سی و پنجمین سال روز انقلاب در راه است، انقلابی که موافقان و مخالفان از ان تفاسیر رنگارنگی ارایه کرده و دهها نام گوناگون به ان داده اند. تفاسیر و نام هایی نظیر گلوله ای که ناگهان از چهارده قرن پیش به قرن بیستم شلیک شد، انقلاب پر شکوه، انقلابی که معادلات جهانی را بر هم زد، نوزایی اسلام، انقلاب نا خواسته، انقلاب غیر ضروری، انقلاب جهل و خون، حمله دوم اعراب به ایران، و… و اخیرا هم یکی از مردان صدر انقلاب و مغضوب فعلی از ان با تفسیر پیروزی جهل بر ظلم یاد کرده. به هر روی صرف نظر از این این که بر مبنای باور هایمان به کدام یک از این تقاسیر و یا نام گذاری ها باور داشته باشیم و یا تفاسیر و نام های خود را داسته باشیم، انقلاب و مسایل ناشی از ان یک واقعیت خارجی است که جدا از ان چه در ذهن ما میگذرد وجود دارد و زندگی فردی، اجتماعی، روانی، سیاسی ما را تحت تاثیر خود قرار داده و میدهد. از پدیده انقلاب به عنوان پیچیده ترین پدیده سیاسی اجتماعی نام برده اند. پدیده ای که در زمانی چنان شهد پیروزی و غرور در کام ملتی میریزد که شاعران در بیان احساسات خود در شکوه ان دچار کمبود زمان و واژه میشوند و بعد از چند گاهی چنان نفرت و مزه تلخی در بسیاری از کام ها میگذارد که بسیاری از کرده خود پشیمان میشوند و عشق مفرط جای خود را به نفرت میدهد. تبیین چنین پدیده ای که احساسات انسانی در ان نقش بالایی دارد چندان راحت نیست اگر نگوییم که غیر ممکن است. علیرغم تلاش های فراوانی که صورت گرفته تا دلایل انفلابات مدون شود، هنوز در این زمینه تئوری جامعی وجود ندارد. چارلز دیکنس در فصل اول کتاب ” داستان دو شهر” یه زیبا ترین وجهی این پدیده سراسر از تنافض را از دید گاهی ادبی بیان کرده. او میگوید ” نیک ترین زمان بود، بد ترین زمان بود، عصر خرد بود عصر حماقت بودو عصر بیدادگری بود. زمان نور بود و زمان ظلمت. بهار امید بود و خزان یاس.همه چیز در برابر ما عیان بود.همگی به سوی اسمان میرفتیم، همگی به راه دیگر میشتافتیم.“ ما ایرانیان بدون تردید در استانه سی و پنجمین سالروز انقلاب به راحتی صرف نظر از باورهای سیاسی مان میتوانیم با این چند جمله ساده ارتباطی واقعی ناشی از تجربه انقلاب بر قرار کنیم و عمیقا ان را درک کرده و از رهگذر خاطرات تلخ و شیرین خود از این پدیده و شادی ها و مصیبت هایی که در این مدت از قبل ان بر ما رفته است،ا به خوبی و بسیار روشن تر از روز های قبل از انقلاب درک بهتری از این پدیده داشته باشیم.
