نشست «موقعیت توسعه در ایران» و در «آکادمی دانایان» و با حضور و مدیریت حسین عبده تبریزی و علی سرزعیم اقتصاددان برگزار شد. وبسایت جماران این نشست را بهطور کامل پوشش داده و در اینجا بخشهایی از اظهارات علی سرزعیم پژوهشگر توسعه را میخوانید.
چرا ایران توسعه نیافته است؟
تخصیص غیربهینه، معمای توسعهنیافتگی ایران است. منابع را باید به گونهای متفاوت تخصیص دهیم، اما متاسفانه هر اقدام درستی میخواهد انجام شود، انبوهی از فضاسازیهای رسمی و غیررسمی در کشور شکل میگیرد. در این شرایط، جو اجتماعی به سمتی میرود که حاکمیت از انجام هر تغییری علیل شود. فضای رسانهای و همه، علیه تغییر بسیج میشوند و بعد نیروهای امنیتی میگویند دست به چیزی نزنید، نارضایتی و اعتراض ایجاد میشود! و آنها هم مانع اصلاح و بازتخصیص میشوند.
توسعه چیزی بیشتر از درآمد بالا است، اما یک جامعه فقیر، قطعا نمیتواند توسعهیافته باشد و حداقل باید درآمد بالایی داشته باشد. در کشورهای توسعهیافته، افراد بیشتر، مولدتر و اثربخشتر کار میکنند و مجموعه فعالیتهای افراد در جامعه، یکدیگر را خنثی نمیکنند، بلکه گویا برداری هستند که یکدیگر را تقویت میکنند و همجهت میشوند.
کشورهای عربی استثنا هستند
در تجربه جوامع دو تعادل میشود در نظر گرفت، جوامعی که سخت کار میکنند و رفاه خوبی هم دارند، مانند امریکا و آلمان و جوامعی مانند آلبانی که چندان به خود زحمت نمیدهند و در عین حال رفاهی هم ندارند. کشورهای عربی، در این میان استثنا هستند که پول نفت زیادی دارند، کار نمیکنند، اما در عین حال رفاه زیادی دارند، این استثنا را نمیشود قاعده دانست؛ بنابراین کشورها یا با کار زیادِ مولدِ اثربخش به رفاه میرسند یا در فقر و بدبختی غوطهور هستند. سیستم اقتصادی که در دهه ۴۰ ایجاد شده بود، ما را به سمت اجرای سیستم اول میبرد، همانطور که در تجربه نسل قبل، زندگی همراه با نظم و تلاش را شاهد هستیم. جامعه در حال حرکت به سمت ایجاد تعادل نوع اول، یعنی سختکوشی و رفاه بود. دهه ۵۰، پول نفت این تعادل را برهم زد. یک باره پول شدید وارد شد و اقتصاد ما را دگرگون کرد و بلافاصله با وقوع انقلاب، کل آن جریان به هم خورد.
بعد از انقلاب به سمت الگوی کشورهای توسعه نیافته حرکت کردیم
بعد از انقلاب ما به سمت الگوی کشورهای توسعهنیافته حرکت کردیم. حکومت به تدریج شروع به امتیازهای اقتصادی دادن، کار کمتر طلبیدن، ایجاد اثربخشی پایینتر و غیرمولد بودن کرد. اما در کوتاهمدت، به دلیل پول نفت، رفاه تا حدی پایین نمیآمد. پول نفت تا جایی، سعی میکرد کاهش رفاه ناشی از کار کم را جبران کند، اما از جایی به بعد، شرایط تغییر کرد. اکنون ما به سمت تعادل منفی سوق پیدا میکنیم، جامعهای که کم کار میکند، مولد نیست و کارها اثربخشی ندارند و بسیاری از آنها، یکدیگر را خنثی میکنند.
الگوی ما باید ژاپن باشد و نه قطر و امارات
نیروهای سیاسی، خصوصا اپوزیسیونهای برانداز، این الگو را بسیار ترویج میکنند که الگوی ما باید کشورهای عربی باشند، پول نفت و گاز داریم و رفاه ما باید مانند قطر و امارات باشد. در صورتی که این شعاری غلط است. ما نباید چنین وعدهای به جامعه بدهیم، بلکه باید بگوییم ما باید به سمت ژاپن شدن حرکت کنیم، کشوری که تلاش کرده و هنوز هم تلاش میکند. سن بازنشستگیشان را به ۷۵ سال بردهاند. آنها با سختکوشی توانستند به میوه توسعه برسند، نه اینکه جامعه را تحریک کنیم، وعده دهیم که میخواهیم قطر شویم! هیچ کاری نکنیم، نفت بفروشیم و به توسعه برسیم! حتی برخی در یادداشتهایشان مینویسند که اگر رابطه ما با امریکا اصلاح شود، همه مشکلات حل خواهند شد و به رفاه میرسیم! این تصور از اساس غلط است.
