردمند» و «معلم مردم» یاد کرده‌است. نیز محکوم به مرگ‌شدن او توسط پیلاطس و وجود «طایفه مسیحیان» را تأیید کرده‌است. در بخشی دیگر از یعقوب، «برادر عیسی که مسیح خوانده می‌شد» یاد شده‌است.[۳۶] تاسیتوس در کتاب ۱۵ از سالنامه‌ها از عیسی و اعدام او توسط پونتیوس پیلاطس یاد کرده‌اند. محققان به‌طور کلی مطلب تاسیتوس را به عنوان منبعی مستقل رومی معتبر و دارای ارزش تاریخی می‌دانند.[۴۲] سوئتونیوس مورخ رومی قرون اول و دوم از اخراج آن دسته از یهودی‌هایی که «تحت فتنه یک کریستوس‌نامی آشوب می‌آفریدند» از شهر رم نوشته‌است. بیشتر این منابع فقط مرگ عیسی و اعمال پیروانش بعد از مرگ او را ذکر کرده‌اند.[۳۶]

منابع غیرمسیحی به دو دلیل ارزشمندند؛ نخست آنکه نشان می‌دهند ناظران بی‌طرف یا متخاصم هیچ شکی دربارهٔ موجودیت تاریخی عیسی نداشته‌اند و دوم آنکه تقریباً تصویری از عیسی رسم کرده‌اند که می‌تواند با منابع مسیحی هم سازگار باشد: عیسی یک آموزگار بود، به انجام معجزه معروف بود، برادری به نام یعقوب داشت و به‌طور خشونت‌آمیزی کشته شد.[۱]
عیسی در یک نقش موزاییک متعلق به قرن ششم میلادی (در کلیسایی در شهر روانا در ایتالیا)

باستان‌شناسی به پژوهشگران کمک می‌کند تا جهان زندگی عیسی را بهتر درک کنند. یافته‌های تازه، به عنوان مثال، نشان می‌دهد که کفرناحوم، شهری مهم در دوره تبلیغ عیسی، فقیر و کوچک بود و حتی فروم (انجمن) یا آگورا هم نداشت.[۴۳][۴۴] این با نظر پژوهشگران که عیسی از تسهیم متقابل میان فقرا در آن منطقه از جلیل حمایت می‌کرد، سازگار است.[۴۳]
منابع اولیه مسیحی: انجیل‌ها

چهار انجیل متعارف (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) منابع اصلی برای مطالعه زندگی و تعلیمات عیسی هستند.[۴۵][۴۶] علی‌رغم این، دیگر بخش‌های عهد جدید مانند رساله پولس نیز بخش‌های کلیدی زندگی وی را به متن کشیده‌است؛ مانند شام آخر در نامه اول به قرنتیان (حدود ۵۳–۵۴ میلادی) باب ۱۱ آیات ۲۳ تا ۲۶.[۴۷][۴۸][۴۹] اعمال رسولان شامل اشاراتی به اوایل تبلیغ عیسی و پیشگویی یحیی در ربط با آن است. باب اول اعمال رسولان حاوی اطلاعات بیشتری دربارهٔ عروج عیسی نسبت به چهار انجیل است.[۵۰][۵۱][۵۲] رساله‌های پولس که تاریخ نگارشش مربوط به قبل از اناجیل است، چند مرتبه به سخنان و فرامین عیسی اشاره می‌کند.[۵۳]

بعضی از فرقه‌های اولیه مسیحی راه‌کارهای جداگانه‌ای برای تعلیم زندگی عیسی داشتند که عهد جدید شامل آن‌ها نمی‌شود، مانند انجیل توماس، انجیل پطرس، انجیل یهودا، انجیل یعقوب و دیگر انجیل‌هایی که معروف به اناجیل کاذبه هستند.[۵۴][۵۵] بیشتر محققان اتفاق نظر دارند که این انجیل‌ها بسیار بعدتر از انجیل‌های متعارف نوشته شده‌اند و اعتبار کمتری دارند.[۵۶][۵۷][۵۸]

اناجیل متعارف چهار روایت مجزا هستند که توسط هر کدام توسط یک نویسنده مختلف نوشته شده‌است.[۵۹][۶۰] این نویسندگان همگی ناشناس هستند و سنت مسیحی آن‌ها را به چهار شخصی که ارتباطات نزدیک با عیسی داشتند منسوب می‌کند.[۶۱] مرقس به یوحنا مرقس،[۶۲] یکی از نزدیکان پطرس، متی به یکی از حواریون عیسی،[۶۱] لوقا به یکی از نزدیکان پولس[۶۱] و یوحنا به «آن حواری که عیسی دوستش می‌داشت» منسوب است.[۶۳][۶۴]

از مهم‌ترین زوایا جهت بررسی انجیل‌ها، در نظر گرفتن ژانری است که آن انجیل در آن قرار می‌گیرد.[۶۵] اینکه نویسندگان اناجیل قصد داشته‌اند رمان، افسانه، تاریخ یا زندگینامه بنویسند، تأثیر عظیمی بر این موضوع دارد که چگونه باید آن‌ها را بررسی کرد. مطالعات اخیر بر این اجماع نظر دارند که انجیل‌ها در شاخه «زندگینامه باستانی» قرار می‌گیرند.[۶۶][۶۷][۶۸] علی‌رغم اینکه با این دسته‌بندی مخالفت‌هایی هم شده،[۶۹] نظر کلی پژوهشگران چنین است.[۷۰][۷۱]
پاپیروسی از قرن سوم میلادی که انجیل لوقا به زبان یونانی بر روی آن نوشته شده‌است.

در ربط با صحت تاریخی این چهار انجیل، نظرها از اینکه آن‌ها توصیفات دقیقی از زندگی عیسی هستند[۷۲] تا اینکه آیا اصلاً می‌شود آن‌ها را منبع تاریخی به حساب آورد متفاوت است.[۷۳][۷۴][۷۵] مطابق اتفاق نظر گسترده‌ای که امروزه در میان محققان وجود دارد، انجیل‌های هم‌نوا (سه انجیل اول – متی، مرقس و لوقا) معتبرترین منابع برای زندگی عیسی هستند.[۷۶][۷۷][۲] در دفاع از اختلاف‌ها و ناسازگاری‌هایی که بین اناجیل وجود دارد، گفته شده‌است که این خود دلیلی برای صحت انجیل‌هاست؛ زیرا تفاوت‌ها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهت‌ها به مبدأ مشترک آن‌ها گواهی می‌دهد.[۷۸]

مطابق تقدم مرقس، انجیل مرقس قدیمی‌ترین در میان اناجیل هم‌نواست که بین سال‌های ۶۰ تا ۷۵ میلادی نوشته شده‌است. پس از آن انجیل متی (۶۵ تا ۸۵ م)، انجیل لوقا (۶۵ تا ۹۵ م) و انجیل یوحنا (۷۵ تا ۱۰۰ م) قرار دارند.[۷۹] به علاوه، بیشتر محققان موافقند که نویسندگان متی و لوقا از مرقس به عنوان یکی از منابع خود در زمان نوشتن انجیلشان بهره برده‌اند. از آنجا که متی و لوقا شامل اطلاعاتی هستند که در مرقس یافت نمی‌شود، پژوهشگران این‌گونه توضیح داده‌اند که آن دو نویسنده علاوه بر مرقس، از یک منبع دیگر (که به‌طور عمومی به آن منبع کیو می‌گویند) هم استفاده کرده‌اند.[۸۰]

سه انجیل هم‌نوا در محتوا، ترتیب روایت، زبان و ساختار بندها شباهت دارند.[۸۱][۸۲] نظر بیشتر محققان آن است که یافتن ارتباط مستقیم ادبی میان این سه انجیل و انجیل یوحنا غیرممکن است.[۸۳] درحالی‌که جریان برخی از اتفاقات (نظیر تعمید عیسی، تجلی او، تصلیب و روابطش با حواریون) در روایات هم‌نوا مشترک است، اتفاقاتی چون تجلی عیسی در انجیل یوحنا که خود در برخی موارد چون پاکسازی معبد روایات متفاوتی دارد، یافت نمی‌شوند.[۸۴]
عیسی در انجیل‌های هم‌نوا عیسی در انجیل یوحنا
با تعمید عیسی یا تولد او از باکره آغاز می‌شوند.[۶۱] با داستان آفرینش آغاز می‌شود، فاقد داستان تولد عیسی.[۶۱]
عیسی توسط یحیی تعمید داده می‌شود.[۶۱] به تعمید او اشاره نمی‌کند اما آن را پیش‌فرض در نظر گرفته‌است.[۶۱]
عیسی با مثل‌ها و کلمات قصار تعلیم می‌دهد.[۶۱] عیسی در بحث‌های طولانی تعلیم می‌دهد.[۶۱]
عیسی بیشتر دربارهٔ ملکوت الهی و اندکی دربارهٔ خودش تعلیم می‌دهد.[۶۱] عیسی بیشتر دربارهٔ خودش تعلیم می‌دهد.[۶۱]
عیسی دربارهٔ فقرا و رنج‌دیدگان صحبت می‌کند.[۶۱] عیسی خیلی کم دربارهٔ فقرا و رنج‌دیدگان صحبت می‌کند.[۶۱]
عیسی جن‌گیری می‌کند.[۸۵] عیسی جن‌گیری نمی‌کند.[۸۵]
پطرس فاش می‌کند که عیسی کیست.[۸۵] پطرس فاش نمی‌کند.[۸۵]
عیسی دستانش را نمی‌شورد.[۸۵] دربارهٔ اینکه عیسی دستانش را نمی‌شورد چیزی نمی‌گوید.[۸۵]
پیروان عیسی روزه نمی‌گیرند.[۸۵] دربارهٔ روزه نگرفتن پیروان عیسی چیزی نمی‌گوید.[۸۵]
شاگردانش در روز شبات گندم درو می‌کنند و می‌خورند.[۸۵] شاگردانش در روز شبات گندم درو نمی‌کنند و نمی‌خورند.[۸۵]
به تجلی عیسی اشاره شده.[۸۵] به تجلی عیسی اشاره نشده.[۸۵]
عیسی در یک مراسم پسح شرکت می‌کند.[۸۶] عیسی در سه یا چهار مراسم پسح شرکت می‌کند.[۸۶]
پاکسازی معبد مربوط به اواخر روایات است.[۶۱] پاکسازی معبد مربوط به اوایل روایت است.[۶۱]
در شام آخر عیسی از یک عهد جدید می‌گوید.[۶۱] عیسی پاهای شاگردانش را می‌شورد.[۶۱]
عیسی دعا می‌کند که از مرگ رهایی یابد.[۶۱] عیسی در برابر مرگ هیچ ضعفی نشان نمی‌دهد.[۶۱]
عیسی با یک بوسه مورد خیانت واقع می‌شود.[۶۱] عیسی خود هویتش را به سربازان فاش می‌کند.[۶۱]
عیسی توسط رهبران یهودی دستگیر می‌شود.[۶۱] عیسی توسط رومیان و نگهبانان معبد دستگیر می‌شود.[۶۱]
شمعون قیروانی در حمل صلیب به عیسی کمک می‌کند.[۶۱] عیسی به تنهایی صلیب را حمل می‌کند.[۶۱]
پرده معبد با مرگ عیسی به دو نیم می‌شود.[۶۱] نیزه‌ای به پهلوی عیسی می‌زنند.[۶۱]
چند زن از قبر عیسی بازدید می‌کنند.[۶۱] مریم مجدلیه به تنهایی از قبر عیسی بازدید می‌کند.[۶۱]

اناجیل هم‌نوا بر ابعاد مختلف شخصیت عیسی پرداخته‌اند. در مرقس، عیسی پسر خداست که معجزاتش حضور ملکوت الهی را نشان می‌دهند.[۶۲] او، به عنوان خادم خدا و انسان‌ها، یک معجزه‌گر خستگی‌ناپذیر است.[۸۷] این انجیل کوتاه مشتمل بر تعداد کمی از سخنان و تعالیم عیسی است.[۶۲] انجیل متی تأکید می‌کند که عیسی به اراده خدا در عهد عتیق جامه عمل پوشانده و خداوندگار کلیساست.[۸۸] اوست فرزند داوود، یک «پادشاه و خودِ مسیح.»[۸۷][۸۹][۹۰] لوقا عیسی را چنان می‌نمایاند که یک ناجی انسانی-الهی است و با نیازمندان هم‌دلی می‌کند.[۹۱] او دوست گناهکاران و به دنبال نجات گمراهان است.[۸۷] این انجیل شامل مثل‌هایی چون «سامری خوب» و «پسر ولخرج» است.[۹۱]

دیباچه انجیل یوحنا عیسی را تجسم کلمه خدا توصیف می‌کند.[۹۲] به عنوان کلمه خدا، عیسی به صورت ابدی به همراه او حی و حاضر است و چون منبعی است برای ذات اخلاقی و روحی بشریت.[۹۲] او نه تنها بزرگ‌تر از همه پیامبران گذشته، که بزرگ‌تر از همه پیامبران آینده نیز هست. او کلمه خدا را بر زبان جاری نمی‌کند، بلکه خود کلمه خداست.[۹۳] در انجیل یوحنا عیسی نقش الهی خود را با عبارتی چون «نان زندگی»، «نور جهان» و «تاک حقیقی» به صورت علنی بازگو می‌کند.[۸۷]

در مجموع، نویسندگان عهد جدید اهمیت زیادی به ارائه یک گاه‌شماری دقیق از سرگذشت عیسی یا شرح زندگی او چون تواریخ غیر دینی دوران خود نداده‌اند.[۹۴] چنان‌که انجیل یوحنا خود اشاره می‌کند که انجیل‌ها شامل اطلاعات کامل و جامعی از زندگی عیسی نیستند.[۹۵] این روایات با هدف اصلی ارائه اسنادی الهی‌شناسانه در فضای مسیحیت اولیه نگاشته شده‌اند و خط زمانی اتفاقات در درجه دوم از اهمیت قرار داشته‌است.[۹۶] به همین دلیل، قابل ذکر است که انجیل‌ها یک سوم محتوای خود را به هفته آخر زندگی عیسی در اورشلیم اختصاص داده‌اند.[۹۷] علی‌رغم اینکه انجیل‌ها حاوی اطلاعات کافی مورد نیاز تاریخ‌نگاران معاصر جهت تعیین تاریخ دقیق اتفاقات نیستند، اما برای ترسیم تصویری کلی از داستان زندگی عیسی کفایت می‌کنند.[۷۳][۹۸][۹۶]
زندگی، بنا بر عهد جدید
تولد و اجداد
نوشتار(های) وابسته: ولادت عیسی

