۱۶ آذر
اولین تظاهرات یکپارچه دانشگاه تهران
(نگاهی به جنبش دانشجوئی سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ خورشیدی در ایران*)
از سال ۱۳۳۲ به بعد در هر سال تحصیلی، دانشجویان سال اوّل دانشکده فنی پس از دو ماه و نیم که از شروع کلاسها گذشته بود در صبح روز ۱۶ آذر با ورود به دانشکده با وضعی غیر عادی روبرو میشدند.
در این روز در سرسرای نسبتاً وسیع دانشکده فنی که در روزهای دیگر قبل از زنگ کلاسهای درسی معمولاً خالی و خلوت بود گروه انبوه دانشجویان را مشاهده میکردند که خاموش و در انتظاری نامعلوم بسر میبرند.
بمجرد اینکه زنگ دانشکده نواخته میشد و بعد از همهمهای که ناشی از صدای «هیس» کشیده و دستجمعی دانشجویان که نوعی گوشزد و اعلام به سکوت بود دانشجویان با قدمهائی آهسته و آرام در جلو پله اصلی سرسرا بطور نیمدایره قرار میگرفتند و پس از چند دقیقهای سکوت دانشکده را ترک میکردند. برای این مراسم که هر سال خاطره واقعه خونین ۱۶ آذر ۱۳۳۲ را یادآوری میکرد، قبلاً نه هیچ اعلامیهای انتشار مییافت و نه فراخوانی داده میشد. واقعهای که با درگیری حرفی دو دانشجو با چند سرباز از نظامیانی که از شروع سال تحصیلی تمام دانشگاه را در اشغال داشتند شروع میشود و سربازان برای دستگیری آنان وارد کلاس درس میشوند. ورود سربازان به کلاس درس با اعتراض استادان و رئیس دانشکده روبرو میشود و بدستور مهندس عبدالحسین خلیلی رئیس وقت دانشکده (بعدها عضو هیئت اجرائیه جبهۀ ملّی) زنگ تعطیل کلاسها نواخته میشود. با خروج دانشجویان از کلاسها و بدنبال فریادی که «دست نظامی از دانشگاه کوتاه» و در پی آن فرمان آتش و سپس تیراندازی سه دانشجو بنام قندچی، رضوی و بزرگ نیا در محوطۀ سرسرا بقتل میرسند. و افسر فرمانده ارتقاء درجه مییابد. تا زمانی که مهندس خلیلی رئیس دانشکده بود از تعمیر جای اصابت گلولهها به دیوارها و سقف خودداری کرد و حتی سالها پس از مرمت آن باز اثر گلولهها در سقف و دیوارها بصورت لکه هائی نمایان بود و هر روز در دیدگاه دانشجویان قرار داشت.
بدین ترتیب روز ۱۶ آذر همانند یک حلقه اتصالی جنبش دانشجوئی گذشته را به آینده پیوند میداد. و بالاخره در همین روز بود که چند سال بعد، پس از تشکیل مجدد جبهۀ ملّی و کمیته دانشگاه تهران وابسته به جبهۀ ملّی، یعنی روز ۱۶ آذر ۱۳۳۹، دانشگاه تهران شاهد اولین تظاهرات گسترده و یکپارچه دانشجویان گردید. تظاهراتی که پیش درآمد مبارزات آزادیخواهی سالهای بعد بشمار میآید.
* * * *
بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و سقوط دولت مصدق و محاکمۀ او در دادگاه نظامی که در واقع تبدیل به محاکمه کودتاگران گردید و دستگیری بسیاری از شخصیتهای نهضت ملّی، مقاومت در برابر کودتا با تشکیل نهضت مقاومت ملّی مرکب از احزاب ملّی و شخصیت هائی که دستگیر نشده بودند ادامه یافت و پس از سرکوبی آن و تبعید و زندانی سران و کادرهای آن، باز احزاب وابسته به نهضت ملّی به حیات خود هر چند بسیار محدود ادامه میدادند و بمناسبتهای گوناگون با انتشار اعلامیه هائی حتی از مخفیگاهها در حد توانائی خود کوشش میکردند که مشعل نهضت ملّی را روشن نگه دارند و روزنهای بسوی امید باز نگه دارند.
در این سالهای پس از ۲۸ مرداد در دانشگاه تهران هنوز دانشجویانی به تحصیل ادامه میدادند که از دوران دبیرستان و حتی دبستان با نهضت ملّی شدن نفت به رهبری مصدق آشنا شده بودند یا خود در آن شرکت داشتند و این دوران غرور انگیز و امید آفرین را تجربه کرده بودند و در محیطی آزاد نفس کشیده بودند و عدهای نیز به احزاب ملّی پیوسته بودند و کم و بیش در دانشگاه در جستجوی دوستان و آشنایان نادیدهای میگشتند که کودتای ۲۸ مرداد آنها را از یکدیگر جدا کرده بود. بدین ترتیب هستههای مختلف با گرایشها و حساسیتهای گوناگونی وجود داشت که هر چند نمود خارجی نمایانی نداشتند ولی بالقوه استعداد و نیروهای نهفتهای بودند که میتوانستند در شرایط مناسب رشد یابند و با پیوستن به یکدیگر بصورت نیروئی سیاسی مجال بروز یابند. از اوائل سال ۳۹ با ضعف دستگاه حکومت بتدریج این فضای سیاسی مناسب فراهم میگشت.
بهار سال ۳۹ بدلائل گوناگون داخلی و خارجی، بخصوص با فشار سیاست خارجی آمریکا به شاه، دکتر اقبال نخست وزیر وقت انتخابات دوره بیستم را که در تابستان انجام میگرفت آزاد اعلام کرد.
بدیهی است که تأکید بر آزادی انتخابات آینده که بخودی خود اعترافی صریح بر آزاد نبودن انتخابات دورههای گذشته بود از تغییر سیاست شاه و گرایش او به برقراری آزادیهای سیاسی و احترام به اصول قانون اساسی مشروطیت حکایت نمیکرد بلکه ناشی از ضعف و شکست دستگاه استبدادی بود که از ۲۸ مرداد در ایران استقرار یافته بود. بدنبال اعلام آزادی انتخابات آقای الهیار صالح با انتشار بیانیهای با اعلام کاندیداتوری خود به کاشان مسافرت کرد و عدهای از دانشجویان نیز برای مبارزه انتخاباتی به کاشان مسافرت کردند. در همین زمان جبهۀ ملّی ایران مرکب از احزاب وابسته نهضت ملّی و شخصیتهای سیاسی و عدهای از وزرای دکتر مصدق تشکیل گردید.
با تشکیل مجدد جبهۀ ملّی ایران در تابستان ۳۹ که بطور نمادین با تاریخ ۳۰ تیر برخورد داشت فعالیت سیاسی دانشجویان وابسته به گروهها و احزاب یا کسانی که مستقیماً با رهبران جبهه در ارتباط بودند بطور بارزی افزایش یافت. خانه آقای صالح در تهران با وجود اینکه خود ایشان در کاشان بسر میبرد عصرها بصورت باشگاه جبهۀ ملّی در آمده بود و عدۀ زیادی از دانشجویان به آنجا رفت و آمد داشتند و با یکدیگر آشنا میشدند.