پیامهای غلطی به جامعه میدهیم
توسعه یعنی سختکوشی. در کشورهای اروپایی، دانشجویان به مراتب از دانشجویان در ایران بیشتر درس میخوانند. در همه سطوح، کارمندان و کارگران، به مراتب سختکوشتر هستند. سیستم بهشدت رقابتی است. بیکاری پنهان در ادارات ما را ببینید! در حالی که در کشورهایی مانند هلند و آلمان شدت و جدیت کار بسیار بیشتر است. اما ما پیامهای غلطی به جامعه میدهیم.
در ایران، استاد بیسواد باشد، اما سیاسی نباشد، اخراج نمیشود!
در ایران، استاد بیسواد باشد، اما با سیاست کاری نداشته باشد، غیرممکن است اخراج شود! دانشجویی که به سیاست کاری نداشته باشد، درس نخواند هیچ مسالهای برایش پیش نمیآید. در حالی که در کشورهای توسعهیافته، کسی که تلاش نمیکند، حتما تنبیه میشود.
اکثریتی در میانه طیف هستند که تعیین میکنند جامعه به کدام سمت و سو حرکت میکند. کل جامعه باهم به این جمعبندی میرسند که سختکوش باشند یا اینکه بگویند مملکت روی هوا است، کار را رها کنیم، در این شرایط جامعه میتواند با هر دو سو هماهنگ شود، نقش حاکمیت در سوق دادن جوامع به سوی این تعادلها مهم است. حاکمیت، با رفتار، انتخاب و تصمیمات خود سیگنالهایی میدهد که کمک میکند جامعه به سمت یکی از این دو تعادل سوق یابد و حول آن هماهنگ و متشکل شود.به رغم درآمد ارزی خیلی بالا که حدود هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار بوده، چنین رشد پایینی ایجاد شده است، برای تحلیل علت این رشد پایین، انواع توجیهها مطرح میشود؛ برخی فساد، خروج سرمایه، هزینه منطقهای، تبلیغ دین و … برای این مساله مطرح میشود. اما این مسائل کوچکتر از آن هستند که بتوانند حجم مشکل را نشان دهند. نمیشود کل مشکل را به این هزینهها فروکاست. این تحلیلها، توجیهات ساده، روایتپذیر، قابل گفتوگو با توده مردم و ممکنکننده بسیج سیاسی هستند، اما این توجیهات نمیتوانند مساله اصلی را توضیح دهند.
به اندازه دور کره زمین در ایران لولهکشی گاز انجام دادیم
اگر حاکمیت برای جهتدهی به سرمایهها، سیگنالهای غلط بدهد، مردم نیز رفتارشان را براساس سیگنالهای غلط شکل میدهند و به سمت رفتارهای نابهینه میروند. برای نمونه، ما انرژی گاز را با هزینه و زحمت استخراج کردیم و به اندازه دور کره زمین ما در ایران لولهکشی گاز انجام دادیم. به روستاهای دورافتاده و کوچک گازکشی کردیم. اوایل انقلاب، چون هنوز سیستم گذشته روی کار بود، فرهنگ اینکه در زمستان لباس گرم بپوشیم و شوفاژ روشن نکنیم، چون گران است، وجود داشت، اما ما این فرهنگ را بهطور کلی نابود کردیم و چنان مصرف گاز بالا رفته که کمبود گاز پیدا کردیم. هر سیاست خارجی خوبی هم اگر داشته باشیم، امکان صادرات گاز نیست، چون تماما صرف نیاز داخل شده است. رشد مصرف گاز فزاینده است. سیگنال غلط میدهیم که گاز ارزان و فراگیر است، در حالی که اگر براساس ارزیابیها، در آن مناطق پنل خورشیدی نصب میشد، به صرفهتر بود. تکسرنشین بودن در دهه ۶۰ نماد رفاه و برخورداری بود، چرا که بنزین مانند امروز ارزان نبود. با بنزین ارزان، تکسرنشینی در خودروها را افزایش دادیم و در پی آن، گرفتاریهای بعدی ایجاد شد. سالهای سال، ارز مسافرتی و سوبسید برای سوخت هواپیما دادیم و به جای گردشگری داخلی، بیشتر به گردشگری خارجی رونق دادیم. حتی در سال تحریم، سال ۹۷، بیش از ۸ میلیارد دلار سفر خارجی داشتیم که به معنای خروج ارز از کشور است. این سیاستها، با وضعیت اقتصاد ما سازگار نیست. شهریه دانشگاه آزاد را سرکوب کردند یا دانشگاههای دیگر رایگان هستند و افراد به جای مهارتآموزی، به دانشگاه میروند، در این شرایط، ما با پدیده انبوه تحصیلکردگان بیش از نیاز اقتصاد در این سطح توسعه مواجه هستیم. کارگاههای ما این میزان تخصص لازم ندارند. ما به جوشکار، نیاز بیشتری داریم تا مهندس مکانیک. ما افراد را در سرمایهگذاری عمرشان به این سمت سوق دادیم.
