آقای رئیس،
در شرایطی این سخنان را برزبان می آورم که اروپا بعد از ۸۰ سال با خطر دخالتی عمده مواجه است. ملتی بزرگ همسایۀ کوچکتر و ضعیفترش را تهدید، و با بیش از یکصد هزار سرباز – تانک و توپخانه از سه جناح آنرا محاصره نموده است. همکاران گرامی، آنگونه که از رهگذرِ درد و رنجهای فراوان آموخته ایم جنگ عواقب پیش بینی نشده ای داشته، و آنطور که برنامه ریزی می گردد، اتفاق نمی افتد.
از مقاماتی بپرسید که سناریوهای گلگونی را برای جنگهای ویتنام، افغانستان و عراق تدارک دیدند و در عمل ثابت شد که بطرزِ وحشتناکی در اشتباه بوده اند. از مادران سربازانی سؤال نمایید که در جریان این جنگها کشته و یا زخمی گردیدند. از بستگان میلیونها انسانی بپرسید که به تلفات جانبی این جنگ ها بدل شدند. در جنگ ویتنام بیش از ۵۹۰۰۰ سرباز از دست دادیم، و شمار بسیار بزرگتری با پیکر و روان آسیب دیده به خانه برگشتند. آمار دقیق تلفات در ویتنام، لائوس و کامبوج در دست نیست ولی بطور قطع به چندین میلیون نفر بالغ می گردد. جنگ در افغانستان که پس از حملۀ ۱۱ سپتامبر آغاز گردید، بیست سال بطول انجامید، تریلیون ها دلار هزینه در بر داشت، ۳۵۰۰ سرباز آمریکایی جان خود را از دست دادند و ده ها هزار افغانی نیز به همین سرنوشت دچار گردیدند. جرج بوش ادعا نمود که ایالات متحده طالبان را برای همیشه حذف نمود. آنچه اتفاق افتاد متفاوت بود و طالبان امروز دوباره در قدرت است.
جنگِ عراق که با هراس افکنی از قارچ هسته ای ناشی از سلاح های نداشتۀ اتمی عراق به مردم آمریکا تحمیل شد، به تلفات ۴۵۰۰ نفری در میان سربازان آمریکا و آسیب جسمی و روانی ده ها هزار نفر از آنان انجامید، در حالی که عراقی ها صدها هزار نفر تلفات داشتند و بیش از ۵ میلیون از آنان آواره گریدند. بی ثباتی حاصل از جنگ در این منطقه تا امروز نیز گریبان همگان را رها ننموده است.
بعبارتی دیگر، به رغم همۀ سناریوهای گلگونی که برای این دخالت های سیاسی و نظامی بافته شد، مشخص گردید که متخصصین در اشتباه بوده اند و میلیون ها انسان بیگناه هزینۀ این اشتباهات را پرداختند. بهمین دلیل، باید هر آنچه از دستمان بر می آید انجام دهیم تا راه حلی دیپلماتیک برای آن چیزی بیابیم که می تواند در اوکراین به جنگی ویرانگر فراروید. کسی نمی داند که هزینۀ انسانی جنگ چه خواهد بود. برآوردهایی از نظامیان و نیروهای امنیتی خودی این تلفات در اوکراین را حدود ۵۰ هزار تخمین زده در حالی که میلیون ها نفر را آواره نموده و به بدترین نزاعِ اروپایی پس از جنگ جهانی دوم بدل خواهد شد. علاوه بر این هزاران نفر از نظامیان اوکراین و روسیه جان خود را از دست خواهند داد. امکان آن هست که این جنگ از حدود کنونی فراتر رفته و به سایر نقاط اروپا، قاره ای با هزاران کلاهک اتمی، سرایت نماید. اتفاقی که در تصور نمی گنجد ولی این همۀ داستان نیست.
تحریم هایی علیه روسیه وضع می گردد (در پاسخ به عملکردش)، در حالی که روسیه نیز تهدید به عمل متقابل می نماید و همۀ این به دشواری های جدی اقتصادی منجر می گردد. قیمت ها ی انرژی، نفت و گاز در کشور ما وبقیۀ جهان بالا رفته، و تأمین مواد غذایی و نیازهای روزمره مردم در همۀ جهان از این افزایش تأثیر خواهد پذیرفت. به احتمال قوی روسیه تنها کشوری نخواهد بود که از این تحریم ها رنج خواهد برد. اثرات این تحریم ها در اروپا، ایالات متحده و احتمالاً بقیۀ جهان نیز بهمان میزان احساس خواهد شد.