عیسی یک یهودی بود[۹۹] و از بطن مریم همسر یوسف تولد یافت. انجیل متی و انجیل لوقا دو روایت متفاوت از اجداد عیسی ارائه کرده‌اند. متی، نسل عیسی را از طریق داوود به ابراهیم می‌رساند[۱۰۰][۱۰۱] و مطابق لوقا، نسل عیسی به آدم و از طریق او به خدا می‌رسد.[۱۰۲][۱۰۳] دو شجره‌نامه‌ای که این دو انجیل گزارش کرده‌اند، بین ابراهیم و داوود شباهت زیادی دارند اما از آنجا به بعد، اسامی ارائه شده تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند. در متی ۲۷ نسل بین داوود و یوسف نجار فاصله‌است، حال آنکه در لوقا ۴۲ نسل، بدون تقریباً هیچ اشتراکی در اسامی دو فهرست. تئوری‌های مختلف برای توضیح تفاوت دو تبارنامه عیسی مطرح شده‌است.[ت]

متی و لوقا هر دو تولد عیسی، به خصوص زایش او از یک باکره در بیت‌لحم را، به وقوع پیوستن پیشگویی می‌دانند. روایت لوقا اتفاقات پیش از تولد او را هم شرح داده‌است و مریم در مرکز روایتش قرار دارد، حال آنکه متی به اتفاقات پس از تولد پرداخته و یوسف را شخصیت محوری روایت خود قرار داده.[۱۰۴][۱۰۵][۱۰۶] مطابق هر دو منبع، والدین عیسی، مریم و نامزد او، یوسف نجار، بودند؛ هر دو منبع بر تولد او از یک باکره تأکید کرده‌اند و متذکر شده‌اند که روح‌القدس عیسی را زمانی که مریم هنوز باکره بود، در رحم او قرار داد.[۱۰۷][۱۰۸][۱۰۹] در عین حال، شواهدی در اعمال رسولان در انجیل لوقا وجود دارد که نشان می‌دهد نسل عیسی از طریق یوسف به داوود می‌رسد. ظاهراً با پذیرش عیسی به عنوان فرزند خود توسط یوسف، تصور می‌شده که، مانند بسیاری دیگر در دنیای باستان، عیسی دارای دو پدر است.[۱۱۰]
A Nativity scene; men and animals surround Mary and newborn Jesus, who are covered in light
ستایش چوپانان از خرارد فن هونهورست، ۱۶۲۲

در روایت متی، بارداری مریم برای یوسف دردسر ساز می‌شود، اما در اولین رؤیای از سه رویایش، یک فرشته به او اطمینان می‌دهد که از ازدواج با مریم نهراسد، زیرا روح‌القدس باعث به وجود آمدن بچه شده‌است.[۱۱۱] در متی، مغانی از شرق برای عیسی به عنوان پادشاه یهودیان، هدیه می‌آورند. آن‌ها زمانی که عیسی یک خردسال — و نه یک نوزاد — است، خانه او در بیت‌لحم را پیدا می‌کنند. در همان انجیل، هیرود از خبر تولد عیسی مطلع می‌شود و قصد قتل او می‌کند؛ نتیجتاً دستور می‌دهد همه کودکان مذکر زیر دو سال در بیت‌لحم را بکشند. اما در رؤیای دوم یوسف، فرشته‌ای به او اخطار می‌دهد و او به همراه خانواده‌اش به مصر متواری می‌شوند — بعدها بازمی‌گردند و در ناصره ساکن می‌شوند.[۱۱۱][۱۱۲][۱۱۳]

در لوقا، جبرئیل به مریم خبر می‌دهد که او از روح‌القدس باردار خواهد شد و فرزندی به نام عیسی خواهد زایید.[۱۰۵][۱۰۷] مریم زمانی که در آستانه وضع حمل است، به همراه یوسف از ناصره به بیت‌لحم، وطن اجداد یوسف، بازمی‌گردد تا در سرشماری مالیاتی که سزار آگوستوس دستورش را داده، شرکت کنند. مریم آنجا کودک خود را می‌زاید و چون موفق نمی‌شوند در یک مسافرخانه اتاقی پیدا کنند، کودک خود را در آخوری قرار می‌دهد. یک فرشته خبر تولد عیسی را به گروهی از چوپانان اعلام می‌کنند و آنان برای دیدار نوزاد به بیت‌لحم سفر می‌کنند و خبر تولد او را پخش می‌کنند. بعد از ارائه عیسی در معبد، مریم و یوسف به همراه نوزاد به ناصره بازمی‌گردند.[۱۰۵][۱۰۷]
سال‌های ابتدایی، خانواده، شغل
نوشتار(های) وابسته: سال‌های ناشناخته عیسی

محل زندگی عیسی در کودکی، بنا به اناجیل لوقا و متی، شهر ناصره در جلیل بود که در آنجا با خانواده‌اش زندگی می‌کرد. در اناجیل نام یوسف در روایت کودکی عیسی ذکر شده‌است، اما پس از آن دیگر هیچ اشاره‌ای به او نمی‌شود.[۱۱۴] اعضای خانواده عیسی — مادرش مریم، برادرانش یعقوب، یوسف، شمعون و یهودا و خواهرانش که نامشان ذکر نشده — هم در اناجیل و دیگر منابع مورد اشاره واقع شده‌اند.[۱۱۵]
یافتن منجی در معبد، از ویلیام هولمن هانت، ۱۸۶۰

بنا به انجیل مرقس، عیسی با همسایگان و خانواده‌اش به مشکل خورد.[۱۱۶] زمانی که مردم شروع به دیوانه خطاب کردن عیسی کردند، مادر و برادرانش از خانه بیرون رفتند و تلاش کردند مانع او شوند. عیسی پاسخ داد که پیروانش هستند که خانواده اویند. در یوحنا، مریم عیسی را در تا پای صلیب همراهی می‌کند که باعث نگرانی عیسی برای سلامت مادر خود می‌شود.[۱۱۷]

در مرقس ۶:۳، از عیسی با عنوان τέκτων (تکتون) یاد شده‌است که ترجمه معمولش «نجار» است اما می‌تواند معانی گسترده‌ای چون معمار هم داشته باشد.[۱۱۸][۱۱۹] اناجیل متذکر شده‌اند که عیسی توانایی خواندن، تفسیر و بحث دربارهٔ متون مقدس مذهبی را داشته‌است، اما این لزوماً به معنای طی کردن آموزش رایجی که کاتبان در آن عصر پشت سر می‌گذاشتند، توسط عیسی نیست.[۱۲۰]

پس از تقدیم عیسی، مطابق قوانین یهودی، در معبد، مردی به نام شمعون مریم را خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید که عیسی «نشانه‌ای است که در رد کردن او افکار پنهانی عدهٔ کثیری نمایان خواهد شد و در دل تو نیز خنجری فرو خواهد رفت.» سال‌ها بعد، زمانی که عیسی در سفر به اورشلیم برای عید پسح گم می‌شود، والدینش او را در حالی در یک معبد پیدا می‌کنند که در میان معلمان نشسته بود، به آنان گوش می‌داد و از آن‌ها سؤال می‌کرد. کسانی که آنجا بودند، از «هوش او و از پاسخ‌هایی که می‌داد» حیرت‌زده شده بودند. مریم از عیسی می‌پرسد «پسرم، چرا با ما چنین کردی؟ من و پدرت با اضطراب زیاد در پی تو بودیم» و عیسی پاسخ می‌دهد «چرا چنین کردید؟ مگر خبر نداشتید من باید در منزل پدرم باشم» اما آن‌ها متوجه نشدند منظورش چیست.[۱۲۱]
تعمید و وسوسه

هر سه روایت هم‌نوا پیش از آنکه تعمید عیسی را بازگو کنند، اطلاعاتی دربارهٔ یحیی عرضه می‌کنند.[۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴] آن‌ها درحالی یحیی را به تصویر می‌کشند که در زمان تعمید دادن افراد در ناحیه رود اردن در حوالی پیریه، ضمن پیشگویی آمدن شخصی «نیرومندتر از من» به مردم توصیه می‌کند برای گناهانشان توبه و به فقرا کمک کنند.[۱۲۵][۱۲۶] چندی بعد، عیسی یحیی را «ایلیا که می‌بایست بیاید» می‌خواند، پیامبری که انتظار می‌رود پیش از «روز بزرگ و هولناک پروردگار» سر برسد. به همین صورت، لوقا هم می‌گوید یحیی روح و نیروی ایلیا را دارد.[۱۲۷]
تعمید مسیح، از آلمیدا جونیور، ۱۸۹۵

در مرقس، زمانی که یحیی عیسی را تعمید می‌دهد و او از آب خارج می‌شود، روح‌القدس را می‌بیند که به شکل کبوتری به سویش می‌آید و صدایی از آسمان می‌شنود که او را «پسر خدا» خطاب می‌کند. این یکی از دو اتفاق در اناجیل است که در آن صدایی از آسمان عیسی را «پسر» صدا می‌کند؛ دیگری در جریان تجلی است.[۱۲۸][۱۲۹] سپس آن روح او را به بیابان می‌برد، جایی که توسط شیطان وسوسه می‌شود. سپس عیسی بعد از بازداشت یحیی به جلیل می‌رود و «مژده خدا» را اعلام می‌کند. تعمید او در متی هم متفاوت نیست. در آن کتاب، یحیی معترض می‌شود که «من احتیاج دارم از تو تعمید بگیرم» و عیسی پاسخ می‌دهد «بگذار فعلاً به این شکل باشد، چون به این وسیله احکام شریعت را به جا خواهیم آورد.» در انجیل متی هم داستان وسوسه عیسی توسط شیطان در بیابان روایت شده‌است. در لوقا روح‌القدس زمانی ظاهر می‌شود که همه تعمید داده شده‌اند و عیسی مشغول عبادت است. در ادامه، یحیی به‌طور ضمنی عیسی را می‌شناسد و پیروانش را به سوی او می‌فرستد تا بپرسند «آیا تو آن شخصی که قرار است بیاید هستی یا باید منتظر دیگری باشیم؟» تعمید و وسوسه او پیش‌زمینه تبلیغ علنی عیسی است.[۱۳۰]

انجیل یوحنا از تعمید و وسوسه عیسی چشم‌پوشی کرده‌است. در آن انجیل، یحیی شهادت می‌دهد که آمدن روح به سمت عیسی را مشاهده کرده‌است.[۱۲۶][۱۳۱] یحیی به صورت علنی عیسی را بره خدا اعلام می‌کند و تعدادی از پیروانش مرید عیسی می‌شود. در این انجیل، یحیی منکر می‌شود که همان ایلیاست. پیش از آنکه یحیی زندانی شود، عیسی و پیروانش به یهودیه می‌روند و مردم را تعمید می‌دهند و تعداد افرادی که تعمید داده‌اند، از یحیی پیشی می‌گیرد.[۱۳۲][۱۳۳]
تبلیغ عمومی
موعظه سر کوه، از کارل بلوک، ۱۸۷۷

مطابق اناجیل هم‌نوا تبلیغ عمومی عیسی در دو منطقه متفاوت اتفاق می‌افتد. او ابتدا در جلیل به تبلیغ می‌پردازد و به نتیجه می‌رسد. سپس به اورشلیم سفر می‌کند و پس از تبلیغ در آنجا، او را رد می‌کنند و سپس می‌کشند.[۱۳۴] عیسی پیام و آموزه‌های خود را به صورت کلامی ابلاغ می‌کند[۱۳۵] و معمولاً «ربی» خطاب می‌شود.[۱۳۴] او کسانی که متوجه مسیح بودنش می‌شوند را از صحبت دربارهٔ این موضوع منع می‌کند.[۱۳۶] در یوحنا، بیشتر تبلیغ در داخل و اطراف اورشلیم اتفاق می‌افتد. هویت الهی او به صورت عمومی اعلام و به سرعت شناخته می‌شود.[۹۳]

محققان تبلیغ عیسی را به چند مرحله تقسیم می‌کنند. تبلیغ در جلیل زمانی آغاز می‌شود که او از پس از وسوسه شدن توسط شیطان از بیابان یهودیه بازمی‌گردد. او در اطراف جلیل شروع به ابلاغ پیام خود می‌کند و مطابق متی، نخستین شاگردانش که بعداً هسته اصلی کلیسای اولیه را تشکیل می‌دهند، با او آشنا شده و همراهش سفر می‌کنند.[۱۳۷][۱۳۸] این دوره شامل موعظه سر کوه،[۱۳۹][۱۴۰] رام کردن طوفان، تغذیه انبوه خلق، راه رفتن بر روی آب و چند معجزه و مثل دیگر می‌شود.[۱۴۱] تبلیغ در جلیل با اعترافات پطرس و تجلی عیسی پایان می‌یابد.[۱۴۲][۱۴۳]

با سفر عیسی به سمت اورشلیم در جریان تبلیغ پیریه‌ای، او به منطقه‌ای بازمی‌گردد که در آن تعمید داده شده‌است.[۱۴۴][۱۴۵] تبلیغ آخر هم که در اورشلیم اتفاق می‌افتد، با ورود پیروزمندانه او به شهر در یکشنبه نخل شروع می‌شود.[۱۴۶] در اناجیل هم‌نوا، در آن هفته عیسی صرافان را از معبد دوم اورشلیم بیرون می‌راند و یهودا معامله‌ای خیانت‌آمیز علیه عیسی انجام می‌دهد. این بخش با شام آخر و سخنرانی وداع به اوج می‌رسد.[۱۲۲][۱۴۷][۱۴۸]
حواریون و پیروان
نوشتار(های) وابسته: حواریون

در آغاز تبلیغ خود، عیسی دوازده حواری خود را انتخاب می‌کند. در متی و مرقس، عیسی به صورت مختصری از آن‌ها تقاضا می‌کند که به او بپیوندند. چهار حواری اول او، که ماهیگیر بودند، بدون لحظه‌ای درنگ تور و قایق‌های خود را رها می‌کنند تا درخواست او را بپذیرند. در یوحنا، دو حواری اول عیسی از شاگردان یحیی بودند. یحیی عیسی را می‌بیند و او را بره خدا خطاب می‌کند. آن دو این را می‌شنوند و نتیجتاً به عیسی می‌پیوندند.[۱۴۹][۱۵۰] علاوه بر ۱۲ حواری، سطر نخستین موعظه در دشت نشان از آن دارد که عیسی مریدان بسیار بیشتری داشته‌است. همچنین در باب ۱۰ از لوقا، عیسی هفتاد یا هفتاد و دو تن از پیروانش را در گروه‌های دو تایی به شهرها می‌فرستد تا آن‌ها را برای بازدید در آینده آماده کند. آن‌ها وظیفه داشتند اگر جایی از آن‌ها به گرمی پذیرایی شد، آن مهمان‌نوازی را رد نکنند، بیماران را شفا دهند و به آن‌ها خبر دهند که «ملکوت الهی نزدیک است.»[۱۵۱]
نصیحت رسولان، از جیمز تیسو

در مرقس، مریدان «کند ذهن» مجسم شده‌اند. آن‌ها توانایی درک معجزات عیسی یا مثل‌های او را ندارد. متوجه نمی‌شوند که «برخاستن مردگان از مرگ» به واقع چه معنایی دارد و زمانی که عیسی بازداشت می‌شود، او را رها می‌کنند.[۱۳۶]
معجزات و تعالیم
نوشتار(های) وابسته: معجزات عیسی

