رهبران فدائیان خلق به عنوان هسته قدرتی تغییرناپذیر، که نفوذی آگاهانه بر باورها، احساسات و رفتار افراد حزبی و سازمانی دارند، با تکیه بر نوستالژی گروهی یعنی با تمرکز بر فرهنگ خاطره ها، تلاش می کنند، از یک سو بن بست نظری- سیاسی حزب و سازمان را در حاشیه نگه دارند و از سوی دیگربا استفاده از زمینه ها و توانایی های نوستالژیکی، بتوانند سازمان یا حزبشان را بهتر در کنترل داشته باشند و همچنین با استفاده از این خاطره ها شرایط سخت را تحمل نموده و ایجاد امیدواری نمایند
مقدمه
این روزها در وب سایت “به پیش” متعلق به حزب چپ ایران (فدائیان خلق) و “کار” از فدائیان اکثریت، جشن پنجاه سالگی جنبش چریکی ایران، تبدیل به رقابتی سنگین بین حزب و سازمان شده است.
محتوای جشن پنجاه سالگی جنبش چریکی ایران درسایت های مجازی وابسته به حزب و سازمان برمحور ستایش و تجلیل از واقعه سیاهکل و اسطوره مبارزان چریک، خاطرات زندان و حضور در خانه های تیمی و… قرار دارد.
بررسی تمامی اسناد مکتوب در سازمان اکثریت در اینجا ممکن نیست، اما با نگاهی به دو بیانیه:
“درباره مسئله مرزبندی در جنبش کمونیستی و وظایف ما” (کار، شماره ۹۷، ۲۰ بهمن ۱۳۵۹) و “در راه وحدت” (کار، شماره ۱۴۸، ۲۲ بهمن ۱۳۶۰) می توان تناقضات و تفاوت های دیدگاهی رهبری سازمان اکثریت را در سال ۵۹ و ۶۰ و در روزهای اخیر به وضوح مشاهده نمود.
رهبران سازمان اکثریت در این بیانیه “درباره مسئله مرزبندی در جنبش کمونیستی و وظایف ما”، “جنبش چریکی را سیری قهقرایی ارزیابی” می نمودند و در رابطه با اعتقاد به انترناسیونالیسم چنان ترمز را بریده بودند، که نوشته بودند:
“دیدگاهی که بین خود و جنبش کمونیستی جهانی و در راس آن احزاب سیستم جهانی سوسیالیستی مرز می کشد … به بلندگوی بی جیره و مواجب و در گام بعدی با جیره و مواجب نیروهای ضدکمونیست و در راس آن امپریالیسم جهانی بدل خواهد شد…”
در بیانیه در “در راه وحدت”، رهبران سازمان اکثریت، بر سابقه مبارزاتی خود که راه احمدزاده ها و پویان ها و جزنی ها بود، خط بطلان کشیدند تا به “همان راه سرخی” که راه حیدرخان ها و ارانی ها و روزبه ها بود، به پیوندند.
تنها نتیجه ای که می توان گرفت این است که در آن زمان برای وحدت با حزب توده آن مواضع لازم بود، اما اکنون برای رقابت با حزب چپ باید دو آتشه فدائی شد و با استفاده از نوستالژی گروهی فدائیان، رقیب را از صحنه خارج نمود.
نوستالژی گروهی فدائیان
بنیاد نوستالژی گروهی فدائیان، فرهنگ خاطرات آنها است. در فرهنگ خاطرات فدائیان، اسطوره مبارزان چریک، نقش اصلی را بازی می کند. و در کنارآن از نظر مکانی، زندان دومین رکن نوستالژی گروهی فدائیان است. حضور در خانه های تیمی نیز دراین فرهنگ خاطرات نقش مهمی دارد.
درونمایه نوستالژیک فدائیان بر این سه عنصر استوار است، هر فردی از مجموعه فدائیان که یکی از این عنصر را تجربه نکرده است، درحاشیه قرار می گیرد.
رهبران فدائیان خلق به عنوان هسته قدرتی تغییرناپذیر، که نفوذی آگاهانه بر باورها، احساسات و رفتار افراد حزبی و سازمانی دارند، با تکیه بر نوستالژی گروهی یعنی با تمرکز بر فرهنگ خاطره ها، تلاش می کنند، از یک سو بن بست نظری- سیاسی حزب و سازمان را در حاشیه نگه دارند و از سوی دیگربا استفاده از زمینه ها و توانایی های نوستالژیکی، بتوانند سازمان یا حزبشان را بهتر در کنترل داشته باشند و همچنین با استفاده از این خاطره ها شرایط سخت را تحمل نموده و ایجاد امیدواری نمایند.
“کاترسینا چمیل وسکا” نویسنده لهستانی در رابطه با نوستالژی لهستانی ها می نویسد: “من فکر می کنم که ما خسته هستیم، به این دلیل، گذشته را انتخاب می کنیم که سپری شده است. با کمک استوره ها، پیش داوری ها و با یاری گذشته تاریخی در رابطه با دوران سپری شده، دارای قدرت هستیم و می توانیم هر طور که می خواهیم آن را تفسیر کنیم. در رابطه با گذشته مسابقه ای در کار نیست و رقیبی هم وجود ندارد. هیچ کسی نمی تواند در رابطه با گذشته، با ما برابری کند. گذشته گرایی، توسل به تاریخ و سنت ها، وسیله فرار برای ملت های درحاشیه است، که تاکنون دست آورد چندانی نداشته اند.”
