جنبش برابریخواهی زنان در ایران همانند سایر کشورها، هر چند شاید طولانیتر و فرسایندهتر، در حال دست و پنجه نرم کردن با موانع گوناگونی است؛ از قانون و مذهب دخیل در آن گرفته تا عرف و ریشههای سنتی و مذهبی آن و حتی بهانههای مدرن بهرهکشی از زنان.
در یک دستهبندی کلی قطعا تبعیض سیستماتیک اعمال شده توسط جمهوری اسلامی با واسطه قانون از یک سو و تبعیضهای پیشبینی نشده در قانون که توسط نهادها و چهرههای فراقانونی اجرا میشود از سوی دیگر، مهمترین نقش را در تحدید و تهدید آزادیهای فردی زنان و محرومیت از حقوق ابتداییشان داشته است.
قوانین ارث، مالکیت، حضانت، طلاق، حق کار، حق سفر، تعریف رجل سیاسی و دهها ماده قانونی ریز و درشت دیگر پیشبینی شده تا نقش درجه دوم و زیردستانه زنان را در جمهوری اسلامی تثبیت کند. در عین حال گریزگاههایی که توسط زنان و گاه مردان برای کاهش فشار این قوانین ساخته میشود به دقت توسط نهادهای فراقانونی؛ امامان جمعه، علمای قم، نهادهای شبهنظامی مانند بسیج و نهادهای ریز و درشت و گاه خودخواندهی امر به معروف و نهی از منکر شناسایی و خنثی میشود. از اعمال کنترل بر بدن زن از طریق تبلیغ و اجرای سیاستهای جمعیتی تا برقراری گزینشهای جنسیتی در رشتههای دانشگاهی و محیط کار، ممانعت از ورزش زنان در اماکن عمومی، اعمال سلیقه در مورد رنگ و شکل پوشش (با فرض رعایت حجاب) تحقیر و انگزنی و ایجاد مزاحمت برای زنان بیاعتقاد به حجاب و ناراضی.
موانع عرفی که بخشی ریشه در مذهب و گروهی در سنت و آموزش دارد هم از دیگر دستاندازهای پیش روی زنان هستند؛ موانعی که نه به وضوح و روشنی گروه اول، اما گاهی همپای آنان سخت و صلب و غیرقابل تغییر و نفوذ مینمایند.
گاه حتی در میان منتقدان حکومت هم از «فمنیست» بودن به عنوان انگ استفاده میشود
حال مسئله اینجاست که علیرغم اعمال تبعیض آشکار و سیستماتیک بر زنان در ایران، چرا هنوز ضرورت فمینیست و برابریخواه بودن در این کشور محل سوال و تردید است. دیده میشود که گاه حتی در میان منتقدان حکومت هم از «فمینیست» بودن به عنوان انگ استفاده میشود، در بزنگاههای مختلف تلاشهای زنان برای مبارزه و چانهزنی برای احقاق حقشان تخطئه میشود و سعی میشود که برای آنان «اولویت» برای مبارزه تعیین شود تا این ایده را که این سوژه معترض به تنهایی توانایی تشخیص ضرورتها و اولویتها را ندارد، القا کنند.
در گفتگو با دو فعال سیاسی، اجتماعی و رسانهای ِ زن که ورودشان به عرصه عمومی از طریق فعالیت در حوزه زنان نبود، اما در ادامه و در فضای کار و فعالیت به شکل گریزناپذیری گذارشان به عرصه فعالیت در حوزه زنان و برابری خواهی افتاد، ضرورتهای ورود به این عرصه و فمنیست بودن را بررسی میکنیم.
یعنی توی این روزنامه یک مرد نیست…
با ژیلا بنییعقوب روزنامهنگار، زندانی سیاسی سابق و سردبیر سایت کانون زنان ایرانی در این باره گفتگو کردیم و پرسیدیم آیا در تجربه او، زنِ فعال سیاسی، اجتماعی، مدنی یا روزنامه نگار لزوما برابریخواه، فمینیست و یا به عبارت کلیتر فعال حوزه زنان میشود؟ به عبارت بهتر میتوان به عنوان یک زن در ایران منتقد بود و فمنیست نبود؟ بنییعقوب میگوید:« اول باید تأکید کنم که به نظر من همه باید برابریخواه و فمنیست باشیم، حتی فارغ از زن و مرد بودن، چه برسد به اینکه زن باشی و فعال هم باشی. وقتی من میگویم همه باید فمینیست باشیم، فمنیست بودن از نظر من و خیلیهای دیگر به معنای قائل بودن حقوق برابر برای زنان و مردان است. متاسفانه خیلی وقتها مجبور به توضیح این هم میشویم که فمنیست بودن به معنی برتری زنان نیست. چون هنوز هم در کمال تعجب به این سوال برمیخورم که یعنی شما فکر میکنید زنان برترند؟ برابری از ارزشهای بنیادین بشری است و وقتی از ارزشهای بنیادین بشری حرف میزنیم از آزادی و حقوق بشر حرف میزنیم حقوق زنان هم چیزی منفک از حقوق بشر نیست. مثل این است که بپرسیم ما که فعالیم آیا خوب است که بعضیهایمان ضد نژاد پرستی باشیم یا نباشیم.»