در همین زمان کمیتهای مرکب از دانشجویان وابسته به احزاب تشکیل شد که بنام کمیته بین احزاب نامیده میشد و هدف آن هم آهنگی فعالیتهای دانشجوئی آینده بود.
جلسه دانشجوئی دیگری در کتابخانه شیبانی مرکب از بعضی از افراد حزبی و غیر حزبی و عدهای از دانشجویان وابسته به نهضت مقاومت ملّی که هنوز با یکدیگر در ارتباط بودند تشکیل میگردید. در خانه قاسم لباسچی عصرها به بهانه انتخابات گرد هم آئیهائی بر پا میشد که بعضی از اعضاء شورا در آنجا به سخنرانی میپرداختند.
اوّلین میتینگ دانشجوئی در اواخر تابستان ۳۹ با امضاء جبهۀ ملّی و به ابتکار آقای عباس شیبانی در میدان جلالیه که آن موقع زمین بی در و پیکری بود برگزار گردید (با میتینگ سال ۴۰ جبهۀ ملّی در جلالیه اشتباه نشود.). در هفته بعد که آقای شیبانی فراخوان دیگری برای میتینگ بعدی اعلام میکند از طرف رئیس شورای جبهه آقای کاظمی مورد تکذیب قرار گرفت. این میتینگ با دخالت و حمله مأموران انتظامی تبدیل به تظاهرات پراکندهای در خیابانهای اطراف گردید که طی آن عدهای را دستگیر کردند.
کمیته دانشگاه تهران وابسته به جبهۀ ملّی
با شروع سال تحصیلی ۳۹ گفتگوها بین گروههای مختلف دانشجوئی برای هم آهنگی فعالیتهای دانشجوئی آغاز گردید. این گفتگوها گاه بسیار طولانی و پر تشنج بود. بطور کلی طرفین این مباحثات را از یکطرف افراد حزبی و کمیته بین احزاب (حزب ایران– حزب مردم ایران– حزب ملت ایران– حزب سوسیالیست) و از طرف دیگر افراد منتسب به نهضت مقاومت ملّی که پس از ۲۸ مرداد تشکیل شده بود و عدهای از منفردین که عضو هیچ حزبی نبودند تشکیل میداد و جلسات آن در کتابخانه شیبانی برگزار میشد. بطور خلاصه ریشه این اختلافات به تشکیل نهضت مقاومت ملّی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بعداً جدا شدن احزاب از این سازمان (در سال ۳۵) بر میگشت. کسانیکه خود را منتسب به نهضت مقاومت ملّی میدانستند نه تنها نظرات بسیار انتقادی نسبت به احزاب داشتند و آنها را مسئول ضعف نهضت مقاومت ملّی میدانستند بلکه اصولاً دوگانگی تشکیلاتی حزبی و جبههای را مانعی برای یک تشکیلات با انضباط و متشکل میانگاشتند. بعلاوه باور داشتند که رقابت احزاب برای عضوگیری موجب تشتت و درگیری و مالاً ضعف جبهۀ ملّی خواهد بود و بالاخره با توجه به فزونی تعداد افراد غیر حزبی در دانشگاه هیچ دلیلی نمیدیدند که اصولاً کمیته دانشگاه از افراد غیر حزبی تشکیل گردد.
در برابر استدلال میشد از آنجا که حزب بکلی وابسته به جبهۀ ملّی است، هر فرد حزبی خود به خود نه تنها عضو جبهۀ ملّی است، بلکه فی نفسه ابزار فعالیت جبهۀ ملّی است و ارگانهای تصمیمگیری احزاب عضو شورای جبهه هستند و در تصمیمگیریها دخالت مینمایند و بنابر این هیچگاه تضاد و دوگانگی مجال ظهور نخواهد یافت. بعلاوه افراد حزبی که در جبهۀ ملّی مسئولیت دارند در مقابل حزب خود نیز مسئول هستند و در صورت لزوم بلافاصله قابل جانشینی میباشند. در صورتیکه افراد منفرد فقط نماینده خود میباشند و این استدلال درست نیست که هر فرد منفرد نماینده دیگر منفردین است. عجب آنکه در سال بعد که نهضت آزادی بعنوان حزب و تشکل مستقلی اعلام موجودیت کرد و حزب سوسیالیست (آقایان خنجی و حجازی) خود را منحل اعلام کرد جایگاه این استدلالها وارونه شد و تا تشکیل کنگره و بعد از آن نیز بین این دو گروه ادامه یافت.
بهر حال در این موقع هیئت اجرائیه جبهۀ ملّی مرکب از آقایان الهیار صالح (که بعلت اقامت در کاشان در جلسان آن شرکت نمیکرد)، محمد علی کشاورز صدر (سخنگوی جبهۀ ملّی)، دکتر شاپور بختیار (مسئول تشکیلات) و دکتر سنجابی و دکتر صدیقی و مهندس عبدالحسین خلیلی تشکیل شده بود و مسئولیت ارتباط جبهۀ ملّی و دانشگاه از طرف هیئت اجرائی به دکتر بختیار محول گردید. این مسئولیت دکتر بختیار با توجه به اینکه خود دکتر بختیار از پایهگذاران نهضت مقاومت بود و با بازرگان و دکتر سحابی روابط صمیمانه و نزدیکی داشت از طرف گروه منتسب به نهضت مقاومت ملّی با ناخشنودی تلقی نگردید. از این ببعد گروههای مختلف دانشجوئی با او دیدار میکردند. دکتر بختیار با تمام گروههای دانشجوئی و با گرایشهای گوناگون چه بصورت دستجمعی یا فردی ملاقات میکرد و پس از اطلاع از نظر تمام گرایشها پیشنهاد کرد که کمیته دانشگاه مرکب از نمایندگان احزاب و دو نفر منفرد تشکیل یابد و نمایندۀ هر گروه طوری انتخاب شود که مورد اطمینان سایر گروهها نیز باشد. بدین ترتیب کمیته دانشگاه از افراد زیر انتخاب شدند (به ترتیب حروف الفبا):
حبیب پیمان (حزب مردم ایران)- حقیقی راد (معرفی شده از نهضت مقاومت)- حمید ذوالنور (حزب ایران)- پرویز شمس (از حزب سوسیالیست) – هوشنگ کشاورز (منفرد)- منوچهر کیهانی (حزب ملت ایران) و هاشم صباغیان (منفرد). و نام رسمی آن «کمیته دانشگاه وابسته به جبهۀ ملّی» انتخاب گردید که بیانگر ماهیت کاملاً سیاسی آن و متمایز از هر گونه سازمان صنفی یا غیر جبهه ایست.
کمیته دانشگاه همه هفته یکروز با حضور دکتر بختیار تشکیل میشد. در این جلسات راجع به مسائل سیاسی و تشکیلاتی و برنامههای آتی مبادله نظر و تصمیمگیری میشد. و از اینراه رابطه دانشگاه با هیئت اجرائی جبهۀ ملّی مداوم برقرار بود و بدین ترتیب فعالیتهای سیاسی دانشگاه و تصمیمات هیئت اجرائی کاملاً هماهنگ میگردید.
