
“از اشاعۀ بىبند وباری و اباحیگرى تا ترویج عرفانهاى کاذب- جنس بدلىِ عرفان حقیقى- تا ترویج بهائیت تا ترویج شبکۀ کلیساهاى خانگى؛ اینها کارهایى است که امروز با مطالعه و تدبیر و پیشبینى دشمنان اسلام دارد انجام میگیرد؛ هدفش هم این است که دین را در جامعه ضعیف کند”. (سخنرانی آیتالله خامنهای در اجتماع مردم قم، ۲۷ مهر ۱۳۸۹).
در عبارات بالا رهبر ایران نمونههایی از ادیان جدید (آیین بهائی) جنبشهای دینی نوین (مسیحیت تبشیری) و معنویتهای بدیل (عرفانهای کاذب) را بی هیچ تمایزی همردیف بیبندوباری میشمارد، امری که هرچند حاکی از ناآشنایی آقای خامنه ای با تحولات جهان معاصر و دینپژوهی مدرن است اما از هراسی نهانی پرده بر میدارد: تضعیف هِژمونی خوانشهای سنتی و بنیادگرای شیعی، رواج کثرتگرایی دینی و، در نتیجه، تزلزل جایگاه فقیه-پیشوای ناروادار. (در دیدار آیتالله خامنهای از نمایشگاه کتاب تهران، جانشین مدیر مسئول انتشارات ققنوس نسخهای از کتاب سیری در ادیان جهان (سرویراستار: کریستوفر پارتریج، مترجم: عبدالعلی هراتی، تهران: ققنوس، ۱۳۹۱) را به او هدیه داد. مرور گزارشهای خبری انتشار یافته دربارۀ دیدار رهبر ایران از دورههای مختلف نمایشگاه کتاب تهران نشان میدهد که این احتمالاً تنها اثر دینپژوهی معتبری است که در سالهای اخیر به دست او رسیده است. اما طرفه این که نسخۀ فارسی این کتاب هم از گزند حذف و تحریف در امان نمانده است، به گونهای که علاوه بر حذف و تغییر عبارتهای گوناگون در این جا و آن جای متن فارسی، یک فصل نسخۀ اصلی انگلیسی کتاب، که به آیین بهائی اختصاص دارد، و بخش دیگری که به هولوکاست میپردازد، در ترجمۀ فارسی به طور کامل حذف شده است.)
رسانههای دولتی، نیمهدولتی و شبهدولتی، از منابرِ مساجد و حسینیهها و حوزهها گرفته تا روزنامهها و شبکههای رادیویی و تلویزیونی، وبسایتها، وبلاگها و شبکههای اجتماعی، هر روز اتهامات گوناگونی را علیه آنچه عرفانهای کاذب/ وارداتی/ انحرافی/ نوظهور یا “عرفانوارهها” و “شبهعرفانها” میخوانند، طرح میکنند.
وزارت اطلاعات ایران معاونتی به نام “ادارۀ برخورد با ادیان” (به اختصار “ابا”) را تأسیس کرده که نقش بسیار فعالی در مبارزه با دگراندیشان دارد. افزون بر این، در گوشه و کنار کشور هم نهادهای گوناگونی برای مبارزه با “عرفانهای کاذب” پدید آمدهاند. در یک دهۀ گذشته در قم حداقل پنج نهاد بزرگ تأسیس شده که به تألیف و ترجمۀ تحریفآمیز آثاری علیه به اصطلاح عرفانهای انحرافی مشغول اند. حوزۀ علمیۀ قم نیز سازمانی به نام معاونت فرَق و ادیان تأسیس کرده که همایشها و کارگاههای پرشماری را در سراسر کشور برگزار میکند.
وزارت کشور و سازمان بسیج مستضعفین هم دو ادارۀ مبارزه با “عرفانهای کاذب” تشکیل دادهاند. نهادهای قضائی و امنیتی کشور نه تنها صدها تن از پیروان معنویتهای نوین را برای مدتی کوتاه یا بلند به زندان افکندهاند بلکه برخی از رهبران این گروهها/جنبشها، از جمله محمد علی طاهری (بنیانگذار “عرفان حلقه”) را به اعدام محکوم کردهاند و بعضی دیگر، از جمله کریم زرگر (بنیانگذار “راه معرفت»” و مروّج جنبش معنوی “اِکَنکار”) را اعدام کرده اند.