در اناجیل هم‌نوا، «ملکوت الهی» (یا ملکوت آسمان در انجیل متی) قسمت اعظم تعالیم عیسی که معمولاً به شکل مَثَل هستند،[۱۵۲] را تشکیل داده‌است. در مرقس باب ۱، رسیدن این ملکوت «قریب‌الوقوع» و در لوقا باب ۱۷، در زمان با تبلیغ عیسی «در بین شما» توصیف شده‌است. او وعده ورود به ملکوت الهی به آن کسانی که پیامش را پذیرفته‌اند، می‌دهد. عیسی از «پسر انسان»، شخصیتی آخرالزمانی که برای یک جا گردآوردن انتخاب شدگان خواهد آمد، سخن می‌گوید.[۲]
عیسی و مرد جوان ثروتمند از هاینریش هوفمان، ۱۸۸۹

عیسی مردم را دعوت می‌کند از گناهان خود توبه کرده و خود را کاملاً وقف خدا کنند.[۲] او شاگردان خود را به پیروی از قانون یهود دعوت می‌کند، اما عده‌ای بر آن بودند که شخص عیسی از برخی از آن قوانین تخطی کرده‌است.[۲] زمانی که از او می‌پرسند «بزرگ‌ترین حکم در شریعت» چیست، جواب می‌دهد «به خدای خود با تمام دل و با تمام جان و با تمام فکر خود محبت کن. اولین و بزرگترین حکم این است. دومین حکم هم نظیر حکم اول است: همسایه خود را مانند خویشتن محبت کن.» دیگر تعلیمات اخلاقی عیسی شامل «دوست داشتن دشمنان»، «دوری از شهوت و نفرت»، «زمانی که کسی به تو سیلی زد، از او بخواه که به سمت دیگر هم سیلی بزند» و «بخشیدن کسانی که گناهی در حق تو مرتکب شده‌اند» می‌شود.[۱۵۳]

انجیل یوحنا آموزه‌های عیسی را نه تعلیمات شخص او، که مکاشفه الهی می‌نمایاند. یحیی، به عنوان مثال، در یوحنا باب ۳ می‌گوید «شخصی از سوی خدا فرستاده شده‌است، کلام خدا را ابراز می‌کند، چون خدا روح خویش را بدون حد و حصر به او عطا می‌کند.» در باب هفتم همان انجیل، عیسی می‌گوید «تعالیم من به من متعلق ندارند، بلکه متعلق به او که مرا فرستاده، هستند.» او حرف مشابهی را در باب چهاردهم ابراز می‌کند: «آیا قبول نمی‌کنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ حرف‌هایی که به شما می‌گویم از خودم نیست، تمامی این‌ها کار آن پدری است که در من ساکن است.»[۱۵۴][۱۵۵]

حدوداً ۳۰ مَثَل یک سوم آموزه‌های ثبت شده عیسی را شکل می‌دهند.[۱۵۴][۱۵۶] مثل‌ها را در خلال موعظه‌ها و دیگر اتفاقات روایت کرده‌اند.[۱۵۷] در آن‌ها نمادپردازی به کار رفته‌است و معمولاً جهان مادی را به جهان معنوی ربط می‌دهند.[۱۵۸][۱۵۹] مضامین رایج در آن داستان‌ها شامل مهربانی و سخاوت خدا و خطرات گناهان است.[۱۶۰] برخی از مثل‌های عیسی مانند پسر ولخرج (در انجیل لوقا باب ۱۵) ساده هستند و برخی دیگر چون روییدن دانه (مرقس باب ۴) پیچیده و عمیقند.[۱۶۱] زمانی که پیروان عیسی از وی پرسیدند چرا در قالب مثل‌ها با مردم سخن می‌گوید، جواب داد «توانایی درک اسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده، امّا به آن‌ها داده نشده‌است چون به شخصی که دارد بیشتر داده خواهد شد تا به اندازهٔ کافی و به وفور داشته باشد، و از آن شخصی که ندارد، حتّی آنچه که دارد هم ستانده می‌شود. نتیجتاً، من برای آنان در قالب مثل‌ها صحبت می‌کنم، چون آنان نظاره می‌کنند ولی نمی‌بینند و گوش می‌دهند ولی نمی‌شنوند و نمی‌فهمند.»[۱۶۲]
شفا داده‌شدن یک جذامی توسط عیسی، موزائیکی متعلق به اواخبر قرن ۱۲ تا اواسط قرن ۱۳

در روایات اناجیل، عیسی بخش بزرگی از تبلیغ خود را صرف انجام معجزات، به خصوص شفا دادن، می‌کند.[۱۶۳] آن معجزات در دو دسته اصلی قرار می‌گیرند: معجزات درمانی و معجزات طبیعت.[۱۶۴] معجزات درمانی شامل درمان مشکلات جسمانی، جن‌گیری[۱۹][۱۶۵] و زنده‌کردن مردگان می‌شود.[۱۶۶] از جمله معجزات طبیعت تبدیل آب به شراب، راه رفتن روی آب و آرام کردن طوفان هستند که کنترل عیسی بر طبیعت را نشان می‌دهند. عیسی ذکر می‌کند که معجزاتش دارای منشأ الهی هستند. مخالفان عیسی او را متهم کردند با کمک بعل‌الذباب، از امیران شیاطین، جن‌گیری می‌کند اما عیسی جواب داد که با روح خدا یا انگشت خدا چنان می‌کند. او استدلال کرد شیطان به شیاطین خود اجازه نخواهد داد به فرزندان خدا یاری برسانند زیرا باعث می‌شود در خاندانش جدایی افتد و ملکوتش به نابودی کشیده شود؛ به علاوه، او از مخالفانش پرسید اگر جن‌گیری من با یاری بعل‌الذباب انجام می‌شود، «شاگردان شما به یاریِ چه کسی جن‌ها را بیرون می‌کنند؟»[۱۶۷][۱۶۸] در باب ۱۲ متی، عیسی ذکر می‌کند «هر نوع گناه و کفری که انسان مرتکب شود، مورد آمرزش واقع خواهد شد، امّا کفر به روح آمرزیده نخواهد شد. هر شخصی چیزی بر ضد پسر انسان بگوید، آمرزیده خواهد شد، امّا هر کسی که بر ضد روح‌القدس سخنی بگوید، نه در این عصر و نه در عصر آینده، آمرزیده نخواهد شد.»[۱۶۹]

در انجیل یوحنا، معجزات عیسی «آیت» توصیف شده‌اند که عیسی آن‌ها را به نمایش گذاشت تا مأموریت و الوهیت خود را ثابت کند؛[۱۷۰][۱۷۱] اما در اناجیل هم‌نوا، زمانی که علمای دین و فریسیان از او «آیتی» خواستند تا ادعای خود را به اثبات برساند، درخواستشان را رد کرد[۱۷۰] و جواب داد: «نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند! امّا آیتی به آن‌ها داده نخواهد شد، به غیر از آیت یونس نبی. چون نظیر که یونس سه روز و سه شب در شکم ماهیِ بزرگی بود، پسر انسان نیز سه روز و سه شب در دل زمین خواهد بود.» در اناجیل هم‌نوا مردم معمولاً با وحشت به معجزات عیسی واکنش نشان می‌دهند و از او می‌خواهند بیمارانشان را شفا دهد، اما در انجیل یوحنا واکنش جمعیت همراه با اعتماد و ایمان است.[۱۷۲] یکی از مشخصه‌های تمام معجزات عیسی این است که او آن‌ها را آزادانه انجام می‌دهد و هرگز در ازای آن‌ها پولی درخواست نمی‌کند یا پولی که به او پیشنهاد می‌دهند را نمی‌پذیرد.[۱۷۳] توصیف معجزات عیسی در انجیل‌ها در اغلب موارد با توضیح تعالیم عیسی همراه است و معجزات خود شامل عناصری از آن تعالیم هستند.[۱۷۴][۱۷۵] بسیاری از معجزه‌ها اهمیت ایمان را می‌آموزند؛ مثلاً در شفای ده جذامی یا زنده کردن دختر یایروس، عیسی به آن‌ها می‌گوید این معجزات به دلیل ایمانشان بوده‌است.[۱۷۶][۱۷۷]
مسیح اعلام شدن و تجلی
نوشتار(های) وابسته: تجلی عیسی و اعترافات پطرس

در میانه‌های هر سه انجیل هم‌نوا دو اتفاق مهم روایت می‌شود: اعترافات پطرس و تجلی عیسی.[۱۴۳][۱۷۸][۱۲۸][۱۲۹] این درحالی است که انجیل یوحنا به این اتفاقات اشاره نکرده‌است.[۱۷۹] پطرس در اعترافات خود خطاب به عیسی می‌گوید: «تو مسیح هستی، پسر خدای زنده!»[۱۸۰][۱۸۱][۱۸۲] عیسی به پطرس تبریک می‌گوید که «پدر من که در آسمان است، این حقیقت را بر تو آشکار کرد.»[۱۸۳][۱۸۴] پس از اعترافات پطرس، عیسی به شاگردانش از مرگ قریب‌الوقوع خود و برخاستنش از مرگ می‌گوید.[۱۸۵][۱۸۶][۱۸۷]
تجلی عیسی، در یکی از آثار کارل بلوک، قرن ۱۹

در تجلی عیسی، او پطرس را به همراه دو حواری دیگر با خود به بالای کوهی می‌برد[۱۲۸][۱۲۹][۱۴۳] و آنجا در حضور آن‌ها، ظاهر عیسی دگرگون می‌شود: «چهره‌اش نظیر خورشید درخشان بود و لباسش مانند نور، سفید شده بود. در این زمان، موسی و ایلیا در برابر چشمانشان ظاهر شدند و با عیسی مکالمه کردند.»[۱۸۸] سپس ابری درخشان ظاهر می‌شود و ندایی از آن می‌آید: «این است پسر من، محبوبم، که از او خشنود هستم؛ به او گوش فرا دهید.»[۱۸۹]
هفته مقدس
نوشتار(های) وابسته: هفته مقدس

روایت هفته آخر زندگی عیسی (که هفته مقدس نامیده می‌شود) یک سوم مطالب اناجیل متعارف را به خود اختصاص داده‌است. این بخش با «بازگشت پیروزمندانه به اورشلیم» آغاز می‌شود و انتهای آن مصلوب‌شدن عیسی است.[۱۲۲][۱۴۶]
فعالیت‌ها در اورشلیم
نوشتار(های) وابسته: بازگشت پیروزمندانه به اورشلیم و پاکسازی معبد

در روایات هم‌نوا، هفته آخر در اورشلیم پایانی است بر سفر از پیریه به یهودیه که عیسی آن را در جلیل آغاز کرد.[۱۴۶] عیسی سوار بر خری وارد اورشلیم می‌شود که بازتابی است از داستان «خر مسیح»، حکایتی از کتاب زکریا، که در آن پادشاه متواضع یهودیان سوار بر خر وارد اورشلیم می‌شود. چون به اورشلیم نزدیک می‌شود، مردم در راهش پارچه پهن می‌کنند، برگ‌های نخل قرار می‌دهند و بخش‌هایی از مزامیر را می‌خوانند.[۱۹۰][۱۹۱][۱۹۲]
یک نقاشی از بازگشت پیروزمندانه به اورشلیم، اثر ژان-لئون ژروم، ۱۸۹۷

عیسی سپس صرافان را از معبد دوم بیرون و آن‌ها را متهم می‌کند که معبد را با فعالیت‌های تجاری خود به مقر دزدها تبدیل کرده‌اند. او سپس پیشگویی می‌کند که مصیبت‌هایی چون انبیاء دروغین، جنگ، زلزله، اختلالات آسمانی، آزار مؤمنان، «مکروه ویرانی» و محنت‌های طاقت‌فرسا روی خواهد داد؛ اما پسر انسان سوار بر ابرها خواهد آمد و فرشتگان را خواهد فرستاد تا منتخبان خود را از چهار گوشهٔ عالم از دورترین نقاط زمین تا دورترین حدود آسمان جمع کند. عیسی زمان روی دادن این اتفاقات را «قبل از اینکه زندگی این نسل به سر آید» اعلام می‌کند.[۱۳۶] در یوحنا، بیرون کردن صرافان از معبد در آغاز تبلیغ عیسی اتفاق می‌افتد، نه در انتهای آن.[۹۳]

عیسی با بزرگان یهود در زمان‌هایی چون وقتی که آن‌ها صداقت مأموریت او را زیر سؤال می‌برند یا عیسی آن‌ها را ریاکار خطاب می‌کند، به مشکل برمی‌خورد.[۱۹۰][۱۹۲] یهودا اسخریوطی، یکی از حواریون عیسی، به صورت مخفیانه با بزرگان یهودی توافق می‌کند که در ازای سی سکه نقره به عیسی خیانت و او را تسلیم کند.[۱۹۳][۱۹۴]

انجیل یوحنا از دو اتفاق دیگر قبل از هفته مقدس خبر می‌دهد.[۱۱۶] در العیزریه عیسی لازاروس را از مرگ برمی‌خیزاند. این آیت محکم[۹۳] باعث تنش با مقامات محلی می‌شود[۱۴۶] و آنان برای قتل عیسی توطئه‌چینی می‌کنند.[۱۱۶] بعد در موقع شام، شش روز پس از عید پسخ، مریم بیت‌عنیایی پاهای عیسی را «عطری گران‌بها از سنبل خالص» عطرآگین کرده و با موهای خود خشک کرد.[۱۹۵] پس از این اتفاقات است که عیسی وارد اورشلیم می‌شود.[۱۱۶] در زمان ورود او، مردم به استقبالش آمده و تشویقش می‌کنند که باعث دشمنی بیشتر بزرگان شهر با عیسی می‌گردد.[۱۴۶] انجیل یوحنا سپس شام آخر را روایت می‌کند.[۱۱۶]
شام آخر
نوشتار(های) وابسته: شام آخر

شام آخر، آخرین وعده غذایی عیسی با ۱۲ حواری خود در اورشلیم قبل از مصلوب شدنش است. آن را در هر چهار انجیل متعارف روایت کرده‌اند؛ همچنین نامه اول به قرنتیان هم به شام آخر اشاراتی دارد.[۴۸][۱۹۶][۱۹۷] در این شام، عیسی پیش‌بینی می‌کند که یکی از حواریونش به او خیانت خواهد کرد. هر ۱۲ حواری می‌گویند که قصد خیانت به عیسی را ندارند، اما او تأکید می‌کند خائن یکی از افراد حاضر است.[۱۹۸] متی و یوحنا، یهودا را شخص مورد نظر عیسی می‌دانند.[۴۸][۱۹۶][۱۹۸]
شام آخر، اثری از خوان دی خوانس، حدود ۱۵۶۲