باید گفت که هیچگونه برخوردی بین اعضاء آن وجود نداشت و روحیه تفاهم و صمیمیت برقرار بود و علاوه بر آن تمام دانشجویان چه حزبی و یا غیر حزبی صمیمانه با این کمیته همکاری میکردند و مورد قبول همه گرایشها بود و بدین ترتیب بود که کمیتههای وابسته به جبهه ملّی دانشکدههای مختلف بزودی تشکیل گردید که در یکپارچگی سیاسی و تشکیلاتی جبهۀ ملّی در دانشگاه دارای نقش اساسی بودند.
روزنامه پیام دانشجو
برای برقراری ارتباط فکری با دانشجویان و همچنین رساندن پیام خود به مردم و آگاهی آنان از هدفهای مبارزات دانشجوئی، کمیته دانشگاه تصمیم بانتشار مرتب روزنامه یا نشریهای گرفت که «پیام دانشجو» نام گرفت و تا اوائل بهمن ماه که تمام اعضاء کمیته دستگیر شدند سه شماره آن انتشار یافت. چاپ سه شماره اول پیام دانشجو توسط یک دستگاه چاپ کوچک که حزب ایران در اختیار داشت با تیراژ محدود انجام میگرفت و توسط نویسنده این سطور بمنزل آقای احمد سلامتیان برده میشد و توسط گروهی از دانشجویان در دانشگاه توزیع میگردید. قسمتی از آن نیز توسط احزاب جبهۀ ملّی به شهرستانها فرستاده میشد که در دانشکدههای شهرستانها توزیع میگردید.
اوّلین و مهمترین برنامه کمیته دانشگاه تعطیل سراسری دانشگاه تهران بمناسبت روز ۱۶ آذر بود. بیش از هفت سال از کودتای ۲۸ مرداد میگذشت و در تمام طول این زمان دستگاه حاکم تمام قدرت خود را برای برکناری دانشگاه از مسائل سیاسی بکار گرفته بود که اشغال دانشگاه بوسیله نظامیان و قتل سه دانشجو در دانشکده فنی در ۱۶ آذر اوج این سرکوب بود. بنابراین تعطیل سراسری دانشگاه و در همین روز از نظر نمادین رستاخیز و تجدید حیات جنبش سیاسی دانشجوئی جلوهگر میشد و بیانگر شکست سیاست سرکوب دولتهای بعد از کودتا بود. بعلاوه از نقطه نظر سیاسی، تعطیلی سراسری دانشگاه بنام جبهۀ ملّی به منزله ورود نیروئی متشکل در عرصه سیاسی بشمار میآمد که قدرت و ابتکار عمل جبهۀ ملّی را افزایش میداد و مسئولین جبهۀ ملّی به این موضوع کاملاً آگاه بودند. دکتر بختیار برای مشاوره با آقای صالح به کاشان مسافرت کرد. صالح به موفقیت این تظاهرات بسیار حساس بود. کمتر از یک هفته قبل از ۱۶ آذر اعلامیۀ کمیته دانشگاه در این باره منتشر گردید و بمیزان وسیعی در دانشگاه توزیع گردید و دو سه روز قبل از آن نیز تراکتهای متعددی حاکی از فراخوان تعطیلی دانشگاه در این روز بصورت گستردهای پخش گردید و برای جلوگیری از دستگیری کوشندگان و مسئولین، عدهای از آنان از یکی دو روز قبل از ۱۶ آذر در منازل مسکونی خود بسر نمیبردند.
در این روز مسئولین دانشکدهها زودتر خود را بدانشگاه رساندند و بتدریج دانشجویان هر دانشکده در جلو دانشکده خود اجتماع کردند. راه پیمائی از دانشکده فنی بطرف دانشکده پزشکی آغاز گردید و پس از پیوستن دانشجویان فنی و پزشکی راه پیمائی ادامه یافت و پس از گذشتن از برابر دانشکدههای داروسازی، دندانپزشکی، ادبیات و هنرهای زیبا و حقوق و زدن دور دیگری در دانشگاه، دانشجویان در برابر دانشکده حقوق متوقف شدند، هر چند هیچگونه سخنرانی پیش بینی نشده بود ولی با توجه به گستردگی غیر منتظره تظاهرات، خانم پروانه اسکندری و آقای جمال اسکوئی سخنرانی کردند. بعد از ادای سکوت، جمعیت از دانشگاه خارج و متفرق گردید. در این روز هیچ کلاسی تشکیل نشد و موفقیت تظاهرات بیش از حد انتظار بود. و در این روز بود که عملاً ۱۶ آذر بنام روز دانشگاه شناخته شد.
بعد از این تظاهرات و همزمان با آن تمام فعالیتهای جبهۀ ملّی در اطراف انتخابات زمستانی (بهمن ماه) دور میزد و برای اینکار توانست با در اختیار گرفتن خانه وسیع و مناسبی در خیابان فخر آباد محلی برای برگزاری تظاهرات انتخاباتی تأمین نماید که به نام خانه ۱۴۲ معروف گردید. هر هفته مجالس سخنرانی تشکیل میشد و استقبال مردم از سخنرانیها هفته به هفته در افزایش بود. در این سخنرانیها کشاورز صدر، حسیبی، سنجابی و دیگر مسئولین جبهۀ ملّی و همچنین دانشجویان به صحبت میپرداختند. ولی در روزنامهها در باره فعالیتهای جبهۀ ملّی سکوت کامل برقرار بود و نام جبهۀ ملّی مورد سانسور کامل قرار داشت و حتی روزنامهها از درج آگهی بنام جبهۀ ملّی در ازای پرداخت بهای آن نیز امتناع میکردند و نیز گاه چماق بدستانی برای بر هم زدن این گرد همآئیها به باشگاه فرستاده میشد که با مقاومت مردم و عکس العمل متین سخنرانان این حملات خنثی میگردید. اواخر دیماه کمیته دانشگاه اعلامیهای با لحن اتمام حجت خطاب به دستگاه حاکم انتشار داد و تهدید کرد که اگر وضع بهمین صورت ادامه پیدا کند و نشانه هائی از آزادی انتخابات پیدا نشود، دست به راه پیمائی در شهر تهران خواهد زد و قرار شد نمایندگانی برای ملاقات با وزیر کشور به وزارت کشور مراجعه کنند. نمایندگان دانشجویان (مهرداد ارفع زاده– حمید ذوالنور– منوچهر کیهانی) بدون گرفتن وقت قبلی به وزارت کشور مراجعه کردند و وزیر کشور آنان را پذیرفت. سرلشگر علوی مقدم جواب بسیار سادهای داشت: انتخابات آزاد است و اگر روزنامهها اخبار یا آگهیهای شما را چاپ نمیکنند برای اینستکه با شما مخالف هستند و ما نمیتوانیم آنها را مجبور به این کار بکنیم. دانشجویان پس از این ملاقات به روزنامه اطلاعات مراجعه کردند در آنجا از همان اوّل با سردبیر روزنامه اطلاعات آقای حمید مشهور مشاجره درگرفت و بوسیله افراد انتظامات روزنامه، دانشجویان به بیرون از اداره روزنامه هدایت شدند. مدیر کیهان آقای دکتر مصباح زاده دانشجویان را پذیرفت و صریحاً اظهار داشت که اگر آزادی میداشت حتی برای بالا بردن تیراژ روزنامه خود یک صفحه از روزنامه را مجانی در اختیار دانشجویان میگذاشت.