به پدیده های کلان اجتماعی که ابعاد گسترده ای دارند از دو منظر خرد و کلان میتوان نگریست. در نگرش خرد که بسیار رایج است عوارض ناشی از انقلاب بیشتر مورد توجه هستند. بیشتر بحث ها در حول و حوش مسایلی است که انقلاب در زندگی روزمره ایجاد کرده، با توجه به این که این مسایل ربط مستقیمی با زندگی روزمره مردم و اعمال و افعال نظام انقلابی دارد بسیار مورد توجه مردم است لذا حجم عطیمی از تفاسیر و نوشته ها ( شاید بیش از نود درصد) در مورد انقلاب ناشی از این نگرش است. نگرش کلان به پدیده انقلاب از ورای روز مرگی های سیاسی مینگرد و بیشتر پدیده را در مسیر تاریخی، چرایی، و اثراتی که در بلند مدت بر سایر پدیده های کلان اجتماعی نطیر اندیشه، دین، اقتصاد، سیاست های داخلی و منطقه ای و… دارد ارزیابی میکند. با توجه به قلمرو این نگرش و نوع مطالب مورد بررسی در ان، مطالب عرضه شده در ان کمتر مورد علاقه مردم است. ولی از رهگذر این نگرش شاید بتوان جواب هایی برای برخی از صد ها سوال بی جواب در مورد پدیده اتقلاب پیدا کرد و تحولات اجتماعی اینده را با هزینه کمتری سامان داد. این برخورد دیر زمانی است در اقتصاد کاربرد داشته تا حدی که دانش اقتصاد به دو رشته خرد و کلان نفسیم شده. در این مورد کافی است توجه کنیم در هشت سال کذشته اقتصاددانان اگاه کلان بین ایران که اقتصاد ایران را از منظری کلان رصد میکردند، به خوبی قادر بدیدن فاجعه در راه بودند و ان چه در توان داشتند انجام دادند که از بروز فاجعه جلوگیری کنند. اما دیده خرد بین حاکمان که فقط در گیر روز مرگی های اقتصادی بودند نتوانستند از این بینش استفاده کنند و فاجعه به وفوع پیوست. به هر روی برخورد خرد و کلان تا حدودی دو روی یک سکه هستند که پدیده ها را مورد برسی قرار میدهند که روی خرد ان درخشندگی بیشتری دارد و بیشتر مردم را جلب میکند ولی برای داشتن درکی عمیقتر از پدیده ها ناگزیریم به برخورد های کلان نیز نظری داشته باشیم.
هدف این نوشتار بررسی کلان پدیده انقلاب ایران و اثرات ان بعد از سی و پنج سال است. این نوشتار در پنج محور به بررسی انقلاب از دید کلان و رابطه ان با سایر پدیده های کلان اجتماعی و اینده پرداخته که عبارتند از: زمان انقلاب و میل به تجربه در هر جامعه، نوع انقلاب و خشونت، اهداف طبیعی و تحمیلی انقلاب، ، انقلاب و ملی گرایی، و انقلاب و گسترش اندیشه سیاسی. مسلما محور های دیگری نظیر تثبیت رژیم سیاسی برامده از اتقلاب، انقلاب ودین ، انقلاب و اقتصاد ، انقلاب و حقوق فردی، انقلاب و مهاجرت، انقلاب و زنان، انقلاب و تبارهای ملی، انقلاب و سیاست خارجی و… در این بررسی باید در نظر گرفته شوند که امید است در ایتده به ان ها پرداخته شود.
۱. زمان انقلاب و تجربه هر خاص هر جامعه
در بررسی کلان انقلاب زمان انقلاب حایز اهمیت است. دهه های شصت و هقتاد میلادی از پر تنش ترین دهه های قرن بیستم بود و انفلاب ایران در پایان دهه هفتاد بوقوع پیوست. این دو دهه اوج در گیری های جنگ سرد بود و میلتاریسم جهانی چهره خشن خود در تمام کشورها در هیئت کودتا ها، وابستگی های سیاسی و اقتصادی به بلوک های قدرت، جنگ های منطقه ای مثل ویتنام نشان میداد. اعتراضات مردمی که نظاره گر این درگیری های ناموجه بودند در کشور های گوناگون بسته به نوع تکامل اجتماعیشان متفاوت بود. در کشور های غربی جنبش های ضد جنگ، اعتصابا ت فرا گیر دانشجویی نظیر اعتصاب دانشجویی فرانسه در سال ۱۹۶٨ ، جنبش های ضد فرهنگ غالب نظیر هیپی گری، جنبش های کارگری، و… میدان