در اناجیل هم‌نوا، عیسی نانی را برداشته و آن را چند تکه می‌کند؛ سپس آن را به حواریون خود می‌دهد و می‌گوید «این است بدن من که در راه شما فدا می‌شود. این را به یاد من به‌جا آورید.» بعد از شام، جام شرابی را به آن‌ها می‌دهد و ذکر می‌کند که «این پیاله، نشانهٔ پیمان جدید خداست که با خون من مهر می‌شود، خونی که جهت نجات دادن شما ریخته می‌شود.»[۴۸][۱۹۹] هفت‌آیین عشای ربانی مسیحیت برپایه این‌ها شکل گرفته‌است.[۲۰۰] اگرچه انجیل یوحنا اشاره‌ای به بخش نان و شراب نمی‌کند، اما بیشتر محققان قبول دارند باب ششم این انجیل (از ۲۲ تا ۵۹) مفهومی ربانی دارد و دارای هم‌خوانی با روایات هم‌نوا و نوشته‌های پولس دربارهٔ شام آخر است.[۲۰۱]

در هر چهار انجیل، عیسی پیش‌بینی می‌کند تا قبل از طلوع آفتاب و بانگ خروس، پطرس سه مرتبه او را انکار خواهد کرد.[۲۰۲][۲۰۳] در لوقا و یوحنا، این پیش‌گویی در زمان شام انجام می‌شود و در متی و مرقس بعد از آن؛ همچنین عیسی پیشگویی می‌کند که همه حواریونش او را تنها خواهند گذاشت.[۲۰۴] انجیل یوحنا تنها انجیلی است که می‌گوید عیسی پاهای حواریونش را بعد از شام شست.[۲۰۵] همان انجیل یک موعظه طولانی از عیسی را روایت کرده‌است که در آن عیسی پیروانش (به غیر از یهودا) را برای رفتن خود آماده کند. باب‌های ۱۴ تا ۱۷ انجیل یوحنا به سخنرانی وداع معروف است و اهمیت به خصوصی در مسیح‌شناسی دارند.[۲۰۶][۲۰۷]
رنج در باغ، خیانت یهودا، دستگیری
بوسه یهودا در یک نقاشی از کاراواجو، حدود ۱۶۰۲

مطابق روایات هم‌نوا، عیسی و پیروانش به باغ جتسیمانی می‌روند، جایی که عیسی دعا می‌کند «ای پدر! این جام رنج و زحمت را از مقابل من بردار» و چنان از کشمکش روحی عذاب می‌کشد که «عرقش نظیر قطره‌های درشت خون بر زمین می‌افتد.» بعد، یهودا به همراه گروهی مسلح که توسط کاهنان اعظم، کاتبان و ریش‌سفیدان فرستاده شده‌اند، سرمی‌رسد. یهودا عیسی را می‌بوسد تا افراد او را بشناسند و آنان نیز عیسی را دستگیر می‌کنند. در تلاش برای جلوگیری از دستگیری، یکی از شاگردان عیسی که نامش ذکر نشده، با شمشیر گوش یکی از حاضران را می‌برد. پس از دستگیری عیسی، شاگردانش به اختفا می‌روند و زمانی که از پطرس دربارهٔ عیسی سؤال می‌شد، سه مرتبه انکار می‌کند که او را می‌شناسد. بعد از انکار سوم، پطرس بانگ خروس را می‌شنود و پیشگویی عیسی را به خاطر می‌آورد؛ سپس «زارزار اشک می‌ریزد.»[۲۰۸][۲۰۹][۲۰۲]

در یوحنا، عیسی برای خلاصی از مصلوب‌شدن دعا نمی‌کند، بلکه این انجیل او را به‌گونه‌ای می‌نمایاند که ضعف‌های انسانی بر او تأثیری ندارند.[۲۱۰] افرادی که به دنبال دستگیری عیسی آمده‌اند، سربازان رومی و نگهبانان معبد هستند.[۲۱۱] در یوحنا، یهودا عیسی را نمی‌بوسد بلکه عیسی شخصاً هویت خود را فاش می‌کند و زمانی که چنین می‌شود، سربازان و افسران بر روی زمین می‌افتند. در این انجیل، آن حواری که با شمشیر خود گوش یکی از آن‌ها را می‌برد، پطرس است و عیسی پس از آن از وی می‌خواهد دست نگه دارد.[۲۱۲]
محاکمه توسط سنهدرین، هیرود و پیلاطس
نوشتار(های) وابسته: تاج خار و اینک انسان

بعد از دستگیری، عیسی را به سنهدرین، یک محکمه یهودی، می‌برند.[۲۱۳] روایات اناجیل دربارهٔ جزئیات محاکمه او با هم متفاوت هستند.[۲۱۴] در متی، مرقس و لوقا عیسی را به خانه کاهن اعظم، قیافا، می‌برند و عیسی آنجا مورد تمسخر و ضرب و شتم قرار می‌گیرد. صبح بعد، کاهنان اعظم و علمای دین یهود محکمه‌ای تشکیل داده و عیسی را احضار می‌کنند.[۲۱۵][۲۱۶][۲۱۷] مطابق یوحنا، اول عیسی را به منزل پدر قیافا و بعد نزد کاهن اعظم می‌برند.[۲۱۵][۲۱۶][۲۱۷]
اینک انسان! از آثار آنتونیو چیسری که در سال ۱۸۷۱ به اتمام رسیده‌است.

در محاکمه‌ها، عیسی به ندرت صحبت می‌کند، از خود دفاعی نکرده و جواب‌های پراکنده و غیرمستقیمی به سوالات کاهنان می‌دهد که باعث می‌شود یکی از افسران به او سیلی بزند. در متی، عدم جواب دادن توسط عیسی باعث می‌شود قیافا از او سؤال کند «جوابی نداری؟»[۲۱۵][۲۱۶][۲۱۷] در مرقس، کاهن اعظم سپس از عیسی می‌پرسد: «آیا تو مسیح، فرزند خدای متبارک هستی؟» عیسی پاسخ می‌دهد: «هستم» و بعد پیشگویی می‌کند که تو آمدن پسر انسان، در دست راست خدای قادر و بر ابرهای آسمان را خواهی دید.[۲] این باعث می‌شود قیافا گریبان خود را چاک دهد و عیسی را به کفر متهم کند. در متی و لوقا، جواب عیسی مبهم‌تر است:[۲][۲۱۸] در متی پاسخ می‌دهد «تو خود چنین گویی» (۲۶:۶۴) و در لوقا «تو می‌گویی که من هستم.» (۲۲:۷۰)[۲۱۹][۲۲۰]

علمای یهود عیسی را به درگاه پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی، می‌برند تا عیسی را برای اتهاماتی نظیر کفر، تحریک مردم به عدم پرداخت مالیات به روم، جادوگری و ادعایش مبنی بر «پادشاه یهود»، پسر انسان و ناجی جهان بودن، محاکمه کند.[۲۱۷] کلمه «پادشاه» در مکالمه میان پیلاطس و عیسی نقشی مرکزی دارد. در یوحنا، عیسی متذکر می‌شود که پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست، اما به‌طور صریح هم انکار نمی‌کند که پادشاه یهود است.[۲۲۱][۲۲۲] در لوقا، پونتیوس پیلاطس پس از فهمیدن دربارهٔ جلیله‌ای بودن عیسی،[۲۲۳][۲۲۴] دستور می‌دهد او را نزد هیرودیس آنتیپاس ببرند زیرا هیرود حاکم جلیل بود.[۲۲۵] نزد هیرود، عیسی هیچ پاسخی به سوالات او نمی‌دهد. نتیجتاً، هیرود و سربازانش عیسی را مسخره کرده و لباسی شاهانه به او می‌پوشانند تا چون یک پادشاه به نظر برسد، سپس او را دوباره نزد پیلاطس می‌فرستند.[۲۲۶] پیلاطس بزرگان یهود را فرامی‌خواند و به آن‌ها اعلام می‌کند «من این مرد را مجرم نیافتم.»[۲۲۵]

مطابق یکی از سنت‌های عید پسح در آن دوره، پیلاطس قرار بود با خواست مردم یکی از زندانیان را آزاد کند. او از جمعیت می‌خواهد که یکی از بین عیسی و قاتلی به نام باراباس را انتخاب کنند.[۲۲۷] مردم تحت تأثیر ریش‌سفیدان، درخواست می‌کنند که باراباس آزاد و عیسی مصلوب شود.[۲۲۸] پیلاطس تقصیرنامه‌ای به زبان‌های عبری، لاتین و یونانی می‌نویسد که بر روی آن نوشته شده بود: «عیسی ناصری، پادشاه یهود» و قرار بود بر صلیب عیسی نصب شود.[۲۲۹] آنگاه عیسی را به سربازان می‌دهد تا او را مصلوب کنند. آن‌ها تاجی از خار بر سر او می‌گذارند و به تمسخر «پادشاه یهود» می‌خوانندش و قبل از اینکه عیسی را برای مصلوب شدن به گلگتا ببرند، او را می‌زنند.[۲۱۵][۲۱۷][۲۳۰][۲۳۱]
تصلیب و تدفین
نوشتار(های) وابسته: تصلیب عیسی، هفت کلمه آخر عیسی و تاریکی تصلیب

هر چهار انجیل متعارف مصلوب شدن عیسی را روایت کرده‌اند. بعد از محاکمه‌ها، عیسی را درحالی‌که صلیب خود را حمل می‌کرد به گلگتا بردند؛ مسیری که طی کردند را به صورت سنتی راه اندوه می‌نامند. بنا به سه انجیل هم‌نوا، رومیان شخصی به نام شمعون قیروانی را مجبور کردند در حمل صلیب عیسی را یاری کند.[۲۳۲][۲۳۳] در لوقا، عیسی به زنانی که به دنبالش می‌آمدند و گریه می‌کردند می‌گوید «برای من گریه نکنید، بلکه به خاطر خود و فرزندانتان اشک بریزید.»[۲۳۴] در گلگتا، به او شرابی مخلوط با مر مکی یا حنظل دادند تا درد را احساس نکند، اما بنا به متی و مرقس، این پیشنهاد را رد کرد.[۲۳۲][۲۳۳]
پیترو پروجینو در این اثر تصلیب عیسی را نقاشی کرده‌است.

بعد از آن، سربازان عیسی را بر صلیب کشیدند و لباس‌هایش را غارت کردند. در بالای سر عیسی بر روی صلیب نوشته شده بود: «عیسی ناصری، پادشاه یهود.» سربازها و رهگذران او را به خاطر آن نوشته مسخره می‌کردند. همزمان با عیسی، دو دزد را هم مصلوب کردند. در متی و مرقس، آن دزدها نیز به تمسخر عیسی دست زدند. در لوقا، یکی از آن دزدها عیسی را سرزنش می‌کند که اگر مسیح هستی، خودت و ما را نجات بده، اما دیگری از عیسی دفاع می‌کند.[۲۳۲][۲۳۵][۲۳۶] عیسی به دومی می‌گوید: «امروز با من در بهشت خواهی بود.» بنا به یوحنا، مادرش مریم و «شاگردی که دوست می‌داشت» هم خود را در زمان تصلیب خود را به آنجا رساندند. عیسی از شاگرد موردعلاقه خود می‌خواهد که از مادرش مراقبت کند.[۱۱۷]

سربازان رومی به جهت آن‌که مرگ را تسریع کنند، پاهای آن دو دزد را شکستند اما با عیسی چنین نکردند، چون زمانی که به او رسیدند، دیدند مرده‌است. در یوحنا، یکی از سربازان نیزه‌ای به پهلوی عیسی فرومی‌کند که از آن خون و آب فواره می‌زند.[۲۳۷] در روایات هم‌نوا زمانی که عیسی می‌میرد، پرده معبد به دو نیم پاره می‌شود. در متی، زلزله‌ای باعث گشوده شدن قبرها می‌شود. در مرقس و متی، فرمانده سربازان رومی که از این اتفاقات وحشت‌زده شده بود، می‌گوید: «به راستی او پسر خدا بود.»[۲۳۲][۲۳۸]

در همان روز، یوسف الرامی با اجازه پیلاطس و کمک نیقودیموس، جنازه عیسی را از صلیب پایین می‌آورد، «به رسم تدفین یهودی با عطریات در کفن می‌پیچد» و در مقبره تازه کنده‌شده‌ای قرار داد. در متی، کاهنان اعظم یهودی به نزد پیلاطس می‌روند و از او می‌خواهند نگهبانانی تا روز سوم برای قبر بگمارد. پیلاطس پاسخ می‌دهد «چنان‌که صلاح می‌دانید از آن قبر حفاظت کنید.» آنان نیز قبر را مهر و موم کرده و نگهبانی برای آن گذاشتند.[۲۳۲][۲۳۹]
از مرگ برخاستن و عروج
نوشتار(های) وابسته: رستاخیز مسیح، عروج عیسی و ظهور دوم

مریم مجدلیه (در انجیل یوحنا به تنهایی، اما در اناجیل هم‌نوا به همراه زنان دیگر) در صبح یکشنبه بر سر گور عیسی می‌رود و از خالی یافتن آن متعجب می‌شود. علی‌رغم تعلیمات عیسی، شاگردانش متوجه نشده بودند که قرار است او دوباره برخیزد.[۲۴۰]

در متی، گور توسط نگهبانان محافظت می‌شود. فرشته‌ای از بهشت آمده و قبر را می‌گشایند که سبب از هوش رفتن نگهبانان از ترس می‌شود. عیسی بعد از اینکه مریم مجدلیه و «آن یکی مریم» از قبر بازدید کردند، بر آن‌ها ظاهر می‌شود. سپس به سراغ یازده حواری باقی مانده در جلیل می‌رود و به آن‌ها این وظیفه را محول می‌کند که همه ملل را به نام پدر، پسر، روح‌القدس تعمید دهند.[۲۰۵]
در مرقس سالومه و مریم مادر یعقوب (یکی از حواریون عیسی) مریم مجدلیه را در بازدید از قبر عیسی همراهی می‌کنند. در گور مرد جوانی در لباس سفید که یک فرشته بود، به آن‌ها می‌گوید که عیسی همانگونه که به حواریونش گفته بود (باب ۱۴٫۲۸)، با آن‌ها در جلیل دیدار خواهد کرد.[۶۲]
در لوقا، مریم مجدلیه و دیگر زنان دو فرشته را در قبر می‌بینند، اما ۱۱ حواری حرف‌های آن‌ها را باور نمی‌کنند. عیسی با دو نفر از حواریونش در عمواس دیدار و چندی بعد با پطروس ملاقات می‌کنند. سپس، او در همان روز در اورشلیم بر حواریونش ظاهر می‌شود. علی‌رغم اینکه عیسی به صورت رمزآلودی ظاهر و بعد غیب می‌شود، به حواریونش اجازه می‌دهد به او را لمس کنند و غذایی می‌خورد تا به آن‌ها ثابت کند که یک روح نیست. در اینجا نیز فرمان خود مبنی بر پخش تعالیمش در میان ملل را تکرار می‌کند.[۲۴۱]
در یوحنا، مریم مجدلیه در ابتدا تنهاست اما بعد پطروس و «حواری که عیسی دوستش می‌داشت» هم به او می‌پیوندد تا از قبر بازدید کنند. عیسی سپس بر مریم مجدلیه و بعد بر حواریونش ظاهر می‌شود و به آن‌ها نیروی بخشیدن یا نبخشیدن گناهان را اعطا می‌کند. در ملاقات دوم با حواریون، به توما که برخاستنش را باور نداشت، ثابت می‌کند که واقعی است. حواریون سپس به جلیل بازمی‌گردند و عیسی دوباره به ملاقاتشان می‌رود. آنجا در دریاچه طبریه عیسی معجزه ماهیگیری را انجام می‌دهد و بعد از آن از پطرس می‌خواهد به حواریونش خدمت کند.[۲۴۲][۲۴۳]