تحریم روزنامه اطلاعات
موضوع تحریم روزنامه اطلاعات از طرف دانشجویان از اینجا سرچشمه گرفت که در همان روز در محل اجتماعات جبهۀ ملّی در خیابان فخرآباد، آقای ارفع زاده ضمن سخنرانی بعد از شرح آنچه گذشته بود روزنامه اطلاعات را پاره کرد و آنرا از طرف دانشجویان مورد تحریم اعلام کرد و از مردم خواست از خرید و خواندن این روزنامه خودداری کنند. دامنۀ این تحریم بحدی بالا گرفت و گسترش یافت که روزنامه در معرض خطر جدی قرار گرفت و با مراجعات مکرر آقای مسعودی به آقای صالح، جواب صالح این بود طرف شما دانشجویان هستند مسئله را با آنها حل کنید.
در هرحال بدنبال اعلام و دمونستراسیون از طرف کمیته دانشگاه در روزهای اولیه بهمن ماه تمام اعضاء کمیته دانشگاه و بسیاری دیگر از کوشندگان دانشگاه دستگیر شدند.
علی رغم دستگیری فعالین دانشگاه تظاهرات دامنه گسترده تری بخود گرفت و منجر به تحصن دانشجویان در دانشگاه تهران شد و دانشجویان شب را در دانشگاه بسر بردند. هیئت اجرائی جبهۀ ملّی تصمیم به رفع تحصن گرفت. از اعضاء هیئت اجرائی دکتر بختیار با این تصمیم مخالف بود ولی از آنجا که خود مسئول ارتباط دانشگاه با جبهۀ ملّی بود از طرف هیئت اجرائیه موظف شد که این تصمیم را در دانشگاه بدانشجویان ابلاغ نماید. دکتر بختیار نیمه شب بدانشگاه رفت و از آنان خواست به تحصن خاتمه دهند، که مورد قبول قرار نگرفت و دانشجویان به تحصن ادامه دادند و در فردای آنروز پس از شروع به راه پیمائی توسط نیروهای انتظامی متفرق گردیدند و دانشگاه تعطیل شد.
انتخابات مجلس در حالی انجام گرفت که بسیاری از دانشجویان در زندان بودند. اعضاء هیئت اجرائی و عدهای از اعضاء شورای جبهۀ ملّی در مجلس سنا بصورت بازداشت متحصن شده بودند. فقط آقای الهیار صالح از کاشان به مجلس راه یافت. تمام آراء کاشان باستثنای صد رأی بنام ایشان بود.
باید یادآوری کرد که علاوه بر سیاست سرکوب، سیاست تحبیب و تفرقه اندازی بین دانشجویان و رهبری جبهۀ ملّی بصورتهای مختلف بکار گرفته میشد. بطور مثال بهنگامی که دانشجویان در زندان قزل قلعه بودند، در یکی از روزها چند نفر از اعضاء کمیته دانشگاه که در زندان قزل قلعه در سلولهای انفرادی زندانی بودند بهمراه چند نفر دیگر از فعالین بدفتر رئیس زندان احضار شدند. [از کسانی که نامشان در حافظه مانده است، هوشنگ کشاورز، صباغیان، سیروس طاهباز و جهانگیرعصر آزاد] پس از ورود دانشجویان به دفتر رئیس زندان علاوه بر رئیس زندان دو نفر دیگر حضور داشتند که یکی از آنان آقای ناصر خدایار بود که در گذشته یکی از طرفداران مصدق و عضو حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوّم) بود و طبق اظهار خودش به ابتکار خود و با موافقت رئیس سازمان اطلاعات و امنیت برای میانجی شدن بین دانشجویان و دولت به ملاقات ما آمده است. خلاصه صحبت ایشان ضمن تأئید و تجلیل از جنبش دانشجوئی این بود که دولت حاضر است همه گونه وسائل کمک و کار در اختیار دانشجویان بگذارد تا «شما بجای زندان به اروپا مسافرت کنید و از نزدیک وضع دموکراسیهای اروپائی و سندیکاها را مورد مطالعه قرار دهید که هم تفریح است و هم مطالعه» یا «چرا خود شما رهبری را در دست نداشته باشید و اگر حرفی دارید چرا شرفیاب نمیشوید» و از این قبیل حرفها. جواب دانشجویان بطور خلاصه این بود: ما عضو جبهۀ ملّی هستیم و اعضاء ارگانهای رهبری آن همگی در زندان هستند و شما به آنها دسترسی دارید. شما بهتر است با آنها مذاکره کنید و اصولاً مذاکره بین زندانی و زندانبان هیچگاه نمیتواند در شرائط مساوی و مطلوبی انجام پذیرد.
با پایان پذیرفتن انتخابات مجلس، دانشجویان کمی قبل از نوروز از زندان آزاد شدند و جالب آنکه قبل از آزادی با دو اتوبوس به محل اداره سازمان اطلاعات و امنیت اعزام گردیدند. سپهبد بختیار رئیس ساواک آنان را در دفتر خود ملاقات کرد. لحن و گفتار سپهبد بختیار کاملاً برای دانشجویان حیرت آور بود و معلوم نبود که چه در سر او بود که از حق دانشجویان در دخالت در امور سیاسی صحبت کرد و آنرا وظیفهای ملّی دانست و از دستگیری دانشجویان که در غیاب او در طی مسافرتش به آمریکا صورت گرفته بود ابراز تأسف کرد و دفتر خود را بروی دانشجویان باز اعلام نمود.
فعالیتهای جبهۀ ملّی و دانشجویان با حضور آقای صالح در مجلس ابعاد دیگری یافت. در روز نطق او در مخالفت با اعتبارنامه اخوی نماینده اوّل تهران که از این طریق مخدوش بودن انتخابات را در سراسر کشور را بمیان میکشید، دانشجویان دانشگاه علیرغم میل صالح و برای پشتیبانی از او در میدان بهارستان اجتماع کردند و صالح را تا منزل مسکونی ایشان مشایعت کردند.
با باز شدن مجلس، معلمین تهران به ابتکار باشگاه مهرگان (آقای محمد درخشش) بعنوان اعتراض نسبت به حقوق و وضع صنفی خود دست به اعتصاب زدند و در تظاهرات میدان بهارستان و درگیری با مأمورین انتظامی یکی از معلمین بنام دکتر خانعلی بقتل رسید. در تعقیب این قتل دانشجویان بعنوان پشتیبانی از خواستههای معلمین در میدان بهارستان به آنها پیوستند و خواستار استعفای شریف امامی گشتند. در دنباله تظاهرات متعددی دولت شریف امامی مستعفی گشت و دکتر علی امینی در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ماه ۴۰ فرمان نخست وزیری گرفت و بدرخواست او فرمان انحلال مجلس از طرف شاه صادر گشت.