اما معنویتهای نوین چیست و چرا مسئولان نظام جمهوری اسلامی را چنین به هراس افکنده است؟
مفاهیم جامعهشناختی نظیر فرقه، کلیسا، جنبش دینی نوین، دین جدید، دین جهانی، و معنویت نوین/ بدیل/ شخصی/ زندگی، ابزارهایی اکتشافی برای مطالعۀ گروههای دینی و معنوی اند. باید به خاطر داشت که اینها “نمونههایی آرمانی” اند که به مثابۀ ابزارهایی تحلیلی برای مقایسۀ پدیدهای واحد با دیگر پدیدهها یا با خودش در گذر زمان به کار میروند. گرچه واقعیتِ فینفسه محتوای نمونۀ آرمانی را تعیین نمیکند، اما ممکن است به آن اشاره کند. هر چند قرار نیست که دانشمندان علوم اجتماعی در باب صدق یا کذب یک نمونۀ آرمانی سخن بگویند اما باید دلنگرانِ سودمندیاش باشند (آیلین بارکر ۱۹۹۴، ص ۹۹).
بنابراین، برای مطالعۀ هر گروهی باید به ویژگیهای خاص آن گروه درباب هر مسئلهای توجه کرد (کیت اِی. رابرتس ۲۰۰۴، صص ۱۹۶-۱۹۵). همچنین باید میان تعاریف گزارشی و قراردادی تمایز گذاشت. دستۀ اول گزارههای “کم وبیش صحیحی” اند دربارۀ معنایی که مردم از مفهومی خاص مراد میکنند اما دستۀ دوم ابزارهای روششناختیِ “کم وبیش مفیدی” اند که جامعهشناسان به کار میبرند (بارکر ۱۹۹۴، ص ۹۸). گرچه مرزهای مفهومی برای کارکرد بسامان هر جامعهای ضروری اند اما به شیوهای “کموبیش دلبخواهی” به دست صاحبان قدرت ترسیم میشوند. باید دریابیم که تعاریف، مبتنی بر کنترل اجتماعی و روابط قدرت اند. دانشگاهیان و پژوهشگران، کارگزاران کنترل اجتماعی اند که ابزار تعریف و مشروعیتبخشی به موضوعات مورد مطالعۀ خود را در اختیار دارند (رابرتس ۲۰۰۴، ص ۱۹۱). مثلاً در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ جامعهشناسان ژاپنی مسیحیت را دینی رسمی میدانستند در حالی که ادیان ژاپنی جدید را “شبهدین”، “جعلی”، “کاذب”، “بیگانه” و “وارداتی” میشمردند. (ایان ریدر، ۲۰۰۵، ص ۸۶).
امروزه پژوهشگران دریافتهاند که تعریف گروههای دینی جدید در قالب کیشهای “انحرافی” صرفاً مبتنی بر اِعمال قدرت از جانب بعضی گروههای اجتماعی است که به انواع مختلف توانایی صدور حکم را دارند (تامس رابینز و دیوید بروملی ۱۹۹۱، صص ۱۹۷-۱۸۸). در مقایسۀ نگرشهای موجود به بهائیان در کشورهای غربی و اسلامی، آلن آلدریج نشان میدهد که هیچ کوششی جهت “متمایز ساختن دین اصیل از کاذب” موضوعی صرفاً دانشپژوهانه نیست. در حالی که کشورهای غربی آیین بهائی را دینی صلحدوست، قانونپذیر و سهیم در انسجام اجتماعی تلقّی میکنند، اکثر جوامع اسلامی این آیین را بدعتی درخور مجازات میشمارند.
بیشتر بخوانید:
- مارتین لوتر: کشیشی که مسیحیت را زیرورو کرد
- افغانستان از افول عرفان تا عروج بنیادگرایی
- تنش فلسفه و عرفان در روشنفکری دینی سروش
- زلزله، جایی میان علم و خرافات
- آیا اسلام با دنیای مدرن سازگار است؟
همین امر نشان میدهد که مسألۀ تعریف، فعّالیّتی صرفاً دانشپژوهانه نیست چه که تأثیر مستقیمی بر زندگی روزمرۀ مردم و حقوق مدنی آنها دارد (آلدریج ۲۰۰۷، صص ۲۱-۱۷). بنا براین، جامعهشناسان دین باید مراقب باشند تا تعاریف “ارزشگذارانه” از یک دین را در لباس مبدّل “تعاریف توصیفی” پنهان نسازند؛ در غیر این صورت، در معرض این خطر قرار دارند که ادیانی را که تصدیق میکنند “اصیل” و آنهایی را که انکار میکنند “جعلی” شمارند. (بارکر ۱۹۹۴، ص ۱۰۹).