او در ادامه تاکید میکند: «من که به زندگیم نگاه میکنم همیشه برابری خواه بودم و هیچوقت به ذهنم هم خطور نمیکرد که میان حقوق زنان و مردان تفاوت قائل شویم و از آنجا که در یک خانواده برابری خواه رشد کردم و پدرم از برابری خواهترین مردانی بود که در زندگیم دیدم بنابراین هیچگاه برای من فرض نبود که ممکن است حقوقی به مردان تعلق بگیرد و به زنان نه.»
این فعال حوزه زنان در پاسخ به این سوال «زیتون» که برای او به عنوان یک زن روزنامهنگار که از مجرای کار و در واقع روزنامهنگاری وارد عرصه عمومی شد، چه مواجههها و تجارب شخصیای ضرورت فعال حقوق زنان بودن را آشکار کرد، توضیح داد: «شاید اگر آن اوایل اسم خودم را فمنیست نمیگذاشتم شاید به این دلیل بود که آگاهی و دانش لازم را نداشتم و بستر آن فراهم نبود که فعال حقوق زنان باشم و چیزی که مرا به این سمت سوق داد، روزنامه نگار شدنم بود و مشخصا روزنامهنگار اجتماعی بودن. چون به عنوان یک موضوع اجتماعی به مسایل زنان هم میپرداختم و بیشتر به شکافها و تبعیضهایی که وجود داشت پی میبردم. من در محیط کارم میدیدم چقدر محدودیت برای من ایجاد میشود فقط یه این دلیل که زن هستم و ترجیح داده میشد مردان حتی اگر از قابلیت کمتری برخوردار بودند به جای زنان به کار گرفته شوند. گفتمان غالب بر روزنامهها گفتمان مردسالارانه بود و هست .از سوی دیگر همانطور که گفتم چون روزنامهنگار اجتماعی بودم به سراغ موضوعات زنان میرفتم و با فضای نابرابری و تبعیض از نزدیک آشنا میشدم. بگذارید یک مثل بزنم که میتوانم بگویم از جمله مهمترین وقایعی بود که مرا سوق داد به سمت فعالیتهای برابری خواهانه. من دانشجوی ترم اول بودم که در روزنامه همشهری مشغول به کار شدم. خیلی هم با شور و علاقه کار میکردم و هیجان داشتم. یک روز که داشتم با عشق خیلی زیادی برای تهیه یک گزارش از روزنامه بیرون میرفتم، حدود ساعت ۸ شب بود، یکی از سردبیران روزنامه در حیاط روزنامه مرا دید، بعد از احوالپرسی پرسید که کجا میروم؟ من هم با ذوق و شوق جواب دادم که برای تهیه گزارش میروم. گفت :« یعنی توی این روزنامه یک مرد نیست که برای تهیه گزارش برود که یک دختر جوان باید این موقع شب برود، اگر من مسئولیت دارم و رییس نهایی تو هستم میگویم نرو.» این برخورد به کلی مرا به هم ریخت…البته من رفتم و گزارش را تهیه کردم. اما در حالی که داشتم تلاش میکردم که حتی خارج از ساعت کاریام گزارش تهیه کنم و کارم را درست انجام بدهم، کاملا از لحاظ روحی تحت فشار و بهمریخته بودم که چرا این برخورد با من شد. از سوی دیگر در حالی که باید تمرکز میداشتم مدام بابت اینکه فردا چه برخوردی با من خواهد شد دلشوره داشتم، اینکه آیا به من نمیگویند که تو چرا نافرمانی کردی و نکند گزارش من را منتشر نکنند.»