عروج عیسی به بهشت در باب ۲۴ لوقا و باب ۱ اعمال رسولان توصیف و در نامه به تیموتاوس بدان اشاره شده‌است. بنا به اعمال رسولان، ۴۰ روز بعد از برخاستن، در برابر نگاه حواریون به سوی آسمان رفت و در ابری ناپدید شد. بنا به باب سومِ نامه اول پطرس، «عیسی به بهشت رفت و در دستان امن خداست.»[۵۲]
ظاهر شدن عیسی بر مریم مجدلیه از الکساندر آندریویچ ایوانف، ۱۸۳۵

اعمال رسولان به چند مرتبه دیده شدن عیسی بعد از عروجش اشاره می‌کند. در باب هفتم، استفان به بهشت نگاه و «عیسی را در دست راست خدا» مشاهده می‌کند.[۲۴۴] در راه دمشق، پولس بعد از دیدن «نوری خیره‌کننده از گرداگرد آسمان» و صحبت با عیسی، به مسیحیت می‌گرود. عیسی همچنین به خواب حنانیه دمشقی می‌رود و از او می‌خواهد پولس را که بعد از دیدن آن نور کور شده بود، دوباره بینا کند.[۲۴۵] مکاشفه یوحنا هم حاوی سخنانی از عیسی در ربط با پایان جهان است.[۲۴۶]
مسیحیت اولیه

بعد از زندگی عیسی پیروانش، چنان‌که در باب‌های اول اعمال رسولان توصیف شده‌است، همگی از طریق تولد یا ایمان آوردن یهودی بودند که کتاب مقدس آنان را «تازه‌وارد» یا «غریبه»[۲۴۷] و مورخان «مسیحیان یهودی» می‌خوانند. پیام اولیه انجیل‌ها به صورت شفاهی و احتمالاً به زبان آرامی[۲۴۸] و سپس یونانی منتقل می‌شد.[۲۴۹] بنا به اعمال رسولان و نامه به غلاطیان، اولین جوامع مسیحی در شهر اورشلیم واقع بودند و از جمله رهبرانشان پطرس، یعقوب برادر عیسی و یوحنا بودند.[۲۵۰][۲۵۱]

پولس بعد از ایمان‌آوردن، بر خود لقب «رسول جنتیل‌ها (غیریهودیان)» می‌نهند و مسیحیت را میان آنان تبلیغ می‌کند. گفته شده‌است که تأثیر پولس بر تفکرات مسیحی از همه نویسندگان عهد جدید بیشتر بوده‌است.[۲۵۲] تا آخر قرن اول میلادی، مسیحیت از دیدگاه مسیحیان و غیرمسیحیان به دینی مستقل از یهودیت که خود در قرون بعد از نابودی معبد دوم در حال تکامل و توسعه بود، بدل شده بود.[۲۵۳]

چندین نقل‌قول از عهد جدید و دیگر متون مسیحی قرون اولیه نشان می‌دهد که مسیحیان نخستین به‌طور معمول کتاب مقدس عبری را از متون مقدس خود به حساب می‌آوردند و معمولاً ترجمه‌های یونانی و آرامی آن را می‌خواندند.[۲۵۴]

مسیحیان اولیه تعداد زیادی اثر دینی، از جمله آن‌هایی که در عهد جدید قانونی فهرستشان آمده‌است، به نگارش درآوردند. متون قانونی، که منابع اصلی استفاده شده توسط مورخان جهت شناخت شخصیت تاریخی عیسی و متون مقدس مسیحی هستند، احتمالاً بین سال‌های ۵۰ تا ۱۲۰ م نوشته شده‌اند.[۲۵۵]
زندگی، از دیدگاه تاریخی
نوشتار(های) وابسته: عیسی (شخصیت تاریخی)
یهودیه و جلیل در قرن اول میلادی
یهودیه، جلیل و مناطق اطراف در عهد عیسی

در سال ششم میلادی، یهودیه، ادوم و سامریه که پیش از آن پادشاهی‌های تابع امپراتوری روم بودند، با یکدیگر ادغام شدند و استان رومی یهودیه شکل گرفت. به جای یک پادشاه تابع، یک بخشدار رومی بر آن سرزمین حکومت می‌کرد. قیصریه دریایی مرکز حکومت آن بخشدار بود و به کاهن اعظم اسرائیل اجازه داده شده بود بر اورشلیم حکومت کند. بخشدار زمانی که احساسات دینی و ملی در جریان مراسم‌های دینی باعث آشوب و شورش می‌شد، به اورشلیم می‌رفت. قلمروهای یهودی جلیل و یهودیه توسط سرزمین‌های غیر یهودی احاطه شده بودند اما رومی‌ها به یهودیان اجازه دادند که به صورت قانونی و فرهنگی مجزا باقی بمانند. جلیل سرزمین ثروتمندی بود و فقر به اندازه‌ای نبود که بتواند نظم اجتماعی را با خطر مواجه کند.[۱۶۷]

این دوره هلنیستی دین یهودیت بود؛ در این دوره، سنت‌ها و عناصر دینی یهود با فرهنگ یونانی ترکیب شد. تا زمان سقوط امپراتوری روم غربی و فتوحات مسلمانان در مدیترانه شرقی، مراکز اصلی یهودیت هلنیستی انطاکیه و اسکندریه، دو مرکز شهری یونانی در غرب آسیا و شمال آفریقا بودند که در قرن ۴ قبل از میلاد و پس از لشکرکشی‌های اسکندر مقدونی تأسیس شدند. در دوره هیکل دوم، یهودیت هلنیستی در اورشلیم هم وجود داشت و که باعث ایجاد نزاع‌هایی میان دو گروه یهودیان سنتی و هلنیستی می‌شد. در این دوره، کتاب مقدس عبری از عبری توراتی و آرامی توراتی به یونانی یهودی کوینه‌ای ترجمه شد؛ به دلیل اینکه سخنوران عبری کاهش پیدا کردند، ترگوم‌ها نیز به آرامی ترجمه شدند.[۲۵۶]

اساس دینی یهودیان بر تورات، پنج کتابی که می‌گفتند توسط خدا به موسی داده شده، استوار بود. سه گروه مهم مذهبی فریسیان، اسنی‌ها و صدوقیان بودند. هرچند این سه گروه در مجموع نماینده بخش کوچکی از جمعیت بودند. یهودیان چشم به راه آن روزی بودند که خدایشان آن‌ها را احتمالاً به وسیله جنگ علیه رومیان از حاکمان «کافر» خود نجات دهد.[۱۶۷]
زندگی‌نامه به روایت مورخان مدرن

عیسی یک یهودی اهل جلیل بود،[۹۹] در حدود سال‌های آغازین قرن اول متولد شد و در ۳۰ یا ۳۳ پس از میلاد در یهودیه کشته شد.[۲۵۷] توافقی میان محققان وجود دارد که عیسی یکی از معاصران یحیی بود و توسط بخشدار رومی یهودیه، پونتیوس پیلاطس، که از ۲۶ تا ۳۶ میلادی این منصب را داشت، مصلوب شد.[۲۵۸]

اناجیل چند اشاره به سال تولد عیسی ارائه می‌کنند. بنا بر متی ۲:۱، تولد عیسی در زمان پادشاهی هیرود بزرگ که در سال ۴ میلادی درگذشت، اتفاق افتاد. به گفته لوقا ۱:۵، هیرود اندکی پیش از تولد عیسی مرد؛[۲۵۹][۲۶۰] هرچند همین انجیل زایش عیسی را همزمان با سرشماری مالیاتی کوئیرینیوس که ۱۰ سال بعد از مرگ هیرود اتفاق افتاد، می‌داند.[۲۶۱][۲۶۲] لوقا ۳:۲۳ متذکر می‌شود که عیسی در زمان آغاز تبلیغ ۳۰ ساله بود که بنا به گفته اعمال رسولان ۱۰:۳۷ و ۱۰:۳۸، پس از تبلیغ توسط یحیی انجام شد؛ دوران ابلاغ یحیی بنا به گفته لوقا ۳:۱ و ۳:۲، در پانزدهمین سال امپراتوری تیبریوس آغاز گردید که برابر می‌شود با ۲۸ یا ۲۹ میلادی.[۲۶۳][۲۶۴] با ترکیب گفته‌های اناجیل و اطلاعات تاریخی، بیشتر پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که تولد عیسی باید بین سال‌های ۶ تا ۴ قبل از میلاد اتفاق افتاده باشد،[۲۶۴][۲۶۵] هرچند گروهی دیگر بازه بزرگ‌تری را محتمل می‌دانند.
نام برده‌شدن از کریستوس (مسیح) توسط تاسیتوس:

هیچ‌یک از تَسَلیات انسانی، هیچ‌یک از هدایای [به] امپراتور، و نه هیچ قربانی که می‌شد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتش‌سوزی ویرانگر رم تسلی دهد. از این رو، برای سرکوب این شایعه، نرون به دروغ افرادی را متهم کرد که مسیحی خوانده می‌شدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیع‌ترین شکنجه‌ها مجازات کرد. کریستوس (مسیح)، که نام آن‌ها (مسیحیان) از او می‌آید، توسط پونتیوس پیلاطُس، یکی از فرمانداران ما، در دورهٔ حکومت تیبریوس، اعدام شده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر رم نیز.
«
»

بازه تاریخ تبلیغ عیسی با استفاده از شیوه‌های مختلفی تخمین زده شده‌است.[۲۶۶][۲۶۷] یکی از این شیوه‌ها انطباق سال‌های ذکر شده توسط لوقا و اعمال رسولان با حکومت تیبریوس است که تاریخی میان ۲۸ یا ۲۹ میلادی را به دست می‌دهد.[۲۶۸] روش دیگری آغاز آن را بین سال‌های ۲۷ تا ۲۹ می‌داند، زیرا یوحنا ۲:۱۳ تا ۲:۲۰ می‌گوید که ۴۶ سال از ساخت معبد اورشلیم در زمان آغاز تبلیغ عیسی می‌گذشت و یوسف فلاوی هم متذکر شده که هیرود بزرگ در هجدهم سال سلطنتش دستور به بازسازی معبد داده‌است.[۲۶۶][۲۶۹] روشی دیگر، استفاده از سال‌های مرگ یحیی و ازدواج هیرودیس آنتیپاس با هیرودیاس (بنا به نوشته‌های یوسف فلاوی) و مرتبط کردن آن با متی ۱۴:۴ و مرقس ۶:۱۷ است.[۲۷۰][۲۷۱] بیشتر پژوهشگران سال ازدواج را بین ۲۸ تا ۳۵ می‌دانند و نتیجتاً زمان آغاز تبلیغ عیسی می‌شود ۲۸ تا ۲۹.[۲۶۷]

تلاش‌هایی انجام شده تا زمان تصلیب عیسی مشخص شود. نظر بیشتر محققان آن است که او در سال ۳۰ یا ۳۳ مصلوب شد.[۲۵۷][۲۷۲] انجیل‌ها ذکر کرده‌اند که این اتفاق در زمان حکومت پونتیوس پیلاطس بر یهودیه (بین سال‌های ۲۶ تا ۳۶) اتفاق افتاده‌است.[۲۷۳][۲۷۴][۲۷۵] زمان مسیحی شدن پولس (بین ۳۳ تا ۳۶) بالاترین محدوده برای تاریخ مصلوب شدن است. زمان مسیحی شدن و تبلیغ پولس با بررسی رساله‌های پولس و اعمال رسولان قابل ردیابی است.[۲۷۶][۲۷۷] همچنین ستاره‌شناسان تلاش کرده‌اند تاریخ دقیق مصلوب شدن را با بررسی حرکت ماه و محاسبه زمان تاریخی پسح، مراسمی انجام شده بر اساس گاه‌شماری شمسی–قمری عبری، تخمین بزنند. بر این اساس، عیسی در ۷ آوریل ۳۰ یا ۳ آوریل ۳۳ مصلوب شده‌است.[۲۷۸]
صحت تاریخی
خانواده

بسیاری از پژوهشگران مدرن توافق دارند که پدر عیسی، یوسف نجار، قبل از اینکه او تبلیغ خود را آغاز کند، مرد. انجیل‌ها اصلاً به یوسف در زمان تبلیغ عیسی اشاره نمی‌کنند. مرگ یوسف می‌تواند دربارهٔ خطاب‌شدن عیسی با لفظ «عیسی پسر مریم» در مرقس ۶:۳ شفاف‌سازی کند، چرا که پسرها را معمولاً با نام پدرشان خطاب می‌کردند.[۲۷۹]

بنا به گفته تیسن و مرتس، برای رهبران کاریزماتیک چون عیسی، معمول است که با خانواده‌هایشان به مشکل بخورند.[۲۸۰] در انجیل مرقس، خانواده عیسی دچار این بیم می‌شوند که او دیوانه است. این قسمت را یک اتفاق تاریخی می‌دانند، زیرا بعید است که توسط مسیحیان اولیه ساخته شده باشد.[۲۸۱] پس از مرگ عیسی، بسیاری از اعضای خانواده‌اش به جنبش مسیحی پیوستند.[۲۸۰] برادرش، یعقوب، به یکی از رهبران کلیسای اورشلیم تبدیل شد.[۲۸۲]
مورخ و سناتور رومی تاسیتوس در نوشته‌های خود از تصلیب کریستوس (عیسی) یاد کرده‌است.