امر مقدس هیچگاه ایستا نیست بلکه همیشه کموبیش در حال تحول است. امرمقدس هم به بسترِ اجتماعیِ خود شکل میدهد و هم از آن تأثیر میپذیرد. در سراسر تاریخ و در همۀ فرهنگها جنبشهای اصلاحی شکل گرفته، کانونهای فکری جدیدی پدیدار شده، آرای عرفانی نوینی ظهور کرده، بنیادگرایی سر بر آورده و صورتهای کهنِ دینی دیگرگون شده است. به عبارت دیگر، فرقهها، جنبشهای دینی، ادیان جدید و معنویتهای بدیل همواره جزئی از تاریخ امر مقدس بودهاند. هرگاه افراد و جوامع بر اثر رویارویی با دیگر فرهنگها و تغییرات اجتماعی و فشارهای روانشناختی با چالشهای جدیدی روبرو شدهاند تحولات دینی مهمی رخ داده است. در دنیای معاصر بیش از سی هزار دین، جنبش دینی، فرقه و معنویت نوین وجود دارد که افرادی از پیشینههای گوناگون و بنا به دلایلی متفاوت به آنها پیوستهاند.
برخی از پژوهشگران بر این باورند که این تکثر پاسخی به بسط و توسعۀ جهانیِ فرهنگ غربیِ مکدونالدی سکولارِ عقلانی است (رابرتس ۲۰۰۴، ص ۱۹۶). زمانی ظهور جنبشهای دینی و معنویتهای نوین را پیامد سکولاریزاسیون و حاکی از کاهش باور به عناصر ماوراءالطبیعی میدانستند. اما اکنون اکثرجامعهشناسان عقیده دارند که بسیاری از مردم همچنان به پدیدههای ماوراءالطبیعی باور دارند ولی شمار فزایندهای از آنها از دین سنتی میگریزند.
به عبارتی، سکولاریزاسیون فرایندی خود-محدودکننده است که به احیاء و نوآوری دینی و معنوی میانجامد. به نظر استارک و بِینبریج، پیش از انقلاب علمی، ادیان نهادینۀ سنتی تنش اندکی با جامعه داشتند و جهانبینی آنها بخش انفکاکناپذیری از فرهنگ عمومی جامعه بود اما با ظهور علم تجربی نارساییهای دعاوی این ادیان تنش آنها با جوامع را به شدت افزایش داد. در نتیجه، راه برای ظهور ادیان جدید، جنبشهای دینی نوین و معنویتهای بدیل هموار شد (رادنی استارک و ویلیام سیمس بینبریج ۱۹۸۵، ۴۳۴-۴۲۹). پیدایش ادیان، فرقهها و معنویاتهای نوین در یک صد سال گذشته بسیار بیشتر از قرون پیشین بوده است. جهانیشدن نه تنها به رشد ادیان، جنبشهای دینی و معنویاتهای نوین یاری رسانده بلکه بر آگاهی جهانی از کثرتگرایی دینی افزوده است.
به باور گوردون ملتون، پژوهشگر نامدار جنبشهای دینی نوین، تنوع و تکثر دینی جوامع غربی از قرن بیستم به این سو از هنگام مسیحی شدن کنستانتین، امپراتور رم، بیسابقه بوده زیرا تکثر دینی معاصر، سلطۀ هژمونیک دیرپای مسیحیت را متزلزل ساخته است. در چنین شرایطی بسیاری از مردم نه فقط از ادیان سنتی روی میگردانند بلکه به معنویتهای نوین روی میآورند (ملتون ۲۰۰۴). بیتردید یکی
“از اشاعۀ بىبند وباری و اباحیگرى تا ترویج عرفانهاى کاذب- جنس بدلىِ عرفان حقیقى- تا ترویج بهائیت تا ترویج شبکۀ کلیساهاى خانگى؛ اینها کارهایى است که امروز با مطالعه و تدبیر و پیشبینى دشمنان اسلام دارد انجام میگیرد؛ هدفش هم این است که دین را در جامعه ضعیف کند”. (سخنرانی آیتالله خامنهای در اجتماع مردم قم، ۲۷ مهر ۱۳۸۹).