همه دنبال وام هستند
نرخ بهره در کشور ما آنچنان سرکوب شده که همه به دنبال پارتی هستند که وام بگیرند، در حالی که وامدهی در کشورهای دیگر به سادگی نیست، پولی که باید در جای درست تبدیل به سرمایه در گردش شود، جای دیگری به سوداگری هزینه میشود. همه اینها نشان میدهد رفتارهای خرد جامعه به دلیل سیگنالهای پیوسته غلط کلان، نابهینه شده است. چرا چنین سیگنالهای غلطی در سطوح کلان کشور داده میشود؟ گاز ارزان، بنزین ارزان، برق ارزان، نرخ وام ارزان، توجیههای پوپولیستی دارند؛ در کوتاهمدت جامعه را خوشحال میکند، اما در بلندمدت کشور را زمینگیر میکند. اکنون، جامعه، فرهنگها، مکانیابی شرکتها حول این مفاهیم شکل گرفتهاند. اما اگر بخواهیم اقتصادمان را درست کنیم، باید بازتخصیص دهیم. منابع را باید به گونهای متفاوت تخصیص دهیم. برای نمونه، ما بنزین ارزان میدهیم، افراد به جای قطار با ماشین شخصی سفر میروند. کنارش تصادفات و کشتهها هم داریم. در حالی که تعادل خوب این است که به جای سوبسید روی بنزین، خطوط راه آهن را گسترش دهیم و قطار سریع السیر میگذاشتیم. در این صورت، خدمات و فروشگاههای بین راهی، حول ایستگاه راه آهن شکل میگرفتند.
روحانی میخواست اصلاحات انجام دهد
آقای روحانی میخواست اصلاحاتی انجام دهد، اما قوای دیگر مخالفت میکردند و با حاکمیت آشفتهای مواجه بودیم که علیه هم میزدند، روشن است که در این شرایط، بازتخصیص نمیتواند اتفاق بیفتد و شرایط همان ادامه وضع موجود و حرکت به سمت انحطاط است. قبل از تزریق پول نفت، ایران در حال رشد بود و به سمت توسعه رفته بود، بعد از انقلاب هم در دوره سازندگی و بخشی از دوره آقای خاتمی، ویرانه جنگ شروع به ساخته شدن کرد. همین مردم با همین فرهنگ این کار را کردند. اینکه برخی میگویند ما مقهور فرهنگ هستیم، درست نیست. بسیاری از کشورها، با تصمیمات درست، تغییرات جدی ایجاد کردند؛ بنابراین بازتوزیع، مساله مهم است، اما اساسا انقلاب ایران در واکنش به استبداد و اعتراض به جنبههای غیرمذهبی بود. مساله اصلی ما در هیچ دورهای بازتوزیع و نابرابری نبوده و اکنون نیز گره اصلی ما رشد است. در دهه ۷۰ که اقتصاد ما کم و بیش رشد کرد، نابرابری کم و رفاه دهکهای پایین بهتر شد. با اینکه نقدهایی مطرح است و میگویند میشد بهتر باشد.