بروز این اعتراضات بودند. در کشور های کمتر توسعه یافته این اعتراصات بیشتر به خشونت و زیر و رو کردن نظام ها متمایل بودند. جنبش های چریکی که از کشور های امریکای لاتین شروع شد و دامنه ان در بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته گسترده شد و حتی تا حد محدودی به امریکا و المان و ایتالیا نیز رسید از مهمترین نمود های خارجی این نا رضایتی عمومی بودند. انقلاب شوروی از دل جنگ جهانی اول واوج خون ریزی و میلیتریسم ان زمان زاییده شد، انقلاب چین نیز بعد از جنگ جهانی دوم و در زمان کوتاهی بعد از بزرگترین سلاخی بشر به دست بشر متولد شد ، انقلاب ایران نیز در بحبوحه جتگ سرد بدنیا امد. در بسیاری از کشور ها اثرات میلیتاریسم خشن ناشی از جنگ سرد در ان سالها، انقلاب به عنوان راه حل تمامی درد ها بود و راه را بر تمام روش های دیگر سد کرده بود. انقلاب در ان سال ها از چنان جاذبه ای برخوردار بود که حتی شاه هم نام اصلاحات خود را “انقلاب سفید” گذاشت، نام گذاری که بعد ها اصلاح طلبان ایران به خاطر تلخی های انقلاب حتی به ان نزدیک نیز نشدند. در ان زمان انقلاب خیابان یک طرفه ای بود که باید به هر طریقی طی میشد . جالب است توجه کنیم انقلاب در ایران زمانی رخ داد که در نظر بسیاری تجربه انقلاب شوروی شکست خورده بود وبسیاری از انقلابیون در جهان از شوروی با نام سوسیال امپریالسم نام میبردند و ان را مسبب خیلی از بد بختی ها میدانستند. انقلاب چین نیز که زمانی چراغ راه بسیاری از انقلابیون ایران بود به عنوان انقلاب تمام جاذبه های خود را برای بسیاری از دست داده بود. در این شرایط که دو تجربه شکست خورده انقلاب در مقابل چشمان ما بود، شتابان به سوی انقلاب میرقتیم و فکر میکردیم ما کاری خواهیم کرد که دیگران نتوانستند بکنند که این جای سوال بزرگی است. پاسخ به این پرسش را از دید کلان میتوان در یکی از خصایل دیر پای انسانی جست. کودک انسانی که مسحور رقص شعله های اتش در یک بخاری است اشتیاق عظیمی در خود حس میکند که به ان دست زند و ان را تجربه کند و به منع های والدین خود توجهی نمیکند و فقط دست زدن و سوختن است که برای همیشه او را از انجام دوباره این تجربه باز میدارد. میل به تجربه کردن و ازموده را ازمودن از قوی ترین حصلت های انسانی است که جامعه ما هم از ان مستثنی نبود. انقلابیون، اتقلاب را پدیده ای میدیدند که از کران تا کران نغمه حواهد زد و شعله هایش شب را فراری خواهد داد. در نتیجه این رویای شیرین، ان چه در توان داشتند کردند تا این تجربه که بعد از وقوع ثابت کرد به ان رویا های شیرین ره نخواهد برد عملی شود. همین میل به تجربه و سپس دیدن نتایج ان و به خصوص کاستی های ان است که انداختن طرحی نو بر مبنای یافته های جدید را سامان میدهد و اینده را رقم خواهد زد. رمز تکامل انسان به عنوان موجودی هوشمند در همین نکته است، تجربه کردن نادانسته ها و دیدن نتایج تجربه و اندیشیدن در باره نتایج و انداختن طرح جدید که گریزی از ان نیست هر چند که تلخ باشد. متاسفانه تجربه انقلاب دارای هزینه گزافی است ولی ان چنان که خوش باوران میپندارند با اما و اگر و دست یازیدن به بحث مطلق گرایانه درست و غلط نمیتوان ان را رد کرد و باید ان را در زمره امور اجتناب ناپذیر در حیات اجتماعی مورد ارزیابی قرار داد و گفتنی است بحث های اما و اگری هرچند که بسیار طرفدار دارند ولی صرفا جنبه پاشیدن اب بر اتش ناشی از انقلاب بر روان هایی دارد که تاب رویاروی با حقایق واقعی اجتماعی ندارند.