در عبارات بالا رهبر ایران نمونههایی از ادیان جدید (آیین بهائی) جنبشهای دینی نوین (مسیحیت تبشیری) و معنویتهای بدیل (عرفانهای کاذب) را بی هیچ تمایزی همردیف بیبندوباری میشمارد، امری که هرچند حاکی از ناآشنایی آقای خامنه ای با تحولات جهان معاصر و دینپژوهی مدرن است اما از هراسی نهانی پرده بر میدارد: تضعیف هِژمونی خوانشهای سنتی و بنیادگرای شیعی، رواج کثرتگرایی دینی و، در نتیجه، تزلزل جایگاه فقیه-پیشوای ناروادار. (در دیدار آیتالله خامنهای از نمایشگاه کتاب تهران، جانشین مدیر مسئول انتشارات ققنوس نسخهای از کتاب سیری در ادیان جهان (سرویراستار: کریستوفر پارتریج، مترجم: عبدالعلی هراتی، تهران: ققنوس، ۱۳۹۱) را به او هدیه داد. مرور گزارشهای خبری انتشار یافته دربارۀ دیدار رهبر ایران از دورههای مختلف نمایشگاه کتاب تهران نشان میدهد که این احتمالاً تنها اثر دینپژوهی معتبری است که در سالهای اخیر به دست او رسیده است. اما طرفه این که نسخۀ فارسی این کتاب هم از گزند حذف و تحریف در امان نمانده است، به گونهای که علاوه بر حذف و تغییر عبارتهای گوناگون در این جا و آن جای متن فارسی، یک فصل نسخۀ اصلی انگلیسی کتاب، که به آیین بهائی اختصاص دارد، و بخش دیگری که به هولوکاست میپردازد، در ترجمۀ فارسی به طور کامل حذف شده است.)
رسانههای دولتی، نیمهدولتی و شبهدولتی، از منابرِ مساجد و حسینیهها و حوزهها گرفته تا روزنامهها و شبکههای رادیویی و تلویزیونی، وبسایتها، وبلاگها و شبکههای اجتماعی، هر روز اتهامات گوناگونی را علیه آنچه عرفانهای کاذب/ وارداتی/ انحرافی/ نوظهور یا “عرفانوارهها” و “شبهعرفانها” میخوانند، طرح میکنند.
وزارت اطلاعات ایران معاونتی به نام “ادارۀ برخورد با ادیان” (به اختصار “ابا”) را تأسیس کرده که نقش بسیار فعالی در مبارزه با دگراندیشان دارد. افزون بر این، در گوشه و کنار کشور هم نهادهای گوناگونی برای مبارزه با “عرفانهای کاذب” پدید آمدهاند. در یک دهۀ گذشته در قم حداقل پنج نهاد بزرگ تأسیس شده که به تألیف و ترجمۀ تحریفآمیز آثاری علیه به اصطلاح عرفانهای انحرافی مشغول اند. حوزۀ علمیۀ قم نیز سازمانی به نام معاونت فرَق و ادیان تأسیس کرده که همایشها و کارگاههای پرشماری را در سراسر کشور برگزار میکند.
وزارت کشور و سازمان بسیج مستضعفین هم دو ادارۀ مبارزه با “عرفانهای کاذب” تشکیل دادهاند. نهادهای قضائی و امنیتی کشور نه تنها صدها تن از پیروان معنویتهای نوین را برای مدتی کوتاه یا بلند به زندان افکندهاند بلکه برخی از رهبران این گروهها/جنبشها، از جمله محمد علی طاهری (بنیانگذار “عرفان حلقه”) را به اعدام محکوم کردهاند و بعضی دیگر، از جمله کریم زرگر (بنیانگذار “راه معرفت»” و مروّج جنبش معنوی “اِکَنکار”) را اعدام کرده اند.
