روز ۱۴ اسفند ۱۳۴۵، محمد مصدق، رهبر جنبش ملی ایران پس از ۱۴ سال تبعید در حصر خانگی در احمدآباد درگذشت. بعد از انقلاب ۵۷، دو بزرگداشت به خاطر سالمرگ او برگزار شد که هر دو خبرساز شدند.
نخستین بار اندکی پس از پیروزی انقلاب بود که بنا به گزارشها، جمعیت میلیونی در احمدآباد حاضر شد و محمود طالقانی به عنوان سخنران در بزرگداشت رهبر ملی کردن صنعت نفت سنگ تمام گذاشت.
ستایش او از مصدق، روحانیت را خوش نیامد.
اما به باور برخی، ۱۴ اسفند ۵۹ صحنه رویارویی و وزنکشی بین پیروان خط امام (حزب جمهوری اسلامی و دولت مکتبی رجایی) و دیگر گروههای دخیل در انقلاب و مخالف آنها بود.
در چنین روزی بار دیگر به مناسبت سالمرگ مصدق، ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت و برخی گروههای همسو در دانشگاه تهران گرد آمدند، اما سخنرانی نخستین رئیسجمهور نظام ایران به رویارویی گروههای مخالف یکدیگر تبدیل شد.
بنیصدر چه گفت
حدود یک سال از ریاست جمهوری بنیصدر میگذشت که اختلاف رئیسجمهور وقت با حزب جمهوری اسلامی و پیروان خط امام بر سر انتخاب نخستوزیر تشدید شد.
محمد علی رجایی نخستوزیری بود که از حمایت حزب جمهوری اسلامی برخوردار بود و بنیصدر با اکراه او را در این سمت پذیرفت.
سخنرانی بنیصدر در ۱۴ اسفند چند محور داشت. او سخنان خود را با مسئله آزادی و استقلال آغاز کرد و گفت که این دو از هم تفکیکناپذیرند.
“فرض آزادی بدون استقلال فریب و دروغ است. و فرض استقلال بدون آزادی هم دروغ است“. این سخنان در شرایطی بازگو میشد که پیروان خط امام به بهانه شرایط جنگی و نیاز به امنیت، محدود کردن آزادی بیان را لازم میشماردند.
بنیصدر میگفت که حتی در جبههها هم باید آزادی بیان حاکم باشد.
مخالفان بنیصدر عکس بزرگی با خود حمل میکردند که مصدق را نشان میداد که در حالت تعظیم، دست ثریا، ملکه وقت را میبوسد
او سپس رابطه آزادی و استقلال را با «اسلامیت» از نظر مصدق بررسی کرد.
از نظر او مصدق مردی بود که “در آن روزهای تاریک پیش از آن که نهضتهای استقلالطلبانه در جهان آغاز شوند، آغازگر دوران بود، با این طرز فکر و با این دید به مقابله قدرت حاکم روز رفت“.
‘چماقداران‘ یا ‘میلیشیا‘؟
ضمن سخنان ستایشآمیز بنیصدر از مصدق، گروههای مخالفش شروع کردند علیه او شعار دادن. طرفداران رئیسجمهور وقت نیز متقابلاً علیه آنها شعار دادند.
مخالفان بنیصدر عکس بزرگی با خود حمل میکردند که مصدق را نشان میداد که در حالت تعظیم، دست ثریا، ملکه وقت را میبوسد.
رفته رفته جو گردهمایی متشنجتر شد تا حدی که بلندگوی سخنران قطع شد و «فشفشههایی» به طرف جمعیت پرتاب شد و دو طرف به سنگ پرانی پرداختند.
طرفداران بنیصدر مخالفان را «چماقدار» خواندند و شعار میدادند: «کیش، کیش، چماقدار»
در روزهای بعد مخالفان بنیصدر گفتند که او «میلیشیا» را به سخنرانی آورده بود. منظور آنها از میلیشیا، اعضای مجاهدین خلق بود. بنیصدر هم میگفت که مخالفانش از برخی نهادهای انقلابی سازماندهی شده بودند تا سخنرانی را به هم بزنند.
روزنامه “انقلاب اسلامی“، ارگان رسمی رئیسجمهور روز بعد نوشت که رئیسجمهور چند بار به “برهم زنندگان سخنرانی” تذکر داده بود.
او بعد از شدت گرفتن نزاع از بلندگو اعلام کرد: “شما که از چماقداران نیستید اطراف آنها را تخلیه کنید تا من از مردم بخواهم خودشان به حساب آنها برسند“.
سپس عدهای از آنها دستگیر شدند و بنیصدر از پشت میکروفون اسامی آنها را از روی کارت شناسایی و وابستگیشان به برخی نهادها خواند: “کمیته انقلاب اسلامی تهران، مرکز تربیت معلم پسران تهران، ستاد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان، بخش تحقیقات ایدئولوژیک و سیاسی دبیرستان دولتی مقداد“.
روزهای بعد روزنامه انقلاب اسلامی، عکس کارتهای شناسایی را به چاپ رساند.
همچنین بنیصدر سلاح گرم و سرد برخی دستگیرشدگان را از تریبون سخنرانی نشان داد.
چنین رفتاری از رئیسجمهور، مخالفانش را خوش نیامد به طوری که روزهای بعد به واکنش به سخنان و رفتار بنیصدر گذشت.