حقوق زنان هم چیزی منفک از حقوق بشر نیست. مثل این است که بپرسیم ما که فعالیم آیا خوب است که بعضیهایمان ضد نژاد پرستی باشیم یا نباشیم
این روزنامهنگار میگوید این نوع برخورد در روزنامه همشهری که به نسبت روزنامه مدرنی در اوایل دهه ۷۰ به شمار میآمد بود و میافزاید:« در روزنامههای سنتیتر مانند رسالت و جمهوری اسلامی که اساسا روزنامهنگار زن نداشتند و اغلب تنها نیروهای خانمی که داشتن تایپیستهایی بودند در اتاقی با یک دریچه کوچک اسکان داده میشدند و مطالب از طریق همان دریچه به دستشان میرسید تا تایپ کنند.» درباره نابرابریهای موجود در محیط کار روزنامهنگارانه، بنییعقوب، که اغلب در پیشروترین روزنامههای ایران مشغول به کار بود، میافزاید: «در روزنامه یا روزنامههایی که فعالیت داشتم شاهد این بودم که همیشه روزنامهنگاران زن توانمندی بودند که یا هیچوقت دبیر گروه و سرویس نمی شدند یا بعد از گذشت سالها و بعد از مدتها نادیده گرفته شدن، به سختی منصوب میشدند. حتی یک سرویس مدتها بدون دبیر میماند در حالی که در همان سرویس زن توانمندی بود که میتوانست آن را اداره کند اما مدیران روزنامه میگفتند این ممکن نیست و ما باید بگردیم و یک مرد برای این پوزیشن پیدا کنیم و حتی گاهی حاضر میشدند کسی را از بیرون مجموعه بیاورند بگذارند بالای سر آن خانمی که تجربه، تحصیلات و دانشاش بارها بیشتر از او بود. از این رو میتوانم بگویم که بله آنچه که در جامعه و محیط کار دیدم باعث شد که به شکل عملی وارد این عرصه بشوم. اما باز هم تکرار می کنم همه ما باید برابری خواه باشیم، همه زنان و مردان.»
ما به سختی و اتفاقی همدیگر را پیدا میکنیم
شیوا نظرآهاری، زندانی سیاسی سابق، فعال حقوق بشر و فعال زنان نیز درباره فمینیست بودن با «زیتون» به گفتگو نشست. نظرآهاری در پاسخ به این سوال که آیا بر اساس تجربه او افتادن گذار زنان فعال سیاسی و اجتماعی به حوزه فعالیت زنان ناگزیر است یا نه، گفت: «شاید نتوان گفت که «لزومی» در حالت کلی برای این گذار وجود دارد برای اینکه مثلا یک زن فعال سیاسی حتما برابریخواه و فمینیست باشد یا بشود، اما برای شخص من عجیب خواهد بود اگر زنی آگاهی داشته باشد، فعالیت کند و در عین حال مقاومتی در برابر فمینیست بودن داشته باشد. وقتی شما یک گفتمان سیاسی را پیش میبرید و طرفدار آزادی بیان و برابری هستید برای من این عجیب میشود اگر فمینیست نباشید، بالاخص در جایی مثل ایران که همه چیز آنقدر در هم تنیده است و ظلم به زنان آنقدر زیاد و چشمگیر است. یک زن فعال سیاسی اگر بر روی این نابرابری، ظلم و ستم و رنجی که روزمره بر زنان اعمال میشود چشم ببندد من در صدق شعارها و مواضعاش شک میکنم چون فکر میکنم قدم برداشتن برای نیمی از جمعیت کشور ناگزیر همراستا با مطالباتی میشود که در گروههای سیاسی هم باید دنبال شود.»
وقتی شما یک گفتمان سیاسی را پیش میبرید و طرفدار آزادی بیان و برابری هستید برای من این عجیب میشود اگر فمینیست نباشید
این فعال حقوق زنان با مرور سابقه فعالیتهای مدنی خود در پاسخ به اینکه چه ضروتهای عینیای او را در طی دوران فعالیتش به سوی فعال زنان بودن سوق داد، میافزاید:« من وقتی وارد فعالیت اجتماعی سیاسی شدم، با کمیته گزارشگران حقوق بشر و قبل از آن کمیته دفاع از زندانیان سیاسی کار میکردم. یعنی اساسا فعالیتم را با فعالیت در حوزه زنان شروع نکردم. اما هر قدر که بیشتر پیش رفتم، کار کردم و آگاهیام افزایش پیدا کرد متوجه شدم که اساسا گریزی نیست و تو نمیتوانی بگویی که من فعال حقوق بشر هستم اما به مسائل زنان حساس نیستم و آن را دنبال نمیکنم اینها در هم گره خوردند. حالا برایم سوال است که اگر در جامعهای مانند ایران در درجه اول فعال حوزه زنان و برابری خواه نباشی عملا در سایر حوزهها چگونه میخواهی مطالبات و خواستهها را دنبال کنی. برای اینکه وضعیت حاکم در ایران این است که زنان در آن جامعه قانونا و رسماً جنس دوم هستند. بنابراین روند در مورد من هم به این شکل بود که مدتی بعد از شروع فعالیتام به عنوان یک اکتیوست، دیگر نه تنها در مورد مطالبات و خواستههای زنان خودم را جدا نمیدیدم بلکه حتی میتوانستم برای آن اولویت قائل شوم و اولین تلاشم این بود که در حوزه زنان فعالیت کنم و بعد جاهای دیگر.»