فروغ فرخزاد در یکی از مصاحبه هایش اشتیاق به تجربه کردن را به شیوایی بیان کرده. او میگوید “من از ان ادم هایی نیستم که وقتی میبینم سر یک نفر به سنگ میخورد و میشکند، دیگر نتیجه بگیرم که نباید به طرف ان سنگ رفت. من تا سر خودم نشکند معنی سنگ را نمی فهمم.” انقلاب در زمانی رخ میدهد که تعداد انسان هایی نظیر فروغ به میلیون ها میرسد و این حرکت همچنان ادامه خواهد داشت.
۲. نوع انقلاب و خشونت
تقسیم بندی انقلابات بحثی پیچیده است که در مورد ان گفتگو و نظر بسیار است. در این نوشتار به چهار نوع اصلی ان که در ایران دو نوع ان اتفاق افتاده اشاره میشود. انقلابات اجتماعی که برترین نمونه های عبارتند از انقلاب انگلستان، فرانسه، روسیه، چین، و ایران. انقلاب های لیبرالی که از ان با نام انقلابات عقیم نیز نامبرده شده نمونه ان انقلاب مشروطه در ایران است. انقلابات ازادی بخش که عمدتا در سرزمین های استعماری شکل گرفته اند نظیر انقلاب الجزایر، و نسل جدیدی از انقلابات که در کشورهای اروپای شرقی متولد شدند و از ان ها با نام انقلابت مخملی و یا رنگین نام برده شده. تغییرات سیاسی به شکل های گوناگون دیگر نیز اتفاق افتاده که در غالب انقلاب نمیگنجنند. انقلاب ایران مسلما در زمره انقلابات اجتماعی است که بیش از پنج نمونه اصلی ذکر شده در تاریخ دیده نشده. برخی از مهمترین وجوه اشتراک این اتقلابات عبارتند از: براندازی رژیم های پادشاهی کهن و در گیری با اشرافیت موروثی، تغییر طبقاتی در قدرت سیاسی، در سه نمونه اخیر این انقلابات ایدئولوژی نقش بسیار بالایی داشته، هدف گذاری برای اینده تاریخ متکی بر ایدئولوژی انقلاب. مجموعه ای شرایط باعث میشود که نظام انقلابی برای تثبیت خود در برابر سایر گروه های سیاسی که بسیاری دارای ایدئولوژی های خود هستند از خشونت بالایی استفاده کند. به عنوان مثال در انقلاب مشروطیت در ایران فقط چهار نفر بوسیله انقلابیون اعدام شدند در حالیکه در انقلاب پنجاه و هفت این رقم بین ده تا… تخمین زده میشود.
٣. اهداف طبیعی و تحمیلی انقلاب
اهداف انقلاب از دید کلان، اهدافی هستند که در طول تاریخ محرک جنبش های اجتماعی بوده اند و در اینده نیز خواهند بود. برقراری جامعه ای انسانی تر، گسترش عدالت و مساوات، عدالت افتصادی، محترم شمردن حقوق طبیعی انساان، حقظ کرامت انسانی، و… اهداف طبیعی جنبش ها و انقلابات بوده اند. در مقابل این اهداف رژیم های بر امده از انقلابت علیرغم این که قدرت خود را با استفاده و یا سو استفاده از این خواست های انسانی بدست اورده اند همواره سعی کرده اند اهداف غیر واقعی و یا اهداف ناشی از ایدئولوژی های خود را بر جامعه تحمیل کنند و در برابر اهداف طبیعی اهداف تحمیلی را قرار دهند که در کوتاه مدت موفق بوده اند ولی تمام تجربیات ناریخی انقلابات تاکنون نشان داده که این اهداف نتوانسته اند در بلند مدت کار کنند و یا باعث سقوط نظام های انقلابی و یا استحاله تمام عیار ان شده اند. در این جا تفکیکی باید قایل شد بین انقلاب و اهداف طبیعی ان و نظام بر امده از انقلاب و اهداف تحمیلی ان. اهداف طبیعی انقلاب از ان جا که بر پایه های انسانی استوارند اعتبار خود را در طولانی مدت از دست نمیدهند و همچنان پا بر جا باقی میمانند تا در زمانی دیگر باعث تعییر روابط اجتماعی شوند. به عنوان مثال برابری یکی از اهداف اولیه انقلاب فرانسه بود که در شعار ان منعکس بود در همین انقلاب زنان بعد از ۱۵۷ سال توانستند حق رای خود را که از ابتدایی ترین اصول برابری در جوامع انسانی است بدست