سخنان اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس و بهزاد نبوی، سخنگوی دولت وقت دو نمونه از این واکنشها بود.
سخنگوی دولت
نبوی در اظهارت خود صریحاً بنیصدر را متهم کرد که برای “تضعیف و سرنگون کردن دولت” گام برداشته و روز ۱۴ اسفند را روزی دانست که یک لحظه ضدانقلاب بر انقلاب غلبه کرد.
او سپس گامی پیشتر نهاد و بنیصدر و طرفدارانش را ضدانقلاب دانست و گفت آنها انقلاب را هدف قرار دادند نه فقط سرنگونی دولت رجایی را.
نبوی در سخنان خود گفت: “الآن ضروری میبینیم که به خاطر حفظ انقلاب، به خاطر بقای جمهوری اسلامی، دیگر سکوت نکنیم چون سکوت ما در اینجا کمکی به خود انقلاب نمیکند“.
از نظر نبوی، مخالفان دولت رجایی “مجاهدین خلق، دفتر هماهنگی، جبهه ملی، خلق مسلمان، پیکار و گروههای سلطنتطلب بودند“، که به گفته او “اسنادش هم” موجود بود.
نبوی در پاسخ به خبرنگاری که پرسیده بود: چرا وزارت کشور برخلاف اصل ۲۷ قانون اساسی تظاهرات و تجمع بدون حمل اسلحه را منع کرده، گفت: “در هر قانونی شرایط استثنائی هست. ما در حال جنگیم و از اول جنگ بایستی این اطلاعیه صادر میشد“.
رئیس مجلس
هاشمی رفسنجانی در سخنانی جداگانه گفت که “آقای رئیسجمهور باید موضع خود را در مقابل گروهکهایی که زیر نام ایشان” هستند، روشن کند.
او در پایان سخنان خود از شورای عالی قضایی خواست که «مسامحه» نکند، اما افزود: “ملت ایران و مقلدان امام نمیخواهند پیش از امام و با صدایی رساتر از امام سخن بگویند“.
رئیس وقت مجلس همچنین به نکتهای اشاره کرد که گویای نزاع گروههای درگیر بعد از انقلاب بود: “خلاصه همان قدر که ایشان [بنیصدر] از حکومت مکتبیها وحشت میکنند، ما هم به همان اندازه از حکومت لیبرالها وحشت داریم“.
ریش یا سبیل، بیانیه حزب جمهوری اسلامی
حزب جمهوری اسلامی هم بنیصدر را در واقعه ۱۴ اسفند مقصر قلمداد کرد و طی بیانیهای نوشت که “ضرب و شتم [از سوی] گارد ریاست جمهوری بیشباهت به [رفتار] گارد شاهنشاهی” نبوده است.
آقای بنیصدر وجود گارد ریاستجمهوری را انکار کرد و آن را اتهامی از جانب مخالفانش دانست.
بنا به گزارش روزنامههای وقت، مسئله “گارد ریاست جمهوری” یکی از موارد مناقشه بود.
در این بیانیه همچنین از مجاهدین خلق، جبهه ملی، ساواک و گروههای چپنما به عنوان طرفداران بنیصدر یاد شد و در آن آمد که چرا به هر کس که ریش دارد به عنوان طرفداران دولت مکتبی و حزب جمهوری اسلامی حمله میشد: “آیا داشتن ریش به تنهایی جرم و گناه محسوب میشود، درحالیکه سبیل (اشاره به خود بنی صدر) کاری صحیح و قانونی میباشد؟“
کتاب غائله ‘۱۴ اسفند‘
سال ۱۳۶۴ دادگستری جمهوری اسلامی کتابی با عنوان “غائله ۱۴ اسفند” را در ۹۲۶ صفحه به چاپ رساند و به آن واقعه پرداخت.
در این کتاب ضمن اشاره دوباره به سازماندهی طرفداران بنیصدر در ۱۴ اسفند، برای اولین بار به طور رسمی درباره سازماندهی مخالفان او توضیح داده شد.
مخالفان بنیصدر مدعی بودند که اعضای “نهادهای انقلابی” حامی دولت و حزب جمهوری اسلامی برای مقابله با بنیصدر سازماندهی نشده بودند.
در کتاب آمده است که “گروه عظیمی از حزبالله از صبح روز ۱۴ اسفند در دانشگاه فعالانه حضور داشتند. مأمورین کمیتهها، بخصوص از کمیته منطقه ۱۱ و کمیته ولیعصر و کمیته مستقر در خیابان انقلاب جنب دانشگاه و چند کمیته دیگر در سطح دانشگاه، آن روز علیه بنیصدر فعالانه در تکاپو بودند. تعدادی از پاسداران نیز که آن روز در دانشگاه کلاس داشتند به این جمع پیوستند. حتی جهت یاری به پاسداران، یک مینیبوس پاسدار نیز از کمیته قزوین اعزام گردیده بود. علاوه بر اینها گروهی از مأمورین… شهربانی وابسته به امور اجتماعی و اداره ارشاد و بازرسی عملاً جانب حزبالله را داشتند“.
به این ترتیب، وقایع ۱۴ اسفند پیش درآمدی شد تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با عزل بنیصدر از ریاست جمهوری گروههای عمدهای از قطار انقلاب به بیرون پرتاب شوند.
BBC