چرا ایران رژیم سوریه را رها نمیکند؟
با وجود گذشت تقریبا شش سال از جنگ داخلی سوریه که در ابتدا به شکل اعتراضاتی علیه حکومت بشار اسد آغاز گردید، ایران همچنان به حمایت بی وقفه از رژیم اسد ادامه می دهد. این در حالی ست که جنگ سوریه حالتی فرسایشی به خود گرفته و ویرانی ها و هزینه های کلان جانی، مالی و معنوی ناشی از آن برای طرف های درگیر و حامیانشان روز به روز در حال افزایش است. میثم بهروش، پژوهشگر روابط بین الملل در مرکز مطالعات خاورمیانه، دانشگاه لوند سوئد در این نوشته نگاهی به ابعاد روانی پایبندی ایران به رژیم اسد انداخته و می کوشد چنین پدیده ای را از منظر روانشناسی سیاسی تحلیل میکند.
به گفته استفان دی میستورا، فرستاده ویژه سازمان ملل در سوریه، حکومت ایران سالانه دست کم ۶ میلیارد دلار برای نگهداشتن رژیم بشار اسد در قدرت هزینه می کند در حالی که برخی از تحلیلگران این هزینه را بین ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار در سال ارزیابی کرده اند. از لحاظ تلفات جانی، تاکنون صدها تن از نیروهای نظامی ایران اعم از اعضای بسیج و فرماندهان سپاه پاسداران – حدود ۷۰۰ نفر با ملیت ایرانی طبق آخرین برآوردهای محتاطانه در جنگ سوریه کشته شده اند. و در نهایت می توان گفت که وجهه ایران و رهبران آن در جهان اسلام به ویژه نزد مسلمانان سنی مذهب به دلیل حمایت از رژیم اسد خدشه دار شده است. حتی بعضی از ناظران مسائل خاورمیانه دلیل رضایت دادن ایران به پذیرش محدودیت های هسته ای در مذاکرات با قدرت های جهانی را خلق فرصتی برای عملکرد توانمندانه تر در منطقه به ویژه در عراق و سوریه می دانند. لذا این پرسش پیش می آید که چرا ایران پس از گذشت تقریبا شش سال و تحمل هزینه های فراوان همچنان به حمایت از رژیم سوریه و شخص بشار اسد ادامه می دهد. به بیان دیگر، دلیل این عدم تزلزل و بی وقفه گی حمایت تهران از دمشق چیست؟ چرا ایران بشار اسد را قربانی نمی کند؟
در پاسخ به این سوال، بسیاری از ناظران اهمیت استراتژیک سوریه را به عنوان تنها متحد جدى و قابل اتکای ایران در منطقه و حتی در کل جامعه بین المللی خاطرنشان می کنند. علاوه بر نقش تسهیل کنندگی در روابط ایران با جهان عرب (پیش از آغاز قیام مردمی سوریه در سال ۲۰۱۱)، دمشق همواره به منزله یک راه ارتباطی امن دسترسی جمهوری اسلامی را چه از لحاظ نظامی، پشتیبانی یا سیاسی به گروه های مورد حمایتش در حوزه پیرامونی اسرائیل به ویژه حزب الله لبنان فراهم کرده است. از این جهت، شاید بتوان گفت که سوریه سنگ بنای عمق استراتژیک ایران و سکوی پرتاب آن از لحاظ اعمال نفوذ در منطقه خاورمیانه به شمار می رود. در عین حال، اما، چنین استدلال “واقع گرایانه”ای عدم انعطاف نسبی تهران در قبال جایگزین کردن اسد حتی با مهره ای همفکر – تحولی که شاید می توانست به جنگ داخلی سوریه پایان بخشد یا حداقل از شدت آن بکاهد – را به خوبی توضیح نمی دهد. طی سال های گذشته، مقامات ایران به انحاء مختلف در برابر پیشنهاد کناره گیری اسد از قدرت به عنوان “پیش شرط” مذاکرات صلح و لازمه تشکیل دولت انتقالی مقاومت کرده و در مقابل بر انجام انتخابات سراسری که بشار اسد نیز در آن حضور داشته باشد برای تعیین آینده سوریه تاکید ورزیده اند.