اما معنویتهای نوین چیست و چرا مسئولان نظام جمهوری اسلامی را چنین به هراس افکنده است؟
مفاهیم جامعهشناختی نظیر فرقه، کلیسا، جنبش دینی نوین، دین جدید، دین جهانی، و معنویت نوین/ بدیل/ شخصی/ زندگی، ابزارهایی اکتشافی برای مطالعۀ گروههای دینی و معنوی اند. باید به خاطر داشت که اینها “نمونههایی آرمانی” اند که به مثابۀ ابزارهایی تحلیلی برای مقایسۀ پدیدهای واحد با دیگر پدیدهها یا با خودش در گذر زمان به کار میروند. گرچه واقعیتِ فینفسه محتوای نمونۀ آرمانی را تعیین نمیکند، اما ممکن است به آن اشاره کند. هر چند قرار نیست که دانشمندان علوم اجتماعی در باب صدق یا کذب یک نمونۀ آرمانی سخن بگویند اما باید دلنگرانِ سودمندیاش باشند (آیلین بارکر ۱۹۹۴، ص ۹۹).
بنابراین، برای مطالعۀ هر گروهی باید به ویژگیهای خاص آن گروه درباب هر مسئلهای توجه کرد (کیت اِی. رابرتس ۲۰۰۴، صص ۱۹۶-۱۹۵). همچنین باید میان تعاریف گزارشی و قراردادی تمایز گذاشت. دستۀ اول گزارههای “کم وبیش صحیحی” اند دربارۀ معنایی که مردم از مفهومی خاص مراد میکنند اما دستۀ دوم ابزارهای روششناختیِ “کم وبیش مفیدی” اند که جامعهشناسان به کار میبرند (بارکر ۱۹۹۴، ص ۹۸). گرچه مرزهای مفهومی برای کارکرد بسامان هر جامعهای ضروری اند اما به شیوهای “کموبیش دلبخواهی” به دست صاحبان قدرت ترسیم میشوند. باید دریابیم که تعاریف، مبتنی بر کنترل اجتماعی و روابط قدرت اند. دانشگاهیان و پژوهشگران، کارگزاران کنترل اجتماعی اند که ابزار تعریف و مشروعیتبخشی به موضوعات مورد مطالعۀ خود را در اختیار دارند (رابرتس ۲۰۰۴، ص ۱۹۱). مثلاً در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ جامعهشناسان ژاپنی مسیحیت را دینی رسمی میدانستند در حالی که ادیان ژاپنی جدید را “شبهدین”، “جعلی”، “کاذب”، “بیگانه” و “وارداتی” میشمردند. (ایان ریدر، ۲۰۰۵، ص ۸۶).
امروزه پژوهشگران دریافتهاند که تعریف گروههای دینی جدید در قالب کیشهای “انحرافی” صرفاً مبتنی بر اِعمال قدرت از جانب بعضی گروههای اجتماعی است که به انواع مختلف توانایی صدور حکم را دارند (تامس رابینز و دیوید بروملی ۱۹۹۱، صص ۱۹۷-۱۸۸). در مقایسۀ نگرشهای موجود به بهائیان در کشورهای غربی و اسلامی، آلن آلدریج نشان میدهد که هیچ کوششی جهت “متمایز ساختن دین اصیل از کاذب” موضوعی صرفاً دانشپژوهانه نیست. در حالی که کشورهای غربی آیین بهائی را دینی صلحدوست، قانونپذیر و سهیم در انسجام اجتماعی تلقّی میکنند، اکثر جوامع اسلامی این آیین را بدعتی درخور مجازات میشمارند.
مین امر نشان میدهد که مسألۀ تعریف، فعّالیّتی صرفاً دانشپژوهانه نیست چه که تأثیر مستقیمی بر زندگی روزمرۀ مردم و حقوق مدنی آنها دارد (آلدریج ۲۰۰۷، صص ۲۱-۱۷). بنا براین، جامعهشناسان دین باید مراقب باشند تا تعاریف “ارزشگذارانه” از یک دین را در لباس مبدّل “تعاریف توصیفی” پنهان نسازند؛ در غیر این صورت، در معرض این خطر قرار دارند که ادیانی را که تصدیق میکنند “اصیل” و آنهایی را که انکار میکنند “جعلی” شمارند. (بارکر ۱۹۹۴، ص ۱۰۹).
