در خبرها آمده جواد ظریف، جلسه اخیر شورای امنیت را با نقل قولی از دکتر مصدق به پایان برده است. این نخستین بار نیست که کفگیر سیاستمداران نظام به ته دیگ میخورد و دست به دامن وجاهت تاریخی مردی میشوند که چهار دهه تمام بر لبه خط قرمزها قرار داشته؛ گاهی مرتد و کافر خوانده میشود و گاه سادهلوح و فریب خورده آمریکا. این شعبدهبازی سیاسی اما، نیازمند یک پیششرطی در تحریف و قلب روایتهای تاریخی ما است.
جریان دموکراتیک ملی ایران، ریشه در انقلاب مشروطه و جنبشی آزادیخواهانه و استبدادستیز داشت که ترقی، توسعه و تجدد را در بستر آزادی، دموکراسی و حاکمیت قانون جستجو میکرد. برای آنکه توسل به چنین جریانی به حال یک حکومت تماما ارتجاعی، مدنیت ستیز و استبدادی میسر شود، باید نسخه ملیگرایی را به گرایشی شبه فاشیستی، جنگطلب، بیگانهستیز و تهاجمی قلب کرد و از محمد مصدق نیز تصویر یک دلقک بیگانههراس و غربستیز درست کرد: یک سیاستمدار کلهشق که تمام شهروندان کشورش را قربانی سوداگریهای جنونآمیز خود ساخته بود!
در این سناریو، کل روایت حکومتی از کودتای ۲۸ مرداد در یک دسیسه خارجی خلاصه میشود. یعنی هیچ رد پایی از حکومت استبدادی، نظامیان وارد شده در سیاست و مهمتر از همه، روحانیت ارتجاعی دخیل در کودتا باقی نمیماند. ناظر خردمند اما، کافی است با خود بیندیشد، که اگر مصدق این دنکیشوت غربستیزی است که حکومت ادعا میکند، پس تفاوتش با حاکمان منفور کنونی در چیست؟ چطور آن مرد برای تمامی آزادیخواهان و میهندوستان کشورش اسطوره شد و اینان با همان شعارهای پر طمطراق غربستیزانه منفور خاص و عام هستند؟
واقعیت جریان ملی ایران اما، آن نمایش دروغینی نیست که پیاده نظام توجیهگر نظامیگری و جنون منطقهای در تلاش هستند ارائه کنند. مصدق اگر مصدق شد، کارنامهاش فقط در یک کودتا خلاصه نمیشود. یک عمر مشروطهخواهی، یک عمر مبارزه برای آزادی، یک عمر مقاومت در برابر استبداد حکومتی و جریانهای ارتجاعی بود که او را تا سرحد رهبر جریان ملی ایران بالا برد.
البته که در ماجرای ملی کردن صنعت نفت، منافع ملی ایرانیان با زیادهخواهیهای کمپانیهای غربی در تقابل قرار گرفت. اما نفت، سرمایهای بود که به زیست روزمره تک تک شهروندان و به ویژه کارگران ایرانی پیوند داشت. از جنس توهمات خودساخته و جنونآمیز هستهای و موشکی نبود که حکومت بخواهد به زور آن را به جای «منافع ملی» قالب کند. اگر مصدق بر سر ملی کردن صنعت نفت مقاومت میکرد، دقیقا برای بازگرداندن رونق به سفرههای مردم بود. برای آن بود که میدانست اولویت سیاست، تامین معاش و رفاه شهروندان است. پس آنانی که با صراحت مدعی میشوند «اینکه سفره مردم کوچک شده اولویت اول دولت نیست» نه تنها هیچ صلاحیتی برای داعیه پیروی از ملیگرایی مصدقی ندارند، بلکه دقیقا همانانی هستند که اساسا مصدق علیهشان دست به طغیان زد.
مصدق، از قماش امثال جواد ظریف نبود که در هر بار مصاحبه خود با رسانهها علیه بدیهیترین حقوق شهروندان مظلوم ایرانی دروغگویی کند. یک روز سرکوب سیستماتیک شهروندان بهایی را منکر شود، روز دیگر بر سرکوب گسترده فعالین سیاسی و خیل گسترده زندانیان عقیدتی سرپوش بگذارد. مصدق بر خلاف امثال ظریف، نه تنها در برابر ارباب قدرت یک بلی قربانگوی متملق نبود، بلکه برای دفاع از حقوق و آزادیهای دموکراتیک جامعه بیشترین ایستادگی را در برابر راس حکومت انجام داد. مصدق هرگز اجازه نداد که به عروسکی در دست نظامیان بدل شود تا بر جنون نظامیگری و ماجراجوییهای منطقهایشان سرپوش بگذارند؛ بلکه برای کوتاه کردن دست نظامیان از سیاست مستقیم در برابر پادشاه ایستاد، حتی تا پای استعفا رفت تا فضای سیاسی را از لوث وجود چکمهپوشها پاک کند.
مصدق کسی بود که نه تنها از هزینههای بیتالمال برای منافع شخصی خودش استفادهای نکرد، بلکه مطبوعات و رسانهها را آزاد گذاشت تا حتی علیه خودش شدیدترین انتقادات و گاه تخریبها و فحاشیها را انجام دهند. او را نمیشود با وزرایی مقایسه کرد که برای تحریف فضای خبری ردیف بودجه اختصاص میدهند تا از مشتی مزدور آواره، شبکههای رسوای رسانهای تشکیل دهند.
پیشتر هم بودند بوقچیهایی که تلاش کردند از احمدینژاد یک کاریکاتور مصدقی بسازند؛ اما اگر با آن مضحکه «جشن ملی شدن هستهای» احمدینژاد، مصدق شد، جواد ظریف هم با دو دیالوگ تکراری میتواند مصدق بشود. من اما گمان میکنم که قامت ایشان آنقدر کوتاه و رفتارهایشان به قدری حقیرانه بوده است که تاریخ شرم خواهد داشت نام او را حتی در زمره سیاستمداران بدنام خود ثبت کند. فراموشی این شوخی تلخ، بهترین پاسخ به این عمر و آرزوهای تلف شده یک ملت خواهد بود.
منبع: کانال تلگرام مجمع دیوانگان