به عقیده گیزا ورمس تکامل الهیاتی باعث شده‌است که باور «تولد عیسی از باکره» رواج یابد، نه اتفاقات تاریخی.[۲۸۳] اگرچه بسیاری از محققان باور دارند که انجیل‌های هم‌نوا از روی یکدیگر نوشته شده‌اند، اما دیگران این موضوع را قابل اهمیت می‌دانند که باکره بودن مادر عیسی توسط دو انجیل هم‌نوا (متی و لوقا) ذکر شده‌است.[۲۸۴][۲۸۵][۲۸۶][۲۸۷][۲۸۸][۲۸۹] بنا به گفته اد سندرز، روایت‌های تولد عیسی از باکره در متی و لوقا واضح‌ترین نمونه از جعل در روایات اناجیل در ربط با زندگی عیسی است. هر دو انجیل می‌گویند او مطابق پیشگویی‌های یهودی در بیت‌لحم متولد شده‌است و هر دو می‌گویند که او در ناصره رشد یافته‌است. اما سندرز اشاره می‌کند دو انجیل آن را به‌طور کاملاً متفاوتی روایت می‌کنند. ادعای لوقا مبنی بر یک سرشماری که پس از آن هرکسی به شهر اجدادی‌اش بازگشت، نمی‌تواند درست باشد. روایت متی محتمل‌تر است، اما داستان به گونه‌ای ساخته شده که عیسی را چون یک موسی جدید معرفی کند، و یوسف فلاوی هم، با وجود ذکر بی‌رحمی هیرود بزرگ، هیچ اشاره‌ای نمی‌کند که او دستور به قتل‌عام نوزدان داد. نتیجتاً بیشتر اندیشمندان معاصر کشتار نوزدان پسر توسط هیرود که متی از آن سخن گفته را واقعی نمی‌دانند.[۲۹۰]

سندرز می‌گوید شجره‌نامه عیسی بر اساس اطلاعات تاریخی تهیه نشده، بلکه میل نویسندگان برای نمایاندن عیسی به عنوان منجی یهودی را نشان می‌دهد.[۱۰۱] نیز تلاش‌هایی صورت گرفته تا دلیل اختلاف متی و لوقا در مورد شجره‌نامه عیسی توضیح داده شود، مانند مارتین لوتر که معتقد بود لوقا شجره‌نامه مریم را روایت کرده ولی متی شجره نامه یوسف را.[۲۹۱] علی‌رغم این تلاش‌ها، مورخان دانشگاهی توافق نظر دارند که این شجره‌نامه‌ها را نمی‌توان با هم آشتی داد. یک نظر رایج آن است که متی تبارنامه‌ای سلطنتی و لوقا شجره‌نامه‌ای الهی برای عیسی ساخته‌است.[۲۹۲] در هر حال، زمانی که تصور شود عیسی از یک زن باکره متولد شده، دیگر رسیدن نسل او به داوود از طریق یوسف نجار منتفی است.[۲۹۳] به علاوه، لوقا به رابطه خونی بین عیسی و یحیی اشاره می‌کند؛ اما محققان معمولاً این را هم جعلی می‌دانند.[۲۹۴][۲۹۵]
تعمید
غسل تعمید در رود اردن، جایی که عیسی تعمید داده شد.

بیشتر پژوهشگران مدرن غسل تعمید عیسی را، در کنار مصلوب شدن او، یک واقعیت تاریخی روشن می‌دانند.[۲۹۶] این دو اتفاق به اندازه‌ای به عنوان حقایق تاریخی مورد قبول هستند که جیمز دی.جی. دون، یک الهی‌دان، از آن‌ها به عنوان نقطه شروع جهت تحقیق در ربط با شخصیت تاریخی عیسی یاد می‌کند.[۲۹۶] محققان با استفاده از ملاک خجلت[ث] استدلال می‌کنند محتمل نیست که مسیحیان اولیه داستان غسل تعمید عیسی را جعل کرده باشند، زیرا در آن صورت نتیجه گرفته می‌شد که عیسی مرتکب گناهی شده و خواستار توبه بوده‌است.[۲۹۷][۲۹۸] بنا به گفته تیسن و مرتس، عیسی تحت تأثیر یحیی بوده‌است و بسیاری از عناصر آموزه‌های او را به آموزه‌های خود وارد کرده‌است.[۲۹۹]
تبلیغ در جلیل

محققان مدرن اتفاق نظر دارند که عیسی در جلیل و یهودیه زندگی کرد و برای تبلیغ یا تحقیق راهی جای دیگری نشد.[۳۰۰] آن‌ها معتقدند که عیسی با بزرگان یهودی دربارهٔ موضوع خدا بحث کرد، عده‌ای را مداوا کرد، آموزه‌های خود را در قالب مثل‌ها عرضه کرد و پیروانی برای خود دست و پا کرد.[۲۵۸] منتقدان یهودی عیسی معتقد بودند تبلیغ عیسی یک رسوایی است زیرا او با گناه‌کاران هم‌غذا می‌شد، با زنان صمیمی می‌شد و به پیروانش اجازه می‌داد در روز شبات کار کنند.[۶۱] بنا به سندرز، پذیرفتنی نیست که اختلاف نظر بر سر تفسیر شبات و قانون موسی باعث شود مقامات یهودی خواستار مرگ عیسی شوند.[۳۰۱]

به گفته اهرمان، عیسی تصور می‌کرد تمرکز همه بر ملکوت الهی است، نه چیزهایی در زندگی زمینی.[۳۰۲] او دربارهٔ هلاخا (قانون یهودی) تعلیم می‌داد، به دنبال درک مفهوم واقعی آن بود و برداشت‌هایش بعضاً با سنت‌های دیگر متضاد بود.[۳۰۳] عیسی عشق را در مرکز قانون یهودی قرار داد و پیروی از آن قانون را ضرورتی آخرالزمانی می‌دانست.[۳۰۳] آموزه‌های اخلاقی او شامل بخشش، قضاوت نکردن دیگران، دوست داشتن دشمنان و اهمیت دادن به فقرا بود.[۳۰۴]

در اناجیل، عیسی در مجالس مشخصی مانند موعظه سر کوه در انجیل متی یا موعظه در دشت در لوقا آموزه‌های خود را منتقل می‌کند. به عقیده گرد تایسن و آنِت مرتس، این موعظه‌ها واقعاً حاوی تعالیم عیسی هستند، اما در ابتدا بدون هیچ زمینه‌ای ثبت و ضبط شده بودند؛ در نتیجه، عرضه آن‌ها در چنین مجالسی توسط عیسی، ابتکار نویسندگان انجیل‌ها بوده‌است.[۳۷] علی‌رغم این‌که آنچه عیسی به عنوان معجزه انجام می‌داد با فضای اجتماعی دوران باستان هم‌خوانی دارد، او به گونه‌ای دیگر تعریفشان می‌کرد. ابتدا آن‌ها را به ایمان افراد شفا یافته ربط داد و دوم، به عنوان نشانه رسیدن آخرالزمان.[۳۰۵]

عیسی دوازده حواری برای خود انتخاب کرد[۳۰۶] که به وضوح حاوی یک پیام آخرالزمانی است.[۳۰۷] هر سه انجیل هم‌نوا از دوازده نفر یاد کرده‌اند، اما نام‌های موجود در فهرست لوقا با اسامی مرقس و متی متفاوت است؛ این نشان می‌دهد که مسیحیان کاملاً مطمئن نبودند که آن ۱۲ نفر دقیقاً چه کسانی هستند.[۳۰۷] این دوازده حواری ممکن است نماینده اسباط اسرائیل بوده باشند که با برقراری حکومت خدا دوباره احیا خواهند شد.[۳۰۷] بنا به اناجیل، حواریون در ملکوت الهی که برقراری آن قریب‌الوقوع ذکر شده، اسباط را رهبری خواهند کرد. به گفته بارت اهرمان، عیسی به واقع وعده حکومت ۱۲ حواری را داده‌است، زیرا یهودا اسخریوطی یکی از آن‌ها بوده‌است. به عقیده همو هیچ‌کدام از مسیحیان دلیلی برای جعل وعده‌ای از عیسی مبنی بر حکومت آن حواری که به او خیانت کرد، نداشته‌اند.[۳۰۷] در مرقس، حواریون تنها نقشی منفی ایفا می‌کنند. در حالی که دیگران گاهی اوقات با ایمان کامل به عیسی پاسخ می‌دهند، حواریون او سردرگم و مردد هستند.[۳۰۸] آن‌ها نقش شخصیت فویل را در برابر عیسی و دیگر شخصیت‌ها بازی می‌کنند تا ویژگی‌های عیسی بیشتر به چشم آیند.[۳۰۸] مرقس احتمالاً در این مورد اغراق کرده‌است و حواریون در متی و لوقا حضور مثبت‌تری دارند.[۳۰۸]

سندرز عقیده دارد که هدف عیسی این نبود که مردم را به توبه وادارد، اگرچه خود سندرز معترف است که افراد زیادی با این نظر او موافق نیستند. او استدلال می‌کند که به توبه فقط در لوقا به عنوان یک موضوع مهم و به عنوان پیام یحیی پرداخته شده‌است و اگر گناهکارانی که عیسی با آن‌ها هم‌سفره شد توبه کرده بودند، یهودیان تبلیغِ او را یک رسوایی به حساب نمی‌آوردند.[۳۰۹] طبق گفته تایسن و مرتس، از جمله تعالیم عیسی این بود که خدا سخاوتمندانه به مردم فرصتی داده تا توبه کنند.[۳۱۰]
جایگاه

عیسی وعده می‌داد که یک شخصیت آخرالزمانی، به‌نام «پسر انسان»، به‌زودی با قدرت و جلال سوار بر ابرها خواهد آمد تا برگزیده‌شدگان را از چهار سوی جهان گرد آورد. عیسی از خودش هم با عبارت «پسر انسان» یاد می‌کرد اما محققان مطمئن نیستند که این دو یکی باشند. پولس و دیگر مسیحیان اولیه معتقد بودند که «عیسای برخاسته از مرگ» همان «پسر انسان» است.[۲]

مسیح خوانده‌شدن عیسی نشان‌دهنده آن است که پیروان عیسی او را به عنوان وارث داوود، که برخی از یهودیان انتظار بازگشتش را می‌کشیدند تا اسرائیل را نجات دهد، پذیرفته بودند. یهودیان لقب مسیح را به افراد بسیاری داده بودند اما انجیل‌ها از آن به عنوان یک صفت عام، به‌گونه‌ای که عیسی هم یکی دیگر از «مسیح‌ها» به‌شمار آید، استفاده نمی‌کنند، بلکه عیسی را چنان می‌نمایانند که او خود مسیح است. در یهودیت اولیه، این شکل مطلق استفاده از این عنوان یافت نمی‌شود، بلکه فقط عبارات عامی مانند «مسیحِ او» وجود دارد. این سنت مبهم است و سبب شده بحث‌هایی بر سر اینکه عیسی «مسیح‌بودن» را نقش آخرالزمانی خود به حساب می‌آورد یا نه، شکل گیرد.[۳۱۱] سنت‌های آخرالزمانی یهود ابعاد مختلفی داشتند و برخی بر حضور یک مسیح متمرکز بود و برخی دیگر نه. با توجه به سنت مسیحی، گرد تایسن بر این فرضیه تأکید دارد که عیسی برای خودش نقشی آخرالزمانی قائل بود اما عنوان «مسیح» را بر خود ننهاد.[۳۱۲] بارت اهرمان استدلال می‌کند که عیسی خود را مسیح می‌دانست، اما نه به مفهومی که بسیاری از مردم تصور می‌کنند،[۳۱۳] بلکه بدین معنا که او در نظم سیاسی جدیدی که خدا آن را آغاز خواهد کرد، پادشاه خواهد بود.[۳۱۴]
پسح و تصلیب در اورشلیم
خروج مسیح از دادگاه، اثر گوستاو دوره

در حدود سال ۳۰ میلادی، عیسی و پیروانش از جلیل به اورشلیم سفر کردند تا عید پسح را برگزار کنند.[۳۰۶] در آنجا او در معبد دوم، مرکز دینی و مدنی یهودیان، آشوبی ایجاد کرد.[۳۱۵] سندرز این را با پیشگویی عیسی مبنی بر نابودی کامل معبد مرتبط می‌داند.[۳۱۶] عیسی آخرین وعده غذایی خود با حواریون را هم در اورشلیم سپری کرد که مراسم مسیحی عشای ربانی نان و شراب ریشه در آن دارد. سخنان او که در انجیل‌های هم‌نوا و نامه اول پولس به قرنتیان روایت شده‌است، کاملاً با یکدیگر هم‌خوانی ندارند، اما به نظر می‌رسد این وعده غذایی نمادین به جایگاه عیسی در ملکوت الهیِ قریب‌الوقوع اشاره داشته باشد؛ آن هم زمانی‌که احتمالاً عیسی پی برده بود به زودی کشته خواهد شد اما شاید امید داشت خدا مداخله کند و نجاتش دهد.[۳۱۷]

در انجیل‌ها روایت شده که یکی از حواریون عیسی به او خیانت کرد و تحویلش داد. به عقیده محققان زیادی این یک روایت بسیار قابل اعتماد است.[۳۱۸] عیسی به دستور پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی یهودیه، اعدام شد.[۳۱۵] پیلاطس به احتمال زیاد وعده‌های عیسی در ربط با ملکوت الهی را تهدیدی علیه حکومت روم در منطقه یافت و برای اعدام عیسی با رهبران یهودیان همکاری کرد.[۳۱۹] کاهنان اعظم صدوقی معبد دوم احتمالاً بنا به دلایل سیاسی خواستار اعدام عیسی بودند، نه به‌خاطر آموزه‌های دینی او.[۳۱۸] ممکن است به چشم آن‌ها، عیسی تهدیدی برای ثبات موجود به حساب می‌آمده، خصوصاً بعد از آشوبی که او در معبد ایجاد کرد.[۳۱۸][۳۲۰] عوامل دیگری نظیر ورود پیروزمندانه عیسی به اورشلیم هم احتمالاً در این تصمیم اثر گذاشته‌اند.[۳۲۱] اکثر محققان مصلوب‌شدن عیسی را واقعیتی تاریخی می‌دانند، زیرا محتمل نیست که مسیحیان اولیه برای رهبر خودشان داستان مرگی دردناک جعل کرده باشند.[۳۲۲][۳۲۳]
بعد از تصلیب
رستاخیز مسیح در یک نسخه خطی قرن شانزدهمی

پس از مرگ عیسی، پیروانش مدعی برخاستن او از مرگ شدند، هر چند جزئیات دقیق تجربیات آن‌ها از برخاستن عیسی مشخص نیست. روایات انجیل‌ها با یکدیگر تناقض دارند که دلیل آن، نه جعل هدفمند، بلکه احتمالاً این است که بین افرادی که مدعی دیدن عیسی شده‌اند، بر سر اینکه کدامشان زودتر او را دیده رقابتی وجود داشته‌است.[۳۲۴] از طرف دیگر، ال. مایکل وایت معتقد است تناقض‌ها در اناجیل نشان‌دهنده تفاوت نظر بین نویسندگان ناشناس آن‌ها بوده‌است.[۳۲۵] پیروان عیسی اجتماعی را تشکیل دادند تا منتظر بازگشت او و تأسیس پادشاهی‌اش بمانند.[۳۱۵]
نمای تاریخی عیسی

تحقیقات محققان معاصر در مورد شخصیت تاریخی عیسی، تا حدودی به دلیل تنوع سنت‌های مطالعات دانشگاهی،[۳۲۶] باعث نشده یک نمای تاریخی واحد از این شخصیت به دست آید. با توجه به کمبود منابع تاریخی، به‌طور کلی برای محققان دشوار است که نمایی از عیسی که از نظر تاریخی شامل چیزی بیش از عناصر کلی زندگی او باشد، ارائه کنند.[۷۴][۷۵] آن‌گونه که این تحقیقات عیسی را می‌نمایانند، اغلب با یکدیگر و نیز با انجیل‌ها متفاوت است.[۳۲۷][۳۲۸]