همۀ این جریانات در شرایطی اتفاق می افتد که دانشمندان به ما می گویند که تغییراتِ اقلیمی خطری جدی بوده و هر امیدی برای همکاری بین المللی در راستای پرداختن به گرمایش زمین و پندمیک های آتی کمرنگ می گردد.
آقای رئیس!
کاملاً مشخص است چه کسی مسئولیت اصلی این اوضاع را بعهده دارد، و آن فرد رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین است. او که ۴ سال پیش بخشی از اوکراین را اشغال نمود، امروز در صددِ اشغال کل کشور و نابودی دمکراسی اوکراین است. در این زمینه هیچ اختلافی نباید بروز نماید که این رفتار غیرقابل قبول است.
از نظرِ من، بدون تردید باید از استقلالِ اوکراین دفاع نموده و چنانچه پوتین تغییر روش ندهد جامعۀ جهانی عواقب جدی را به پوتین و الیگارش های هم دستش تحمیل خواهد نمود. با ذکر آنچه گفته شد، نگرانم که بار دیگر صدای طبلِ جنگ در واشنگتن بصدا درآمده، بیانات آتشینی شنیده می شود که هر بار پیش از جنگ شاهد بوده ایم؛ که باید قدرت نمایی نموده، جدی تر عمل نماییم، و برای خوشایند دیگران کوتاه نیاییم.
خودداری ساده لوحانه از درکِ پیچیدگی های تنش در این منطقه، توان مذاکره کنندگان برای حصولِ توافق را کاهش خواهد داد. آگاهم که در نظر گرفتن دغدغه های دیگران در میان ما مرسوم نیست، ولی چنانچه بدنبال سیاست گذاری درستی باشیم، گریزی از آن نیست. در نظر داشتن این امر مهم است.
یکی از موارد آغازگر این تنش، از نقطه نظرِ روس ها، تقویت همکاری های امنیتی میان ایالات متحده و اوکراین، و خطری است که آنان در ادغام اوکراین در ناتو می بینند. ناتو اتحادیۀ نظامی است که در سال ۱۹۴۹ برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی تأسیس گردید. خوب است که تاریخ وقایع را به یاد داشته باشیم. هنگامی که در سال ۱۹۹۱ رهبران روسیه روشن نمودند که نگرانِ پیشروی ناتو به شرق و استقرارِ نیروهای متخاصم در مرزهای روسیه هستند، مقامات ایالات متحده در آن مقطع، این نگرانی را مشروع تلقی نمودند. یکی از این مقامات ویلیام پِری، وزیر دفاع در کابینۀ بیل کلینتون بود. در مصاحبه ای به سال ۲۰۱۷ پری اظهار داشت که: «در چند سال اخیر می توان عمدتاً پوتین را ملامت نمود، اما در سالهای پیش از آن ایالات متحده را باید بیش از هر کشوری سرزنش نمود. اولین اقدامی که واقعاً ما را در مسیرِ غلطی قرار داد، گسترش ناتو به شرق و ادغام کشورهای اروپای شرقی در این پیمان بود که برخی با روسیه هم مرز بودند».
دیگر مقامِ ایالات متحده که این نگرانی را درک نمود، دیپلمات سابق بیل برنز، رئیس کنونی سازمان سیا در کابینۀ بایدن بود. او در کتاب خاطراتش یادآور شد که در زمانی که مشاور مسائل خارجی در سفارت آمریکا در مسکو بود، دشمنی با گسترش ناتو به شرق را وجه اشتراک تمامی طیف های سیاسی روسیه یافته بود. بیش از ده سال بعد در نامه ای به کاندولیزا رایس نوشت که عضویت اوکراین در ناتو جدی ترین خط قرمزِ همه الیت روسیه، و نه تنها پوتین، است. او ادامه داد که دو سال پس از مذاکره با مقامات روس، حتی یک نفر را نیافته است که عضویت اوکراین در ناتو را دهن کجی مستقیم به منافع روسیه تلقی ننماید. چنانچه می بینیم این نگرانی ها از هوا نیامده و دیروز توسط پوتین خلق نشده اند.
واضح است که اشغال اوکراین توسط روسیه راه حل مناسب این مشکل نبوده، و مورد پسند ناتو نخواهد بود. فنلاند یکی از توسعه یافته ترین و دمکرات ترین کشورهای جهان که هم مرزِ روسیه است به عضویت ناتو در نیامده است. سوئد و اتریش نمونه های دیگری از این کشورها هستند، کشورهای ثروتمند و دمکراتی که همان گزینه را انتخاب نموده اند.