امر مقدس هیچگاه ایستا نیست بلکه همیشه کموبیش در حال تحول است. امرمقدس هم به بسترِ اجتماعیِ خود شکل میدهد و هم از آن تأثیر میپذیرد. در سراسر تاریخ و در همۀ فرهنگها جنبشهای اصلاحی شکل گرفته، کانونهای فکری جدیدی پدیدار شده، آرای عرفانی نوینی ظهور کرده، بنیادگرایی سر بر آورده و صورتهای کهنِ دینی دیگرگون شده است. به عبارت دیگر، فرقهها، جنبشهای دینی، ادیان جدید و معنویتهای بدیل همواره جزئی از تاریخ امر مقدس بودهاند. هرگاه افراد و جوامع بر اثر رویارویی با دیگر فرهنگها و تغییرات اجتماعی و فشارهای روانشناختی با چالشهای جدیدی روبرو شدهاند تحولات دینی مهمی رخ داده است. در دنیای معاصر بیش از سی هزار دین، جنبش دینی، فرقه و معنویت نوین وجود دارد که افرادی از پیشینههای گوناگون و بنا به دلایلی متفاوت به آنها پیوستهاند.
برخی از پژوهشگران بر این باورند که این تکثر پاسخی به بسط و توسعۀ جهانیِ فرهنگ غربیِ مکدونالدی سکولارِ عقلانی است (رابرتس ۲۰۰۴، ص ۱۹۶). زمانی ظهور جنبشهای دینی و معنویتهای نوین را پیامد سکولاریزاسیون و حاکی از کاهش باور به عناصر ماوراءالطبیعی میدانستند. اما اکنون اکثرجامعهشناسان عقیده دارند که بسیاری از مردم همچنان به پدیدههای ماوراءالطبیعی باور دارند ولی شمار فزایندهای از آنها از دین سنتی میگریزند.
به عبارتی، سکولاریزاسیون فرایندی خود-محدودکننده است که به احیاء و نوآوری دینی و معنوی میانجامد. به نظر استارک و بِینبریج، پیش از انقلاب علمی، ادیان نهادینۀ سنتی تنش اندکی با جامعه داشتند و جهانبینی آنها بخش انفکاکناپذیری از فرهنگ عمومی جامعه بود اما با ظهور علم تجربی نارساییهای دعاوی این ادیان تنش آنها با جوامع را به شدت افزایش داد. در نتیجه، راه برای ظهور ادیان جدید، جنبشهای دینی نوین و معنویتهای بدیل هموار شد (رادنی استارک و ویلیام سیمس بینبریج ۱۹۸۵، ۴۳۴-۴۲۹). پیدایش ادیان، فرقهها و معنویاتهای نوین در یک صد سال گذشته بسیار بیشتر از قرون پیشین بوده است. جهانیشدن نه تنها به رشد ادیان، جنبشهای دینی و معنویاتهای نوین یاری رسانده بلکه بر آگاهی جهانی از کثرتگرایی دینی افزوده است.
به باور گوردون ملتون، پژوهشگر نامدار جنبشهای دینی نوین، تنوع و تکثر دینی جوامع غربی از قرن بیستم به این سو از هنگام مسیحی شدن کنستانتین، امپراتور رم، بیسابقه بوده زیرا تکثر دینی معاصر، سلطۀ هژمونیک دیرپای مسیحیت را متزلزل ساخته است. در چنین شرایطی بسیاری از مردم نه فقط از ادیان سنتی روی میگردانند بلکه به معنویتهای نوین روی میآورند (ملتون ۲۰۰۴). بیتردید یکی از مهمترین تحولات یک صد سال گذشته پیدایش صورتهایی از باور و کردار شخصی و غیر نهادینه بوده است. امر مقدس همچنان حضور دارد ولی به طور فزایندهای در قالب صورتهایی غیر سنتی تبلور مییابد. گرِیس دِیوی این پدیده را “باور داشتن بدون تعلق داشتن” میخواند، یعنی همان ویژگی مهمی که معنویت را از دین متمایز میسازد (دیوی ۱۹۹۴).