بنا به گفته سندرز، عیسی در نظر محققان مؤسس «جنبشی جهت نو شدن در چارچوب یهودیت» به‌شمار می‌آید. یکی از معیارهایی که برای تشخیص جزئیات تاریخی در «جستجوی سوم» برای یافتن عیسی، به کار رفته‌است معیار «قابل قبول بودن» روایات است، بدین معنا که با زمینه یهودی عیسی و تأثیر او بر مسیحیت هم‌خوانی داشته باشد. یک اختلاف در تحقیقات معاصر در ربط با عیسی این است که آیا او واعظی آخرالزمانی بوده‌است یا خیر. توافق مورد قبول اکثر محققان این است که او مانند یحیی و پولس واعظی بود که آمدن آخرالزمان را وعده می‌داد، اما برخی از محققان اهل آمریکای شمالی، مانند بورتون ماک و جان دومینیک کروسان، معتقدند که عیسی بیشتر به حکیمی کلبی می‌مانست.[۳۲۹] علاوه بر نمایاندن عیسی چون واعظی آخرالزمانی، معالجی کاریزماتیک یا فیلسوفی کلبی، برخی از محققان او را مسیح واقعی یا پیامبر برابری‌طلب خواهانِ تغییر اجتماعی به‌شمار می‌آورند.[۳۳۰][۳۳۱] روی هم رفته، تصاویر تاریخی مختلفی که از عیسی رسم می‌شود، در بیشتر موارد با یکدیگر همپوشانی دارند و محققانی که با یک جنبه مخالفند، ممکن است با یک جنبه دیگر موافق باشند.[۳۳۲]

از قرن ۱۸ میلادی تا امروز، برخی محققان گهگاه عیسی را «مسیح سیاسی ملی» توصیف کرده‌اند، اما مدارک برای پشتیبانی از چنین دیدگاهی محدود است. همچنین انجیل‌های هم‌نوا حاوی مطالب کافی برای اثبات این مدعا که عیسی یک زیلوت — جنبشی برای شورش یهودیان بر امپراتوری روم — بود، نیستند.[۳۱۸]
زبان و ظاهر
Twelve depictions of Jesus from around the world
نمایش ظاهر عیسی در هنر با توجه به خاستگاه فرهنگی هر هنرمند متفاوت بوده‌است.[۳۳۳][۳۳۴]

عیسی در جلیل رشد کرد و بخش اعظم تبلیغش در آنجا انجام شد.[۳۳۵] در قرن اول میلادی در جلیل و یهودیه زبان‌های آرامی یهودی فلسطینی، عبری و یونانی رایج بودند که آرامی زبان غالب منطقه بود.[۳۳۶][۳۳۷] توافق جامعی وجود دارد که عیسی بیشتر آموزه‌هایش را در آرامی[۳۳۸] به لهجه جلیلی عرضه کرد.[۳۳۹][۳۴۰] او احتمالاً تا حدودی با یونانی هم آشنایی داشت ولی آشنایی‌اش با لاتین کمتر محتمل است.[۳۴۱]

محققان امروز اتفاق نظر دارند که عیسی یک یهودی اهل فلسطین قرن اول میلادی بود.[۳۴۲][۳۴۳] عهد جدید یونانی او را Ἰουδαῖος (یودایوس) خوانده‌است که می‌تواند بر دین یهودیت، قومیت یهودی یا هر دو دلالت داشته باشد.[۳۴۴][۳۴۵][۳۴۶] بنا به امی جیل لوین، پاسخ دادن به سؤال دربارهٔ قومیت عیسی به شدت سخت است و پژوهشگران فقط قبول دارند «عیسی یک یهودی بود»، بدون اینکه توضیح دهند منظور از «یهودی» دقیقاً چیست.[۳۴۷]

عهد جدید هیچ توضیحی دربارهٔ ظاهر عیسی تا قبل از مرگ او ارائه نمی‌کند. در کل، عهد جدید دربارهٔ ظاهر افرادی که آن‌ها را ذکر می‌کند، بی‌تفاوت است.[۳۴۸][۳۴۹][۳۵۰] عیسی احتمالاً چهره‌ای مشابه دیگر یهودیان زمان خودش داشت و بنا به گفته محققان به دلیل سبک زندگی زهدانه و بی‌خانمانه‌اش، محتمل است که بدن ورزیده‌ای دارا بوده باشد.[۳۵۱] ژوان تیلور منابع مرتبط و غیرمرتبط با کتاب مقدس را جمع‌آوری کرده‌است و به نتیجه رسیده که عیسی در واقعیت از نظر ظاهری با آنچه که هنر غربی از او می‌نماید تفاوت داشته‌است.[۳۵۲]
نظریه افسانه‌بودن عیسی
مقالهٔ اصلی: نظریه افسانه‌بودن عیسی

نظریه افسانه‌بودن عیسی نظریه‌است که بر مبنای آن عیسی ناصری هرگز وجود نداشته‌است؛ یا اینکه در صورت موجودیت تاریخی، عملاً هیچ ارتباطی میان او و تأسیس مسیحیت و روایات انجیل‌ها وجود ندارد.[۳۵۳] داستان تولد عیسی، در کنار دیگر اتفاقات کلیدی، چنان با عناصر افسانه‌ای در هم آمیخته‌اند که برخی پژوهشگران را قانع کرده‌است که خود عیسی نیز شخصیتی افسانه‌ای بوده‌است.[۳۵۴] برونو باور (۱۸۰۹–۱۸۸۲) معتقد بود که اولین انجیل یک اثر ادبی بود که تاریخ را نه توصیف، که «تولید» کرده‌است.[۳۵۵] به گفته آلبرت کالتهوف (۱۸۵۰–۱۹۰۶) یک جنبش اجتماعی زمانی که با انتظارات آخرالزمانی یهودیان مواجه شده‌است، عیسی را خلق کرده‌است.[۳۵۵] آرتور دریوس (۱۸۶۵–۱۹۳۵) معتقد بود که عیسی افسانه‌ای بوده‌است که قبل از مسیحیت هم وجود داشته‌است.[۳۵۵] علی‌رغم استدلال‌هایی که محققان طرفدار این نظریات ارائه کرده‌اند، یک توافق قوی بین پژوهشگران کتاب مقدس وجود دارد که شخصیت تاریخی عیسی در همان بازه زمانی و مکانی زندگی کرده‌است.[۳۵۶][۳۵۷][۳۵۸][۳۵۹][۳۶۰][۳۶۱][۳۶۲]
نظرات

غیر از پیروان و مریدان عیسی، سایر یهودیان معاصر وی ادعای او مبنی بر مسیح بودن را رد کردند، نظری که اکثریت یهودیان امروز نیز بر آن تأکید دارند. الهی‌دانان، شوراهای سراسری، اصلاح‌گران و دیگر مسیحیان در طول قرون مطالب زیادی در ربط با عیسی نوشته‌اند. تعاریف مختلف از عیسی منجر به ظهور مذاهب مسیحی و جدایش‌های مختلف شده‌است. مانویان، گنوس‌ها، مسلمانان، دروزها، بهائیان و ادیان دیگری برای عیسی در دین خودشان جایگاه ویژه‌ای قائل شده‌اند.[۳۶۳][۳۶۴]
مسیحیت
مقالهٔ اصلی: عیسی از دیدگاه مسیحیان، مسیح، و مسیح‌شناسی

عیسی شخصیت مرکزی مسیحیت است.[۳۶۵] در میان مسیحیان نظرات دربارهٔ عیسی متفاوت است اما عقایدی وجود دارند که در بین مذاهب مختلف مشترکند.[۳۶۶][۳۶۷][۳۶۸] منابع مختلف، از جمله اناجیل متعارف و رسائل عهد جدید نظیر نوشته‌های یوحنایی و آثار پولس، در شکل‌گیری دیدگاه‌های مسیحی دربارهٔ عیسی تأثیرگذار بوده‌اند. آن نوشته‌ها حاوی نظرات کلیدی مسیحیان دربارهٔ عیسی هستند، شامل الوهیت عیسی، زندگی انسانی و زمینی او و اینکه وی مسیح و پسر خدا بوده‌است.[۳۶۹] اگرچه در بسیاری از موارد اعتقادات مشترکی دارند، مذاهب مسیحی بر روی همه موارد متفق‌القول نیستند. نتیجتاً اختلافات بزرگ و کوچک در ربط با آموزه‌ها و باورها در مسیحیت در طول قرن‌ها وجود داشته‌است.[۳۷۰]
عیسی در گوردخمه‌های رومی قرن چهارم. حروف آلفا و امگا در کنار او دیده می‌شوند.

بنا به عهد جدید، از مرگ برخاستن عیسی شالوده مسیحیت را تشکیل می‌دهد.[۳۷۱] مسیحیان باور دارند که با مرگ فداکارانه او و رستاخیزش، انسان‌ها می‌توانند از گناه نخستین آمرزیده شوند و نتیجتاً به رستگاری و وعده زندگی ابدی برسند.[۳۷۲] با الهام از گفته‌های یحیی در فردای تعمید عیسی، آن‌ها عیسی را «بره خدا» می‌نامند که مصلوب شد تا نقش خود به عنوان خادم خدا به سرانجام برساند.[۳۷۳][۳۷۴] نتیجتاً، عیسی را آدمِ جدید و آخر به حساب می‌آورند؛ با این تفاوت که او، برخلاف آدم، از دستور خدا سرپیچی نکرد.[۳۷۵] مسیحیان عیسی را یک الگو می‌دانند که به مؤمنان توصیه می‌شود، از وی پیروی کنند.[۳۶۵]

بیشتر مسیحیان عقیده دارند عیسی هم یک انسان بود و نیز پسر خدا.[۹۰] با وجود اینکه بحث‌هایی در میان الهی‌دانان در ربط با طبعیت ذات او وجود دارد، مسیحیان تثلیثی در کل بر آنند که عیسی کلمه، تجسم و پسر خداست؛ پس هم کاملاً الهی است و هم کاملاً انسانی. البته تثلیث در میان همه مسیحیان پذیرفته نشده‌است.[۳۷۶][۳۷۷] پس از اصلاحات پروتستانی، مسیحیانی چون میکاییل سروتوس باورهای باستانی که برای عیسی دو ذات قائل بودند را زیر سؤال بردند.[۲] کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخرالزمان،[۳۷۸] یونیتارینیسم و شاهدان یهوه از جمله مذاهب مسیحی هستند که تثلیث را باور ندارند.[۳۷۹]

علاوه بر شخص عیسی که در میان مسیحیان محترم است، نام او نیز جایگاه والایی در میان مسیحیان از روزهای اولیه مسیحیت داشته و دارد.[۳۸۰][۳۸۱]
یهودیت
نوشتار(های) وابسته: عیسی مسیح در تلمود

یکی از پایه‌های یهودیت یگانگی و یکتایی مطلق خداست و پرستش یک شخص بت‌پرستی به حساب می‌آید.[۳۸۲] نتیجتاً، یهودیان الوهیت،[۳۲۰] واسطه خدا بودن یا بخشی از تثلیث بودن عیسی یا هر مسیح یهودی دیگری را رد می‌کنند.[۳۸۳]

بنا به یهودیت عیسی، مسیح نبود؛ آن‌ها می‌گویند که او هیچ‌کدام از پیشگویی‌های مسیح در تنخ را برآورده نکرده و خصوصیات شخصی مسیح را هم نداشته‌است.[۳۸۴] یهودیان استدلال می‌کنند که وعده ساخت معبد سوم را به سرانجام نرساند، یهودیان را در اسرائیل گرد هم نیاورد، صلح را در جهان برقرار نکرد و همه جهان را تحت خدای اسرائیل متحد نکرد.[۳۸۵] همچنین بنا به سنت یهودی، پس از ملاکی در قرن پنجم ق.م. دیگر هیچ پیامبری ظهور نکرده‌است.[۳۸۶][۳۸۷]

نقد عیسی توسط یهودیان تاریخ دیرینه‌ای دارد. تلمود[۳۸۸] مشمول بر داستان‌هایی است که حتی در قرون وسطی هم آن‌ها را منابعی افتراآمیز علیه عیسی به حساب می‌آوردند.[۳۸۹] در یکی از داستان‌ها شخصی به نام یشو حانوزری (عیسی ناصری)، یک مرتد شهوت‌ران، توسط دادگاه عالی یهودی به دلیل جادوگری و ترویج بت‌پرستی اعدام می‌شود.[۳۹۰] اکثر محققان معاصر بر آنند که این نوشته‌ها حاوی اطلاعات تاریخی دربارهٔ عیسی نیستند.[۳۹۱] در تورات میشنایی که توسط موسی بن میمون در اواخر قرن ۱۲ نوشته شده‌است، ذکر گردیده که عیسی سبب لغزش جهانیان است و به خدایی غیر از پروردگار خدمت می‌کند.[۳۹۲] در ادبیات قرون وسطای عبری، حکایتی وجود دارد به نام تولدوت یشو که در آن عیسی پسر یوسف پسر پاندرا به عنوان شخصی دغل‌کار توصیف شده‌است.[۳۹۳]
اسلام
مقالهٔ اصلی: عیسی در اسلام
مرثیه بر جنازه عیسی مسیح اثری از رضا عباسی

در اسلام، عیسی بن مریم یکی از پیامبران اولوالعزم[۳۹۴][۳۹۵][۳۹۶] خدا (الله) در نظر گرفته می‌شود که انجیل بر او نازل شد و برای اثبات نبوتش به اذن خدا معجزاتی (نظیر زنده کردن مردگان، مداوای بیماران لاعلاج و جان دادن به پرنده گلی) را به نمایش می‌گذاشت.[۳۹۷][۳۹۸][۳۹۹][۴۰۰]اسلام می‌گوید به عیسی امکان معجزه داده شد تا بتواند نزد یهودیان توحید را تبلیغ کند.[۴۰۱] به گفته قرآن، عیسی آمدن محمد را پیشگویی کرده‌است: «و یادآر، عیسی بن مریم که گفت: ای بنی‌اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم و شریعتی که پیش از من وجود داشته را تأیید می‌کنم و مژده آمدن رسولی بعد از من که نامش احمد خواهد بود را می‌دهم.» اعراب مسلمان صدر اسلام از این آیه استفاده می‌کردند تا مشروعیت جایگاه دین جدید خود در نظم دینی موجود را نشان دهند.[۴۰۲]

باور به پیامبری عیسی یکی از ضروریات مسلمانی است.[۴۰۳] قرآن ۲۵ مرتبه از او یاد کرده‌است — که از ارجاعات به نام محمد، پیامبر اسلام، بیشتر است[۴۰۴][۴۰۵] — و تأکید دارد او یک انسان فانی بود که مانند دیگر انبیا به صورت الهی انتخاب شد تا پیام خدا را برساند.[۴۰۶] مسلمانان عیسی را هم مانند دیگر پیامبران یک مسلمان[۴۰۷][۴۰۸] و سلف محمد می‌دانند که وعده آمدن او را داد.[۴۰۶]