واقعیت این است که فدائیان نه تنها در این سال های طولانی در خارج از کشور خسته شده اند، بلکه پیر نیز شده اند. آنها فاقد ایده آل ها و آرزوهای مشترک هستند و حزب و سازمانشان فاقد قطب نمای سیاسی است، گفته می شود که: اگر کسی بندرش رامشحص نکند، هر بادی باد موافق است.
حزب آنها هدف و آرزوهایش مشخص نیست و وسیله لازم را برای رسیدن به این هدف را هم ندارد. واقعیت این است که احزاب سیاسی در شرایط امروز بازیگران عرصه های پرتناقض و دینامیک و پرمطالبه هستند. آنها باید بتوانند موضوع برای سیاست تولید کنند و قادر به سیاست ورزی باشند.
احزاب سیاسی به شدت نیازمند نیروی انسانی خلاق، مشتاق و پرتحرک هستند. این نیرو فقط در محیطی دموکراتیک و فراگیر است که احساس تعلق خاطر می کند، کار می کند و فکر می کند. مناسبات حزبی غیردموکراتیک که در آن مناسبات حزبی، تابعیتی باشد، جایی برای این نیروی انسانی نواندیش نیست. نیروی انسانی حزب، خون حزب است این خون باید به تواند جریان پیدا کند.
نوستالژی گروهی فدائیان، سطحی از چه باید و چه نباید کردی را، در درون تشکیلات ایجاد می کند که از یکسو نواندیشی و خلاقیت، به تابویی تبدیل شده و از سوی دیگر هرکس که به این نوستالژی گروهی تعلق نداشته باشد و یا نمی خواهد تعلق داشته باشد، در بیرون در می ماند.
واقعیت دیروز، واقعیت امروز نیست
با وقوع اتفاقات جدید در سیاست، که باعث تغییرات خواسته یا نخواسته وهمچنین پیامد های فراتر ازانتظارمی شود، ضرورت آسیب شناسی این اتفاقات اهمیت پیدا می کند.
آسیب شناسی مسائل سیاسی، بی تردید موضوعی چند وجهی است، اما امکان لغزش پذیری آسیب شناسی مسائل سیاسی، در رابطه با گذشته، با تکیه برواقعیت های امروز بسیارمحتمل است، از این رو باید پذیرفت که واقعیت های امروز، غیراز واقعیت های دیروز است.
از آنجائیکه عامل یا عواملی، سه مقطع گذشته، حال و یا آینده را به یکدیگر وصل می کنند، آسیب شناسی گذشته و حال، به شناسایی آسیب های احتمالی آینده نیز، کمک می کند.
واقعیت دیروز جنبش چریکی چپ ایران
در مجموعه متنوع شرایط سیاسی- اجتماعی و فرهنگی در ایران، که مملو از کشش های اقتدارگرایانه بود، جریان های بنیان گذاران جنبش چریکی چپ ایران، به مبارزه زیر زمینی روی آورند.
جنبش چریکی چپ ایران به مثابع یک “چپ آزادیخواه” با مرزبندی نامشخصی با “سوسیالیسم واقعا موجود” آغاز به فعالیت نمود.آنها با وجود این مرزبندی، اما تمامی الگوهای سنتی فرهنگ سیاسی “چپ بلشویکی” را به ارث برده بودند.
چریک ها که خود را مارکسیست – لنینیست می دانستند، جوانان عاصی و کم تجربه ای بودند که شناخت بسیار اندکی از سوسیال دموکراسی و سوسیالیسم داشتند. سوسیالیسم کم و بیش چیزی بیش از یک اتوپی، مذهب کاذب و تعهد احساسی و اخلافی برای آنها نبود.
با وجود مرزبندی نامشخص چریک ها از “چپ بلشویکی”، به دلیل اراده گرائی مفرط،، وزن گرایش استالینیستی در آنها بسیارعمده بود، مارکسیسم آنها از یک سو انطباق نظرات مائو در رابطه با اهمیت عمل انقلابی، جنگ های رهایبخش و مبارزه طبقاتی در ایران بود. و از سوی دیگر به طور مشخص با چیرگی دیدگاه های مسعود احمدزاده، چریک های فدائی خلق قصد انطباق نظر “رژه دبره”، که بر اصل “موتور کوچک” و “موتور بزرگ” استوار بود را درایران داشتند، موتور کوچک یعنی سازمان چریکی پیشاهنگ، در اندیشه سرنگونی رژیم و کسب قدرت نبود، بلکه آن ها می خواستند با کنش قهرمانانه و با ناب ترین شکل تبلیغات سیاسی، موتور بزرگ، یعنی جبنش توده ها را به حرکت درآورند. در این رابطه حتی بیژن جزنی نیز با احمد زاده هم نظراست، بیژن جزنی می نویسد:
“پیشاهنگ قادر نیست بدون اینکه خود مشعل سوزان و مظهر فداکاری و پایداری باشد، توده ها را در راه انقلاب بسیج کند. آنچه برآهن سرد توده ها، دردوره خمودی موثر می افتد، آتش سوزان پیشاهنگ است که سرانجام توده را به آتش می کشاند.”
چنین مفهوم سازی های بدیعی از مارکسیسم تنها در کشورهای درحال رشد و جهان سوم ممکن و عملی بود، اما این نظریه ها ربطی به مارکسیسم نداشتند.
در پرتو تجربیات کنونی یک نکته را می توان با اطمینان ذکر نمود، که متافیزیک کمونیسم و غایت انگاری نهفته درآن، نقش بسزایی در اتخاذ این کنش های قهرمانانه داشت.
محکوم یا ستایش کردن این کنش های قهرمانانه راه به جایی نمی برد، بلکه باید درسی برای شناسایی آسیب های احتمالی آینده باشد.
سایت اخبار روز