جبهۀ ملّی و علی امینی
آقای امینی از شخصیتهای سیاسی متفاوت با دیگر مردان سیاسی بود که از ۲۸ مرداد به نخست وزیری رسیده بود. از نظر خوی سیاسی مطیع کامل شاه نبود و بعلاوه با محافل مذهبی و مراجع تقلید دارای روابط نزدیک و حسنهای بود.
آقای علی امینی پس از نخست وزیری بطور تلویحی شاه را از دخالت در امور دولت برحذر داشت و عدهای از مردان سیاسی و نظامی و اداری کشور که در نزد مردم خوشنام نبودند دستگیر کرد و از نقض مستمر قانون اساسی در گذشته انتقاد کرد. بموازات آن آزادیهای سیاسی نسبتاً گسترش بیشتری یافت و روزنامهها آزادی بیشتری یافتند و با توجه به رقابت روزنامههای کیهان و اطلاعات و تحریم اطلاعات از طرف دانشگاه تهران هر دو روزنامه تا آنجا که محدودیتها اجازه میداد در نشر اخبار مربوط به جبهۀ ملّی با هم مسابقه گذاشته بودند بطوریکه روزنامه اطلاعات حتی آگهیهای ختم که امضاء افراد سرشناس جبهۀ ملّی داشت و در روزنامه کیهان چاپ شده بود مجدداً چاپ میکرد.
جبهۀ ملّی توانست باشگاهی برای خود تهیه کند هر چند که تابلو جبهۀ ملّی را نمیتوانست بر خود داشته باشد. با اینحال جبهۀ ملّی هرگز نتوانست امتیاز روزنامهای را بعنوان ارگان خود بدست آورد.
جبهۀ ملّی در تاریخ ۲۸ اردیبهشت بزرگترین میتینگی که تا آنزمان نظیر آن در ایران سابقه نداشت در میدان جلالیه تشکیل داد و نشان داد که بالقوه بزرگترین نیروی سیاسی کشور میباشد و این برای جبهۀ ملّی موفقیت بسیار بزرگی بود، و نشان داد که دلبستگی مردم آگاه ایران به آرمانهای نهضت ملّی علیرغم تبلیغات هنوز زنده است.
در این زمان دو رویداد بحث انگیز در جبهۀ ملّی بوجود آمد.
یکی آنکه حزب سوسیالیست به رهبری آقایان دکتر خنجی و دکتر مسعود حجازی طی بیانیهای انحلال حزب خود را اعلام داشتند. در این بیانیه تقریباً به این مضمون آمده بود که با ایجاد و گسترش جبهۀ ملّی احزاب موجود در جبهۀ ملّی دیگر علت وجودی خود را از دست داده اند. از اینجهت حزب سوسیالیست با انحلال خود تمام هم خود را در کادر جبهۀ ملّی و سازماندهی آن بکار خواهد برد. طبیعی است آنان از این اقدام، تبدیل جبهۀ ملّی به یک حزب را در مد نظر قرار داشتند که صرفنظر از انگیزههای فردی یا گروهی که میتوان به آن نسبت داد، تصور میرود مبانی فکری آن از تئوری نیمه یا شبه مارکسیستی جهان سومی رایج در آنروزها مایه میگرفت. یعنی، با توجه به عدم رشد طبقات اجتماعی در جهان سوم و در نتیجه ضعف احزابی که طبقههای اجتماعی را نمایندگی میکنند فقط جبههها قادر به ایجاد تحول در چنین کشورها هستند. ولی در هر حال این عمل مورد قبول هیچکدام از احزاب موجود در جبهۀ ملّی قرار نگرفت. بخصوص حزب ایران (که نویسنده این سطور بعلت عضویت در آن آگاهی دقیقتری دارد) که وجود احزاب را شرط بقای جبهۀ ملّی میدانست و بهیچ عنوان با انحلال احزاب موافق نبود. و در همان زمان در دستور بحثی که از کمیته مرکزی و بقلم مهندس احمد زیرک زاده برای حوزههای حزب نوشته شد، تاکید شده بود که اصولاً احزاب ستون فقرات جبهۀ ملّی را تشکیل میدهند و انحلال احزاب نه فقط جبهۀ ملّی را تضعیف مینماید بلکه اصولاً با توجه به روابط دوستانه و گذشته افراد حزبی با یکدیگر، انحلال حزب میتواند صوری تلقی گشته و با ایجاد شبهه دسته گرائی و باند بازی، فضای سیاسی و تشکیلاتی جبهۀ ملّی را مسموم نماید.
دیگر اینکه بمدت کوتاهی پس از نخست وزیری آقای علی امینی (ده روز بعد) نهضت آزادی ایران بعنوان یک سازمان سیاسی با تکیه بر اعتقادات اسلامی اعلام موجودیت کرد. تشکیل نهضت آزادی ایران از طرف آقایان مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و محمود طالقانی بسیار ناگهانی و برای بسیاری از دانشجویان حتی موجب نگرانی گردید. چون با توجه به بحثهای گذشته میتوانست بیانگر نوعی آغاز جدائی تلقی گردد که مآلاً موجبات ضعف جبهۀ ملّی را فراهم آورد. در دیداری که عدهای از دانشجویان با آقای بازرگان داشتند (از جمله نویسنده این سطور و اگر حافظه اشتباه نکند آقایان هوشنگ کشاورز و ابوالحسن بنی صدر و هاشم صباغیان هم حضور داشتند) آقای بازرگان نگرانی دانشجویان را بی مورد دانست و به آنها اطمینان داد که نهضت آزادی همانند سایر احزاب یکی از ارکان جبهۀ ملّی خواهد بود و به گفته آقای مهندس حسیبی استناد کرد که دکتر مصدق طی پیامی به حزب ایران آنان را از انحلال حزب برحذر داشته است و در مورد هدف و انگیزه تشکیل نهضت آزادی صریحاً و صادقانه معتقدات مذهبی و دینی خود را اولین و مهمترین انگیزه تشکیل نهضت آزادی و وجه تمایز این تشکل با دیگر احزاب جبهۀ ملّی میدانست که در هدفهای نهضت آزادی آمده است.
اصول و هدفهای نهضت آزادی چنین است:
«۱– از لحاظ سیاست داخلی: احیاء حقوق اساسی ملت ایران با استقرار حکومت قانون و مردم بر مردم و تعیین حدود اختیارات و مسئولیت قوای مختلف مردم و ترویج اصول اخلاقی و سیاسی بر مبنای دین مبین اسلام، با توجه به مقتضیات.»
«۲- از لحاظ سیاست خارجی، مجاهدت برای تأمین بی طرفی ایران و تضمین آن بوسیلۀ دو بلوک شرق و غرب و ایجاد همبستگی بیشتر با ممالکی که با ما دارای علائق مشترک تاریخی و جغرافیائی، اجتماعی یا مذهبی هستند.»