آقای رئیس!
پرزیدنت پوتین شاید درغگوی عوامفریبی باشد ولی دورویی محض خواهد بود اگر ایالات متحده اصرار نماید که مسئلۀ «مناطق نفوذ» را نمی پذیرد. برای ۲۰۰ سال گذشته کشور ما تحتِ دکترین مونرو عمل نموده است، که به معنای پذیرش این اصل است که قدرت غالب در نیمکرۀ غربی بوده و طبقِ این دکترین حق دارد که علیه هر کشوری که مخالفِ منافع ادعایی ما باشد، اقدام نماید. این سیاست ایالات متحد است. تحت این دکترین، ایالات متحده حقوق حداقل ۱۲ کشور در آمریکای لاتین و منطقۀ کاراییب را نادیده گرفته و حکومت های آنها را ساقط نموده است. چنانچه به یاد می آورید در ۱۹۶۲ تا آستانۀ جنگی اتمی با اتحاد جماهیر شوروی پیش رفتیم. چرا تقریباً درگیر چنین جنگی شدیم؟ اینکار را در پاسخ به استقرارِ موشکهای اتمی شوروی در کوبا انجام دادیم که ۹۰ مایل با سواحل ما فاصله داشت. کابینۀ کندی این را تهدیدی غیر قابلِ قبول برای امنیتِ ملی ارزیابی نمود. گقتیم که غیرقابلِ قبول است که قدرتی متخاصم در ۹۰ مایلی مرزهای ما حضور داشته باشد. اجازه دهید روشن نمایم که دکترین مونرو به تاریخ باستان تعلق ندارد. در سال ۲۰۱۸ رکس تیلرسون وزیر خارجۀ ترامپ اذعان داشت که این دکترین امروز هم از همان اعتباری برخوردار است که در لحظۀ نگارش اولیه (۱۸۲۳) داشت. جان بولتون مشاور امنیتی ترامپ در سال ۲۰۱۸ این دکترین را سندی زنده و جاری خواند.
بزبان ساده بگویم، حتی اگر روسیه توسط یک الیگارش فاسد اقتدارگرا چون پوتین اداره نمی شد، همچون آمریکا سیاستِ امنیتی همسایگانش را جدی می گرفت. می خواهم مردم به این بیندیشند؛ کسی گمان می برد که ایالات متحده سکوت پیشه می نمود هرگاه مکزیک، کوبا و یا هر کشور دیگری در قارۀ آمریکا به پیمان نظامی یکی از رقبای ما می پیوست؟ فکر می کنید اعضای کنگره می گفتند که مکزیک کشور مستقلی است و حق دارد هر آنچه می خواهد بکند؟ کاملاً شک دارم که چنین اتفاقی رخ می داد.
آقای رئیس!
کشورها آزادند سیاست خارجی خود را انتخاب نمایند. ولی اتخاذ سیاست های عقلایی مستلزمِ در نظر گرفتنِ جدی هزینه ها و منافع است. اگر ایالات متحده و اوکراین رابطۀ امنیتی عمیقتری اتخاذ نمایند، برای هر دو کشور هزینه های جدی در بر خواهد داشت. معتقدم که باید بطور جدی از تلاشهای دیپلماتیک کابینۀ بایدن حمایت نمود تا آبی باشد بر آتش بحران جاری اوکراین. باید بر استقلال و حقِ حاکمیت اوکراین تأکید نمود و برای پوتین و الیگارش های همراهش روشن نماییم که اعمالشان عواقب جدی در پی داشته و نباید فراموش نمود که جنگ در این منطقه چه مصیبت هایی را بدنبال خواهد داشت. باید هر کاری می توانیم انجام دهیم تا به راه حلی واقع گرایانه به سودِ دو طرف دست یابیم. راه حلی که برای اوکراین، روسیه، ایالات متحده و همپیمانان اروپایی ما قابل قبول باشد و بتواند از جنگی که بزرگترین جنگ اروپا بعد از جنگ دوم جهانی خواهد بود جلوگیری نماید. این رویکرد نشانۀ ضعف نیست، و برای خوشایند کسی نیست. گردهم آوردن کشورها برای صلح نقطۀ قوت وکاری درست است که باید انجام گیرد.
با سپاس.
۱۴ مارس ۲۰۲۲
متن سخنرانی سناتور برنی ساندرز در سنای آمریکا – اندکی پیش از تهاجم روسیه به اوکراین (برگرفته از یوتیوب – ترجمۀ ا. مانا)
AKHBAR ROOZ