نیایش سال نو
ای تویی که خورشید من ایرانی را گرفتی و در تاریکی و ایستایی ذهن خود زندانی کردی،
ای تویی که شیر وجود من را با ناوجودی بیگانه جانشین کردی،
ای تویی که آهن اراده من را با سنگ خاره خود می ترسانی،
و پرچم زیبای سه رنگین من را به رنگ بیگانه درآوردی.
بدان که رویاروی من ایرانی ایستاده ای!
ای که با ذهن خشکیده در بی تاریخ خود، میهن من را در سیاهچاله فردا انداخته ای،
بدان که من مغز نابارور تو را چنان با جنبش آزادگی خود تکان خواهم داد تا زنده و پویاگردد.
من دل سیاه و تاریک تو را با فرهنگ ایرانیم چنان روشنایی خواهم بخشید که از تنفر نیکی و زیبایی دست برداری.
بدان که تو در تحمیل اندیشه تاریک خود بر من پیروز نتوانی شد.
تو خشونت فرهنگ واپسگرای خود را بر من چیره نتوانی کرد.
تو برادران و خواهران من را کشتی، تا در خلوت نبودنشان سرایشان را ویران کنی، ولی ما دوباره میهن را می سازیم.
تو داشته های ما را غارت کردی تا کاخی از نفرت مردم برای خود بسازی، ولی توان سازندگی ما را دزدی نتوانی کرد.
من سرانجام تو را با پرتوی درخشان ایرانی بودن روشن خواهم کرد.
من ستم و خشونت تو را با مهربانی خود درهم خواهم شکست.
من ایرانی، تا تو را انسان نکنم از پای نخواهم نشست.
من لذت و افتخار ایرانی بودن را به تو خواهم چشاند،
تا دیگر هرگز نخواهی آنچه هستی باشی!
کورش زعیم
۱ فروردین ۱۳۹۳