ولی در عمل نهضت آزادی از سیاست کلی جبهۀ ملّی و مشی آن بتدریج فاصله گرفت. نهضت آزادی چنانکه بعداً نیز بارها اعلام کردند اعتقاد داشت از آنجا که علی امینی برخلاف تمایل شاه به نخست وزیری رسیده است باید از رویاروئی با او خودداری کرد و حملات اصلی متوجه شاه گردد. بنابراین باید از هر نوع عمل یا تظاهراتی که آقای امینی را در شرائط مشکلی قرار دهد خودداری کرد.
جبهۀ ملّی میدانست و بر کسی هم پنهان نبود که شاه برخلاف میل خود فقط با فشار سیاست آمریکا فرمان نخست وزیری امینی را صادر کرده است و روزی که آمریکا حمایت خود را از امینی بردارد شاه هم او را روانه خواهد کرد. بعلاوه شاه با امکانات فراوانی که در اختیار دارد میتواند با ایجاد توطئههای گوناگون سیاست اصلاحات امینی را فلج نماید و دولت او را دولتی ناتوان جلوه دهد و از پشتیبانی سیاست خارجی محروم سازد و خود را پرچمدار اصلاحات معرفی نماید. این روش و سیاست شاه سیاست نا آشنائی نبود و قبل از امینی بسیاری از نخست وزیران که از خود استقلال رأی داشتند مانند قوام السلطنه و سپهبد رزم آرا و حتی کسانی نظیر سرلشگر زاهدی را به روشهای گوناگون از صحنۀ سیاسی حذف کرده بود.
از این جهت جبهۀ ملّی تنها راه رویاروئی مؤثر با توطئهها و حادثه آفرینیهای شاه و عوامل او را انجام انتخابات و تشکیل مجلس میدانست. خواست اصلی جبهۀ ملّی چه در مذاکرات خصوصی با آقای امینی و چه در قطعنامه میتینگ میدان جلالیه قبل از هر چیز انتخابات بود. معوق گذاشتن انتخابات بعذر قدرت مالکین و بدی قانون انتخابات بهانهای بیش نبود. دکتر صدیقی در سخنرانی میدان جلالیه گفته بود: مؤتمن الملک ها، مصدق ها، و … با همین قانون به مجلس راه یافتند. بعلاوه نباید فراموش کرد که بعد از شهریور ۲۰ و ورود مجدد مصدق به صحنه سیاسی و راه یافتن او به مجلس شورای ملّی و مبارزات پارلمانی، او بهمراهی و همکاری صمیمانه احزاب و گروههای ملّی توانست با جلب افکار عمومی از رهبری اقلیت کوچک پارلمانی به نخست وزیری برسد و نهضت ملّی کردن را بوجود آورد که هنوز پس از سه یا چهار نسل الهام بخش کوششهای مردم آگاه ایران برای آزادی و استقرار دموکراسی است و این در حالی بود که حزب توده با آن قدرت تبلیغاتی و سازمانی وسیعی که در اختیار داشت از یکطرف و عوامل دربار و بعضی از علمای دینی از طرف دیگر با او خصمانه مخالفت و حادثه آفرینی میکردند. اصول سیاسی جبهۀ ملّی همان فلسفه و اصول سیاسی دکتر مصدق بود که هنوز زنده و در احمد آباد زندانی بود و این اصول در یک شعار سیاسی بنام حاکمیت ملّی خلاصه میشد، یعنی قبول مشروعیت و حقانیت قدرت حکومت تنها ناشی از اراده آزاد مردم از طریق انتخابات آزاد که در قانون اساسی مشروطیت تصریح شده بود و به هیچ وجه و هرگز از طرف مصدق مورد معامله و مصالحه قرار نگرفت و جبهۀ ملّی نمیتوانست از آن چشم پوشی نماید.
جبهۀ ملّی در راستای اصول سیاسی خود بر انجام انتخابات پافشاری میکرد زیرا ورود هر نماینده مستقل و حقیقی به مجلس قدم بزرگی بود در محدود کردن خودکامگی شاه و تضمین برای ایجاد و استوار کردن نهادهای دموکراسی و انجام اصلاحات مورد نیاز جامعه. بعلاوه برنامه دولت آقای امینی که حول محور «اصلاحات» قرار گرفته بود نا روشن و مبهم بود. او که با آگاهی به روحیه شاه میبایست بداند که نمیتواند از حمایت شاه و دستگاههای اداری و انتظامی او مطمئن باشد چگونه میخواست برنامه «اصلاحات» خود را به اجرا بگذارد و از حادثه آفرینیهای شاه مصون بماند؟
چنانچه در تظاهرات دانش آموزان و دانشگاه تهران در اول بهمن ماه ۴۰ بدون هیچ موجب خاصی شاه بدون اطلاع نخست وزیر گروه چتربازان نظامی را بدانشگاه فرستاد و با یورش به دانشجویان و مجروح کردن آنان و شکستن و تخریب آزمایشگاهها و کلاسها دولت امینی را در مقابل مردم ایران و جهان مسئول معرفی کرد و با استفاده از همین فرصت سپهبد تیمور بختیار را که خطری برای او بحساب میآمد بدست آقای امینی از مملکت خارج کرد. حال بحث در مورد اینکه این تظاهرات بجا بود یا نبود اصل موضوع را تغییر نمیدهد.
بنابراین مدارا کردن با دولت آقای امینی که فاقد برنامه سیاسی روشن و اصولاً قائم بالذات نبود در مقابل گرفتن امتیازاتی (چه امتیازاتی؟) و متوجه کردن حملات به شخص شاه چه معنای سیاسی میتوانست داشته باشد؟
جبهۀ ملّی نه انقلابی بود و نه معتقد به مبارزۀ مسلحانه و حملۀ مستقیم به شاه که فقط از انتشار یک یا دو اعلامیه بیشتر نمیتوانست باشد، چه ضربهای میتوانست به قدرت شاه وارد آورد؟ بنابراین سیاست مدارا با آقای امینی وقتی میتوانست مفهوم داشته باشد که آقای امینی قصد برگزاری انتخابات را میداشت.
بعد از استعفای آقای علی امینی (۲۸ تیر ماه ۴۱) و نخست وزیری آقای علم که کاملاً مورد اعتماد و مطیع شاه است، شاه خود رهبری سیاست «اصلاحات» را در دست میگیرد. آقای علم مذاکرات با جبهۀ ملّی را هم بطور رسمی و آشکار آغاز میکند ولی موضوع کاملاً روشن بود. جبهۀ ملّی بر انجام انتخابات آزاد و اجرای کامل قانون اساسی یعنی عدم دخالت شاه، در امور سیاسی و حکومت پافشاری میکند. ولی شاه و دولت او همکاری جبهۀ ملّی را در قبول انقلاب سفید و مقامهائی نظیر وزارت یا سفارت درخواست میکرد. و این خلاف اصولی بود که نهضت ملّی برهبری مصدق بر اساس آن شکل گرفته بود. از اینجهت نمیتوانست مورد قبول جبهۀ ملّی قرار گیرد. باید بیاد داشت که در اوایل سلطنت رضا شاه نظیر چنین پیشنهاداتی به مصدق هم شده بود ولی مصدق خانه نشینی و تن دادن به سیاست صبر و انتظار را بر قبول آن ترجیح داد و اینکار نه تنها به حیثیت سیاسی مصدق خدشهای وارد نیاورد بلکه اعتبار سیاسی او را نزد مردم آگاه ایران افزایش داد زیرا این خود نشانهای از تسلیم ناپذیری او بشمار میآمد.