قرآن تولد عیسی از مریم باکره را رد نمی‌کند، اما تجسم خدا یا فرزند خدا بودن او را قبول ندارد. در متون اسلامی تأکید زیادی بر توحید شده‌است و شریک قائل شدن برای خدا به هر نحو را بت‌پرستی می‌دانند.[۴۰۹] در قرآن گفته شده روح‌القدس به مریم خبر داد که حامله خواهد شد اما باکره خواهد ماند. قرآن تولد عیسی را یکی از آیات خدا محسوب می‌کند[۴۱۰][۴۱۱] و می‌گوید خدا روحش را در مریم دمید؛[۴۱۰][۴۱۱] عیسی به همین جهت روح‌الله خوانده می‌شود اما این در اسلام به معنای آنکه او پیش از تولد وجود داشته، نیست.[۴۱۰][۴۱۲]

مسلمانان بر آن هستند که اناجیلِ عهد جدید فقط تا حدودی معتبرند و باور دارند تعالیم اصلی عیسی تحریف شده‌اند و محمد بعدها آمد تا آن‌ها را احیا کند.[۴۱۳] در قرآن، عیسی همچنین عنوان مسیح دارد؛ ولی از دیدگاه اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او از مرگ را انکار و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج کرده‌است.[۴۱۴][۴۱۵] قرآن می‌گوید عیسی کشته نشد، بلکه چنان به کافران نمایانده گردید و به صورت جسمانی به بهشت برده شد.[۴۱۶][۴۱۷][۴۱۸] اغلب تفاسیر قدیمی شیعه امامی و سنی می‌گویند یکی (معمولا یکی از حواریون) شبیه عیسی شد و به همین جهت او را به جای عیسی مصلوب کردند.[۴۱۹] با این وجود، برخی مسلمانان که به غالیان شهرت دارند، صحت تاریخی تصلیب عیسی را قبول داشتند، هر چند معتقد بودند تنها جسم زمینی او روی صلیب مرد و ماهیت خدایی او (روحش) زنده ماند و به بهشت رفت و در نتیجه، مرگش ظاهری بود.[۴۲۰] به هر روی، مسلمانان ورود او به بهشت و نه مصلوب شدنش را اتفاق مهم زندگی‌اش می‌دانند.[۴۲۱] بسیاری از آنان بر این باور هستند که عیسی در آخرالزمان به دنیا بازخواهد گذشت و دجال را خواهد کشت.[۴۲۲] مسلمانان پیرو احمدیه باور دارند عیسی از مصلوب شدن جان سالم به در برد و خود را به کشمیر رساند و تا ۱۲۰ سالگی آنجا زندگی کرد.[۴۲۳]
بهائیت
اطلاعات بیشتر: مظهر ظهور

بهائیان عیسی را یکی از مظاهر ظهور — واسطه میان خدا و انسان که پیام او را منتقل می‌کنند[۴۲۴]—می‌دانند.[۴۲۵] مظهر ظهور در بهائیت به شباهات میان انسان و خدا تأکید دارد و نتیجتاً، به تجسم در مسیحیت شبیه است.[۴۲۵] در تفکرات بهائی، عیسی به عنوان پسر خدا پذیرفته شده‌است.[۴۲۶] علی‌رغم این، تجلی «ذات وصف‌ناپذیر» الهی در یک انسان را به دلیل باورشان به «ذات متعالی و همیشه حاضر خدا» رد می‌کنند.[۴۲۵]

بهاءالله بر آن بود که از آنجا که همه مظاهر ظهور ویژگی‌های الهی یکسانی دارند، آن‌ها را می‌شود «بازگشت» معنوی مظاهر پیشین به حساب آورد و آمدن هر مظهر ظهور جدیدی منجر به دین جدیدی می‌شود که جانشین قبلی‌هاست.[۴۲۴] بهائیان باور دارند با پیشرفت انسان، خدا برنامه خود را آشکار می‌سازد و نتیجتاً، ظهور بهاءالله بازگشت وعده داده شده مسیح است.[۴۲۷] تعالیم بهائی بسیاری از مسائل مربوط به عیسی که در انجیل‌ها آمده را تأیید می‌کند اما نه همه آن‌ها را. به عنوان مثال، تولد عیسی از باکره و تصلیب او را قبول دارند،[۴۲۸][۴۲۹] اما برخاستن و معجزات عیسی را نمادین می‌دانند.[۴۲۶][۴۲۹]
مانویت
«نمای مانوی جهان» مربوط به دوران حکومت دودمان یوآن (۱۲۷۱–۱۳۶۸) بر چین. از چپ به راست: مانی، زرتشت، بودا و عیسی.

در مانویت، مانند سنت‌های قدیمی‌تر گنوسی، میان شخصیت زمینی عیسی و شخصیت آسمانی او تمایز قائل شده‌است. یکی عیسی ناصری، یک مرد زمینی است و دیگری یک ناجی آسمانی. این تمایز احتمالاً مسبوق به سابقه بوده، زیرا مانی مدتی را نزد فرقه یهودی-مسیحی الخسائیه سپری کرده بود و عقیده آنان نسبت به عیسی را وام گرفته‌است. در نوشته‌های مانوی حداقل به شش بعد مختلف از عیسی اشاره شده که همه آن‌ها در نظام دینی مانویان اهمیت زیادی داشته‌اند و این ابعاد به ترتیب عیسی درخشان، عیسی زجرکش، عیسی ناصری، عیسی برخاسته [از مرگ]، عیسی کودک و ماه هستند. این آخری بدان جهت است که عیسی درخشان را با ماه در پیوند می‌دیدند. در یک متن سغدی مانوی نوشته شده‌است: «یک عصر، زمانی که عیسی [ماه] بالا آمد.» همه این تصورات مختلف عیسی نزد مانویان می‌تواند به اهمیت یک شخصیت کیهانی زجرکشیده و ناجی منسوب شود. بعد سوم عیسی، یعنی شخصیت زمینی عیسی مسیح، بیش از سایر ابعاد مورد توجه نویسندگان مانوی بوده‌است. یک متن فارسی میانه از این عیسی به عنوان سلف مانی در خط جانشینی پیامبران (دیگران زرتشت، بودا و شیث هستند) نام برده‌است. علی‌رغم این، لقب مسیح منحصر به بعد سوم نیست و برای عیسی برخاسته از مرگ (بعد چهارم) نیز به کار گرفته شده‌است. همچنین در متونی که به فارسی میانه هستند، برخی مواقع مسیح و آریامن (از ایزدان زرتشتی) در یک معنی استفاده کرده‌اند.[۴۳۰]
دیگران

در مسیحیت گنوسی (که امروزه تقریباً منقرض شده‌است)[۴۳۱] عقیده بر این است عیسی از ملک الهی فرستاده شد و دانش نهانی (گنوسیس) لازم برای رستگاری را با خود آورد. بیشتر گنوسی‌ها معتقد بودند که عیسی انسانی است که هنگام تعمید، خود روح «مسیح» به او وارد شد. این روح هنگام مصلوب‌شدن بدن عیسی را ترک کرد، اما زمانی که از مرگ برخاست دوباره به او پیوست. علی‌رغم این، برخی از گنوسی‌ها معتقد بودند که عیسی تن جسمانی نداشت و تنها به نظر می‌رسید که دارد.[۴۳۲]

در دین دروز، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا محسوب می‌شود.[۳۶۳][۳۶۴] برخی از هندوها عیسی را یک اوتار یا مرتاض به حساب می‌آورند.[۴۳۳] پاراماهانزا یوگاناندا، یک گوروی هندی، اعتقاد داشت که روح الیسع در عیسی حلول کرده‌است.[۴۳۴] چندی از بودیست‌ها، از جمله چهاردهمین دالایی لاما، عیسی را به یک بوداسف که زندگی خود را وقف رفاه مردم کرد، برمی‌شمارند.[۴۳۵] نظرات دربارهٔ عیسی در معنویت عصر نو متفاوت است.[۴۳۶] در حکمت الهی که بسیاری از تعالیم عصر نو از آن ریشه گرفته‌است،[۴۳۷] عیسی با عنوان «استاد عیسی» خطاب می‌شود و عقیده بر آن است که او یک مصلح معنوی بود و بعد از حلول در بدن‌های متعدد، سرانجام در تن عیسی حلول کرد.[۴۳۸] بنا به کتاب اورانتیا، عیسی یکی از ۷۰۰٬۰۰۰ فرزند آسمانی خدا بود.[۴۳۹]

ساینتولوژیست‌ها عیسی را (به همراه سایر شخصیت‌های مذهبی مانند زرتشت، محمد و بودا) به عنوان بخشی از «میراث دینی» خود برمی‌شمارند.[۴۳۶][۴۴۰] خداناباوران الوهیت عیسی را رد می‌کنند، اما دیدگاه‌های مختلفی در مورد او دارند – از زیر سؤال بردن سلامت روانی او[۴۴۱][۴۴۲] و انتقاد از تعالیمش گرفته تا تأکید بر «برتری اخلاقی» او.[۴۴۳]
در هنر

قدیمی‌ترین نقاشی‌های موجود از عیسی مربوط به گوردخمه‌های رم در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم میلادی هستند.[۴۴۴] همچنین برخی از بازنمایی‌های تصویری عیسی که در کلیسای دورا اروپوس کشف شده‌اند حداقل به قبل از سال ۲۵۶ میلادی مربوط می‌شوند.[۴۴۵] از آن پس نیز طی دو هزاره اخیر هنرمندان مختلف با توجه به شرایط فرهنگی، سیاسی و دینی مکان و زمان زندگی خود، عیسی را به شیوه‌های مختلف به تصویر کشیده‌اند.[۳۳۳][۳۳۴][۳۴۹]
موزائیکی در سیسیل، ایتالیا به تقلید از هنر بیزانسی، ۱۱۳۰ میلادی

به تصویر کشیدن عیسی در سال‌های اولیه مسیحیت موضوعی شدیداً بحث‌برانگیز به‌شمار می‌آمد.[۴۴۶] از قرن پنجم میلادی به بعد، تمثال‌های دو بعدی عیسی در مسیحیت شرقی محبوب شدند[۴۴۷] اما ممنوعیت آن توسط امپراتوری بیزانس مانع از پیشرفت این نوع هنر شد، هر چند این ممنوعیت را در قرن ۹ برداشتند.[۴۴۸] با اصلاحات پروتستانی صدای مخالفت‌ها با به تصویر کشیدن عیسی دوباره بلند شد اما به نتیجه‌ای چون ممنوعیت گسترده آن نرسید. از قرن ۱۶ میلادی رفته‌رفته از مخالفت پروتستان‌ها نیز کاسته شد. آن‌ها امروزه از نقاشی‌های عیسی در ابعاد بزرگ اجتناب می‌کنند اما تنها تعداد کمی از آن‌ها با به تصویر کشیدن او در ابعادی چون صفحات یک کتاب مخالفند.[۴۴۹][۴۵۰] استفاده از تصاویر عیسی مورد حمایت رهبران فرقه‌هایی چون مانند آنگلیکان و کاتولیسیسم است[۴۵۱][۴۵۲][۴۵۳] و یکی از عناصر اصلی سنت ارتدکس نیز به‌شمار می‌رود.[۴۵۴][۴۵۵]

نمایش تجلی عیسی یکی از مضامین اصلی در هنر مسیحیان شرقی به‌شمار می‌رفت و هر راهب ارتدوکس شرقی که تعلیم دیده بود تا تمثال عیسی را نقاشی کند، باید مهارت خود را با به تصویر کشیدن این صحنه ثابت می‌کرد.[۴۵۶] تمثال‌های عیسی شدیداً مورد احترام هستند و مؤمنان با اعمالی چون بوسه‌زدن یا سجده به سوی آن، علاقه خود به عیسی را نشان می‌دهند. تمثال‌های عیسی همچنین راهی برای توسل به رحمت الهی نیز به‌شمار می‌روند.[۴۴۷] در دوره رنسانس هنرمندانی چون جوتو ظهور کردند که تمرکز اصلیشان بر به تصویر کشیدن عیسی بود.[۴۴۸]

تا قبل از اصلاحات پروتستانی، تندیس‌های تصلیب (یک صلیب و مجسمه عیسی مصلوب‌شده بر روی آن) در مسیحیت غربی رایج بودند اما بعد آن مناقشه‌هایی ایجاد شد. از قرن ۱۳ بدین سو تقریباً در همه کلیساهای کاتولیک رومی از تندیس‌های تصلیب برای تزئین محراب استفاده می‌شود.[۴۵۷]

نمایش عیسی به عنوان یک نوزاد در آخور امری رایج در مغاره است.[۴۵۸] معمولاً مریم، یوسف نجار، حیوانات، چوپان‌ها، فرشته‌ها و سه مغ نیز در کنار او دیده می‌شوند.[۴۵۸] فرانسیس آسیزی معمولاً به عنوان کسی که مغاره را رواج داد، به‌شمار می‌رود اما احتمالاً او مبدع آن نبوده‌است.[۴۵۸] مغاره در قرون ۱۷ و ۱۸ در جنوب اروپا به اوج محبوبیت خود رسید.[۴۵۸]
اشیاء منسوب به عیسی
کفن تورین که به عیسی منسوب است.

ویرانی کامل اورشلیم در سال ۷۰ میلادی بعد از محاصره شهر توسط رومیان، باعث شده بقای آثار باستانی مربوط به یهودیه در قرن اول را بسیار غیرمحتمل کرده و از تاریخ اورشلیم در اواخر قرن اول و قرن دوم تقریباً هیچ نمانده.[۴۵۹][۴۶۰] به عقیده مارگارت ام. میچل، اگرچه اوسبیوس قیصری گزارش داده که مسیحیان اورشلیم را قبل از سقوط شهر به مقصد پلا ترک کردند اما باید پذیرفت که هیچ اثر دست اولی از کلیسای اولیه اورشلیم تا به امروز باقی نمانده‌است.[۴۶۱] جو نیکل می‌نویسد «همان‌طور که کاوش‌های متعدد نشان داده‌است، حتی یک شیء که بتوان آن را واقعاً به عیسی نسبت داد، وجود ندارد.»[۴۶۲]

علی‌رغم این، در طول تاریخ مسیحیت آثار مختلفی به عیسی منسوب شده‌است، هر چند تردیدهایی در مورد آن‌ها وجود داشته‌است. دسیدریوس اراسموس، الهی‌دان کاتولیک قرن شانزدهم، با کنایه به ازدیاد اشیاء منسوب به عیسی و بناهایی که ادعا شده از چوب صلیبی که برای مصلوب‌کردن او استفاده شد ساخته شده‌اند، اشاره کرده‌است.[۴۶۳] نیز بیش از ۳۰ میخ امروزه در اروپا وجود دارد که مسیحیان مقدس می‌دانندشان زیرا اعتقاد دارند که از آن‌ها برای تصلیب عیسی استفاده شده‌است؛ حال آن‌که محققان معتقدند عیسی تنها با ۳ یا ۴ میخ مصلوب شد.[۴۶۴] برخی از این اشیاء زائرانی هم دارند. از بقایای ادعا شده تاج خار که زوار معدودی دارد گرفته، تا کفن تورین که زائران میلیونی، از جمله دو پاپ (ژان پل دوم و بندیکت شانزدهم) دارند.

از دانشنامه آزاد ویکی پدیا

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است