پنجشنبه گذشته (۲۰ فروردین-۹ اپریل)، مراسم سالروز درگذشت احمد صدر حاجسیدجوادی، از بنیانگذاران “نهضت آزادی” و وزیر دادگستری در دولت موقت مهدی بازرگان در منزل دخترش برگزار شد.
آنگونه که محمد نوریزاد در وبسایت شخصیاش نوشته، در این مراسم، عباس امیرانتظام، یکی از قدیمیترین زندانیان سیاسی ایران و سخنگوی دولت مهدی بازرگان نیز با وجود اینکه با بیماری دست و پنجه نرم میکند، شرکت کرد و در اقدامی اعتراضی، همکاران سابقش در دولت موقت را به خاطر سکوتشان در برابر ظلم رفته بر او، به پرسش کشید.
شرح این اعتراض را از زبان محمد نوری زاد بخوانید:
«…به حاضران که نگاه کردم، دیدم اغلبِ چهرههای شاخص نهضت آزادی و جبههی ملی و فعالان حقوق بشری در این محفل حضور دارند. از آقایان دکتر ابراهیم یزدی تا معینفر تا صباغزاده تا مهندس سحابی (برادر مرحوم عزتالله سحابی) و خیلیهای دیگر. مجری برنامه، افرادی را که از پیش مشخص شده بودند، به سخنرانی دعوت میکرد و سخنرانان نیز هر یک به گوشههایی از برکتِ وجود مرحوم حاجسیدجوادی اشاره میکردند… در میانهی صحبت مهندس لطفالله میثمی بود که مجلس به جنب و جوش افتاد. همسرِ همراه و فداکار آقای مهندس عباس امیرانتظام، وی را نشسته بر صندلیِ چرخدار به مجلس آورده بود. صحبت آقای میثمی که تمام شد، مهندس امیر انتظام درآمد که: “من میخواهم صحبت کنم.” مجری برنامه چه میتوانست بگوید؟ بگوید: “آقای امیرانتظام، برای شما و صحبت شما فرصتی در برنامه دیده نشده؟” یا بگوید: “شما که عضو نهضت آزادی نبودهاید و نیستید.” یا بگوید: “مگر نه اینکه در همان سالهای نخست انقلاب، اعضای شاخص نهضت آزادی رسماً و طی بیانیهای عضویت شما را در نهضت آزادی انکار کردند؟” توفان از همینجا پا گرفت.
رشتهی سخن به کلام امیرانتظام سپرده شد و مجلس به سکوتی تلخ درافتاد. امیرانتظام آیا چه میخواهد بگوید؟ آیا وی آمده تا از دوست دیرین خود مرحوم صدر حاجسیدجوادی بگوید؟ آن هم در حضور بزرگان نهضت آزادی؟ یا نه، سخنِ دیگری با اوست. امیرانتظام سخن فراوانی نگفت. اما یک پرسش مطرح کرد. و با طرحِ این پرسش، به تلخیِ سکوتِ مجلس افزود. وی پرسید: وقتی من سخنگوی دولت موقت بودم و همکار بسیاری از شما آقایانِ حاضر در این مجلس، و وقتی سفیر آمریکا در یک نامه مرا dear خطاب کرد و همین dear –به معنی عزیز– سندی شد برای جاسوسیِ من، چرا هیچیک از شما آقایان اعتراض نکردید و صلاح در این دانستید که سکوت کنید و دم بر نیاورید؟
بله، یکی از دلایلِ جاسوسیِ امیرانتظام همین واژهی متداول «dear» در نامهنگاریهای اداری غربیهاست. او به خاطر همین واژه و خزعبلاتی از این دست، سی و پنج سال از عمرش -درست جلوی چشم اعضای نهضت آزادی– سوخته بود. گرچه مرحوم بازرگان شخصاً در دادگاه امیرانتظام حاضر شده بود و گفته بود: امیرانتظام هرچه گفته و هرچه کرده با خواست و ارادهی من بوده است و اگر او جاسوس است من نیز هستم. این پرسشِ متین اما توفانیِ مهندس امیرانتظام، مجلسِ دوستان نهضتی را فرو پژمرد. که این بزرگان، نه در برابر یک پرسش، که با سی و پنج سال عمرِ رفتهی امیرانتظام مواجه بودند. به راستی آنها در پاسخ چه باید میگفتند؟