در اعلامیهای که در مورد این مذاکرات از طرف جبهۀ ملّی انتشار یافت خوانده میشود:
«… در ضمن مذاکرات آقای علم اظهار داشتند پافشاری جبهۀ ملّی بر اینکه اعلیحضرت باید سلطنت نمایند نه حکومت عملی نبوده و با واقع بینی منطبق نیست. ولی نمایندگان جبهۀ ملّی پاسخ دادند که برای جبهۀ ملّی قبول چنین امری که مخالف قانون اساسی و مقتضای حکومت مشروطه سلطنتی و به مصلحت ملک، ملت و سلطنت نمیباشد امکانپذیر نبوده و نیست و ادامه چنین وضعی را موجب وخامت بیشتر اوضاع میداند …»
بدین ترتیب مذاکرات بین آقای علم و الهیار صالح و سایر اعضاء هیئت اجرائی خاتمه مییابد. معذالک رژیم شاه که در تدارک برنامه انقلاب سفید و انجام رفراندوم بود مانع برگزاری کنگره جبهۀ ملّی (در دیماه ۴۱) نشد. شاید انتظار داشت که بحثهای درونی و مشاجرات داخلی کنگره را به شکست بکشاند. یا اینکه میخواست در انظار سیاستهای خارجی نشان دهد که مخالفین دولت حتی از آزادی برگزاری کنگره نیز برخوردار هستند.[۱]
کنگره جبهۀ ملّی
فاصله زمانی بین تاریخ تأسیس جبهۀ ملّی دوم (۳۰ تیر ماه ۱۳۳۹) تا تاریخ تشکیل و شروع رسمی کنگره آن (۴ دیماه) نزدیک به دو سال و چند ماه است.
تشکیل کنگره در این زمان کوتاه که طی آن بسیاری از اعضاء شورا و هیئت اجرائی و همچنین بسیاری از کوشندگان و دانشجویان در زندان بسر میبردند بیانگر خصلت دموکراسی سازمان و نشانگر خواست رهبری است که جوانان و نیروهای تازه نفس و جوانتری به ارگانهای رهبری راه یابند تا از این راه جنبش آزادیخواهی بر نهادهای دموکراسی استوار گردد و قوام و استمرار یابد، ولی ایجاد تضعییقات و فشار از طرف دستگاه حکومت که جبهۀ ملّی را از بسیاری امکانات اولیه لازم نظیر وجود باشگاه برای گرد هم آئی و تشکیل جلسات انتخاباتی برای بحث و گفتگو که از اولین ابزار ضروری انتخابات سالم میباشد محروم کرده بود از یکطرف و از طرف دیگر فقدان ضابطهای در مورد تعلق تشکیلاتی افراد و شرائط انتخاب کننده و انتخاب شونده (بخصوص در دانشگاه) که نشانهای از نارسی و ضعف تشکیلاتی بود طبیعتاً میتوانست در مجموع زمینه بحث آفرین و تشنج زائی را فراهم آورد. بعلاوه باوجود آنکه از آغاز فعالیت جبهۀ ملّی در دانشگاه در کلیه موارد پسوند «وابسته به جبهۀ ملّی» در نامگذاری تمام تشکیلات و ارگانها وجود داشت و از این طریق بر ماهیت ویژه سیاسی خود تأکید میکرد و خود را از یک سازمان عام صنفی متمایز مینمود و برگهای درخواست عضویت که پر کردن آن بیانگر اعتقاد و باور به اصول سیاسی جبهۀ ملّی بود نیز قبل از انتخابات توزیع شده بود ولی با نبود ارگان نظارت کنندهای برای رعایت آن، بسیار بودند که بدون آنکه برگه تقاضای عضویت پر کرده باشند نه تنها در انتخابات کنگره شرکت کردند. بلکه نامزد عضویت در کنگره هم شده بودند و حتی یکی دو نفر هم انتخاب شدند.
بعلاوه بعد از تشکیل نهضت آزادی با تأکید بر اعتقادات اسلامی خود دانشجویان وابسته به انجمنهای اسلامی که از سالها قبل توسط آقای مهندس بازرگان و عدهای از دوستان او ایجاد شده بود و تا آن زمان از شرکت در امور سیاسی پرهیز میکردند از نظر سیاسی فعال شدند و همچنین عدهای دیگر از دانشجویان با گرایش و تحلیلهای مارکسیست– لنینیستی (که بعداً بنام گروه جزنی معرفی شدند)که در بدو فعالیتها و تشکیل کمیتههای دانشگاهها در آن شرکتی نداشتند بتدریج فعال شدند و همصدا با بعضی از دانشجویان وابسته به نهضت آزادی حملات آشکاری را علیه بعضی از شخصیتهای جبهۀ ملّی آغاز کردند و با طرح وابستگی طبقاتی آنان، با طرح اتهام سازشکاری و عدم تحرک، ایشان را بباد انتقاد میگرفتند.[۲] بطور مثال یکی از همین دانشجویان (که بعداً از آنان فاصله گرفت) متن اعلامیه عدهای از اعضاء نهضت آزادی را که در آن حملات خصمانهای به عدهای از اعضاء شورا و هیئت اجرائی جبهۀ ملّی شده بود و حتی آنان را مورد اتهام قرار داده بود در یکی از جلسات انتخاباتی دانشکده حقوق خواند که تشنج و درگیری شدیدی در پی داشت و بعلاوه در جریان انتخابات در بعضی از دانشکدهها این همسوئی و ائتلاف بارز و نمایان بود.
بعلت همین نابسامانیها اعتبار نامۀ یکی از منتخبین دانشکده حقوق (آقای حسن ضیاء ظریفی که بعداً همراه با عدهای دوستان خود در زندان بقتل رسید)، از طرف مسئول دانشگاه، دکتر بختیار، مورد قبول قرار نگرفت و رد شد. پاسخ دکتر بختیار در برابر اعتراض و انتقاد کنندگان صریحاً این بود: آقای ظریفی نه عضو جبهۀ ملّی است و نه درخواست عضویت کرده است بنابراین نمیتواند نماینده دانشجویان وابسته به جبهۀ ملّی باشد.
با تمام این مشکلات از ۱۱۳ نفر کل تعداد اعضاء کنگره که بصورت شغلی و صنفی انتخاب شده بودند، ۳۵ نفر را دانشجویان تشکیل میدادند که از اکثریت نسبی برخوردار بود ولی بعلت گرایشهای سیاسی گوناگون آنان تشکیل فراکسیون دانشجوئی و از این طریق همسوئی بین آنان در کنگره نمیتوانست میسر و عملی باشد، هر چند در این مورد کوششهائی بعمل آمد.