اورند. در ایران نیز همانطور که در سی و پنج سال گذشته شاهد بودیم اهداف طبیعی انقلاب همچنان محکم و پا برجا هستند و جامعه لحظه ای برای رسیدن به انها از تلاش دست بر نداشته و در مقابل اهداف تحمیلی انقلاب مثل خانه نشین کردن زنان، روز به روز در انزوای بیشتری قرار گرفته اند. تردیدی نباید داشت که در اینده نیز این اهداف به پیشروی خود ادامه میدهند و در نهایت جامعه میتواند به ان ها دست یابد. استقبال مردم از اصلاح طلبان در ایران و تولد جنبش سبز در بدترین شراط خفقان و بسیاری از اعتراضات دیگر در جامعه همه نشان ار ان دارند که اهداف طبیعی انقلاب نه تنها در برابر فشارهای رژیم عقب نشینی نکرده اند بلکه همچنان به را خود ادامه میدهند.
۴ -انقلاب و ملی گرایی
رابطه انقلاب با ملی گریی به خصوص در مورد انقلاب های ایدئولوژیک روسیه و چین که ادعای انترناسونالیسم داشتند مدتهاست که محل گفتگوهای فراوانی بوده است. بعد از گذشت زمانی از انقلاب که ایده های انقلابی کارایی خود را از دست میدهند و نظام حاکم روزانه طرفداران خود را از دست میدهد ملی گرایی و احترم به مفاخر علمی و ادبی به عنوان وسیله ای برای انسجام اجتماعی بسیار مورد توجه نظام های انقلابی قرار میگیرد و مردم نیز برای دمی اسودن از شعارهای انقلابی به ان اقبال نشان میدهد. مثال های فراوان در این مورد وجود دارد که چگونه ملی گرایی در این کشور ها حتی در حد افراطی بکار گرفته شده. پوشکین شاعر روسی که در زمان انقلاب در شوروی بسیار مغضوب بود بعدها بسیار مورد احترام قرار گرفت تا حدی که مجسمه او را ساختند. فشار غیرانسانی چین بر کودکان در جهت تربیت قهرمانان اینده در میدان های ورزشی را امروزه همه میتوانند در اینترنت مشاهده کنند. در ایران نیز این وضعیت مشاهده میشود. در دهه اول انقلاب که نظام حاکم از پشتیبانی مردمی زیادی برخورداربود شعار “دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلقند” به گوش میرسید. بعدها به خصوص در زمان اصلاح طلبان که تز قهر کردن مردم با نظام مطرح شد احیا ملی گرایی در دستور کار قرار گرفت و شعار “ایران متعلق به همه ایرانیان است” مطرح شد. احمدی نژاد نیز در جهت ان بود که از ملی گرایی حداکثر استفاده را کند. صرف نظر از تلاش های نظام در این زمینه، مردم نیز اقبالی بیش از گذشته به ملی گرایی و تکریم مفاخر ملی خود نشان دادند که واکنشی در جهت مقابل تلاش های نظام برای جایگزینی اسلام با ملی گرایی بود. به این ترتیب تغییری کیفی در ملی گرایی در ایران را در بیست سال گذشته شاهدیم که تفاوت اساسی با ملی گرایی نظام گذشته که در ان ملی گرایی به عنوان ایدئولوژی دولتی مطرح بود دارد. ظهور این نوع ملی گرایی بی تردید ریشه در نیاز ایرانیان برای حقظ هویت ملی خود دارد و نظام حاکم نیز چاره ای به جز تمکین در برابر ان ندارد. جمع شدن مردم بر سر مزار کورش به مناسبت های گوناگون مثل عید نوروز از پدیده هایی است که در تاریخ معاصر ایران صرفا دربیست سال گذشته مشاهده شده که بسیار قابل مطالعه است. دیگر بخشی از تاریخ ایران نظیر دو هزار و پانصد سال پادشاهی مسئله ای نیست که صرفا طنز پردازان سیاسی و نویسندگان مخالف نظام گذشته برای افرینش اثار خود از ان سود جویند. این وجه از تاریخ به همراه دیگر وجوه فرهنگی-تاریخی که از سوی بخشی ازمردم در گذشته، و در ابتدای انقلاب از طرف رژیم مورد بی مهری قرار میگرفتند، در حال حاضر جایگاه بلندی در اندیشه ایرانیان به عنوان اجزا هویت ملی پیدا کرده و در اینده شکوفاتر نیز خواهد شد.