پنج سناریوی محتمل پیش روی ایران
در تشریح سناریوهای پیش روی ایران با وجود این حجم از مشکلات میتوان به این موارد اشاره کرد: یک سناریو که حدود ۵۰ درصد محتمل به نظر میرسد، ادامه وضع موجود است؛ حکومت نمیتواند بازتخصیص یا اصلاح وضع اقتصادی انجام دهد و وضع موجود ادامه پیدا میکند، در این سناریو، جاماندگی ما نسبت به کشورهای همسایه و دیگر کشورها ادامه پیدا میکند و رتبه و رشد اقتصادی پایینتر میآید، فقیرتر میشویم و جامعه هم انحطاط تدریجی دارد. مهاجرتها، نارضایتیها و سرکوبها بیشتر میشود و نقطه اتکای حکومت مرتبا تحلیل میرود. سناریوی انقلاب دیگر سناریوی محتمل با ضریب ۵ درصد است. این انقلاب، استعداد تبدیل شدن به جنگ داخلی و جدایی طلبی و ایجاد یک دهه مسائل سیاسی حاد، در قالب خونریزیها و زد و خوردهای شدید را دارد، در این شرایط ناامن، دستکم برای یک دهه اقتصاد کنار زده و رشد اقتصادی منفی خواهد شد.
ایجاد دموکراسی خوب همراه با پذیرش شایستهسالاری از سوی حکومت از دیگر سناریوها با ضریب ۵ درصد است. در این شرایط دوستداشتنی، چون نهادهای اجتماعی ما بسیار ضعیف هستند، مطالبات بازتوزیعی بالا میگیرد و فشارها آنچنان شدید میشود که گروهها و اصناف مختلف، خواهان دریافت حقوقشان خواهند بود. در این شرایط بیثباتی سیاسی رقم خواهد خورد و دولتهای کوتاهمدت را مانند سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ خواهیم داشت؛ مقطعی که ایران، آزادی را تجربه کرد. ناراضیان روزنامه داشتند و آنچنان مجلس قوی بود که دولتها در مقابل آن، ضعیف شده بودند و زودهنگام کنار میرفتند. باطن این حالت، مانع از ایجاد اصلاحات اقتصادی میشود؛ بنابراین دموکراسی حداکثری هم ما را به اصلاحات اقتصادی نمیرساند؛ هر چند که بهبود فضای روابط سیاست خارجی، ممکن است به بهبود اقتصادی کمک کند؛ مانند تجربه چکاسلواکی که برای پیوستن به اتحادیه اروپا، انگیزه ایجاد اصلاحات را به دست آوردند. هر چند که ما چنین انگیزه جذابی نداریم.
ایجاد دموکراسی حداقلی و تدریجی دیگر سناریوی ممکن با ضریب ۳۰ درصد است. ما اکنون دموکراسی حداقلی نداریم، اما قبل از آن، باید حاکمیت قانون تثبیت شود. این مقدم بر دموکراسی است. حاکمیت باید شروع کند، گام به گام، امتیازهای سیاسی و اجتماعی که از جامعه گرفته است را پس بدهد و گام به گام امتیازهای اقتصادی که داده است را پس بگیرد. اینگونه دستکم، حمایت طبقه متوسط، پشت اصلاحات اقتصادی قرار میگیرد؛ چرا که طبقه متوسط ما بسیار دلبسته آزادیهای فرهنگی و اجتماعی است. این امر، برای حکومت پشتیبانی اجتماعی ایجاد میکند.
حکومت نظامی دیگر سناریوی ممکن با ضریب ۱۰ درصد است. بعضی حکومتها به این نتیجه رسیدهاند که برای ایجاد اصلاحات اقتصادی، حریف جامعه نمیشوند، یک نظامی کودتا میکند و به زور یکسری اصلاحات را پیش میبرد. تجربه شیلی را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد. ابتدا همه ناراضی هستند، اما بعد از گذشت چند سال، میوه اصلاحات میرسد و کمکم، نامشروعیت حکومت کم میشود. اگر آشفتگیهایی ایجاد شود که ما نتوانیم از درون آن اصلاحات اقتصادی را بیرون بکشیم، این گزینه چندان دور از ذهنی نیست. مانند دورهای که آنچنان هرج و مرج در ایران بالا گرفت که ابتدای آن مدرس هم از آمدن رضا شاه حمایت کرد.
اعتماد شماره ۵۶۷۹