پیام های وفاداری
یکی از دلایل اصلی و شاید مهمترین عامل پایبندی تهران به رژیم اسد با وجود هزینه های فراوان و فزاینده چنین رویکردی، تاثیر روانی آن بر ساختار هم پیمانی ها و متحدان منطقه ای و بین المللی ایران است. جمهوری اسلامی به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک آن از یک سو و خصوصیات ایدئولوژیکی، هویتی و تاریخی اش از سوی دیگر نوعی سیاست خارجی تجدیدنظرگرایانه (revisionist) را دنبال می کند که منجر به “تنهایی استراتژیک” آن در منطقه و جهان شده و از قضا پیامدهای قابل توجهی نیز برای امنیت ملی ایران به همراه دارد. برای جبران این “فقدان” یا “کسری” دوستی و اتحاد، تهران به ایجاد یا تقویت گروه ها و بازیگران غیرحکومتی (non-state) هم سنخ یا به عبارتی “نایب” (proxy) مانند حزب الله لبنان، شبه نظامیان شیعه عراقی، گروه های سنی ضداسرائیلی در فلسطین، و حوثی های یمن روی آورده است و از این جهت اعمال موفقیت آمیز سیاست های تهران تا حد زیادی به نزدیکی و کارآمدی روابط آن با نیروهای مزبور بستگی دارد.
این گروه های عمدتا غیرمتعارف و شبه نظامی اما به دلیل عدم دسترسی به منابع پایدار قدرت و ثروت (که تا حد زیادی ناشی از نداشتن کشور یا قلمرویی تثبیت شده برای حکمرانی ست) معمولا ناگزیر از اتکا به دولت یا دولت های حامی برای تضمین رشد و بقای خود هستند. لذا هر گونه تغییر رویه در سیاست خارجی دول مذکور که روند حمایت از آنها را تحت الشعاع قرار دهد می تواند تاثیر روانی عمیقی بر رفتار و میزان تبعیت این گروه ها بگذارد. برای نمونه، سید حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان اخیرا در پی مسدود شدن ۱۰۰ حساب بانکی مرتبط با گروه در لبنان طی یک سخنرانی تاکید کرد اقدام هایی از این دست نمی توانند به حزب الله آسیب برسانند چرا که “تمام” منابع مالی و نظامی آن از سوی ایران تامین می شود. نمونه دیگر این پویایی، فاصله گرفتن حماس از ایران در نتیجه اختلاف بر سر حمایت از اسد و نزدیک شدنش به رقبای منطقه ای آن مانند عربستان و قطر بود که تهران را بیش از پیش به سوی دیگر گروه های مبارز فلسطینی به ویژه جهاد اسلامی سوق داد تا بدین ترتیب حکومت ایران بتواند نفوذ خود را در فلسطین حفظ کند.
از این جهت، پایبندی پرهزینه تهران به پشتیبانی از رژیم اسد در سوریه طی شش سال اخیر را بیش از هر چیز باید نوعی ارسال پیام وفاداری به کل مجموعه (complex) گروه های تحت حمایت آن در منطقه و جهان دانست، بدین معنی که جمهوری اسلامی اساسا پشتیبانی وفادار بوده و حتی در بحرانی ترین شرایط نیز به قول معروف پای دوستانش می ایستد. با توجه با ساختار نامتعارف هم پیمانی ها و ماهیت بسیار سیال روابط دیپلماتیک و سیاسی ایران، ارسال این پیام های اطمینان بخش در عمل اهمیتی حیاتی برای تهران دارد، مبادا دوستان و دست پروردگانش در تعهد و اتکاپذیری آن تردید کرده و به دنبال حامیان جدید بگردند. از دست دادن این گروه ها، علاوه بر تشدید انزوای استراتژیک و بین المللی، می تواند موجب گردد ایران با وجود موقعیت ژیوپولیتیکی حساس و قلمرو پهناورش دیگر حتی به عنوان بازیگری تاثیرگذار در سطح منطقه ای نیز “جدی” گرفته نشود. در صورت وقوع چنین تحولی، تنها راه عملی پیش روی تهران تغییر الگوی کلان رفتاری در حوزه سیاست خارجی و در نهایت تغییر هویت خواهد بود تا بدین ترتیب از طرق دیگر بتواند نظر و عنایت جامعه بین المللی را جلب کند.
قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس طی گفتگویی با یکی از رهبران عراق درباره حفظ رژیم اسد در قدرت – که در مجله نیویورکر نقل شده – تاکید می کند که “ما مثل آمریکایی ها نیستیم. ما دوستانمان را رها نمی کنیم”. این وفاداری و پایبندی اما به نظر می رسد بیشتر از آنکه جنبه اخلاقی و عاطفی داشته باشد، جنبه استراتژیک و ژئوپولیتیک دارد.
بی بی سی