۵. انفلاب و گسترش تفکر سیاسی
یکی از بزرگ ترین اثرات انقلاب گسترش اندیشه سیاسی در دراز مدت است. اثری که نسل بوجود اورنده انقلاب از ان معمولا نفعی نمیبرد و بهای سنگینی پرداخت میکند تا ایندگان بتوانند در جامعه بهتری زندگی کنند. میراث لیبرالیسم در کشورهای غربی حاصل این امر است. جان لاک که یکی از پدران لیبرالیسم است که بخشی از عمر خود را در زمان قبل از انقلاب انگلیس گذراند و بخش دیگر را در دوران کرامول و انقلاب. او مشاهده کرد زمانی که گوسفندان (مردم عادی) که از جور گرگ ها (پادشاه و طرفدارانش) به ستوه امده بودند و قدرت را در دست گرفتند چنان رفتار کردند کردند که روی گرگان را سفید کردند. او با این تجربه در متن انفلاب به این نتیجه رسید که زندگی اجتماعی و سیاسی انسان عملی تطبیقی است و تئوری های خود در مورد اداره جامعه را ارائه کرد که بعدا در قانون اساسی امریکا انعکاس یافت. بی تردید ما ایرانیان نیز این تجربه را با خون و پوست و دادن بهای سنگین انسانی لمس کرده ایم. ظهور اندیشه های سیاسی مثل اصلاح طلبی، تغییرات اجتماعی خشونت پرهیز، جنبش های دموکراتیک ناظر بر احقاق حقوق بخشی از جامعه مثل جنبش زنان، احترام به حقوق بشر، دموکراسی، اعتدال گرایی و…همه ناشی از تجربه جمعی و خونین ماست. چنان که امد تک اندیشی در مورد این که انقلاب تنها راه حل مشکلات است چنان سیطره سنگینی بر افکار سیاسی داشت که همه راه های دیگر را سد کرده بوده. انقلاب و عوارض ناشی از ان باید اتفاق میافتاد تا این سد شکسته شود. میتوان در عالم ارزو انتظار داشت که ایکاش این خرد – که از دیگر راه ها میتوان تغییرات سیاسی را رقم زد – قبل از انقلاب شکل میگرفت ولی این گونه بحث ها را صرفا باید در ناکحا اباد ارزوها قرار داد. برای نشان دادن این تفاوت عظیم در دیدگاه های سیاسی ایرانیان که بسیار گسترده است و دیگر محدود به حلقه های روشنقکری و ناصحان اجتماعی نیست دو نمونه شعر از شاعری گران مایه از قبل و بعد از انقلاب اورده شده. اوردن این دو نمونه نه از جهت انتفاد از این شاعر است بلکه در جهت نشان دادن اثر تجربه عملی انقلاب در تغییر افکار است. این دو شعر امروزه بیان گر تغییری است که در افکار بسیاری از ایرانیان به ویژه انهایی که دست بالاتری در شکل گیری انقلاب داشته اند، بوجود امده. چنین تغییراتی را میتوان در تعییر جهت بسیاری ار نیروهای سیاسی نیز مشاهده کرد.