نظرآهاری همچنین بجز قوانین حاکمیتی در جامعه مردسالار، مشکلات دیگری را هم بر سر راه تعقیب مطالبات زنان در ایران میبیند؛ «عدم امکان تشکلیابی و برگزاری اجتماعات» و در نتیجه آن قطع ارتباط نسلهای مختلف فعالین زنان از نگاه او از جملهی عمدهترین این مشکلات است، او میگوید: «سرکوب بین نسلهای مختلف جنبش زنان فاصله میاندازد، به ازای هر موجی از سرکوب سالها باید وقت گذاشت تا دانههای این زنجیر دوباره به هم پیوند بخورند و جنبش زنان دوباره قدرت بگیرد». از نگاه این فعال زنان در ۴ دهه فعالیت زنان ایران بعد از انقلاب «بهار جنبش زنان» سالهای پیش از سرکوب سال ۸۸ بود بعد از آن و در سال ۸۸ « نسل بزرگ و تاثیرگذاری از فعالان زن از ایران رفتند، گروهی زندانی و عدهای خانهنشین شدند و این فاصله دوباره ایجاد شد بنابراین ما هی باید چرخ را از نو اختراع کنیم و دوباره آدمها باید همدیگر را پیدا کنند. در حالی که اگر نهادی باشد میتوان به آن مراجعه کرد، ما به سختی و اتفاقی همدیگر را پیدا میکنیم.»
از خانم نظرآهاری نظرشان را درباره یکی دیگر از مشکلات فعالان زنان در ایران یعنی «اولویت بندی» خواستههایشان از سوی نیروهای خارج از جنبش پرسیدیم و اینکه آیا اساسا به نظر ایشان چنین اولویتبندیای وجود دارد؟ این فعال مدنی این مسئله را عارضه بسیاری از فعالیتهای موجود در ایران میداند و اینگونه توضیح میدهد:« واقعیت این است که نه تنها در حوزه زنان که در حوزههای سیاسی و اجتماعی عمدهتر هم هر خواستهای که مطرح میشود اغلب این بحث هم در ادامهی آن شکل میگیرد. اما مشخصا در حوزه زنان واقعیت این است که من این جو را در راستای همدستی جامعه مردسالار با حکومت میبینم که به واسطه آن هر اتفاقِ در حال شکلگیری را با تقلیل دادن و اولویتبندی به فراموشی میسپارند. من فکر میکنم هر نابرابری حتی اگر روی زندگی فقط یک زن اثر گذاشته باشد میتواند برای او اولویت باشد و میتواند در مورد آن حرف بزند و پیگیری کنند. البته باید تاکید کنم اینکه خود گروههای فعال در حوزه زنان برای خود چه برنامهای تعریف کنند بحثی جداست، آنها با توجه به بستری که برای آنان فراهم است و با توجه به شرایط امنیتی، دستشان در بعضی حوزهها بسته است و در بعضی از حوزهها میتوانند راحتتر کار کنند، بنابراین آنها اولویتهای خود را اینگونه تعیین میکنند. اما به طور کلی هیچ خواستهای بر دیگری مقدم نیست و همه میتوانند مطرح شوند دربارهی آنها حرف زده شود و جنبههای مختلف این تبعیض و نابرابری روشن شود. واقعیت این است که اگر ما میخواستیم به این اولویتهای اجباری و تحمیلی از بیرون پایبند باشیم هیچوقت بحث حجاب یا ورود زنان به ورزشگاهها و مواردی از این دست مطرح نمیشد. هرچند به نظر میرسد شرایط در حال بهبود است و نگاه خود فعالان جنبش زنان هم تغییر کرده تا حدی. این را هم باید اضافه کنم که اصولاً در ایران اغلب مردانی که خودشان را در این حوزه صاحب نظر میدانند به نظر من بیشتر از اندازه در این بحثها ورود میکنند در حالی که من فکر میکنم تا زمانی که شما تجربه این تبعیض، ظلم و خشونت روزمره را نداشته باشید نمیتوانید در مورد اینکه چه چیزی اولویت هست یا نه اظهار نظر کنید، چطور ممکن است کسی که یک روز روسری نپوشیده یا یک روز از رفتن به استادیوم منع نشده باشد تشخیص بدهد که این اولویت هست یا نه یا اینکه اولویت این است یا مسئله آزار جنسی، زنان کارگر و مواردی از این دست که آن را هم تجربه نکرده. حقیقت این است که به نظر من مردها صلاحیت ورود به این بحث را ندارند و بهتر است که از این قضیه فاصله بگیرند و اجازه بدهند زنان فعال در این حوزه فعالیت و کار کنند.
مهسا محمدی: زیتون