در سراسر تاریخ و در همۀ فرهنگها جنبشهای اصلاحی شکل گرفته، کانونهای فکری جدیدی پدیدار شده، آرای عرفانی نوینی ظهور کرده، بنیادگرایی سر بر آورده و صورتهای کهنِ دینی دیگرگون شده است. به عبارت دیگر، فرقهها، جنبشهای دینی، ادیان جدید و معنویتهای بدیل همواره جزئی از تاریخ امر مقدس بودهاند/ مارتین لوتر
برخلاف صورتهای سنتی دینی، معنویتهای نوین بر خویشتنِ خویش، طبیعت، یا خودِ زندگی تأکید میکنند. هر چند ممکن است که فرد پیرو این معنویتها بعضی تعالیم سنتی را ارج گزارد اما در کل نسبت به مراجع سنتی، متون مقدس، نهادهای دینی و سلسله مراتب قدرت سوءظن شدیدی دارد. بسیاری از افراد از “دینی” میگریزند که به امری بیرون از خویشتن (خدا، کتاب مقدس، نهاد دین، روحانیت) میپردازد و به “معنویتی” روی میآورند که بر خویشتن و امر شخصی و درونی تأکید میکند. بنا بر این، هر چند در ادیان بزرگ جنبشهای عرفانی وجود دارد اما معنویتهای نوین لزوماً به هیچ سنت دینی خاصی تعلق ندارند. ممکن است فرد پیرو این معنویتها از آثار عرفای مسیحی یا متون بودایی یا تصوف الهام بگیرد اما این منابع الهام را نمیتوان همچون کتاب مقدس یا قرآن مرجعی بیرونی شمرد. شاید رهرو معنویتهای نوین در باب تعالیم مسیح، آرای تائو یا حتی اهمیت معنوی دلفینها و بشقاب پرندهها تأمل کند و مراقبه ورزد ولی در هر حال در راهی شخصی سلوک میکند که بر “خویشتن” متمرکز است و نه بر خدا و جهان.
پیدایش معنویتهای نوین/بدیل/شخصی/زندگی، بخشی از تحول سوبژکتیو انسان معاصر است. افراد ممکن است به گروههای خاصی تعلق داشته باشند، در سبیل مشخصی سلوک نمایند و به اصول معینی پایبند باشند اما در کل شاگردان مکتب فردگرایی معرفتشناختی اند که مراجعی سوبژکتیو دارد، داور نهایی در امور مربوط به صدق دینی را جز خویشتنِ خویش نمیشمارند، و هادی و راهبر خود را وحی یا مرجعی بیرونی نمیدانند بلکه از مقتضیات معنوی نفسِ خود پیروی میکنند. عجیب نیست که بسیاری از معاصرین ما میگویند معنوی اند نه دیندار زیرا دین را با سلسله مراتب نهادی، سنت و مراجعی بیرون از نفس انسان، همچون خدا(یان) و متون مقدس، یکسان میشمارند و در مقابل، معنویت را با زندگی به مثابۀ امری مقدس، بهروزی سوبژکتیو و خویشتنِ خویش همانند میدانند.
به نظر آنها، اولویت با خدمت به نفس خویشتن است نه بندگی درگاه الهی. فرد همچون خریداری است که به سوپر مارکت کالاهای معنوی میرود و پس از جستجو در قفسهها کالاهای گوناگونی از محصولات معنوی را در سبد خرید خود میگذارد بیآنکه پیرو یک نظام اعتقادی خاص باشد. تأکیاما از هراسی نهانی پرده بر میداردد بر “انتخاب” ویژگی اصلی معنویتهای نوین است. رهرو معنویتهای نوین مصرفکنندهای پُستمدرن است که از صورتهای دینیِ سلسلهمراتبی، اقتدارگرا و انحصارطلب میگریزد. او در مقام فاعل مختار از هر گلستانی گلی میچیند و از هر بوستانی میوه ای. چنین است که برای خود هویتی چهلتکه میآفریند که هر جزئی از آن به فرهنگ خاصی تعلق دارد.
یک جوان تهرانی پیرو معنویتهای نوین در برابر مجسمهای از بودا زانو میزند که از فروشگاهی در بانکوک خریده است، بوی دود عودی را استشمام میکند که در پونا توسط پیروان سایی بابا پرورش داده شده، همهنگام بر عباراتی از مسیح و اوشو و کوئیلو تأمل میکند، به قوالی نصرت فاتح علی خان گوش میسپارد، سماء صوفیان طریقت مولویه را نظاره میکند، نشان فروهر بر گردن میاندازد، شلوارجین میپوشد، آش نذری میپزد، سوشی میخورد، فیلمهای کیشلفسکی میبیند، به پاکسازی کوهستان می پردازد و…
بسیاری از نودینان، نوکیشان و نومعنویون جهان را افراد بیست تا چهل سالۀ طبقۀ متوسط تشکیل میدهند. شگفت نیست نظام حاکم بر کشوری که نیمی از جمعیت آن را همین گروه سنی تشکیل میدهند، چنین نگران محبوبیت فزایندۀ معنویتهای نوین باشد. تکثرفکری، دینی و معنوی، کابوس روحانیون تمامیتخواه است. آب در خوابگه فقها افتاده است.
bbc