قبل از انقلاب
من، این زمان، رسا و منفجرم، و مثل خشم توانایم
می توانم دیوان شعر حافظ را بردارم و برگ برگش را با دستهای خویش پاره پاره کنم
و می توانم چون خنجر و پلاسیدن لزوم خون و خزان را باور کنم
و می توانم در رهگذار باد قد افرازم و باغی از شکوفه و شبنم را پرپر کنم، حتا از نزدیک سربریدن یک تا هزار بره نوباوه را نظاره کنم. این زمان ،رسا و منفجرم.
بعد از انقلاب
من آن ره جوی ِ ره پویم به سوی حق که تا کردم/ خطا کردم، خطا کردم، خطا کردم، خطاکردم
حق انسان است و هر مطلق نمودی آمد از ناحق/ چه نا حق ها که خود با حق، من ِمطلق گرا کردم
به کوس بی خدایی کوفتم، کز دین بلا دیدم / خود اما بی که دانم، بی خدایی را خداکردم
نخستین درد را دین یافتم، خود در مثل اما / به درد دیگری درد نخستین را دوا کردم
که یعنی با بلای دیگری، دفع بلا کردم / که یعنی با خطای دیگری نفی خطا گفتم
رهایی نیست از دامی به دام دیگری رفتن / به دین معنا دریغا، گوش جان دیر آشنا کردم
رها بودم به دشت شک،ولی در حال گشت شک / دریغا کز ندانستن، رهایی را رها کردم
حقیقت از دلِ امای پر چون و چرا زاید حقیقت را من اما خالی از چون و چرا کردم
حقیقتها که در باید، هم از زهدان شک زاید / یقینم شد که جز شک، هر چه کردم نا روا کردم
در شعر اول شاعر با قدرت و بدون تفکر در مورد اینده از نیاز به تغییر ان هم از نوع خشن ان صحبت میکند و راه حلی نیز در استین دارد که همانا انقلاب است. در شعر دوم دیگر از ان جزم اندیشی خبری نیست. شاعر بر جزم اندیشی و نادانی خود تیغ ملامت میکشد. این تیغ ادبی ملامت در واقع حاصل عملی تجربه انقلاب است. گفتنی است که این شاعر دارای دکتری قلسفه از انگلستان است و ره اورد او در جو سال های شصت و هفتاد میلادی برای کشورس شعر اول است که منعکس کننده روح ان زمان و نگرش انسان های خواهان تغییر در ان هنگام است. جالب است بدانیم که بعدا بسیاری از انقلابیون اسلامی که بعد از جنگ به انگلستان و سایر کشورهای دموکراتیک برای تحصیلات رفتند رهاوردی کاملا متفاوت اوردند و از پایه گذاران اصلاح طلبی در ایران شدند. گسترش تفکر سیاسی و تجمع خرد سیاسی در هر جامعه ای را باید از منظر یک فرایند دید و نه یک رویداد که میتواند یک شبه اتفاق افتد.