در هر حال کنگره بعد از انتخابات شورای مرکزی بکار خود پایان داد. انتخابات اعضاء شورا با رأی مستقیم بدون ملاحظات شغلی یا صنفی یا حزبی صورت گرفت و تمام دانشجویان عضو کنگره در این رأیگیری شرکت داشتند. در این کنگره مؤسسین نهضت آزادی شرکت داشتند و بعضویت شورای مرکزی انتخاب شدند ولی عضویت نهضت آزادی بعنوان یک تشکیلات سیاسی مورد قبول نگرفت و دلیل آن اعلامیه توهین آمیزی بود که عدهای از اعضاء نهضت آزادی نسبت به بعضی از شخصیتهای جبهۀ ملّی انتشار داده بودند.
کمتر از چند هفته بعد از کنگره جبهۀ ملّی، شاه که ابتکار رهبری اصلاحات را خود بعهده گرفته بود اصول آنرا در شش ماده زیر عنوان «انقلاب سفید» و بعداً «انقلاب شاه و ملت» به رفراندوم گذاشت. جبهۀ ملّی با انتشار اعلامیهای «اصلاحات» را بصورتی که انجام میگرفت دست آویزی برای زیر پا گذاشتن قانون اساسی مشروطیت و برقراری حکومت فردی شاه اعلام کرد و بعنوان اعتراض مردم را به تظاهرات عمومی در روز ۶ بهمن فراخواند. بدنبال آن اکثریت اعضاء شورای جبهۀ ملّی و اعضاء هیئت اجرائی و همچنین نهضت آزادی و عده زیادی از دانشجویان دستگیر شدند. این بازداشت تا شهریور ماه ۴۲ ادامه داشت. در ۱۸ شهریور ۴۲ رهبران جبهۀ ملّی و دانشجویان باستثنای رهبران نهضت آزادی از زندان آزاد شدند. دلیل ادامه بازداشت و محاکمه رهبران نهضت آزادی بعلت نوشتن نامهای خطاب به جمال عبدالناصر بود که بدست مأموران زندان افتاده بود.
حادثه ۱۵ خرداد در زمان زندانی بودن گروه رهبری جبهۀ ملّی اتفاق افتاد که بعلت اختلاف نظر در بارۀ ماهیت این رویداد هیچگونه اعلامیهای از طرف جبهۀ ملّی انتشار نیافت.
جبهۀ ملّی پس از آزادی اعضاء شورا و هیئت اجرائی آن با چندین مشکل اساسی روبرو بود، از یک طرف اختلاف نظر بین عدهای از اعضاء مؤثر شورا با بعضی اعضاء هیئت اجرائی که بر طبق اختیاراتی که شورا به آقای صالح داده بود توسط ایشان تعیین شده بود (اعضاء هیئت اجرائی عبارت بودند از آقای صالح رئیس، دکتر سنجابی، مهندس حسیبی، دکتر آذر) از طرف دیگر شاه که شخصاً رهبری انقلاب سفید یا انقلاب شاه و ملت را بدست گرفته بود و موقعیت خود را از نظر سیاست خارجی آمریکا تثبیت شده میدانست و روابط او با شوروی هم رو به گرمی و گسترش بود هر گونه مخالفت یا حتی انتقادی را بشدت سرکوب میکرد و عملاً امکان هر نوع فعالیت آزادی را از بین برده بود. بالاخره مهم تر از همه نامه نگاری هائی بود که عدهای از دانشجویان به نام «کمیته سازمان دانشجویان جبهۀ ملّی» با مصدق به هنگامی که اعضای شورا و هیئت اجرائیه و اکثر فعالین دانشگاه در زندان بودند انجام میدادند (تا بحال نام هیچکدام از این دانشجویان منتشر نشده است) و در این نامهها چنین ایجاد شبهه میگردید که کنگره از انتخاب نمایندگان دانشجویان در شورا خودداری کرده است و بعلاوه از پذیرفتن احزاب جبهۀ ملّی (مراد نهضت آزادی و جامعه سوسیالیستها است) مانع گردیده است. مصدق طی نامه هائی از شورا خواست که با تغییر اساسنامه جبهۀ ملّی فقط با شرکت نمایندگان احزاب و گروههای صنفی و سیاسی تشکیل شود ولی از آنجا که اعضاء شورا با رأی مستقیم کنگره انتخاب شده بودند و اساسنامه جبهۀ ملّی نیز بتصویب کنگره رسیده بود و امکان ملاقات با دکتر مصدق هم وجود نداشت، شورا در محضور و بن بست قرار گرفت. بناچار تمام اعضاء شورا و هیئت اجرائی دستجمعی جز مهندس کاظم حسیبی[۳] استعفا دادند و این نقطه پایانی بود بر فعالیتهای جبهۀ ملّی در این دوره.
بعد از استعفای دستجمعی اعضاء هیئت اجرائی و شورای جبهه ملی، کوشش هائی برای تشکیل مجدد جبهه ملی زیر عنوان «جبهه ملی سوم» انجام گرفت که دیری نپائید. زیرا احزاب وابسته به جبهه ملی در آن شرکت نکردند. رهبران نهضت آزادی (آقایان مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی و محمود طالقانی) و بسیاری از فعالین دانشگاه در زندان بسر میبردند.
در واقع اعضاء جدید شورا همان افرادی از نهضت آزادی بودند که در اعلامیهای که قبلاً ذکر آن رفت بسیاری از رهبران جبهه ملی را مورد ناسزاهای خصمانه قرار داده بودند و کسی هم که بعنوان نماینده دانشجویان در شورای جدید شرکت میکرد نه دانشجو بود و نه نماینده دانشجویان. زیرا انتخاباتی دیگر در دانشگاه صورت نگرفت. نمایندهای هم از طرف جامعه سوسیالیستها به این جمع اضافه شده بود.
[۱] گزارشات ساواک که بعد از انقلاب اسلامی منتشر شده است این موضوع را تأئید میکند.
[۲] جالب آنکه آقای سرهنگ غلامرضا نجاتی وکیل مدافع سران نهضت آزادی در دادگاه نظامی نظیر همین تحلیلها را در کتاب تاریخ سیاسی ایران (از کودتا تا انقلاب) آورده است «…. در مورد رفورم و اصلاحات ارضی دولت امینی، جبهۀ ملّی بسیار محتاط بود زیرا چند تن از اعضاء شورای جبهۀ ملّی در زمره مالکان بودند….» صفحۀ ۱۷۶.
[۳] مهندس کاظم حسیبی طی نامهای به دکتر مصدق ضمن ابراز وفاداری خود به نهضت ملّی و راه و روش آن عدم امکان اجرای نظر ایشان را در مورد شکل سازمانی جبهۀ ملّی تشریح نمود، جواب مصدق به حسیبی با این شعر حافظ شروع میشود «حقۀ مهر بدان نام و نشان است که بود.» امید است روزی این نامهها که احتمالاً نزد بازماندگان مهندس حسیبی باید موجود باشد منتشر گردد.
منبع: *تجربه مصدق در چشم انداز آینده ایران، به کوشش هوشنگ کشاورز صدر و حمید اکبری، چاپ پاژن