همان طور که امد شاعر در شعر دوم به نادانی خود میتازد، نادانی که حاصل عدم گسترش دانش ساسی در جامعه قبل از انقلاب است. در مورد این نادانی به خصوص نادانی عمومی از مسایل بعد ار انقلاب توضیحی ضروری است. یکی از عوامل فرایند گسترش خرد سیاسی، دسترسی عموم به دانش سیاسی در محیطی ازاد و بدون هیچ گونه سانسور دولتی و غیر دولتی است. هر چند که قبل از انقلاب سانسور دولتی در ایران نقش چشمگیری در جلوگیری از گسترس دانش سیاسی عمومی داشت ولی سانسور غیر دولتی برامده از ایدئولوژی های گوناگون به خصوص در طیف انقلابیون از چپ تا مذهبی تا راست نیز تاثیر فراوانی داشت. در زمان انقلاب سال ها از انقلاب های بزرگ گذشته بود و هزاران مطلب در مورد ان ها به ویژه در مورد مسایل بعد از انقلاب نوشته شده بود. این مطالب اساسا در ایران پیش ار انقلاب جایگاهی نداشتند. تنها کتاب قلعه حیوانات اثر جرج اورول تا حدی در جامعه مطرح بود که ان هم از جانب گروه های انقلابی مورد حمله قرار میگرفت و به این ترتیب معدود پنجره هایی که میتوانست ان چه بعد از انقلاب ممکن است رخ دهد بر روی ایرانیان بسته شد. از مهندس بازرگان نقل است که “ایکاش کتاب کالبد شکاقی چهار انقلاب را قبل از انقلاب خوانده بودم”. توضیح ان که کتاب قوق در سال ۱۹٣۶ بوسیله کرین برینتون در باره چهار انقلاب انگلیس، امریکا، فرانسه، و روسیه نوشته شده و تا امروز یکی از مرجع ترین کتاب ها در زمینه انقلاب است، در این کتاب سرنوشتی که مهندس بازرگان میانه رو در انقلاب ایران میتوانست داشته باشد در غالب شخصییت های میانه رو در انقلابات دیگر پیش بینی شده. هر چند که کتاب سال ها قبل ار انقلاب ایران نوشته شده است در واقع این تاسف بازرگان تاسف ار نادانی در مورد انقلاب است. به این ترتیب مشاهده میشود دانش عمومی در مورد انقلاب در سال های پیش از انقلاب در ایران صرفا دانشی جهت یافته در مورد خوبی های انقلاب بود که نتیجه این نادانی بوسیله همه پرداخت شد. در هر صورت انقلاب جامعه ایران را در برابر این واقعیت قرار داد که چرا از زمان انقلاب مشروطیت که جامعه توانسته چندین بار استبداد سیاسی را به زانو دراورد بعد از انقلاب استبداد در شکلی به شدت خشن تر باز افرینی میشود. این سوال ساده در حقیقت نقطه اغار یک تلاش ملی برای یافتن جوابی در خور برای این پرسش بود که اغاز گسترش واقعی تفکر سیاسی در ایران معاصر است.
در خاتمه باید گفت که مخالفان انقلاب، انقلاب را میان پرده های ناخوشایند و اجتناب پذیر در حیات ملی برخی از کشور ها میدانند که در خوانش از انقلاب رگه هایی از واقعییت وجود دارد. به ویژه با توجه به این که انقلاب اثرات عمیق و تلخی برزندگی نسلی که دست به انقلاب زده دارد. در حال حاضر طنین این فریاد ها در ضم انقلاب در ایران شنیده میشود. جوانان ایرانی به انقلاب به عنوان پدیده ای مینگرند که حق استفاده از زندگی و جوانی را از ان ها سلب کرده و بدرستی ناخوشایندی خود را در اشعار و ترانه ها و سایر اثار ادبی خود انعکاس میدهند. در این زمینه هربرت ماکوز میگوید “ان هایی که خواسته اند در روی زمین بهشت ایجاد کنند همواره جهنم ایجاد کرده اند”. علیرغم واقعیتی که در این نگرش میتواند نهفته باشد ولی از دید کلان و طولانی مدت انقلابات را به این سادگی نمیتوان مورد ارزیابی قرار داد. در میان کشور های مطرح در جهان معاصر پنج کشور یعنی امریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین از بطن انقلابات و یا این میان پرده های ناخوشایند متولد شده اند. دو کشور المان و ژاپن نیز از میان زمین های سوخته جنبش هایی ضدانقلابی که شباهت هایی در عملکرد با انقلابات دارند بوجود امده اند. با نوجه به این واقعییت های تاریخی نمیتوان انقلابات را صرفا پدیده های بیهوده دانست که صرفا در جهت خراب کردن اوضاع عمل میکند. در ایران نیز میتوان با کمی احتیاط انتظار این را داشت که این ترجیع بند تکرار شود هرچند که با تاسف شاید در ان زمان اثری از نسلی که انقلاب کرده است وجود نداشته باشد.